پاورپوینت کامل روابط صفویان و گورکانیان هند ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روابط صفویان و گورکانیان هند ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روابط صفویان و گورکانیان هند ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روابط صفویان و گورکانیان هند ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
مقدمه
ایرانیان و هندیان از نژاد آریایی هستند. پیوندهای فرهنگی، اجتماعی بین دو سرزمین ریشه تاریخی ژرفی داشته و پیشینه آن به هزاره سوم پیش از میلاد میرسد. هر دو ملت سازنده تمدنهای کهن بوده و تحولات مهمی را در فرهنگ جهانی به ویژه در قاره آسیا ایجاد کردهاند.
همزمان با قدرتگیری دولت صفویه در ایران، جانشینان تیمور گورکانی در هندوستان قدرت را به دست گرفتند. قبل از فتح هند به دست بابر، ارتباط سیاسی مهمی میان ایران و هند برقرار نشد. پادشاهان هندوستان گرفتار مشکلات داخلی خویش بودند و در ایران نیز نزاع میان حکومتهای محلی مانع گسترش روابط خارجی بود. اما در سده دهم هجری هند و ایران تحت حکومت دو خاندان برجسته صفویان و گورکانیان به قدرت های بزرگی مبدل شدند. اوج قدرت صفویان در ایران با قدرتمندی گورکانیان هند همزمان بود که منجر به ایجاد ارتباطاتی میان ایشان گردید.
در این مقاله به بررسی ابعاد و چگونگی ارتباط میان دو دولت صفوی و گورکانی پرداخته و روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن دو را مورد ارزیابی قرار میدهیم.
روابط سیاسی
در منابع تاریخی سابقه ارتباط میان صفویان و گورکانیان هند تا زمان تیمور به عقب برده شده است. تیمور به ملاقات خواجه سلطان علی، جد صفویان رفته و بنا به درخواست وی عدهای اززندانیانش را آزاد می سازد.[۱]
شاه اسماعیل و محمد ظهیرالدین بابرشاه
در دوره حکومت شاه اسماعیل و بابرشاه، ازبکان ماوراءالنهر دغدغه اصلی هر دو دولت بودند.
تحرکات ازبکان به رهبری شیبکخان مشکلات زیادی برای صفویان و گورکانیان هند به وجود آورد. شیبکخان پس از فتح خراسان که در سیطره شاه اسماعیل بود به جانب قندهار که زیر نظر بابر بود پیش رفت. سرانجام شیبکخان در جنگ مرو از شاه اسماعیل شکست سختی خورد و به قتل رسید.[۲]
این نبرد آغاز ارتباطات سیاسی میان بابر و اسماعیل محسوب میشود. نقطه شروع همکاری میان ایشان زمانی است که شاه اسماعیل خانزاده بیگم خواهر بابر را که رهبر ازبکان اسیر کرده و به عقد خود درآورده بود، آزاد کرد.
ابتدا بابر برای ایجاد رابطه با فاتح مرو پیش قدم شد. وی خان میرزا را به سفارت نزد شاه اسماعیل فرستاد. شاه اسماعیل سفیر بابر را به گرمی پذیرفت و حکومت حصارشادمان و بدخشان را به وی اعطا کرد.[۳]
بابر در سال ۹۱۷ هـ. بدخشان، قندوز، بغلان و حصارشادمان را تصرف کرد و در نامهای این خبر را برای شاه اسماعیل فرستاد. و از شاه اسماعیل برای فتح ماوراءالنهر یاری خواست و تعهد کرد پس از فتح، خطبه را به نام ائمه دوازده معصوم (ع) بخواند و سکه را به نام شاه اسماعیل ضرب کند.[۴] شاه اسماعیل نیروهایی به فرماندهی احمد بیگ صوفی ایواغلی و شاهرخ بیگ افشار برای کمک به او اعزام کرد. [۵]
