پاورپوینت کامل سیمای عرفان ۲۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سیمای عرفان ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیمای عرفان ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سیمای عرفان ۲۲ اسلاید در PowerPoint :
>
راز با پروردگار
ابویعقوب زَیات ـ که از عارفان بزرگ بود ـ از یکی مریدان پرسید که: قرآن یاد داری؟ گفت: نه. ابویعقوب گفت: مریدی که قرآن یاد ندارد، چون تُرنجی است که بوی ندارد؛ پس به چه چیز تنعّم می کند و به چه چیز ترنّم می کند و به چه چیز با پروردگارِ خود راز می گوید؟۱
وقت نماز
عارفی گوید که: در وقتِ فوت خیرِ نسّاج (از عارفان بزرگ) حاضر بودم. وقتِ نمازِشام درآمد؛ وی را غشی افتاد و از هوش بشد.
چون چشم بگشاد، به سوی در خانه اشارت کرد و گفت: بایست، ساعتی مرا زمان ده که تو مأمور خداوندی و من نیز مأمور خداوندم و بنده ی فرمانِ وی.
آن فرمان که تو داری از تو فوت نمی شود و من خود در قبضه ی توام، اما نمازْ مرا فرمان است که به وقتْ باز بسته، ترسم که از من فوت شود. پس آب خواست و وضو ساخت و نماز شام بگزارد. پس بخفت و چشم بر هم نهاد و جان بداد.۲
زکات عارفان
شخصی از شبلی پرسید که: از دویست دِرَم، چند دِرم زکات بباید داد؟
گفت: آنِ تو بگویم یا آنِ خویش؟
گفت: آنِ تو کدام است و آنِ من کدام؟
گفت: تو را از دویست درم، پنج درم بباید داد و مرا از دویست، دویست درم و پنج درم. گفت: این دویست، خود دانم، آن پنج چیست؟
گفت: آن دویست درم که داری بِدَهی و پنج دیگر وام کنی.۳
فرزند صالح
عارفی گوید: من و درویشی دو روز بود که در کشتی می رفتیم.می دیدیم که درویشی در کنجی سر فرو برده. چون وقتِ نماز شدی، نماز بگزاردی و باز سر فرو بردی.
پیش وی رفتم و گفتم: ما یارانِ توایم، اگر چیزی به کار باشد، بگوی. گفت: فردا نماز پیشین، من از دنیا بروم، شما از کشتی بان درخواهید تا شما را به ساحل برد. چون به ساحل شوید، درختستانی بینید. در زیر درختی که بزرگتر است، همه ساز و برگ من بینید. کارِ مرا بسازید و آنجا دفن کنید و این مُرقّعِ (خرقه) من ضایع مکنید و برگیرید.
چون به حِلّه رَسید، جوانی این مرقع از شما باز خواهد، به وی دهید.
دیگر روز، نماز پیشین بکرد و از دنیا رفت. کشتی بان کشتی را به ساحل برد. درختستانی دیدیم و در آن جا درختی بزرگ. آنجا شدیم گوری دیدیم کنده و همه اسباب نهاده. کارِ وی بساختیم و مرقع برگرفتیم و روی به حلّه نهادیم. جوانی به استقبالمان آمد و گفت: آن ودیعت بیارید. گفتیم: چنین کنیم. اما بگو او که بود و تو که ای و این چه قصه است؟
گفت: او درویشی بود، میراثی داشت، وارث طلب کرد، مرا به او نمودند.
اکنون شما به من میراث سپارید و بروید. آن را به وی سپردیم. گفت: شما این جا باشید تا من باز آیم. از چشمِ ما غایب شد و آن مرقّع در پوشید و جامه ی خود بیرون کرد و گفت: این آنِ شماست و برفت. ما در مسجد حلّه شدیم. بعد از چند روز عده ای ما را گرفتند و گفتند: امروز سه روز است که پسرِ رئیس حلّه پیدا نیست و جامه ی وی با شما می یابیم. ما را بردند تا پیش رئیس. ما قصه را از اول تا آخر بازگفتیم. وی بگریست و روی به آسمان کرد و گفت: الحمدللّه که از صُلْبِ من چون اویی بود که تو را شایست.۴
خداوندانِ همت
عارف بزرگ، ابوالعباس نهاوندی گوید: آنان که خداوندانِ همت اند، اگر دستِ چپِ ایشان، ایشان را از خدامشغول دارد، به دستِ راست، دستِ چپِ خود بِبُرند… و هم وی گفت که: همه ی عالم در آرزوی آنند که حق تعالی یک ساعت ایشان را بود و من در آرزوی آنم که حق تعالی یک ساعت مرا به من دهد تا من بیندیشم که خود چه چیزم و کجایم؟ یک مسیحی شنید که در میانِ مسلمانان، اصحاب فراست (دانایی) می باشد.
به خانقاهِ شیخ ابوالعباس قصّاب درآمد. شیخ گفت: بیگانه د
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 