پاورپوینت کامل با مشاهیر ادب ;مولوی ۱۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل با مشاهیر ادب ;مولوی ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل با مشاهیر ادب ;مولوی ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل با مشاهیر ادب ;مولوی ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۵۰

مولانا جلال الدین محمد در سال ۶۰۴ هجری قمری، در بلخ به دنیا آمد. پدرش «بهاءالدین
ولد» که خطیب و مدرس نامدار آن شهر بود از شدت علاقه ای که به محمد داشت او را
«خداوندگار» نامید.

جلال الدین، یادگیری را نزد پدر آغاز کرد و پس از فرا گرفتن مقدماتی از علم، به
مکتب راه یافت. همزمان با حمله مغول، همراه پدر به بغداد و سپس به سرزمین روم هجرت
کرد و پس از مرگ پدر که در قونیه۱ اتفاق افتاد ارشاد شاگردان او را بر عهده گرفت.
در سال ۶۴۲ هجری قمری در حالی که ۳۸ سال داشت و به عنوان فقیه آن سرزمین شناخته شده
بود با شمس تبریزی آشنا شد و او را به عنوان مرشد و رهبر خود انتخاب کرد. این
آشنایی موجب شد که دست از تدریس و ارشاد بردارد و به مدت سه ماه با شمس به خلوت
بنشیند. مریدان مولانا که چنین وضعی را نمی توانستند تحمل کنند، شمس را تهدید به
مرگ کردند. شمس به ناچار بی خبر به دمشق رفت و مولانا را در غمی بزرگ نشاند. مریدان
چون استاد را چنین غمگین و بی تاب دیدند از کرده خود پشیمان شدند و تصمیم گرفتند
شمس را از دمشق به قونیه برگردانند. بنابراین با نوشته ای از مولانا به دمشق رفتند
و پس از سه ماه با شمس بازگشتند. با بازگشت شمس علاقه مولانا به او صد چندان شد به
طوری که دیگر او را رها نکرد. شاگردان مولانا باز هم نتوانستند این وضع را تحمل
کنند و به ناچار دوباره او را به جد تهدید کردند. همین مسئله و نیز مرگ کیمیا دختر
خوانده مولانا که به ازدواج شمس درآمده بود، موجب غیبت بی بازگشت شمس شد. مولانا
برای پیدا کردن شمس به دمشق رفت اما او را نیافت و ناامید به قونیه بازگشت. پس از
چندی دوباره به دمشق رفت، این بار هم او را پیدا نکرد و به امید یافتن او در همان
جا ماند. سرانجام به تقاضای علاءالدین کیقباد، سلطان سلجوقی، از آن سرزمین به قونیه
بازگشت و بر خلاف دفعه پیش که از فراق شمس غمگین بود سراسر شعر و غزل و سماع و دست
افشانی و پایکوبی شد. هر کجا می رفت مثل این بود که شمس با اوست. تا این که
صلاح الدین زرکوب را که پیرمردی عامی و عارف بود به جای او برگزید. از این به بعد
صلاح الدین به غزلیات مولانا شور و حال تازه بخشید و این شور و هیجان ده سال ادامه
یافت. شور و هیجان همنشینی مولانا با صلاح الدین در غزلیات پرشور او که بعدها
«دیوان شمس» نام گرفت نیز دیده می شود.

پس از مرگ صلاح الدین، مولانا تا پنج سال کسی را به مرشدی برنگزید تا این که
حسام الدین چلبی سی ساله، که رهبر جماعتی از اخیان۲ شهر بود