بابر با کمک قزلباشها ابتدا به بخارا و سپس به سمرقند تاخت.[۶] پس از فتح سمرقند و انجام تعهدات به وسیله بابر، نیروهای قزلباش با هدایای فراوان از جانب بابر نزد شاه اسماعیل بازگشتند.[۷]
محمد جان ایشیک آقاسی باشی (نجم ثانی) پس از بازگشت از نزد بابر به توطئه علیه وی پرداخت و با شکایت از بابر، شاه اسماعیل را به وی بدبین ساخت.[۸]
شاه اسماعیل، نجم ثانی، زین العابدین صفوی، پیری بیک قاجار، بادنجان سلطان روملو و تمام امرای خراسان را مأمور سرکوب بابر کرد. [۹]
نجم ثانی در اواخر ذیالحجه ۱۱۷ هـ. برای سرکوبی بابر از قم به جانب خراسان حرکت کرد. [۱۰]
در همین زمان ازبکان، بخارا و سمرقند را تصرف کردند و بابر ناچار به عقب نشینی به حصار شادمان شد.[۱۱] بابر از بیرام بیگ قرامانلو حاکم ایرانی بلخ یاری خواست و او امیر محمد شیرازی را برای کمک فرستاد. [۱۲]
نجم ثانی که مأمور تنبیه بابر بود با توجه به موقعیت خراسان و خطر ازبکان به جای حمله به بابر با وی متحد شد.[۱۳] با همکاری نجم ثانی و بابر، قرشی فتح شد، ولی وساطت بابر برای نجات اهالی قرشی از قتل عام بینتیجه ماند.[۱۴]
در حمله بابر و نجمثانی به غجدوان به سبب اختلاف میان نجمثانی و سرداران ایرانی سپاه، عدهای از بزرگان ایرانی بدون هیچ جنگی عقب نشینی کردند. بابر که اوضاع را نابسامان میدید با نیروهای خویش به حصارشادمان عقب نشینی نمود. در جنگ میان ازبکان و نیروهای باقی مانده، سپاه صفوی شکست خورد. نجمثانی دستگیر و به قتل رسید.[۱۵] پس از جنگ، بابر در عین حال که سعی در حفظ روابط دوستانه با صفویان داشت، برای تصرف مناطقی مهم در ماوراءالنهر میکوشید.
در سال ۹۲۲ هـ. محمد زمان میرزا، نوه سلطان حسین میرزا بایقرا و امیر اردوشاه، بلخ را در نبود حاکم ایرانی آن تصرف کرد.[۱۶] با قتل امیر اردوشاه به دست محمد زمان میرزا، بابر و قوام بیک به محمد زمان میرزا حمله کردند. او گریخت اما پس از مدتی دستگیر شد.[۱۷] بابر او را بخشید و حکومت بلخ را به وی واگذار کرد و دختر خود را به عقد او درآورد.[۱۸] از این پس، محمد زمان همزمان از بابر و شاه اسماعیل تبعیت میکرد و روابط دوستانهای را با هر دو طرف برقرار کرد.
پس از بلخ، قندهار مورد توجه بابرشاه و شاه اسماعیل بود. این شهر به سبب موقعیت جغرافیاییاش برای هر دو طرف اهمیت حیاتی داشت و در تمام دوره حکومت این دو خاندان موجب رقابت و مجادله آنها بود.
در سال ۹۲۶هـ. بابر تمام ناحیه گرمسیر را به تصرف درآورد، اما بنابر مصالحی پس از دو سال محاصره قندهار به کابل بازگشت. با رفتن بابر، شاه بیگ حاکم قندهار به پنجاب عقب نشینی کرد و قلعه را به مولانا عبدالباقی سپرد. مولانا عبدالباقی از بابر خواست اداره قندهار را بر عهده گیرد. بابر وارد قندهار شد و پسرش کامران میرزا را به حکومت منصوب کرد.[۱۹]
شاه اسماعیل در رجب ۹۳۰هـ. در گذشت.[۲۰] بابر دو سال پس از آن دهلی و آگره را فتح کرد و امپراتور هندوستان گردید.[۲۱]
شاه طهماسب و محمد همایون پادشاه
بابر در ۹۳۷هـ. در پنجاه سالگی درگذشت.[۲۲] او هنگام وفات امپراتوری وسیعی را که تشکیل داده بود بین چهار پسرش تقسیم کرد. همایون پسر بزرگ امپراتور دهلی، کامران میرزا پادشاه پنجاب و افغان و دو پسر دیگرش را حاکم برخی از نواحی هند تحت نظر برادر بزرگشان تعیین نمود.[۲۳]
