پاورپوینت کامل زنجیر تفکر ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زنجیر تفکر ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زنجیر تفکر ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زنجیر تفکر ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

توضیح ابتدایی

آن چه در پی می خوانید خلاصه و گلچینی از مجموعه مباحثی از علامه شهید حضرت آیت الله مطهری رحمت الله علیه می باشد که سعی نمودیم بنا به تناسب به دنبال هم بیاوریم. به همین دلیل در پایان هر برش از مطالب نشانی آن را در پی نوشت ها ذکر کرده ایم. همچنین سعی نمودیم تا نشانی آیات و روایاتی را که ایشان فرموده اند با برخی توضیحات در پی نوشت بیاوریم. به همین دلیل در مطالعه این مطلب، دقت در پی نوشت ها هم ان شاءالله مفید خواهد بود.

لزوم آزادی فکر

از جمله اموری که باید بشر را در آن ها آزاد گذاشت رشد فکری است. اگر به مردم در مسائلی که باید در آن ها فکر کنند – از ترس این که مبادا اشتباه کنند – به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روح شان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی مبادا فکر کنی که اگر فکر کنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید به سر در آتش جهنم فرو می روی، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینی رشد نمی کند و پیش نمی رود.[۱]

آیا اسلام یا هر نیروی دیگری می تواند بگوید بشر حق تفکر ندارد؟ نه، این عملی است لازم و واجب و لازمه ی بشریت است. اسلام در مسئله تفکر نه تنها آزادی تفکر داده است بلکه یکی از واجبات و یکی از عبادت ها در اسلام تفکر است.[۲]

در اسلام اصلی است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هر مذهب دیگری همین است. اسلام می گوید اصول عقاید را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری نمی پذیرم. یعنی جنابعالی باید موحد باشی، خداشناس باشی؛ اما چرا خداشناس باشم، به چه دلیل؟ می گوید دلیلش را خودت باید بفهمی، این یک مسئله علمی است، یک مسئله فکری و عقلی است. همین طور که به یک دانش آموز می گویند این مسئله حساب را خودت باید بروی حل کنی، من حل کنم به دردت نمی خورد، آن وقت به دردت می خورد که این مسئله را خودت حل کنی.

از نظر اسلام نه تنها فکر کردن در اصول دین جایز و آزاد است یعنی مانعی ندارد، بلکه اصلاً فکر کردن در اصول دین در حدود معینی که لااقل بفهمی خدایی داری و آن خدا یکی است، پیغمبرانی داری، قرآن از جانب خدا نازل شده است، پیغمبر از جانب خداست، عقلاً بر تو واجب است.[۳]

سؤال کردن در مسائل اصول دین، امر واجب و لازمی است. از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سؤال می کردند، از علی علیه السلام سؤال می کردند، از سایر ائمه اطهار سؤال می کردند، زیاد هم سؤال می کردند و آن ها هم جواب می دادند. این کتاب های احتجاجاتی که ما داریم (و غیر آن ها) نشان می دهد در زمینه اصول دین در اسلام چه قدر حق آزادی بیان و حق آزادی سؤال داده شده است. تا وقتی که انسان روحش روح تحقیق و کاوش است و انگیزه اش به واقع تحقیق و کاوش و فکر کردن است، اسلام می گوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سؤال کنی، هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت می رسی، بیشتر به واقعیت می رسی.[۴]

دینی که از مردم در اصول خود تحقیق می خواهد (و تحقیق یعنی به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل) خواه ناخواه برای مردم آزادی فکری قائل است. ]اسلام[ می گوید اصلا من از تو «لا الهَ الَّا اللَّه» ی را که در آن فکر نکرده ای و منطقت را به کار نینداخته ای نمی پذیرم، نبوت و معادی را که تو از راه رشد فکری انتخاب نکرده ای و به آن نرسیده ای من از تو نمی پذیرم. پس ناچار به مردم آزادی تفکر می دهد. مردم را از راه روح شان هرگز نمی ترساند، نمی گوید مبادا در فلان مسئله فکر کنی که این، وسوسه شیطان است.

