پاورپوینت کامل نگرشی بر شخصیت و سیره ی علمی استاد مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نگرشی بر شخصیت و سیره ی علمی استاد مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگرشی بر شخصیت و سیره ی علمی استاد مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نگرشی بر شخصیت و سیره ی علمی استاد مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
۶۸
«بنگر که چه گونه برخی را بر برخی دیگر برتری دادیم. البته، درجات و برتری های اخروی[ آن ها] بزرگ تر است ». [۱۷
(اسراء): ۲۱]
جهان آفرینش، تجلی علم و قدرت و عنایت خداوند است. بدین جهت برقائمه ی عدل و حکمت، استوار، و از نهایت اتقان و
جمال، برخوردار است.
جهان، دارای دو قسم کثرت و گوناگونی است: یکی کثرت طولی -که در اصطلاح فلاسفه،از آن به «عالم عقل و مثال و
طبیعت » یاد می شود- و دیگری، کثرت عرضی- که درعالم طبیعت، به روشنی نمایان است-. انواع و اصناف و افراد
مختلف در دنیای جمادو نبات و حیوان از این قبیل است.
بدون شک این تکثرها و تفاوت ها، اسباب و عللی دارد که برخی طبیعی و برخی غیرطبیعی است. پاره ای، محکوم و
مقهور جبر طبیعت است و پاره ای دیگر، ارادی واختیاری است.
از آن جا که هستی انسان، به منزله ی عصاره ای از کل آفرینش است (و فیک انطوی العالم الاکبر) همه ی این اسباب و علل،
بر حیات او تاثیر می گذارد. بدین جهت اوموجودی است که نه بسان پدیده های عالم طبیعت، فاقد هرگونه اراده واختیار،
وقدرت انتخاب عقلانی است و نه عقل و علم محض است که از اراده ی خالص عقلانی بهره مند باشد. ولی در مجموع از
گوهر اراده و اختیار و قدرت انتخاب عقلی برخوردار و مسئول کارهای خویش است.
در هر حال، هر یک از اسباب و علل اختیاری و غیر اختیاری، در شکل گیری شخصیت انسان سهم ویژه ای دارد. هرگاه این
دو دسته عوامل، به گونه ای مطلوب و هماهنگ،با غایات و آرمان های بشری، همراه و هم سو گردد، به رشد و تعالی و
بالندگی شخصیت علمی و عملی انسان می انجامد، و هراندازه از این نقطه ی عالی و آرمانی، فاصله بگیرد. رشد و تعالی او
نیز تنزل می یابد تا آن جا که ممکن است در مقابل کمال وتعالی معنوی قرار گرفته و سیر قهقرایی پیدا کند و گرفتار
انحطاط و خسران گردد.
در طول تاریخ، نمونه های فراوانی از راهیان این دو طریق، یعنی نخبگان وفرومایگان خود نمایی کرده اند.
استاد مطهری، یکی از سالکان طریق نخست و از زبدگان و نخبگان است. وی عمرگران مایه و ثمربخش خویش را در راه
کسب و نشر معارف اسلامی و تعلیم و تربیت دینی نثار کرد و در این مسیر، لحظه ای درنگ نکرد و باز نایستاد و در سایه ی
آن تلاش های مخلصانه، شجره ی طیبه ی تنومندی را در بوستان معارف اسلامی، کاشت که ریشه هایی استوار و شاخه هایی
بلند و پر ثمر دارد و جویندگان حقیقت و دوست داران معرفت رابهره مند می سازد (توتی اکلها کل حین باءذن ربها).
حق بزرگی که استاد مطهری بر جامعه ی اسلامی، عموما، و بر جامعه ی فرهنگی وفرهیختگان حوزه و دانشگاه، خصوصا،
دارد، برهیچ خردمند منصفی پوشیده نیست.
تنوع و گستردگی موضوعاتی که آن عالم فرزانه، به تبیین و بررسی آن ها پرداخته ومخاطبان گوناگونی که گفته ها و
نوشته های استاد برای آنان پدید آمده است تا آن جاکه کودکان و نوجوانان و جوانان و حوزویان و دانشگاهیان و حتی
مردم عادی که تحصیلات کلاسیک ندارند را شامل می شود، سبب شده است که چهره ی علمی وی برای
طیف های مختلف- البته به درجات متفاوت- شناخته و محبوب خاص و عام گردد.
بدون شک، شهادت مظلومانه وافتخار آمیز آن عزیز، مزید این شهرت و محبوبیت است.