همایون در دورهای کمتر از دوازده ماه در چائوما و قنوج دو شکست سخت را متحمل گردید و سلطنت خود را به شیرشاه سوری مخالف نیرومند افغانیاش باخت.[۲۴] او از آگره به لاو و ولایت بکر رفت و چون از توطئه برادرش عسکری میرزا حاکم قندهار برای قتل خود باخبر شد به ایران پناهنده شد.[۲۵]
احمد سلطان شاملو حاکم سیستان به استقبال همایون رفت.[۲۶] و گزارش ورود او را برای محمد خان شرفالدین اغلی تکلو – للـه سلطان محمد میرزا – در هرات فرستاد.[۲۷]
به فرمان شاه طهماسب، همایون با استقبال پرشکوه سلطان محمد میرزا وارد هرات شد.[۲۸] سپس به مشهد و زیارت امام رضا (ع) رفت.[۲۹] تا از این طریق حسن نظر شاه طهماسب را که شیعه متعصبی بود جلب نماید. در تمامی شهرهای مسیر حرکت همایون تا قزوین از وی استقبال شد. شاه طهماسب در فرمانی جزئیات این استقبال را کاملاً مشخص کرد.[۳۰] بعد از ملاقات همایون و شاه طهماسب در قزوین، همایون از تبریز و اردبیل دیدن کرده و به زیارت قبور مشایخ صفوی در اردبیل رفت.[۳۱]پس از چندی همایون به قزوین بازگشته و با خداحافظی از شاه طهماسب به همراه نیروهای ایرانی رهسپار قندهار شد.[۳۲] وی با کمک نیروهای ایرانی قندهار را تصرف کرد.[۳۳]
مدتی بعد کابل را تصرف نمود و به هندوستان لشکر کشید و توانست بار دیگر امپراتوری از دست رفته را بازپس گیرد.[۳۴] همایون و طهماسب در زمان حکومتشان رابطهای صمیمانه داشتند و از هرگونه تنش در مرزهای یکدیگر پرهیز میکردند تا این که همایون در ۹۶۲هـ. درگذشت و پسرش اکبر به جانشینی وی رسید.[۳۵]
شاه طهماسب و جلال الدین محمداکبر شاه
در سال ۹۳۶هـ. شاه طهماسب از ضعف تیموریان هند و نزاع میان بهادرخان ازبک حاکم زمین داور و شاه محمد قلاتی حاکم مغول قندهار استفاده کرد و پس از مدتی محاصره قندهار را تسخیر نمود[۳۶] و سلطان حسین میرزا فرزند بهرام میرزا را به حکومت قندهار منصوب کرد.[۳۷]
در سال ۹۶۹هـ. شاه طهماسب، سید بیگ صفوی فرزند معصوم بیگ صفوی را به دربار اکبرشاه فرستاد و جلوسش را تبریک گفت.[۳۸]
طهماسب در صفر ۹۸۴هـ. درگذشت.[۳۹] پس از وی تا زمان شاه عباس اول به سبب ضعف حکومت صفوی ارتباط مهمی میان ایران و هند برقرار نشد.
شاه عباس و جلالالدین محمد اکبرشاه
شاه عباس پس از جلوس بر تخت سلطنت در سال ۹۹۹هـ. اولین هیأت سیاسی را به رهبری یادگار سلطان روملو به هند فرستاد و از اکبرشاه برای سرکوب ازبکان یاری خواست.[۴۰]
در سال ۱۰۰۲هـ. رستم میرزا و مظفر میرزا، پسران میرزا حسین سلطان، حکومت قندهار را بر عهده داشتند. ایشان در اثر اختلاف با یکدیگر و درگیری با ملک محمود حاکم سیستان و آمادهشدن ازبکان برای حمله به قندهار، این شهر را تسلیم دربار هند کردند و شاهی بیگ خان کابلی به فرمان اکبرشاه حکومت قندهار را در اختیار گرفت.[۴۱]
در سال ۱۰۰۵هـ. یادگار سلطان روملو پس از هفت سال به همراه میرزا ضیاءالدین قزوینی و ابونصر خوافی سفرای اکبرشاه با هدایای فراوان برای شاه عباس به ایران بازگشت.[۴۲] از این هیأت در قزوین به گرمی استقبال شد و به افتخار ایشان جشنهای متعددی برگزار گردید.[۴۳]
