پاورپوینت کامل جریان شناسی سیاسی بنی هاشم پس از قیام عاشورا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جریان شناسی سیاسی بنی هاشم پس از قیام عاشورا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جریان شناسی سیاسی بنی هاشم پس از قیام عاشورا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جریان شناسی سیاسی بنی هاشم پس از قیام عاشورا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

در مقاله حاضر، با بهره­گیری از دو مفهوم «پارادایم» و «استراتژی سیاسی»، در بعد نظری به کاوش در اندیشه و رفتار جریان­های هاشمی پس از قیام عاشورا پرداخته­ایم. هم چنین با نگاهی به تاثیرات عاشورا بر هاشمیان، پارادایم اعتقادی ـ سیاسی که متعلق به امامیه است و نیز پارادایم سیاسی که مربوط به سایر رهیافت­هاست بررسی شده است.

ذیل دو پارادایم اصلی، رهیافت­های «علوی ـ فاطمی» با گرایش­های امامیان، حسنیان و زیدیان؛ «علوی ـ غیرفاطمی» (حنفیان)؛ و رهیافت «عباسی» مورد کاوش قرار گرفته است. در ادامه این سه رهیافت با شاخص­هایی، چون: اندیشه سیاسی؛ مبارزه با رژیم/ مبارزه بر رژیم؛ مبارزه باز/ پوشیده؛ اصلاح / انقلاب؛ و نحوه ارتباط با سایر رهیافت­ها، سنجیده شده­اند.

مقدمه

در تاریخ اسلام، نهضت عاشورا نقطه عطفی است که از جنبه­های گوناگون، آغازگر تحولات در ساخت، بافت و اندیشه جامعه مسلمانان بوده است. برخی از این تحولات مهم و محسوس را می­باید در نحوه و چرایی اقبال دگرباره وسیع مردم به خاندان هاشم؛ چگونگی اندیشه و نحوه رویارویی آنان با حاکمان اموی؛ و به تبع آن، تحکیم و بسط پایه­ها و نگره­های سیاسی شیعی و تغییر فضای جامعه آن زمان دانست. از این­رو «جریان­شناسی سیاسی بنی­هاشم» می­تواند زوایای این مسئله را روشن کند. بدین منظور، بررسی این موضوع از سال ۶۱هـ (هم زمان با واقعه عاشورا) آغاز می­گردد و تا سال ۱۴۶هـ (زمان سرکوب قیام حسینیان به دست منصور عباسی) ادامه می­یابد که دوره­ای ۸۵ ساله است. در این پژوهش، منظور از بنی­هاشم افرادی از نخبگان هاشمی هستند که در هدایت حرکت­های سیاسی نقش داشته­اند.

در این نوشتار فرضیه تحقیق بر این پایه استوار است که در اثر قیام عاشورا، بنی­هاشم در جامعه­ای که بنی­امیه سلاح­های سیاسی را به صورت متمرکز در دست داشتند، جریان­های کلان و خردی پیدا نمودند. در بعد کلان دو پارادایم اصلی وجود داشت: یکی پارادایم اعتقادی و فرهنگی ـ سیاسی که امامیه آن را نمایندگی می­کرد و دیگری، پارادایم سیاسی سایر جریان­ها بود. علی­رغم آن که مبارزه همه این جریان­ها با رژیم است از لحاظ خُرد، برخی از آنان به مبارزه پنهانی، بعضی به مبارزه زیرزمینی، عده­ای با روش اصلاحی ـ البته با اهداف انقلابی ـ و گروهی نیز به روش انقلابی روی آورده­اند. چارچوب نظری

این تحقیق از دو مفهوم بهره می­گیرد: یکی «پارادایم» در حوزه روش­شناسی علمی و دیگری، مفهوم «استراتژی سیاسی» در حوزه جامعه­شناسی سیاسی.