بدین جهت، تجلیل از مقام علم و فضیلت و شهادت و تقدیر از متفکری دور اندیش وعالمی دردآشنا و معلمی پرتلاش و
دل سوز و مجاهدی خستگی ناپذیر، ایجاب می کند که شخصیت علمی و اندیشه ها و آرای استاد، مورد بحث و تحقیق قرار
گیرد تا بهره گیری از آثار و افکار او، بهتر و بیش تر گردد. نگارنده ی این سطور -که از آثار علمی واندیشه های بلند استاد
بهره های فراوان برده است- به انگیزه ی ادای وظیفه ی شاگردی-گذشته از بیان نظریه های مرحوم مطهری در حوزه ی
تدریس و تبلیغ- تاکنون سلسله مقالاتی را به مناسبت سالگرد شهادت آن گران مایه، نگاشته و منتشر ساخته است. (۱)
نوشتار حاضر، گام دیگری در همین جهت است. غرض ما، در این بحث و تحقیق، این است که زوایای مختلف شخصیت و
ویژگی های سیره ی علمی استاد را بررسی کنیم و از این رهگذر، علاوه بر روشن ساختن جایگاه ویژه ی مرحوم مطهری در
عرصه ی فلسفه و دین پژوهی، راز و رمز موفقیت وی را به عنوان یکی از عالمان دینی بیان کنیم تا بدین طریق، الگوی
روشنی در اختیار علاقه مندان رشد و تعالی در عرصه ی دانش و پرورش-بویژه طلاب جوان حوزه های علوم دینی- قرار
گیرد و نیز، رغبت و اشتیاق معرفت جویان به مطالعه ی آثار علمی استاد، فزونی یابد.
استعداد ویژه و هوش فلسفی قبل از هرچیز باید به این نکته توجه کرد که انسان هااز نظر استعداد و قابلیت های آفرینشی،
متفاوت اند، و آن کس که در شرایط مناسب،به استعداد ذاتی خود پی ببرد و به پرورش آن اهتمام ورزد. نخستین و
مهم ترین گام را در راه رشد و تعالی خود برداشته است. همین امر است که اکثر نوابغ را ازدیگران متمایز ساخته است.
در تاریخ فلسفه و علم، نام مکتشفان و نظریه پردازان بسیاری را می خوانیم که قبل از آن که به رشته ی مورد علاقه خود –
که استعداد ویژه ی آن را نیز داشته اند بپردازند، افرادی ناموفق بودند، تا چه رسد به این که از نوابغ و نخبگان باشند،ولی
پس از توجه به استعداد ذاتی و کوشش در راه بارور ساختن آن، نبوغ و برجستگی خود را نمایان ساختند. استاد مطهری
چنان که خود گفته است. از آغاز به مباحث عقلی علاقه ی ویژه ای داشته و بدین جهت برای فیلسوفان و عارفان و متکلمان،
حرمت ویژه ای را در نهاد خود احساس می کرده است. چنان که گفته است:
«به یاد دارم که از همان آغاز طلبگی که در مشهد مقدمات عربی می خواندم،فیلسوفان و عارفان و متکلمان -هرچند با
اندیشه هایشان آشنا نبودم- از سایر علماو دانشمندان و از مخترعان و مکتشفان، در نظرم عظیم تر و فخیم تر می نمودند،
تنهابه این دلیل که آن ها را قهرمانان صحنه ی این اندیشه ها می دانستم.
دقیقا به یاد دارم که در آن سنین که میان سیزده تا پانزده سالگی بودم، درمیان آن همه علماو فضلا و مدرسین حوزه ی
علمیه ی مشهد، فردی که از همه در نظرم بزرگ جلوه می نمود و دوست می داشتم به چهره اش بنگرم و در مجلس درسش
بنشینم،مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی، مدرس فلسفه ی الهی آن حوزه بود…» (۲) .
جایگاه حکمت الهی اسلامی در نگاه استاد
استعداد ویژه و عشق وافر استاد به مباحث عقلی، وی را به تحصیل فلسفه و حکمت الهی علاقه مند ساخت و سبب شد که
او،سهم بیش تری از دوران تحصیل خود را به این رشته اختصاص دهد و پس از چندی ازصاحب نظران و اساتید به نام این
رشته به شمار آید، اگر چه در زمینه ی علوم دیگرحوزوی نیز از برجستگان و مجتهدان بوده است.
از دیدگاه استاد مطهری، فلسفه ی اسلامی -بویژه حکمت متعالیه ی صدرایی- عالی ترین مکتب فلسفی است که در تاریخ
فلسفه -اعم از قدیم و جدید- همتایی ندارد. این مکتب فلسفی، در عین این که خود از معارف اصیل قرآن و روایات
معصومان (علیهم السلام )تغذیه کرده و به این پایه از کمال راه یافته است، راه را برای درک عمیق معارف اصیل اسلامی
هموار ساخته است.