در سال ۱۰۰۶هـ. به سفرای هند اجازه بازگشت داده شد و منوچهر بیگ ایشیک آقاسیباشی به عنوان سفیر به همراه ایشان اعزام شد. در این سفر شاه عباس برای اکبرشاه هدایای ارزشمندی فرستاد و در نامهای از تصمیم خویش برای تسلط بر خراسان، دفع ازبکان و صلح ایران و عثمانی سخن گفت.[۴۴]
در محرم ۱۰۰۷ شاه عباس هرات را فتح کرد و از این شهر میرزا علی بیگ کرامیلو را به دربار اکبرشاه فرستاد.[۴۵] در سال ۱۰۱۲هـ. منوچهر بیگ ایشیک آقاسی باشی، سفیر شاه عباس، به همراه میرمحمد معصومخان مکری، سفیر اکبرشاه، و هدایا و نامهای که از شاه عباس ستایش میکرد به ایران رسیدند.[۴۶]
در این زمان شاه عباس ایروان را محاصره کرده بود و از هدایای اکبر تنها یک شمشیر را به نشانه فال نیک در دست گرفت. شاه چهار ماه بعد از محرم ۱۰۱۳ هدایا را رؤیت کرد و آنها را میان بزرگان تقسیم نمود.[۴۷]
شاه عباس اول و جهانگیرشاه
شاهزاده سلیم که بعد از جلوس بر تخت سلطنت جهانگیرشاه نامیده شد، از زمان حیات اکبر روابط دوستانهای با ایران داشت و در خاطراتش بارها از شاه طهماسب به عنوان برادر یاد میکرد.
سه سال پس از جلوس جهانگیر شاه در سال ۱۰۸۰هـ. شاه عباس، هیأتی را به سرپرستی یادگار سلطان علی طالش با هدایای فراوان به هند فرستاد.[۴۸] از این زمان روابط دیپلماتیک میان دو دربار تداوم یافت و روابط دوستانهای میان عباس اول و جهانگیر برقرار بود.
یکی از برجستهترین سفرایی که از جانب جهانگیر به دربار ایران آمد، میرزا برخوردار ملقب به خان عالم بود. وی در ۱۰۲۷هـ. در رأس هیأتی بزرگ با هدایای فراوان به ایران فرستاده شد. این گروه با چنان شکوهی وارد قزوین شدند که اسکندربیک منشی درباره آن می نویسد:”” از آغاز ظهور دولت این خاندان الی الان از ولایت هند بلکه روم ایلچی بدین شوکت و اسباب جاه و حشمت به ولایت ایران نیامده””. [۴۹] خان عالم در ۱۰۲۹هـ. به هند بازگشت و شاه عباس، زینل بیگ بیگدلی شاملو را در رأس هیأتی با هدایای گرانبها به همراه خان عالم به دربار جهانگیر شاه فرستاد.[۵۰] زینل بیگ در تمام مسیر رسیدن به سوی دربار جهانگیر از پذیرایی گورکانیان برخوردار شد[۵۱] و در همین سال آقابیگ و محب علی دو فرستاده دیگر ایران با جواهری متعلق به الغ بیگ پسر شاهرخ به نزد جهانگیر رفتند.[۵۲]
در ۱۰۱۳هـ. زمانی که جهانگیر سرگرم مشکلات داخلی بود، شاه عباس پس از محاصره قندهار آن را فتح کرد. جهانگیر در نامهای به شاه عباس تعجب شدید خویش را در این باره ابراز کرد.[۵۳]
در ۱۰۳۳هـ. شاه عباس نامهای که حاوی خبر تصرف بغداد بود به همراه هدایایی به نزد جهانگیر فرستاد. شاه[۵۴] از سوی جهانگیر با احترام پذیرفته شد. [۵۵]
شاه جهان و ایران
شاهزاده خرم معروف به شاه جهان، قبل از جلوس بر تخت سلطنت با شاه عباس رابطهای صمیمی داشت و همواره مکاتباتی میان ایشان رد و بدل میشد. [۵۶] پس از درگذشت شاه عباس در جمادی الاولی[۵۷] ۱۰۳۸، شاه صفی به سلطنت رسید.[۵۸] در ذیالحجه ۱۰۴۰هـ. میربرکه و میرظریف سفیران شاه جهان به حضور شاه صفی رسیدند.[۵۹]