در این زمینه احادیث زیادی هست، از آن جمله است این حدیث که پیغمبر اکرم فرمود: از امت من نُه چیز برداشته شده است؛[۵] یکی از آن ها این است:

«الْوَسْوَسَهُ فِی التَّفَکرِ فِی الْخَلْق»

یعنی یکی از چیزهایی که امت مرا هرگز به خاطر آن معذب نخواهند کرد این است که انسان درباره ی خلقت، خدا و جهان فکر کند و وساوسی در دلش پیدا شود. مادام که او در حال تحقیق و جست و جوست، هرچه از این شک ها در دلش پیدا شود، خدا او را معذب نمی کند و آن را گناه نمی شمارد.[۶]

هر مکتبی که به ایدئولوژی خودش ایمان و اعتماد دارد ناچار طرفدار آزادی اندیشه و تفکر است. هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد جلو آزادی اندیشه و تفکر را می گیرد، می خواهد مردم را در یک محدوده خاصی نگه دارد و نگذارد که تفکر کنند یا فکر خود را ابراز کنند.[۷]

در حدیث معروفی است[۸] که یک عرب بدوی آمد خدمت رسول خدا و عرض کرد: «یا رَسولَ اللَّه! هَلَکتُ» تباه شدم.

پیغمبر اکرم فوری مقصود او را درک کرد، فرمود: فهمیدم چه می خواهی بگویی، لابد می گویی شیطان آمد به تو گفت: مَنْ خَلَقَک؟ تو هم در جوابش گفتی که مرا خدا آفریده است. شیطان گفت: مَنْ خَلَقَهُ؟ خدا را کی آفریده است؟ تو دیگر نتوانستی جواب بدهی.

گفت: یا رسولَ اللَّه! همین است.

پیغمبر فرمود: ذاک مَحْضُ الْایمانِ.

(عجبا!) فرمود: چرا تو فکر کردی که هلاک شدی؟! این عین ایمان است؛ یعنی همین تو را به ایمان واقعی می رساند، این تازه اول مطلب است. چنین فکری که در روح تو پیدا شد، این شک که پیدا شد [باید برای رفع آن تلاش کنی.] شک منزل بدی است ولی معبر خوب و لازمی است. زمانی بد است که تو در همین منزل بمانی. شیطان به تو گفت: تو را چه کسی خلق کرده است؟ گفتی: خدا. گفت: خدا را چه کسی خلق کرده؟ گفتی: دیگر نمی دانم، بعد هم سر جایت نشستی. این، شک تنبل هاست، هلاکت است. اما تو که چنین آدمی هستی که وقتی چنین شک و وسوسه ای در تو پیدا شد در خانه ننشستی، از مردم هم رودربایستی نکردی و نگفتی که اگر من به مردم بگویم چنین شکی کرده ام می گویند پس تو ایمانت کامل نیست، معلوم می شود که یک حس و طلبی در تو هست که فوری آمدی نزد پیغمبرت سؤال کنی که اگر من چنین شکی پیدا کردم چه کنم؟ آیا این شک را با یک عمل رد کنم یا با یک فکر؟ این عین ایمان است.[۹]

تفکر از نظر قرآن و حدیث

ما چون فقط قرآن خودمان را مطالعه می کنیم و کتاب های دیگر را مطالعه نمی کنیم، کمتر به ارزش این همه تکیه کردن قرآن به تفکر پی می بریم. شما هیچ کتابی (نه مذهبی و نه غیر مذهبی) پیدا نمی کنید که تا این اندازه بشر را به تفکر سوق داده باشد؛ همواره می گوید فکر کنید؛ در همه مسائل: تاریخ، خلقت، خدا، انبیا و نبوت، معاد، تذکرات و تعلیمات انبیا و مسائل دیگر.

تفکر حتی عبادت شمرده می شود. مکرر شنیده اید احادیث زیادی را که به این عبارت است:

تَفَکرُ ساعَهٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَهِ سَنَهً،[۱۰]

فِکرُ ساعَهٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَهِ سِتّینَ سَنَهً،[۱۱]

تَفَکرُ ساعَهٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَهِ سَبْعینَ سَنَهً.[۱۲]

یک ساعت فکر کردن از یک سال عبادت کردن افضل است، از شصت سال عبادت کردن افضل است، از هفتاد سال عبادت کردن افضل است.

این تغییر تعبیرات – همان طور که بسیاری از علما گفته اند – به واسطه این است که نوع و موضوع تفکرها فرق می کند: یک تفکر است که انسان را به اندازه یک سال عبادت جلو می برد، یک تفکر است که او را به اندازه شصت سال عبادت جلو می برد، یک تفکر است که او را به اندازه هفتاد سال عبادت جلو می برد. در احادیث ما وارد شده است: اکثر عبادت ابو ذر فکر کردن بود.[۱۳]

یعنی ابو ذری که شما او را تالی سلمان می شمارید و بلکه شاید بشود او را همردیف سلمان شمرد (یعنی تقریباً می توان گفت بعد از معصومین، مردی نظیر این ها در درجه ایمان نیامده است) خیلی خدا را عبادت می کرده است ولی بیشترین عبادت ابوذر فکر کردن بود.[۱۴]

تفاوت عقیده ها

عقیده در اصل لغت، «اعتقاد» است. اعتقاد از ماده عقد و انعقاد و… است، بستن است، منعقد شدن است، بعضی گفته اند حکم گرهی را دارد.