  1. پارادایم، روشی در چارچوب نظریه به مثابه ساختار است که «تامس کوهن» به تفصیل بدان پرداخت و نخستین شکل آن را در سال ۱۹۶۲ با انتشار کتاب ساختار انقلاب­های علمی مطرح کرد. کوهن حرفه علمی خود را به عنوان فیزیک­دان آغاز کرد و سپس توجهش به تاریخ علم معطوف شد، ولی ضمن این کار متوجه شد که پیش­پندارهایش درباره ماهیت علم از هم پاشیده و پراکنده گردیده است. ویژگی عمده نظریه وی بر ممیزه انقلابی پیشرفت­های علمی تأکید می­کند؛ به طوری که بر طبق آن انقلاب، متضمن طرد و رد یک ساختار نظری و جای­گزینی آن با ساختار ناسازگار دیگری است. ویژگی دیگر، نقش پراهمیتی است که ممّیزات جامعه­شناختی جوامع علمی در نظریه کوهن ایفا می­کند. بر این اساس، پارادایم مشتمل است بر مفروضات کلی نظری، قوانین و فنون کاربرد آنها که اعضای جامعه علمی خاصی آنها را بر می­گیرند. پارادایم­ها هم چنین شامل شیوه­های مقبول و مرسوم تطبیق قوانین بنیادی به چند وضعیت گوناگون می­شود.[۱]
  2. در تحلیل درونی تحقیق، از بحث «استراتژی­های سیاسی» کتاب جامعه­شناسی سیاسی، اثر موریس دوورژه، بهره­گیری شده است. وی در این خصوص از مفاهیمی، چون جامعه متمرکز و غیرمتمرکز، سلاح­های سیاسی، مبارزه باز و مبارزه پوشیده، مبارزه پوشیده نهانی و مبارزه پوشیده زیرزمینی، مبارزه با رژیم و مبارزه در رژیم و اصلاح­طلبی و انقلابی­گری، نام برده است[۲] و ما براساس این مفاهیم، رویکردهای پارادایم­ها و جریان­های هاشمی پس از عاشورا را تبیین نموده و با تسامح هر کدام را به استفاده از یکی از این استراتژی­ها و پیش­زمینه­ها متصف کرده­ایم. تأثیرات حادثه عاشورا بر بنی هاشم
  3. فراهم آوردن زمینه­های حضور سیاسی هاشمیان: نهضت حسینی، مشروعیت دینی و توان سیاسی حاکمان اموی را به چالش کشاند و به قیام و شورش بر ضد آنان مشروعیت بخشید. عظمت این حادثه و حماسه­سازان آن، از جنبه سیاسی، زمینه­ساز حضور جدی و مؤثر هاشمیان که رقیب عمده آل امیه بودند، در صحنه­های مختلف جامعه گردید. هم چنین از منظر عاطفی، هم شخصیت خاص امام حسین (ع) و هم نحوه شهادت آن حضرت، به گونه­ای بود که تأثیر عمیقی بر ذهنیت مردم می­گذاشت. می­توانیم قدر جامع تأثیرات سیاسی ـ اجتماعی آن نهضت را تغییر مناسبات سیاسی – اجتماعی از «سکون نسبی» به «تحرک در حد اعلا» بدانیم.
  4. فعال شدن گروه­های سیاسی هاشمی: در این زمان، مردم که به رهبری فعال نیاز داشتند به هاشمیان که بازماندگان و خون­خواهان کربلا بودند، روی آوردند و آنان را به مقابله با امویان دعوت نمودند. از این­رو می­توان گفت که شهادت امام حسین (ع) تأثیر اساسی در انسجام سیاسی، فعال شدن ابتدایی هاشمیان و شفاف شدن انقسامات پسینی آنان و به تبع آن تشیع، داشته است.
  5. شفاف شدن پارادایم­ها و جریان­های سیاسی هاشمی: واقعه عاشورا به جز آماده­سازی زمینه حضور هاشمیان، نقطه عطفی در شفاف شدن نحله­های فکری ـ سیاسی هاشمی و آشکار شدن اختلافات درونی آنان به شمار می­رود؛ تا زمان حضور امام حسین(ع) صف­بندی­های غیرمتمایزی در میان هاشمیان وجود داشت، اما شکل فعالانه به خود نگرفته بود. با شهادت حسین بن علی(ع) و سرازیر شدن سیل درخواست­های مردمی، این وضعیت، تفاوتی آشکار پیدا نمود. بدین­ترتیب، کانون­های مختلف که نامزد امامت و رهبری بودند، فعالیت چشم­گیری آغاز نمودند؛ به گونه­ای که دو پارادایم «اعتقادی ـ سیاسی» و «سیاسی»، و سه رهیافت «علوی ـ فاطمی»، «علوی ـ غیرفاطمی» و «عباسی»، تشکیل یافت.

