پاورپوینت کامل شیرین باد زندگی به کامتان خواب ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شیرین باد زندگی به کامتان خواب ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شیرین باد زندگی به کامتان خواب ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شیرین باد زندگی به کامتان خواب ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۲
بارها خواب را دیده بود؛ چادر صحرایی، بیست و چهار تخت کنار
هم، قفسه داروها و جعبه های سِرُم و باند که تا سقف روی هم چیده شده بودند.
زوزه خمپاره ها و شلیک گلوله ها برایش عادی شده بود. مثل ماه های قبل
نمی ترسید.
گوشه چادر، بین جعبه های خالی، اتاقش بود. هر چه وسایل
داشت، گذاشته بود کنج اتاقش. عصرها، روسری اش را بر می داشت، به دیوار چوبی
جعبه ها تکیه می داد و موهایش را شانه می کرد. از بین تارهای بلند و سیاه خاک
سُر می خورد و روی پتوهای غبار گرفته، می افتاد.
روزهای اول بین آن هه مرد احساس غربت می کرد. غروب
دلتنگی اش بیشتر می شد. از پنجره های کوچک بیمارستان صحرایی، آسمان را تکه تکه
تماشا می کرد. هر وقت خستگی به پاهایش فشار می آورد، چند ساعتی در اتاق پشت
جعبه های خالی مهمات، آه و ناله و گاه فریاد مجروحان را می شنید و باز روسری اش
را پشت سر گره می زد و کنار تخت ها زحم ها را بخیه می زد.
فرمانده از آمدنش و بعد، از ماندنش عصبانی بود. همان روز که
آمده بود، هر چه فرمانده گفته بود و توجیه آورده بود او نپذیرفته بود. فرمانده
یک ساعت با بی سیم حرف زده بود و هر کسی را که مسئول بود، خطاب کرده بود و
سرزنش ها کرده بود: «بی ملاحظه هستید، ندانم کارید… چقدر…»
به این جای خواب که می رسید، چهره فرمانده گم می شد. تنها
صدای محکم و مطمئن او را در تمام خوابش می شنید. «چقدر بی فکر هستید».
آخرین حرف فرمانده را شنید. اما باز خودش اصرار کرد که
بماند. دکتر از پشت عینک زل زده بود و گفته بود: «برای این جا یک دکتر کافی
است».
فرمانده و دکتر نتوانسته بودند او را منصرف کنند. هر چه بود
این چند ماه که زندگی اش بین بیست و چهار تخت تقسیم شده بود، او را
وادار می کرد که بماند. رو به روی دکتر گفته بود:
«می مانم».
دکتر تا سرش را از روی برگه سفید بلند کند، او کنار تخت
پیرمردی رسید. بر بازوی زخمی او الکل ریخت. دکتر داد زد: «نمی توانی».
او زیر لب گفته بود: «می توانم».
و توانسته بود. از بیرون چادر صداها تمامی نداشتند. چند نفر
جوانی را که سر دست گرفته بودند روی تختی گذاشتند. صورتش زیر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 