نخستین سفیر شاه صفی، محمد علی بیگ کرگیراق در سال ۱۰۳۹هـ. به هند فرستاده شد.[۶۰] وی در ۱۰۴۳هـ. به ایران بازگشت. [۶۱]
دومین فرستاده شاه جهان به ایران، صفدرخان بود. وی در سال ۱۰۴۶هـ. در کاشان به حضور شاه صفی رسید و تا اصفهان او را همراهی کرد. وی در دربار ایران بسیار مورد احترام قرار گرفت.[۶۲] در زمانی که هنوز صفدر خان ایران را ترک نکرده بود نزاعی میان وی و سفرای فرنگ رخ داد که چند نفری در این کشمکش به قتل رسیدند و اسباب و لوازم اروپاییان به دست هندیان غارت شد. سرانجام نزاع با دخالت امیر قاسم بیگ، نائب داروغه اصفهان، به پایان رسید و چند روز بعد برای دلجویی از صفدرخان چند رأس اسب به وی هدیه شد.[۶۳]
در این سال شاه جهان توانست با استفاده از ضعف ایران پس از مرگ شاه عباس و قتل امیران شایسته ایرانی به دست شاهصفی به آرزوی اجدادش در مورد بازپسگیری قندهار جامه عمل پوشاند. علی مردانخان حاکم قندهار که مغضوب شاهصفی شده بود، برای نجات از مرگ، قندهار را در بیست و یکم شوال ۱۰۴۷ تسلیم نیروهای شاه جهان کرد و خود به هند رفت. شاه جهان هم سعیدخان کابلی را به حکومت قندهار برگزید.[۶۴]
شاهصفی به سبب حمله عثمانیها به مرزهای غربی و از دستدادن بغداد نتوانست به سرعت برای بازپسگیری قندهار اقدام کند و زمانی که آماده حمله به قندهار میشد در دوازده صفر ۱۰۵۲ در کاشان درگذشت.[۶۵]
پس از شاه صفی فرزند دوازده سالهاش عباس دوم به سلطنت رسید. کمی سن شاه و جنگ قدرت در دربار ایران سبب شد تا پس گرفتن قندهار سالها متوقف بماند. جان نثارخان اولین سفیری بود که شاه جهان به نزد شاه عباس دوم فرستاد و در بازگشت اوتارخان او را تا هند همراهی کرد.[۶۶] در فاصله این سالها شاه جهان به دنبال گسترش قلمرو خویش به ماوراءالنهر لشکر کشید و بلخ را تصرف کرد. نادر محمدخان ازبک برای دریافت کمک برای مقابله با حملات هند به ایران آمد.[۶۷]
سرانجام شاه عباس دوم توانست بر مشکلات داخلی غلبه کند، قدرت مطلقه را در دست گیرد و تلاش برای بازپسگیری قندهار را آغاز نماید. در سال ۱۰۵۸هـ. شاه عباس دوم از اصفهان به جانب خراسان حرکت کرد[۶۸] و شاهقلی بیگ ولد مقصود بیگ را به دربار شاه جهان فرستاد و از وی خواست تا قندهار را پس دهد.[۶۹]
ایرانیان در ذیالحجه ۱۰۵۸ قندهار را محاصره کردند.[۷۰] با رسیدن نیروهای قزلباش، شهر زمین داور بلافاصله تسلیم شد و در صفر ۱۰۵۹ دولت خان حاکم قندهار در مدتی کمتر از دو ماه قلعه را تسلیم کرد.[۷۱] شاه عباس به تمامی اهالی قندهار که خواهان رفتن به هند بودند، اجازه مهاجرت داد.[۷۲]
پس از فتح قندهار، شاهوردی بیگ سفیر شاه عباس دوم با نامهای حاوی خبر فتح و ابراز امیدواری که این موضوع در روابط دوستانه تأثیری نداشته باشد به دربار شاهجهان فرستاده شد.[۷۳]
در جمادیالاولی ۱۰۵۹ اورنگ زیب، سعدالله خان وزیر و عدهای از امرای هند حملهای ناموفق را برای بازپسگیری قندهار تدارک دیدند.[۷۴] در سال های ۱۰۶۲ و ۱۰۶۳هـ. نیز دو لشکر به فرماندهی داراشکوه و اورنگ زیب برای تصرف قندهار اعزام شدند که آنها هم نتیجهای به دست نیاوردند.[۷۵] از این زمان تا خلع شاه جهان از حکومت، روابط دو کشور با سردی ادامه یافت و از فرستادن سفیر خودداری کردند.