تأثیرات گوناگون سیاسی نهضت عاشورا بر ذهن، عمل و رفتار نخبگان سیاسی هاشمی عبارتند از:

رهیافت علوی ـ فاطمی

۱. امامیه:

پس از حادثه عاشورا، از میان پسران سیدالشهداء(ع)، تنها امام سجاد(ع)، جان سالم به در برد، زیرا شدت بیماری توان کارزار را از او ستانده بود.[۳] ایشان براساس متون شیعی، به ویژه نصوص مختلفی که از پیامبر(ص)، امام علی(ع) و امام حسین(ع) نقل شده است، به جانشینی و امامت پس از پدر رسید.[۴] باید امام سجاد را بنیان­گذار دوران جدید حیات امامیه پس از جریان عاشورا دانست، چرا که روشی که آن حضرت بنیان نهاد، با اندک تغییراتی که مربوط به هر دوره بود، تا آخرین امام شیعه تداوم یافت.

۱ـ۱ پارادایم: امامیه تنها حامل پارادایم اعتقادی سیاسی است. در این دوران اصلی­ترین اقدام از نظر امامیه، تحکیم پایه­های اعتقادی و پرورش شیعیان است. از این جنبه امامیه تحت تأثیر ماهیت قیام عاشورا بود و آن را حرکتی با ابعاد گوناگون اعتقادی، سیاسی و اجتماعی می­دانست که با مشی اصلاح­گرایانه و ظاهری انقلابی، در پی زدودن انحرافات از حکومت و جامعه بود و لازم بود که حرکت­های بعدی نیز با توجه به روح قیام و ماهیت نهضت تداوم یابد. از این­رو امامیه تنها پارادایمی است که در جریان مبارزه به دنبال تغییرات ماهوی در سطح کلی جامعه و حکومت بود و آن را از طریق روش­های خاص خود دنبال می­نمود.

۱ـ۲ اندیشه سیاسی: اندیشه سیاسی امامیه در این دوره ـ همانند دیگر دوره­ها ـ مبتنی بر نص جلی است؛ یعنی امامت دینی و سیاسی، و عهده­داری امور حکومت و خلافت را مخصوص امامی می­داند که به اسم و رسم از ناحیه خداوند منصوب شده و عصمت و اعلمیت از شرایط آن است. امامیه برای پیشوایان خود هم مرجعیت علمی و دینی قائل است و هم بر شأن سیاسی و تعلق حکومت بدان­ها تأکید دارد. اما در عرصه عمل، سیاست امام سجاد(ع) پرهیز از ورود به چالش­ها و فراخوان­های سیاسی به علت عدم آمادگی جامعه و نبود شرایط کافی بوده است. امام باقر(ع) نیز همان رهیافت فکری که مبتنی بر کناره­گیری هوش­مندانه از تلاطمات سیاسی بود و در عین حال بر وجوه حقانیت خود تأکید می­کرد، پی گرفت. امام صادق(ع) نیز مشارکت در بازی قدرت را نمی­پذیرفت. تاریخ، تحرک سیاسی و مبارزاتی علنی خاصی از امام صادق(ع) در دوره امویان، ثبت نکرده است و حتی آن گاه که ابوسلمه در خلال نامه­ای به حضرت از ایشان برای احراز مقام خلافت دعوت کرد، امام(ع) بدو جواب رد داد و نامه را سوزاند.[۵] این بدین معنا نیست که ایشان سیاست را از شئون امامت نمی­دانسته­اند، چرا که سیره امامان و روایات آنان حاکی از آن است که ایشان حکومت را حق امام بر می­شمارند و عدم قیام به آن را به سبب شرایط زمانی و عدم وجود یاران خالص می­دانند.[۶] از این رو بر خلاف کسانی که برآنند تا سنت سیاسی امامت شیعی را به نوعی طرف­دار تفکیک امامت (دین) از خلافت (سیاست) بنمایند،[۷] باید گفت که پیشوایان امامیه به مقولات راهبردی فرهنگی و اعتقادی توجه ویژه­ای داشتند، اما این رویکرد، خود دارای استراتژی سیاسی بود و آنها نیز از حق خویش در خلافت چشم نپوشیدند و به بسترسازی می­پرداختند. برای همین است که معمولاً از سوی حاکمان تحت نظر بودند و گاه به خشم و زندان آنان دچار می­شدند.