استاد درباره ی نقش معارف اسلامی، خصوصا نهج البلاغه، در تعالی فلسفه ی اسلامی گفته است:
«نهج البلاغه، در تاریخ فلسفه ی شرق، سهم عظیم دارد.
صدرالمتالهین -که اندیشه های حکمت الهی را دگرگون ساخت- تحت تاثیر عمیق کلمات علی(ع) بود. روش او در مسائل
توحید، براساس استدلال از ذات به ذات، و ازذات بر صفات و افعال است و همه ی این ها مبتنی است بر صرف الوجود بودن
واجب، وآن، بر پایه ی یک سلسله اصول کلی دیگر که در فلسفه ی عامه ی او مطرح است، بنا شده است. حکمت الهی شرق،
از برکت معارف اسلام بارور شد و استحکام یافت و بر یک سلسله اصول و مبادی خلل ناپذیر بناشد، ولی حکمت الهی غرب
از این مزایا محروم ماند… اگر کسی بخواهد مقایسه ای در زمینه ی بحث هایی که در این دو – سه فصل اشاره شد، به عمل
آورد، لازم است در اطراف برهان وجودی که از طرف «آنسلم مقدس » تا دکارت و اسپینوزا ولایب پنتس و کانت و غیره به
بحث و رد و قبول آن پرداخته اند، مطالعه کند، آن گاه آن را با برهان صدیقین صدرالمتالهین که ازاندیشه های اسلامی و
مخصوصا کلمات علی(ع) الهام یافته است، مقایسه نماید. تاببیند تفاوت ره از کجا است تابه کجا.» (۳)
استاد، ضمن بیان خاطره های دوران تحصیل خود در قم و آشنایی خود با حکمت الهی و آموختن آن نزد علامه ی
طباطبایی،نقش آموخته های فلسفی را در درک معارف توحیدی اسلام چنین بیان می کند.
«… خلاصه یک طرح اساسی در فکرم ریخته شده بود که در زمینه ی حل مشکلات ام دریک جهان بینی گسترده بود. در
اثر درک این مطلب و یک سلسله مطالب دیگر از این قبیل به اصالت معارف اسلامی اعتقاد پیدا کرده بودم. معارف
توحیدی قرآن ونهج البلاغه و پاره ای از احادیث و ادعیه ی پیغمبراکرم(ص) و اهل بیت اطهار(علیهم السلام ) را در یک اوج
عالی احساس می کردم. در این وقت فکر کردم دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد را درک نمی کردم،
همه چیز دیگرم، چه از لحاظمادی و چه از لحاظ معنوی، ممکن بود بهتر از این باشد که هست، همه ی آن چیزهایی که
اکنون دارم، داشتم و لااقل مثل و جانشین و احیانا بهتر از آن را داشتم، اماتنها چیزی که قطعا نه خود آن را و نه جانشین
آن را داشتم، همین طرح فکری بودبا نتایج اش. الان هم بر آن عقیده ام ». (۴)
شارح و منتقد و مبتکر
دانشمندان و محققان در رشته های مختلف علمی -اعم از دینی و غیر دینی- اصناف گوناگونی دارند:
عده ای از آنان کسانی اند که نظریه های جدیدی را مطرح می کنند که مایه ی تحول اساسی در یک علم می شود و به عنوان
طریقه یا مکتب تازه ای تلقی می گردد. نظریه ی «خورشید مرکزی » در علم هیئت که از سوی دانشمندانی مانند کپرنیک و
کپلر مطرح گردید و از سوی گالیله، به روش علمی، تبیین و اثبات شد، از این قبیل است. کشف قانون «جاذبه ی عمومی » و
طرح «فیزیک مکانیک » از سوی نیوتن، و نظریه ی «نسبیت » از سوی اینشتین و فرضیه ی «تکامل انواع » از سوی داروین و
آرای کسانی چون بیکن، دکارت، جان لاک، کانت، در حوزه ی معرفت شناسی، را می توان نمونه هایی از اندیشه هایی که
مایه ی تحول در علم و تفکر بشری گردیده، به شمارآورد. از دانشمندان اسلامی، شیخ مفید، خواجه نصیرالدین طوسی،
در علم کلام و ابن سینا، سهروردی، صدرالمتالهین، در فلسفه و محی الدین عربی در عرفان و علامه طبرسی و علامه ی
طباطبایی، در تفسیر قرآن و شیخ طوسی و محقق حلی، در فقه و شیخ انصاری، در اصول فقه و محدث کلینی و ابوعبدالله
بخاری، در علم حدیث، از علمای مبتکر و مبدع در رشته های مختلف علوم اسلامی به شمار می روند. عده ای دیگر،
کسانی اند که صرفا به شرح و تبیین نظریه های دسته ی نخست می پردازند و خود، نه قدرت ابداع و ابتکار دارند و نه از
توان نقادی برخوردارند.