دل بستن انسان به یک چیز دو گونه است؛ ممکن است مبنای اعتقاد و دل بستن و انعقاد روح انسان همان تفکر باشد. در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است.

ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند و این اعتقاد بیشتر کار دل و احساسات است نه کار عقل. به یک چیز دلبستگی بسیار شدید پیدا می کند، روحش به او منعقد و بسته می شود، ولی وقتی که شما پایه اش را دقت می کنید که این عقیده او از کجا پیدا شده است، مبنای این اعتقاد و دلبستگی چیست، آیا یک تفکر آزاد این آدم را به این عقیده و دلبستگی رسانده است یا علت دیگری – به عنوان مثال تقلید از پدر و مادر یا تأثر از محیط و حتی علایق شخصی و یا منافع فردی و شخصی در کار است – می بینید به صورت دوم است؛ و اکثر عقایدی که مردم روی زمین پیدا می کنند عقایدی است که دلبستگی است نه تفکر.

آیا بشر از نظر دلبستگی ها باید آزاد باشد؟ این دلبستگی هاست که در انسان تعصب و جمود و خمود و سکون به وجود می آورد و در اساس اغلب، عقیده دست و پای فکر را می بندد. عقیده که پیدا شد، اولین اثرش این است که جلو فعالیت فکر و آزادی تفکر انسان را می گیرد چون به آن دل بسته است. حُبُّ الشَّی ءِ یعْمی وَ یصِمُّ[۱۵] چیزی که انسان به آن دل بست، چشم بصیرت را کور می کند، گوش بصیرت را کر می کند، دیگر انسان نمی تواند حقیقت را ببیند و بشنود.

به عنوان مثال بت پرست هایی بت ها را پرستش می کردند و می کنند. آیا این را ما باید برای آن ها تفکر حساب کنیم و عقیده و اعتقاد آن ها را یک اعتقاد زاییده از فکر و عقل آزاد تلقی کنیم، یا یک دلبستگی و یک جمود و یک خمودی که ناشی از یک سلسله تعصبات و تقلیدهایی است که طبقه به طبقه به این ها رسیده است؟ شما هیچ می توانید باور کنید که یک بشر با فکر و عقل آزاد خودش به این جا برسد که بت را باید پرستش کرد، هُبَل را باید پرستش کرد؟! آیا شما هیچ می توانید احتمال این قضیه را بدهید که یک بشر، از فکر آزاد و منطقی (یعنی فکر مدرسه ای، همان فکری که اسلام در اصول عقاید خواسته است) به این جا برسد که گاو را باید پرستش کرد[۱۶]

آیا ممکن است یک عده از افراد بشر از روی فکر آزاد و باز و بلامانع و منطقی حتی به این جا برسند که اعضای تناسلی را باید پرستش کرد؟![۱۷] نه، هیچ وقت عقل و فکر بشر ولو ابتدایی ترین عقل و فکر بشر باشد، او را به این جا نمی رساند. این ها ریشه هایی غیر از عقل و فکر دارد.

به عنوان مثال در ابتدا افرادی سودجو و استثمارگر پیدا می شوند که می خواهند افراد دیگر را به زنجیر بکشند و رژیمی به وجود آورند، و این در دنیا زیاد بوده و هست. این رژیم یک تکیه گاه اعتقادی می خواهد، بدون تکیه گاه اعتقادی امکان پذیر نیست. آن کسی که اول [آن اعتقاد را] تأسیس می کند، خودش می فهمد که چه می کند، دانسته کاری را انجام می دهد، یعنی دانسته خیانت می کند؛ موضوعی را – بتی، گاوی، اژدهایی را – به شکلی در میان مردمی رایج می کند. این مردم اغفال می شوند. اول هم خیلی به آن دلبستگی ندارند ولی چند سالی می گذرد، بچه های این ها به دنیا می آیند، بچه ها می بینند پدر و مادرها چنین می کنند، همان کار پدر و مادرها را تعقیب می کنند. نسل به نسل که می گذرد و سابقه تاریخی پیدا می کند، جزء سنن و مآثر ملی و جزء غرور و افتخارات ملی می شود و دیگر نمی شود آن را از افراد بشر گرفت.[۱۸]