۱ـ۳ مبارزه با رژیم/ مبارزه در رژیم: امامیه را باید دارای حقیقی­ترین رویکرد مبارزه با رژیم دانست، زیرا که آموزه­ها و شیوه­های مورد نظر رهبران این جریان، با آموزه­ها و روش­های حکومت دیگر جریان­های رقیب تقابلی بنیادین دارد. اگر چه امامیه از روش­های بسیج و مبارزه انقلابی در سطح عموم بهره نمی­گیرد، به واسطه حرکت­های محتوایی و آینده­نگرانه که به روشنی با دیدگاه رژیم موجود در تقابل است در واقع حرکتی ماهیتاً و عمیقاً ضد رژیم را سامان می­دهند. دومین نکته آن است که رژیم اموی، به سلطنت تغییر شکل یافته بود و عباسیان نیز به نحوی در همان مسیر گام نهادند؛ اما رژیم مورد نظر امامیه، رژیم خلافتی بر پایه امامت شیعی بود که ماهیتاً با نوع رژیم موجود متفاوت بود.

۱ـ۴ مبارزه باز/ مبارزه پوشیده: در آن زمان مبارزه باز با توجه به انحصار اکثر سلاح­های سیاسی در دست حکومت، ممکن نبود. از این رو مبارزه امامیه به طور حتم مبارزه­ای پوشیده و از نوع پنهانی، بوده است. بدین ترتیب، امامیه در دوران امام سجاد(ع)، اغلب به بهره­جویی از نهادهای غیرسیاسی و روش­هایی غیر از مبارزات علنی گرایش داشته است؛ یعنی به مبارزه پنهانی در قالب ادبیات دعا که نماد حرکت امام سجاد(ع) بوده و نیز به تلاش­های علمی و فرهنگی و سامان­دهی وضعیت عمومی و اجتماعی شیعیان پرداخته است. از همین رو می­توانیم بسیاری از اندیشه­های سیاسی و دستورات اجتماعی زین­العابدین(ع) را در دعاهای صحیفه سجادیه بیابیم. هم چنین گریستن­های علنی آن حضرت در مواضع گوناگون، نمونه­ای از این شیوه مبارزه است. حرکت امام باقر(ع) و مبارزه پنهانی آن حضرت نیز از طریق فعالیت­های علمی، فرهنگی، نقل روایات و تشکیل حوزه­های نظریه­پردازی صورت گرفت که از دو جنبه، سلاحی سیاسی در برابر رژیم محسوب می­شد؛ اولاً، در راستای سیاست کلی تربیت نیروهای مخلص، توان­مند و همه­جانبه نگر بود و ثانیاً، آن حضرت، نماینده نوعی مبارزه بی­صدا با ارکان و اندیشه­های حاکم بر رژیم به شمار می­رفت؛ به عنوان نمونه، می­توان به تلاش­های آن حضرت در رد نظرات مرجئه که اغلب زمینه­ساز تداوم استبداد اموی بودند، اشاره نمود. امام باقر(ع) در این دوران با رهبری عالمانه و دور اندیشانه خویش، حرکت تشیع را به مثابه حرکتی که جامع خصلت­های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بود، وارد مرحله جدیدی ساخت و به تولید اندیشه و پایه­گذاری مکتب­های گوناگون و مستقل امامیه در حوزه­هایی، چون فقه، ادبیات، کلام، علوم طبیعی، قرآن، حدیث و… پرداخت. امام صادق(ع) نیز در همین قالب، مبارزه پنهانی را ادامه داد و به تکمیل، تدوین و انسجام اندیشه امامیه در ابعاد مختلف همت گماشت و حوزه نفوذ پیروان خود را گسترش داد؛ به گونه­ای که باید این دوره را «عصر بلوغ سازمان تشیع امامی» نامید.