حداکثر تلاش آن ها در فهم نظریه های پیشین و توضیح آن ها با استفاده از روش تمثیل یا تطبیق بر موارد و مصادیق است.
غالب فلاسفه ی مشایی، نسبت به آرای ابن سینا،بدین شیوه برخورد کرده اند.
گروه سوم کسانی اند که در عین این که در اصول کلی و بنیادی، پیرو مکتب یانظریه ای خاص هستند ولی خود، علاوه بر
شرح و تبیین، هم توان نقادی دارند، و هم صاحب ابداع و ابتکار می باشند، و بدین وسیله، در جرح و تعدیل یک نظریه و
تکامل یک مکتب فکری، نقش مؤثری ایفا می کنند. نقشی که ابن سینا نسبت به آرای ارسطوایفا کرده، از این قبیل است.
همین گونه است مقام آخوند خراسانی نسبت به آرای شیخ انصاری و جایگاه علامه طباطبایی در حکمت متعالیه ی
صدرایی.
در این میان، دسته ی دیگری نیز یافت می شود که در برخورد با مکاتب و آرای مختلف، در لباس مصلح فکری ظاهر
می شوند; یعنی، به خاطر جامعیتی که دارند و به آرای گوناگون و مبادی آن ها آشنایی کامل دارند، ریشه های اختلافات را
یافته و باارائه ی نظریه ای جدید، به حل آن اقدام می کنند.
در میان متفکران اسلامی، این ویژگی، در ملاعبدالرزاق لاهیجی، به روشنی دیده می شود. وی، در کتاب گوهر مراد در
موارد اختلاف میان حکیمان و عارفان، متکلمان وحکیمان، اشعریه و معتزله و نظایر آن، به صورت یک مصلح فکری
ظاهر شده و با توجه به احاطه ای که نسبت به آرای مختلف در موارد مزبور داشته، به حل اختلاف برخاسته است.
صدرالمتالهین نیز در پاره ای از نزاع های فلاسفه ی مشائی و اشراقی، همین نقش راایفا کرده است. و امام خمینی(ره)،
نزاع میان حکیم و عارف، متکلم و فقیه و محدث را از قبیل نزاع زبانی و روشی می دانست، نه نزاع موضوعی یا غایی.
مرحوم مطهری در عین این که در فلسفه، پیرو حکمت متعالیه است و در شرح و تبیین آن بسیار توان مند است، ولی یک
شارح منتقد است و در مواردی به نقد آرای صدرالمتالهین پرداخته است، مثلا در بحث ترکیب جسم از ماده و صورت و
این که ترکیب آن دو اتحادی است نه انضمامی، یادآور شده است که با فرض ترکیب اتحادی،نمی توان ماده و صورت را دو
موجود مستقل دانست و هر یک از آن دو را نوعی ازجوهر به شمار آورد، بلکه باید گفت که صورت، عبارت است از حالت
متحول شده ی ماده ی قبلی و حالت فعلی. قول به جوهریت هیولی در مقابل صورت، با نظریه ی «کون و فساد» سازگار
است، نه با نظریه ی تکونات تدریجی. شاید بتوان قبول هیولی رابه عنوان جوهر علی حده و مستقل از طرف
صدرالمتالهین، غفلتی از او محسوب داشت. (۵)
استاد، از ابداع و نوآوری نیز سهم وافری دارد. نوآوری های وی، غالبابه شیوه ی طرح بحث و نتیجه گیری از آن است. پیش
از این، به نتیجه ای که از بحث معقولات ثانیه گرفته و نقش مهم آن را در حل مشکلات تبیین کرده است، یادآور شدیم.
توجه و تاکید بسیاری که وی، نسبت به ذهن شناسی و تحلیل های ذهنی و نقش کلیدی آن در فلسفه ی اولی کرده است، از
اندیشه های ابتکاری استاد است. این عبارت که «تا ذهن را نشناسیم، نمی توانیم فلسفه داشته باشیم » در پاورقی های جلد
سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم به صور مکرر یادآوری شده است.