درست مثل گچی که در ابتدا که با آب مخلوط می شود ماده شُلی است، آن را به هر شکلی که بخواهید در می آورید، ولی وقتی که بالاخره به یک شکلی درآمد به تدریج خشک می شود و هر چه خشک تر می گردد، سفت تر می شود. بعد به حالتی می رسد که با کلنگ هم نمی شود آن را خرد کرد.[۱۹]

اسارت تفکر

این عقیده نوعی انعقاد است یعنی فکر و اندیشه اش به جای این که باز باشد بسته و منعقد شده و بر عکس، آن قوه مقدس تفکر به دلیل این انعقاد و بستگی در درونش اسیر شده.

بت پرست باید آزاد باشد برای این که بت را بپرستد؟ یا نه، عقل و فکر این شخص اسیر است، باید کاری کنیم که عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم؟ کاری را بکنیم که ابراهیم خلیل اللَّه و بت شکن کرد.[۲۰]

عمل صحیح عمل خاتم الانبیاء است؛ سال های متمادی با عقیده بت پرستی مبارزه کرد تا فکر مردم را آزاد کند. اگر عرب جاهلیت هزار سال دیگر هم می ماند همان بت را پرستش می کرد و یک قدم به سوی ترقی و تکامل برنمی داشت. اما پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد این زنجیر اعتقادی را از دست و پای آن ها باز کرد و فکرشان را آزاد نمود:

وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِم (اعراف/۱۵۷)[۲۱]

قرآن اسم آن چیزی را که اروپایی می گوید بشر را باید در آن آزاد گذاشت، زنجیر می گذارد؛ می گوید شکر این را بکنید که خدا به وسیله این پیغمبر این بارهای گران یعنی خرافه ها را از دوش شما برداشت، این زنجیرهایی را که خودتان به دست و پای خودتان بسته بودید برداشت.[۲۲]

[درباره حضرت ابراهیم علیه السلام هم می بینیم که] در یک روز عید که همه مردم بت پرست از شهر خارج می شدند او از شهر خارج نشد. بتخانه هم خالی بود. تبر را برداشت و رفت تمام این بت ها را خرد کرد الّا بت بزرگ و تبر را به گردن بت بزرگ انداخت تا اگر کسی به آن جا برود با خودش فکر کند که این خداها با یکدیگر جنگیده اند و این بت بزرگ چون از همه نیرومندتر بوده باقی دیگر را خرد و خمیر کرده و تنها خودش مانده است. این فکر برای مردم پیدا شود، بعد طبیعی است که به حکم فطرت می گویند این ها که نمی توانند از جایشان بجنبند. همین [امر] فکر این ها را عوض می کند. این کار را کرد. وقتی که مردم برگشتند و وضع را آن چنان دیدند داد و فریاد کردند که چه کسی این کار را کرده است؟ یادشان افتاد که جوانی در این شهر است که مخالف با این کارهاست، نکند کار او باشد؟ رفتند سراغ ابراهیم. ابراهیم در پاسخ به آن ها گفت چرا شما به من می گویید؟ مجرم آن کسی است که زنده مانده و تبر به گردن اوست. «بَلْ فَعَلَهُ کبیرُهُمْ»[۲۳] این ها گفتند از او که این کار ساخته نیست. گفت چه طور کار زد و خورد از او ساخته نیست ولی [روا کردن ] حاجت هایی که انسان ها در آن حاجت ها درمانده اند ساخته است که به عنوان مثال زنی نازاست او را زاینده کند؟ قرآن می گوید: «فَرَجَعوا الی انْفُسِهِمْ»[۲۴] این سبب شد که به خود باز گردند.

در فلسفه هگل[۲۵] و بعد از فلسفه هگل دیگران بالخصوص کارل مارکس اصطلاح «از خودبیگانگی» آورده اند، (اینان به ویژه کارل ماکس[۲۶]) می گویند انسان از خود بیگانه می شود و باید کاری کرد که انسان به خود واقعی اش برگردد. قرآن این تعبیر را قبل از همه ی این ها در موارد زیاد دارد، یکی همین جاست. فَرَجَعوا الی انْفُسِهِمْ. تعبیر عجیبی است! این ها از خودشان جدا و دور شده بودند (خود واقعی انسان عقل و فکر و منطق انسان است)، قرآن می گوید این سبب شد که دومرتبه به سوی خودشان باز گشتند و خودشان را دریافتند، گفتند که او راست می گوید.

یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام با این عمل، از خودبیگانگی آن ها را از آنان گرفت و آزادی آنان را به آن ها بازگرداند.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از فتح مکه، به عنوان آزادی عقیده بت ها را باقی نگذاشت زیرا این بت ها سمبل اسارت فکری مردم اند. صدها سال بود که فکر این مردم اسیر این بت های چوبی و فلزی بود که به خانه ی کعبه آویخته بودند. تمام این ها را در هم ریخت و در واقعیت مردم را آزاد کرد.

(ولی) کوروش وقتی به بابِل رفت و آن جا را فتح کرد تمام بتخانه ها را محترم شمرد. این کار از نظر یک فاتح که سیاست استعمارگری دارد و می خواهد مردم را بفریبد توجیه می شود. کوروش می گفت این اعتقاد، مردم را بدبخت کرده ولی در عین حال دست به ترکیب آن ها نزد، چون می خواست که آن ها در زنجیر بمانند. این خیانت بود نه خدمت.[۲۷]

عمل موسی بن عمران علیه السلام انسانی است که وقتی می بیند قومش گوساله سامری را به عنوان یک بت انتخاب کرده اند و دارند پرستش می کنند، می گوید: لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیمِّ نَسْفاً [۲۸] به خدا آتشش می زنم، به خدا خاکسترش را هم بر باد می دهم»

برای این که اگر آن گوساله می ماند مردمی را در زنجیر یک خرافه گرفتار می کرد. قوم موسی از دریا بیرون آمده بودند، چشم شان به مردمی افتاده بود که بت هایی دارند و آن ها را سجده می کنند، و تا آن وقت بت سجده کردن را ندیده بودند، خوش شان آمده بود. یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کما لَهُمْ آلِهَهٌ [۲۹] [گفتند بت پرستان ] سرگرمی های خوبی دارند، این ها خوب چیزهایی است، از این ها خوش مان می آید؛ موسی! همان طور که این ها چنین چیزهایی دارند، برای ما هم قرار بده. یک زمینه خوشایند بشری [علت این درخواست آن ها بود.][۳۰]

اشتباه اعلامیه جهانی حقوق بشر

اعلامیه حقوق بشر اساس فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است، بشر از آن جهت که بشر است محترم است و چون بشر محترم است، پس هرچه را خودش برای خودش انتخاب کرده، هر عقیده ای که خودش برای خودش انتخاب کرده محترم است!

عجبا! ممکن است بشر خودش برای خودش زنجیر انتخاب کند و به دست و پای خود ببندد، ما چون بشر را محترم می شماریم [او را در این کار آزاد بگذاریم؟!] لازمه محترم شمردن بشر چیست؟ آیا این است که ما بشر را در راه ترقی و تکامل هدایت کنیم؟ یا این است که به او بگوییم چون تو بشر و انسان هستی و هر انسانی احترام دارد، تو اختیار داری، هرچه را که خودت برای خودت بپسندی من هم برای تو می پسندم و برایش احترام قائلم ولو آن را قبول ندارم و می دانم که دروغ و خرافه است و هزار عوارض بد دارد، اما چون تو خودت برای خودت انتخاب کرده ای من آن را قبول دارم؟! آن چیزی که خودش برای خودش انتخاب کرده زنجیر است. او برای دست و پای فکر خودش زنجیر انتخاب کرده، تو چه طور این زنجیر را محترم می شماری؟! این محترم شمردن بی احترامی به استعداد انسانی و حیثیت انسانی اوست که فکر کردن باشد. تو بیا این زنجیر را از دست و پایش باز کن تا فکرش آزاد باشد.[۳۱]

[به عنوان مثال] آیا شما در مسئله بهداشت و یا در مسئله فرهنگ هرگز می گویید که عقیده آزاد است؟ آیا شما هرگز این حرف را می زنید که اعتقاد هر مردمی راجع به بهداشت آزاد است؟! اگر مردم منطقه ای دل شان می خواهد که تراخم[۳۲] داشته باشند، نود درصد آن ها تراخم دارند و خودشان تراخم را انتخاب کرده اند، شما می روید از آن ها اجازه می گیرید که آیا به ما اجازه می دهید که تراخم شما را معالجه کنیم؟ یا از هر طریق ممکن که بتوانید ولو آن ها را اغفال کنید و گول شان بزنید، ولو دست و پایشان را ببندید، تراخم شان را معالجه می ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.