۱ـ۵ اصلاح/ انقلاب: امامیه تحت تأثیر لایه­های زیرین عاشورا، رویکرد خود را در قبال سیاست روز مشخص ساخت. این رویکرد را باید مبتنی بر اهداف انقلابی و روش­های اصلاحی به شمار آورد. البته روش اصلاحی امامیه، برای رژیم مشروعیتی قائل نیست و هیچ­گاه بدان نزدیک نمی­شود و در صورت نزدیک شدن، این امر در کمترین مرتبه و مبتنی بر تقیه است. اصلاح­گرایی امامیه براساس توجه به بدنه اجتماعی؛ اصلاح نیروها، افکار و اندیشه­های اجتماعی؛ و تربیت نیروهای زبده معتقد براساس ایستارها و باورهای این مکتب می­باشد تا از آن طریق زمینه لازم برای تأسیس حکومت مشروع و دلخواه فراهم شود. از این رو، این گروه حرکت تدریجی خود را با استفاده از دو روش مکمل (مقاومت منفی و تقیه) پی گرفت؛ چرا که هدف اساسی امامیه تصرف قدرت سیاسی نبود، بلکه اصلاح بافت اجتماعی قدرت و سپس ساختار سیاسی بود. استراتژی امامیه، نفی رژیم موجود با تمام پایه­های اعتقادی­اش بود، اما در تاکتیک، عدم برخورد قهرآمیز دنبال می­شد. به همین دلیل است که دوران امام سجاد(ع) و امامان بعدی، شاهد شکل­گیری جریان­های جهادی از سوی رهبران امامیه نیستیم و حتی قیام­هایی که به نام آنها بوده باشد نیز نمی­بینیم. البته شاید بتوان جنبش توابین را جنبشی به نام اهل بیت و امام سجاد(ع) دانست که بنابر نظر برخی پژوهش­گران ـ علی­رغم تردیدهای جدی دیگر صاحب­نظران ـ دلایل کافی بر اعتقاد آنها به امامت امام عادل زمان، علی بن الحسین(ع)، وجود دارد.[۸] اما فرض مذکور نیز دلالتی بر ارتباط امام سجاد(ع) با آنان ندارد، زیرا این امر با منش کلی آن حضرت منافات داشت؛ نمونه آن عدم ورود آن حضرت در قیام مردم مدینه، قیام مختار و نیز سکوت در خصوص حکومت عبدالله بن زبیر است که ایشان عدم جانب­داری خود را حفظ نمود.[۹]

۱ـ۶ ارتباط با سایر رهیافت­ها: امامیه با حسنیان ائتلاف عقیدتی و رقابت سیاسی داشته و در خصوص حنفیان نوعی رقابت عقیدتی و بی­طرفی سیاسی را در دستور کار خود قرار داده است. رابطه این گروه با عباسیان نیز بر پایه رقابت عقیدتی و بی­طرفی سیاسی در ابتدا و نوعی رقابت سیاسی در ادامه مبتنی بوده است.

۲. زیدیه:

۲ـ۱ پارادایم: پارادایم زیدیه را باید سیاسی دانست؛ این گروه به مباحث عقیدتی و کلامی توجه دارد، اما این امر، اغلب معطوف به رویکرد سیاسی و در راستای آن است.