در نخستین مورد چنین آمده است: «از نظر فلسفی، شناخت وجود و واقعیت، وقتی میسر است که انبوه اندیشه هایی را
که محصول فعالیت های مختلف ذهن است، به دست آوریم و آن چه را که نماینده ی واقعیت خارج است، از آن چه محصول و
معلول فعالیت ذهن است، تشخیص دهیم…
خواننده ی محترم از حالا باید ذهن خویش را برای قبول یک حقیقت -که مکرر به آن اشاره خواهیم کرد- آماده کند و آن،
این که «تا ذهن را نشناسیم نمی توانیم،فلسفه داشته باشیم ». (۶)
از نوآوری های استاد در زمینه ی روش بحث، می توان مسئله «وجود ذهنی » را مثال زد که وی،نخست، روش مرسوم
فلاسفه در طرح این بحث رایادآور شده که آنان، از «عین » به «ذهن » منتقل شده اند; یعنی، نخست، وجودخارجی ماهیات
را مورد نظر قرار داده، آن گاه وجود ذهنی آن ها را -که ماهیات،بدون آثار خارجی، وارد ذهن می شوند- به عنوان موضوع
بحث وجود ذهنی، مطرح کرده اند. مرحوم مطهری با اشاره به این که چنین شیوه ای، باعث دشواری فهم مقصوداست،
گفته، که:
اگر این مطلب را به صورت معکوس مطرح کنیم، تصورش آسان تر خواهد بود; یعنی، به جای این که بگوییم:«آیا دنیای
خارج در ذهن پدید می آید؟»، بگوییم «آیا دنیای ذهنی ما با تصورات گوناگونی که داریم، از قبیل تصور، رنگ، حرارت،
برودت، شکل،کمیت، کیفیت و… آیا این ادراکات و تصورات ذهنی، در خارج از ذهن تحقق دارندیا نه؟»; یعنی، آیا در خارج
از ذهن، مثلا حرارت وجود دارد یا نه؟ و اگر وجوددارد، آیا با همین ویژگی که ذهن برای آن می شناسد موجود است یا به
گونه ای دیگر؟
همین گونه است، برودت و حرکت و رنگ و غیره. بدین صورت، مسئله ی وجود ذهنی رامی توان به نام «وجود عینی »
نامید، و گفت: «آیا همین دنیایی که ما ادراک می کنیم، در عالم خارج هست یا اصلا در عالم خارج هیچ چیزی نیست
-چنان که سوفسطاییان می گویند- و یا هست، اما چیزی صد در صد مغایر با دنیای ذهن -مانندآن چه به بار کلی نسبت
می دهند-؟ در این صورت، بحث می شود، بحث وجود عینی. (۷)
آرمان گرایی در پژوهش علمی
گرایش دانشمندان به رشته های علمی خود، غالباگزینش گرایانه است، ولی معیارها و ملاک هایی که گزینش های آنان را
ترسیم و تعیین می کند، متفاوت است.
این ملاک ها، گاهی دنیوی و مادی است، و گاهی آرمان گرایانه و معنوی است; یعنی،علاوه بر استعداد و علایق ذاتی،
اهداف عالی معنوی، محرک و انگیزه ی دانشمند درپژوهش و تحقیق علمی او است.
داشتن چنین انگیزه ای، تلاش و کاوش علمی را افزایش می دهد و نشاط و امیدواری اورا دو چندان می سازد، تا آن جا که
حتی اگر شرایط مادی برخلاف او باشد، کم ترین تردیدی به خود راه نمی دهد و تا نیل به مقصود، از پای نمی نشیند.
زندگی پاستور (دانشمند معروف فرانسوی) نمونه ای از چنین دانشمندانی است.
وی برای کشف آفت کرم ابریشم -که به پرورش دهندگان کرم ابریشم، خسارت های بسیاری وارد کرده بود- دست به
پژوهش زد، اما با مخالفت عده ای از رقیبان تنگ نظرخود، مواجه شد آنان از هیچ گونه کار شکنی، فروگذاری نکردند تا
آن جا که مردم رانیز علیه او شوراندند، ولی وی به پژوهش خود ادامه داد تا سرانجام به موفقیت کامل دست یافت.
آرمان گرایی و روحیه ی مسئولیت شناسی، سبب شد تا علامه ی طباطبایی، آن گاه که به حوزه ی علمیه ی قم آمد، با آن که
مجتهدی مسلم و برجسته بود و می توانست به تدریس خارج اصول و فقه مبادرت ورزد و در آینده در ردیف مراجع بزرگ
تقلید قرار گیرد،ولی چون در زمینه ی تفسیر قرآن و حکمت الهی، احساس خلا و نیاز می کرد، تدریس دراین دو موضوع را
برگزید و خدمتی بی مانند را به عالم علم و دین ارزانی کرد.