اورنگ زیب و ایران
زمانی که شاه جهان در بستر بیماری افتاد، جنگ قدرت میان فرزندانش اوج گرفت. از میان مدعیان سلطنت شاهزاده مرادبخش حاکم گجرات با شاه عباس دوم رابطهای دوستانه برقرار کرد. وی در بندر سورت تاجگذاری کرد و به نام ائمه اطهار سکه ضرب نمود و حکیم کاظماء قمی را به سفارت نزد شاه عباس دوم فرستاد.[۷۶]
فرزند دیگر شاه جهان اورنگ زیب پس از اتحاد با مرادبخش بر داراشکوه برادر دیگرش غلبه کرد و سپس مرادبخش را دستگیر و زندانی نمود.[۷۷] داراشکوه مانند اجدادش میخواست به ایران بگریزد اما اقوام و یارانش او را از این کار بازداشتند. سرانجام خان افغان حاکم زمین داور او را دستگیر کرد و تحویل اورنگ زیب داد.[۷۸]
شاه عباس دوم پس از جلوس اورنگ زیب بر تخت سلطنت، بوداق سلطان چوله را با هدایای فراوان به نزد اورنگ زیب فرستاد.[۷۹]
در بیشتر دوران حکومت اورنگ زیب که سنی متعصبی بود روابط هند با دربار ایران خصمانه بود. او پس از مرگ شاه عباس دوم به قطع روابط با ایران ادامه داد. سفیری نزد شاه سلیمان و شاه سلطان حسین اعزام نکرد و از به رسمیت شناختن سلطنت ایشان خودداری نمود.
روابط فرهنگی
فرهنگ مجموعه پیچیدهای شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن و تمامی عادات و رفتار و ضوابطی است که فرد به عنوان عضو جامعه خود فرا میگیرد و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را بر عهده دارد.[۸۰]
در تعریفی دیگر فرهنگ، مجموع رفتارها و اعمال موجود در یک جامعه است که اعضا و افراد آن با ضوابطی مشترک تمامی آن را به کودکان خود و قسمتی از آن را به مهاجرانی که به عضویت جامعه در میآیند، منتقل میسازند. [۸۱]
هند و ایران با تمدنی کهن و سابقه دیرین فرهنگی از دوران باستان تا زمان گورکانیان هند و صفویان به اشکال گوناگون با یکدیگر در تماس بودهاند. ریشههای مشترک و تماسهای متقابل باعث تبادل فرهنگی میان دو ملت شده است.
با ایجاد امپراتوری قدرتمند گورکانیان، روابط ایرانیان و هند وارد مرحله جدیدی شد. سردمداران دو کشور که بسیار به یکدیگر نزدیک شده بودند به همکاری پرداخته و این ارتباط تا اعماق زندگی مردم نفوذ کرد. مهمترین مظاهر نفوذ فرهنگی را میتوان در گسترش زبان و ادبیات فارسی درهند و هنر هندو – ایرانی مانند نقاشی و معماری دید.
زبان و ادبیات فارسی
مهمترین نشانه میزان تأثیرپذیری دو فرهنگ از یکدیگر زبان است. قبل از به قدرت رسیدن گورکانیان، زبان فارسی به سبب مراودات بین دو ملت در هند رواج داشت و بسیاری از واژههای فارسی توسط زبان هندی وامگیری شده بود. تسلط گورکانیان بر هند به انتقال سریع لغات از زبان فارسی به هندی کمک بسیاری کرد. زبان فارسی نه تنها مورد توجه مسلمانان هند بود بلکه هندوها نیز به سرعت آن را فرا گرفته و با آن ارتباط برقرار ساختند.