۲ـ۲ اندیشه سیاسی: زید و پیروانش در این دوره، امامت و زمام­داری را موقوف به نص خفی می­دانستند، بر خلاف امامیه که معتقد به نص جلی بودند. بر این اساس، پیامبر(ص)، علی(ع) را به طور پنهانی به بعضی اصحاب و خواص معرفی کرده است. بنابراین، زیدیه معتقد به ارجحیت علی(ع) و اولاد او به خلافت و امامت هستند. با این حال، این گروه امامت و خلافت مفضول (غیر علی) بر افضل (علی علیه السلام) را بنابر مصالح پذیرفتند و بر مشروعیت خلفای پیش از علی(ع)، صحه گذاشتند. سه شرط امامت و خلافت از دیدگاه زیدیه عبارت است از: فاطمی بودن (حسنی یا حسینی)؛ دانش و سجایای اخلاقی (زهد، شجاعت و سخاوت)؛ و قیام به سیف و خروج بر حاکم ظالم، ولی آنان برخلاف امامیه، به عصمت امام قایل نبودند. از این رو می­توان نهضت زید را از لحاظ اندیشه سیاسی، محافظه کار و تا حدودی ترکیبی دانست که با نظرات عامه در آن زمان نسبتاً هماهنگ بود؛ در واقع به سبب آن که زید هدفش غالباً معطوف به تغییر ساخت قدرت و حاکمیت بود و از این راه می­خواست حمایت مردم را جلب کند، به ترکیب و تلقین عقاید شیعی با عقاید عامه دست زد و در اندیشه ایجاد سازوارگی میان آنان بود. از این رو، زید با وجود اعتقاد به برتری علی(ع) بر خلفای پیشین، امامت و خلافت آنان را پذیرفت. او در مسائل شرعی نیز به فقه عامه تمایل زیادی نشان داد؛ چنان­که نوبختی، زیدیه را نزدیک­ترین فرقه به اهل سنت دانسته است.[۱۰] البته این منش سیاسی او چندان مؤثر واقع نشد و حتی همین سیاست محافظه­کارانه موجب شد تا جمعی از شیعیان از گرد او پراکنده شوند و به امام صادق(ع) بپیوندند.[۱۱] در همین خصوص، از گرایش و تمایل زید به معتزله سخن گفته شده است. طبق نقل شهرستانی، زید، اعتزال را از واصل بن عطا برگرفته است و اصحاب او «معتزلی» می­باشند.[۱۲] هم­چنین گزارش­هایی موجود است مبنی بر مناظره و گفت­و­گوی انتقادی امام صادق(ع) با واصل بن عطا، در هنگامی که گروهی از علویان گرد او جمع بودند. در این گفت­وگو، امام صادق(ع) درباره ایجاد تفرقه در میان اهل بیت به واصل اعتراض می­کند که با واکنش واصل و زید بن علی مواجه می­شود.[۱۳] بر همین اساس، معتزله، زید را امام آغازگر قیام برضد حاکم ستم­کار و نامشروع می­شمارند.[۱۴]

۲ـ۳ مبارزه باز/ مبارزه پوشیده: به دلیل استبدادی بودن ساخت سیاست و جامعه، طبیعتاًً شکل­گیری مبارزه باز ممکن نبوده است؛ بر این اساس مبارزه زید بن علی در ابتدا حرکتی نیمه زیرزمینی با استفاده از روش­­های مبارزه پوشیده بود که در ادامه به سرعت درصدد بروز و ظهور برآمد و به شکل انقلابی تداوم یافت.

۲ـ۴ انقلابی/ اصلاحی: رویکرد زید اغلب بر اساس الگوگیری از ابعاد جهادگرایانه، مبارزه­جویانه و ظواهر انقلابی نهضت عاشورا بود. بر این اساس می­بایست صالحان، مصلحان، شایستگان و عامه مردم، بر ضد حکومت جور به مبارزه و جهاد که برترین فضلیت به شمار می­رفت، بر می­خواستند. جنبش زیدیه، برخلاف امامیه، اعتقادی به تقیه نداشت و همین مسئله روش آنها را به شکل انقلابی و تندرو نشان می­داد؛ در واقع آنان به باز تولید شکلی عاشورا پرداختند. بنابراین نهضت زید یک حرکت انقلابی بر ضد رژیم اموی بود که پیش از آن که مراحل زیرزمینی را به طور کامل طی کند، بروز یافت. این جنبش، از نظر طبقه حامیان نیز غالباً متکی بر شیعیان کوفه بود؛[۱۵] اگر چه حمایت برخی از فقهای کوفه، هم چون ابوحنفیه و سفیان ثوری را نیز جلب کرد. در جنبش زید، شخصیت کاریزماتیک و خصوصیات برجسته وی بیش از هر چیز دیگر باید مورد توجه قرار گیرد. اهمیت نهضت زید از آن روست که در میان شیعیان امامی، نخستین رهیافتی بوده که برخلاف جریان اصلی امامیه، به حرکت براندازانه انقلابی و مسلحانه اعتقاد داشته و توانسته است جمع کثیری از شیعیان را برای مدتی به دور خود گرد آورد. زید، قیام خویش را در ماه صفرسال ۱۲۱ هـ علنی کرد، اما به علت سستی کوفیان و اقدام سریع (یوسف بن عمر ثقفی، حاکم اموی) فرجام شهادت برای او رقم خورد.[۱۶] پس از زید، پسرش یحیی، اقداماتی در نواحی مختلف ایران صورت داد که با شهادتش در مکانی به نام ارغوی،[۱۷] نزدیک جوزجان،[۱۸] به سال ۱۲۵ هـ[۱۹] پایان یافت.