استاد مطهری، به حق، عالمی آرمان گرا و مسئولیت پذیر است. روح و جوهر همه ی فعالیت های علمی او، ایفای وظیفه ی
دینی و تبیین درست و استوار معارف اسلامی ودفاع از کیان عقاید و احکام الهی است. خود او در این باره چنین گفته است:
این بنده، از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشته ام،تنها چیزی که در همه ی نوشته هایم
آن را هدف قرار داده ام، حل مشکلات و پاسخ گویی به سوالاتی است که در زمینه ی مسایل اسلامی در عصر ما مطرح است.
نوشته های این بنده، برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی، برخی تاریخی است. با این که
موضوعات این نوشته ها کاملا با یکدیگر مغایر است، هدف کلی از همه ی این ها، یک چیز بوده و بس.
این بنده، هرگز مدعی نیست که موضوعاتی که خود انتخاب کرده و درباره ی آن هاقلم فرسایی کرده است، لازم ترین
موضوعات بوده است، تنها چیزی که ادعا دارد، این است که به حسب تشخیص خودش، از این اصل تجاوز نکرده که تا
حدی که برای اش مقدوراست، در مسایل اسلامی، عقده گشایی کند و حتی الامکان، حقایق اسلامی را آن چنان که هست،
ارائه دهد.
فرضا نمی تواند جلوی انحرافات عملی را بگیرد، حتی الامکان با انحرافات فکری مبارزه نماید و مخصوصا مسایلی را که
دستاویز مخالفان اسلام است، روشن کند.» (۸)
پیرایه زدایی از دامن معرفت دینی
استاد، گذشته از این که در آرمان گرایی علمی،ممتاز و برجسته است، در درست اندیشی و پیرایه زدایی از جامه ی معرفت
دینی نیز،جایگاه بلندی دارد. از نظر او، تفسیرهای ناصواب و پیرایه های نابه جایی که دامن معرفت های دینی را آلوده
ساخته است، خطر سازترین عامل برای اسلام است.
سخن دردمندانه ی استاد، در این باره چنین است:
دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است. حقایق این دین، تدریجا در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسی گریز
گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به نام دین داده می شود. هجوم استعمار غربی، با عوامل مرئی و نامرئی اش، از
یک طرف، وقصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام، در این عصر، از طرف دیگر، سبب شده که اندیشه های
اسلامی در زمینه های مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد.
بدین سبب، این بنده، وظیفه ی خود دیده است که در حدود توانایی، در این میدان انجام وظیفه نماید.
در سه چهار سال اخیر، قسمت زیادی از وقت خود را صرف مسایل اسلامی مربوط به زن و حقوق زن کردم. بسیاری از
آن ها، به صورت سلسله مقالات، در برخی جراید و مجلات ویا به صورت کتاب منتشر شد. از این رو، وقت خودم را صرف
این کار کردم که احساس کردم [که] جریان، تنها این نیست که عملا انحرافاتی در این زمینه پدید آمده است،جریان این
است که گروهی در سخنرانی ها، در سر کلاس مدارس، و در کتاب ها و مقالات خود، نظر اسلام را درباره ی حقوق و حدود
و وظایف زن، به صورت غلطی طرح می کنند وهمان ها را وسیله ی تبلیغ علیه اسلام قرار می دهند. و با کمال تاسف، افراد
زیادی را اعم از زن و مرد، نسبت به اسلام بد بین ساخته اند.
این بود که لازم دانستم منطق اسلام را در این زمینه روشن کنم تا بدانند نه تنهانمی توان ایرادی بر منطق اسلام گرفت،
بلکه منطق روشن و مستدل و پولادین اسلام درباره ی زن و حقوق زن و حدود و وظایف زن، بهترین دلیل بر اصالت و
حقانیت وجنبه ی فوق بشری آن است. (۹)
این ویژگی، در تمامی آثار استاد مطهری – بویژه نوشته ها یا گفته هایی که در تبیین تاریخ و معارف اسلامی پرداخته و
زمینه ی پیرایه سازی و تحریف در آن موارد بیش تر وجود داشته است- به چشم می خورد. وی، در بررسی و تحلیل قیام
امام حسین(ع) پاره ای از تحریف ها و پیرایه سازی ها را یادآور شده وبه شدت انتقاد کرده است که شرح آن ها در کتاب
حماسه ی حسینی آمده است.
خرافه زدایی از دامن اندیشه و فرهنگ بشری، یکی از رسالت های شرایع آسمانی وپیامبران الهی بوده است که نمونه های
بسیاری از این امر را در قرآن کریم می توان مطالعه کرد.