در نتیجه ارتباط فرهنگی بین هندوها و زبان فارسی، تحولی عمیق در فرهنگ هندی به ویژه در زمینه شعر، واژهشناسی، تذکره نویسی، تاریخ نگاری، روزنامه نگاری، هندیشناسی و ترجمه متون پدید آمد.[۸۲] زبانهای هندی مانند اردوهندی، بنگالی، سندی، کشمیری، پشتو هندی، دکنی، گجراتی، دکنی، سراهتی، بهاری، تامیل، کناری و مالایالم از زبان فارسی بهره بسیاری برده اند.[۸۳] از شعرای هندی فارسی زبان میتوان میرزامنو هرتوسنی کریشناواسی و چندربهان برهمن را نام برد.[۸۴]
ملکالشعرای بهار درباره سبک زبان فارسی گسترش یافته در هند در دوران تیموریان می نویسد:” سبک نثر فارسی در هند حالت مصنوع و منشیانه پیدا کرده که در آن بازی با کلمات و عبارتپردازی و گزافهگویی رواج کامل داشت.”[۸۵]
فشارهای سیاسی و اقتصادی در زمان صفویان، به صورت نیرویی دافع، عامل مهاجرت شاعران از ایران بود. در این زمان برای ناراضیان از حکومت صفوی دو سرزمین پیش رو بود: یکی امپراتور عثمانی و دیگری هند.در امپراتوری عثمانی کشاکش بین شیعه و سنی، شرایط نامناسبی را فراهم آورده بود، بنابراین بیشتر ناراضیان راهی هند شدند.[۸۶]
براون یکی از عوامل رفتن شاعران ایرانی به هند را چنین بیان می کند:” شاهان صفوی به ویژه شاه طهماسب و شاه عباس بزرگ دوست داشتند شاعران مدیحه سرا به جای مداحی آنان به مدح امامان بپردازند. در دربار شاهان بزرگ مغول بیشتر از بارگاه امامان منافع مادی کسب میکردند”.[۸۷]
یکی دیگر از عوامل مهم در مهاجرت دانشمندان و شعرای ایران به هند، وجود وزرای بزرگ وسرداران ایرانی در دربار گورکانیان بود که این امر کمک زیادی به مهاجران برای راه یافتن به طبقات بالای هند میکرد. مشهورترین این بزرگان ایرانی عبارتند از: “نواببیرام خان پسر سیفخان و پدر عبدالرحیم خان خانان، میرزا حسنالله پسر خواجه ابوالحسن مشهور به نواب ظفر خان احسن و حاج محمد قدسی”.[۸۸]
سلاطین گورکانی هند به شعر و ادب فارسی علاقه داشتند و آن را ترویج میکردند. زمانی که بابرشاه از کابل به دهلی تاخت و هندوستان شمالی را تصرف کرد، شعرا و ادبای فارسی مانند آتشی قندهاری[۸۹] همراه او به هندوستان آمدند. همچنین خواند میر، مورخ بزرگ ایرانی، به دربار بابر پیوست.[۹۰] از بابر اشعاری به فارسی بر جای مانده است.
اقامت همایون در دربار شاه طهماسب سبب توجه بیشتر گورکانیان به فرهنگ و ادب فارسی شد. با جلوس همایون بر تخت سلطنت عده زیادی از هنرمندان و فضلایی که در دربار صفوی با وی آشنا شده بودند به هند دعوت شدند.
ادبیات فارسی در هند در دوران اکبر جهانگیر و شاه جهان به اوج خود رسید. دربار اکبرشاه محل تجمع شعرا و نویسندگان عصر شد. حمایت وی از ایشان باعث شد تا شعرا و نویسندگانی از ایران به دربارش روی آوردند. مشهورترین شاعران ایرانی دربار اکبر عبارتند از: “عرفی شیرازی، غزالی مشهدی، نظیر نیشابوری، ملک قمی، بابا طالب اصفهانی”.[۹۱]
علاوه بر شعرا و نویسندگان ایران و آسیای مرکزی، فارسی سرایان و نویسندگان هندوستانی مانند فیضی و ابوالفضل در دربار اکبر حضور داشتند و به علت استادی کامل و مهارت تامه در شعر و ادب فارسی مورد احترام و تشویق سرایندگان و دانشمندان ایران بودند.[۹۲]
اکبرشاه به شاهنامه و گلستان و بوستان و مثنوی بسیار علاقهمند بود و بنابر دستور او دو حماسه ملی هند رامایانا و مهابهاراتا زیر نظر عبدالقادر به فارسی ترجمه شدند و بابرنامه را که به زبان ترکی بود خان خانان فرزند بیرام خان به فارسی در آورد.[۹۳]
اکبر نخستین پادشاهی است که به رسم و تقلید سلاطین ایران منصب خاصی به نام ملکالشعرا در دربار خود برقرار ساخت؛
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 