۲ـ۵ ارتباط با سایر رهیافت­ها: رابطه زیدیه با امامیه بر رقابت عقیدتی و بی­طرفی سیاسی مبتنی بوده است. برخی معتقدند که شخص زید، امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را پذیرفته است و برای آن مستنداتی نیز ذکر می­کنند، ولی به طور قطع روش زید با روش امامان همگن نبوده است. روابط زید با حسنیان بر هم بستگی و اتحاد سیاسی و ائتلاف عقیدتی مبتنی بود. مناسبات آنها با حنفیان ـ پیش از آن که در عباسیان ادغام شوند ـ بر اساس ائتلاف سیاسی و رقابت عقیدتی بود؛ زیرا زیدیان به امامت امامان فاطمی معتقد بودند. موضع زیدیه در قبال عباسیان، رقابت در ابعاد اعتقادی و سیاسی بود.

۳. حسنیان:

۱ـ۳ پارادایم: حسنیان دارای پارادایم سیاسی بودند؛ چرا که آنها درصدد کسب قدرت سیاسی و حکومت بودند. از سوی دیگر فاقد جنبه­های روشن نظری و اعتقادی خاص خود به شمار می­آیند.

۲ـ۳ اندیشه سیاسی: پس از واقعه عاشورا دو تن از فرزندان امام مجتبی(ع)، یعنی زید بن حسن و حسن بن حسن (حسن مثنی)، بیش از دیگران مشهور شدند. زید بنابر اکثر اقوال در کربلا حضور نداشته است؛ اگر چه ابوالفرج اصفهانی او را در زمره اسرا محسوب کرده است.[۲۰] در منابع تاریخی ادعای امامت از وی ثبت نگردیده است. او پس از عاشورا با عبدالله بن زبیر بیعت کرد و ظاهراً پس از آن با مروانیان نیز بیعت نمود. اما حسن مثنی، نیرویی فعال و پر تحرک در میان حسنیان و بنی­هاشم به شمار می­رفت.[۲۱] وی پس از حضور در حماسه عاشورا[۲۲] اسیر شد، اما نجات یافت. او پس از قیام عاشوار مورد توجه مردم بود؛ به طوری که او را به قیام و رهبری دعوت می­کردند. بلاذری در گفتاری موقعیت برجسته او را چنین نقل می­کند: حسن زمانی نزد عبدالملک بود. عبدالملک از علت پیری زودرس و سپیدی موی او پرسید. یحیی بن حکم که آن جا بود گفت: آرزوهای مردم عراق که هر ساله او را برای خلافت دعوت می­کنند وی را به چنین روزی انداخته است.[۲۳] از حسن مثنی چیزی که دلالت بر ادعای امامت کند، ذکر نشده است.[۲۴] روابط وی با امویان در مجموع حسنه بوده است، اما برخی از فِرَق نویسان به گروهی به نام حسنیه اشاره نموده­اند که بر این باور بودند که بنابر وصیت حضرت مجتبی(ع) امامت پس از ایشان به حسن مثنی رسیده است و وی را ضامن آل محمد می­نامیده­اند.[۲۵] پس از وی، بزرگ­ترین پسرش، عبدالله محض، درصدد بهره­گیری از این زمینه­ها برآمد و کوشید تا به واسطه آن و با ارائه تطبیق­های تاریخی، چون حدیث پیامبر(ص) درباره مهدی و تطبیق آن با پسرش نفس زکیه، خلافت را فراچنگ آورد. از این­رو نفس­زکیه را همان مهدی موعود از آل فاطمه معرفی می­کرد. نشانه­ای که بر اعتقاد حسنیان به نص جلی و خفی دلالت کند وجود ندارد، بلکه آنها اغلب به اقدام علی(ع) درباره خلافت، به سبب قرابت او با پیامبر(ص) و فضیلت­هایش، اصرار داشتند و همین را منشأ مشروعیت می­دانستند.[۲۶]