از آن جمله، دیدگاه قرآن درباره ی شخصیت و مقام زن است. در مکاتب و فرهنگ های بشری و نیز ادیان تحریف شده،
خرافات بسیاری درباره ی زن وجود داشت که قرآن باآن ها به مبارزه برخاست. بجا است در این جا، بخشی از آرای استاد
مطهری را دراین باره یاد آور شویم:
«قرآن، با کمال صراحت، در آیات متعددی می فرماید که «زنان را از جنس مردان واز سرشتی نظیر سرشت مردان
آفریده ایم ». در قرآن، از آن چه در بعضی از کتب مذهبی هست که زن از مایه ای پست تر از مایه ی مرد آفریده شده، اثر و
خبری نیست.
بنابراین در اسلام نظریه ی تحقیر آمیزی نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجودندارد. یکی دیگر از نظریات تحقیر
آمیزی که در گذشته وجود داشته است و درادبیات جهان آثار نامطلوبی به جا گذاشته است، این است که زن، عنصر گناه
است.
مرد، در ذات خود از گناه مبرا است و این زن است که مرد را به گناه می کشاند.
می گویند شیطان مستقیما در وجود مرد راه نمی یابد و فقط از طریق زن است که مردان را می فریبد… قرآن با این فکر
رایج آن عصر -که هنوز هم در گوشه وکنار جهان بقایایی دارد- سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از این اتهام که عنصر
وسوسه وگناه است، مبرا کرد. یکی دیگر از نظریات تحقیر آمیزی که نسبت به زن وجود داشته است، در ناحیه ی
استعدادهای روحانی و معنوی زن است.
می گفتند: « زن به بهشت نمی رود.»، «زن، نمی تواند مقامات معنوی و الهی را طی کند.»، «زن، نمی تواند به مقام قرب
الهی آن طور که مردان می رسند، برسد.».
قرآن، در آیات فراوانی، تصریح کرده است که پاداش اخروی و قرب الهی، به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط
است. قرآن، در کنار هر مرد بزرگ و قدسی، ازیک زن بزرگ و قدسیه یاد می کند، از همسران آدم و ابراهیم و از مادران
موسی وعیسی در نهایت تجلیل یاد کرده است… در تاریخ خود اسلام، زنان قدسیه و عالی قدرفراوان اند، کم تر مردی است
که به پایه ی خدیجه برسد و هیچ مردی، جز پیامبر(ص) وعلی(ع)، به پایه ی حضرت زهرا(س) نمی رسد.
یکی دیگر از نظریات تحقیر آمیزی که درباره ی زن وجود داشته، این است که می گفته اند: «زن، مقدمه ی وجود مرد است و
برای مرد آفریده شده است.». اسلام،هرگز چنین سخنی ندارد.
اسلام، با صراحت کامل می گوید، زمین و آسمان، ابر و باد، گیاه و حیوان، همه،برای انسان آفریده شده اند، اما هرگز
نمی گوید: «زن، برای مرد آفریده شده است.» اسلام می گوید، هر یک از زن ومرد برای یکدیگر آفریده شده اند: «هن
لباس لکم و انتم لباس لهن »; زنان زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آن ها.
یکی دیگر از نظریات تحقیر آمیزی که در گذشته درباره ی زن وجود داشته، این است که زن را از نظر مرد، یک شر و بلای
اجتناب ناپذیر می دانستند. بسیاری از مردان،با همه ی بهره هایی که از وجود زن می برده اند، او را تحقیر و مایه ی بدبختی
وگرفتاری خود می دانسته اند. قرآن کریم، مخصوصا این مطلب را تذکر می دهد که وجودزن، برای مرد، خیر است، مایه ی
سکونت و آرامش دل او است… (۱۰)
مبارزه باغرب زدگی در حوزه ی اندیشه و نظر
استاد مطهری همان گونه که پیرایه بستن به عقایدو معارف دینی را از آسیب های معرفت دینی می دانست و به شدت با
آن مبارزه می کرد،با هرگونه غرب زدگی و خود باختگی در این باره، به سختی برخورد می کرد و آن رانیزاز آسیب های
خطرناک برای جامعه ی اسلامی می دانست. اگر پدیده ی نخست، در میان دین داران یا دین شناسان سنتی دیده می شد،
پدیده ی اخیر، در میان روشنفکران دینی راه یافته بود. استاد، در بحث از مسئله ی شرور، به مناسبتی، از عظمت حکمت
الهی مشرق زمین یاد کرده که در پرتو اشعه ی تابناک اسلام پدید آمده و به بشریت اهداگردیده است. آن گاه نادرستی
پندار کسانی که حکمت الهی اسلامی را همان فلسفه ی قدیم یونان انگاشته اند که به ناروا داخل معارف اسلامی شده است
را گوشزد کرده وفاصله ی آن را با فلسفه یونان، از قبیل فاصله ی فیزیک اینشتین با فیزیک یونان دانسته است. سپس به
مقایسه ی حکمت الهی اسلامی با فلسفه ی جدید غرب پرداخته و سخن معروف دکارت که گفته است: «من، فکر می کنم،
پس وجود دارم.» را یادآور شده وگفته می گوید این، به عنوان فکری نو و اندیشه ای عالی در فلسفه ی اروپا مطرح شد
ومبنای فلسفه ی جدید غرب قرار گرفت، درحالی که این سخن را قرن ها قبل، ابن سینا،در نمط سوم اشارات با صراحت
تمام مطرح کرده و با برهانی محکم، باطل کرده است.