۳ـ۳ مبارزه با رژیم/ مبارزه در رژیم: حسنیان نیز هم چون زیدیان مبارزه با رژیم را پی گرفتند. آنان بر (الغای خلافت اموی) عدم مشروعیت ذاتی، فساد گسترده و جباریت و ستمگری آنان تأکید داشتند و خواهان­ قرار گرفتن خود در رأس خلافت و نیز تصرف مناصب سیاسی، با توجه به شایستگی­های شخصیتی، چون محمد نفس زکیه بودند.

۳ـ۴ مبارزه باز/ مبارزه پوشیده: حرکت حسنیان تا اواخر کار، یک حرکت پوشیده زیرزمینی با مختصات مربوط به آن زمان بوده است. تجمع مخفیانه ابواء و تلاش برای بیعت گرفتن برای نفس زکیه[۲۷] و نیز ارتباطات مخفی و فرستادن برخی از دعوت­گران به نقاط مختلف، از نشانه­های این ادعاست. حسنیان در آغاز، به تقیه عمل می­کردند و در دربار امویان نیز حاضر می­شدند، اما به تدریج بر دامنه فعالیت­های مخفیانه و بیعت­طلبانه خود افزودند و برای کسب خلافت تلاش کردند، اما نتوانستند بدان نایل شوند.

دلایل این ناکامی عبارتنداز:

  1. ساده انگاری و ضعف در برآورد سازمان­دهی نزدیکان، اطرافیان و هواداران؛ به طوری که آمار صحیحی از نیروهای طرف­دار خود که از گروه­های مختلف و با انگیزه­های متفاوت تشکیل یافته بودند، در دست نداشتند و نتوانستند نیروهای ذی­نفوذی متمایل به خود، هم چون ابوسلمه خلال را به درستی جذب و هدایت کنند.
  2. ضعف در تحلیل روحیات مردم و عدم تماس کامل با افکار عمومی کل جهان اسلام؛ آنها گمان می­کردند که حقانیت آنها در نزد مردم واضح است، از این رو، به گونه­ای ناپذیرفتنی، از توجه و تمرکز به نواحی ایران، چون خراسان، غفلت نمودند و میدان را به عباسیان واگذاردند؛ در حالی که در توصیه­های ابراهیم، امام عباسی، توجه به روحیات عرب و عجم و حتی نیروهای عمل کننده، دیده می­شود.[۲۸]
  3. عدم توجه همه جانبه به نیروهای رقیب؛ به طوری که عباسیان را در اردوگاه خود ­پذیرفتند و به بیعت آنان دلخوش کردند، اما تحرکاتشان را زیر نظر نگرفتند.
  4. ضعف در تدارک روش­های هدف­مند و تشکیلات منسجم و مناسب تبلیغی و سیاسی؛ در حالی که عباسیان تشکیلات تبلیغی جدی تدارک دیده بودند[۲۹] و برای زمان­های مختلف توصیه­های گوناگونی داشتند.[۳۰]
  5. عدم سرعت عمل و رفتار بهنگام که نتیجه موارد پیش گفته است. بدیهی است که در این صورت، عمل از روی انفعال خواهد بود. از این رو، عباسیان ضربه نخست را وارد کردند و خلافت را ربودند.

۳ـ۵ اصلاح/ انقلاب: حرکت حسنیان در مجموع حرکتی انقلابی به شمار می­آید. البته آنان تا هنگام روی کار آمدن عباسیان، به صورت زیرزمینی و مخفی فعالیت می­کردند و تظاهرات انقلابی چندانی نداشتند؛ زیرا عباسیان به سرعت توانستند اوضاع را به نفع خود تغییر دهند. حسنیان، محمد نفس زکیه را جانشین مناسبی برای حکومت امویان می­دانستند و با معرفی کردن وی به عنوان مهدی موعود،[۳۱] برای خلافت وی تلاش می­کردند؛ تلاشی که تا حد زیادی با موفقیت همراه بود و زم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.