آن گاه استاد چنین می گوید:
«اما چه باید کرد که فعلا هر چیزی که مارک اروپایی دارد، رونق دارد، اگر چه سخن پوسیده ای باشد که سال ها است ما، از
آن گذشته ایم » (۱۱) .
اعتدال گروی و نفی افراط و تفریط
یکی از اهداف بعثت پیامبران الهی، این بوده است که معیارهای اعتدال در اندیشه وعمل را به مردم بیاموزند، تا جامعه ی
بشری،راه قسط و عدالت را شناخته و زندگی خود را براساس آن بنا کنند[ (حدید): ۲۵].
دین اسلام -که آخرین و کامل ترین برنامه ی آسمانی برای هدایت بشر است- عالی ترین معیارهای اعتدال را به ارمغان
آورده است. مرحوم مطهری، در این باره گفته است:
«یکی از خاصیت های بزرگ دین مقدس اسلام، اعتدال و میانه روی است، خود قرآن کریم، امت اسلام را به نام امت وسط
نامیده است و این تعبیر، تعبیر بسیار عجیب وفوق العاده ای است، امت و قوم و جمعیتی که واقعا دست پرورده ی قرآن
کریم باشند، ازافراط و تفریط، از کند روی و تند روی برکنارند. تربیت قرآن، همیشه اعتدال ومیانه روی را ایجاب می کند» (۱۲) .
در جای دیگر گفته است:
«یکی از علامت های مسلمانی، پیدا کردن راه معتدل و میانه است که میان راه های افراطی و تفریطی است. در حدیثی
آمده است که در هر نسلی، طبقه ی معتدلی وجوددارد که از طرفی جلوی افراط کاری غلوکنندگان را می گیرند و
تحریفاتی که ازناحیه ی آنان پیدا می شود را نفی می کنند و نسبت هایی که اهل باطل ایجاد می کنند رانیز نفی می کنند.
به عبارت دیگر، هم جلوی ضرر دوستان را می گیرند و هم جلوی ضرر دشمنان را …
در مسئله ی انطباق اسلام با مقتضیات زمان، دو جریان مخالف – که هردو غلط بوده است- در تاریخ اسلام، همیشه وجود
داشته است: یکی جریان افراطی، یعنی دخل وتصرف های بی جا در دستورهای دینی به واسطه ی یک رشته خیالات و
ملاحظات کوچک که مااسم آن را جهالت گذاشته ایم. دیگری، جریان جمود و توقف های بی جا که برخلاف منظورو روح
اسلام است. این جمودها از ناحیه ی دوستان محتاط بوده است، ولی احتیاطهایی که صد در صد به ضرر اسلام تمام شده
است. البته یک جریان معتدل هم همیشه وجودداشته است. (۱۳)
استاد مطهری، از جمود و جهالت، به عنوان دو انحراف فکری و دوآفت فرهنگی یاد کرده و چنین گفته است:
دو بیماری خطرناک که همواره آدمی را در این زمینه (انطباق با پیشرفت و همرنگ نشدن با انحرافات) تهدید می کند;
بیماری جمود و بیماری جهالت، است. نتیجه ی بیماری اول، توقف و سکون و بازماندن از پیشروی و توسعه است و
نتیجه ی بیماری دوم، سقوط و انحراف است. جامد، از هرچه نو است، متنفر است و جز با کهنه، خونمی گیرد، و جاهل، هر
پدیده ی نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد وترقی، موجه می شمارد. جامد، هرتازه ای را فساد و انحراف
می خواند، و جاهل، همه رایک جا به حساب تمدن و توسعه و علم و دانش می گذارد.
جامد، میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمی گذارد و از نظر او، دین،مامور حفظ آثار باستانی است. از نظر او،
قرآن نازل شده است برای این که جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست، میخ کوب نماید.
جاهل،برعکس، چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نوی پیدا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 