پاورپوینت کامل ابن کثیر دمشقی و تعصب مذهبی درکتاب البدایه و النهایه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ابن کثیر دمشقی و تعصب مذهبی درکتاب البدایه و النهایه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ابن کثیر دمشقی و تعصب مذهبی درکتاب البدایه و النهایه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ابن کثیر دمشقی و تعصب مذهبی درکتاب البدایه و النهایه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

مقدمه

ابوالفدا اسماعیل­بن کثیر دمشقی (۷۷۴ ق) در مَجْدَل از نواحی شهر بُصْری به سال ۷۰۱ ق. زاده شد. پدرش خطیب مجدل بود. پس از مرگ پدر به دمشق آمد و در آن جا نزد کسانی چون شیخ برهان الدین فزاری (۷۲۹ ق) و ابن شحنه (۷۳۰ ق) شاگردی کرد.[۱] او در حدیث، تفسیر و تاریخ صاحب نظر شد و در این علوم آثاری از خود بر جای نهاد. وی معاصر و نیز شاگرد کسانی چون شمس الدین ذهبی (۷۴۸ ق)، ابوالحجاج یوسف مزّی (۷۴۲ ق)، شیخ تقی الدین ابن تیمیه (۷۲۸ ق) و علم الدین برزالی (۷۳۹ ق) بوده است.[۲]

علما و محققان گذشته و معاصر اهل سنت درباره ابن کثیر دیدگاه های مثبتی دارند، از جمله:

شمس الدین ذهبی در وصف شاگردش ابن کثیر آورده است: «او امام، فقیه، مفتی و محدّثی برجسته و دارای فضایل است».[۳] ابن حبیب حلبی (۷۷۹ ق) درباره او گفته است: «امامٌ ذوی التسبیح و التهلیل و زَعیمُ أربابِ التأویل… و انتهتْ إلیه رئاسه العلم فی التاریخ و الحدیث و التفسیر».[۴]

محققان معاصر نیز که درباره ابن کثیر و آثار او به ویژه البدایه و النهایه تحقیق کرده اند، وی را ستوده اند. آزاد اندیشی، صراحت لهجه، پرهیز از تعصب و نیز دقت نظر از جمله ویژگی هایی است که آنان درباره او ابراز داشته اند. مسعودالرحمان خان ندوی، از محققان معاصر هند، در رساله دکتری خویش با عنوان «دراسه لأبن کثیر کمؤرَّخ فی ضَوء کتابه البدایه و النهایه»، درباره ابن کثیر می نویسد:

و قد اتصف ابن کثیر بتحری الصدق و التزم التثُّبت من الحقیقه و أجْتَنَبَ التحُیز و المیل مع الهوی.[۵]

و همچنین درباره تاریخ ابن کثیر نوشته است:

و کانَ ابنُ کثیر فی تاریخه قوی الملاحظه، دَقیقَ الرَبطِ بَینَ أجْزاء الحوادثِ و لو تباعد ایامها، فلم یترک شارده ولاوارده إلّا أحْصاها.[۶]

مصطفی عبدالواحد نیز درباره ابن کثیر نوشته است:

فَقَدْ کان ابنُ کثیر کأستاذه ابن تیمیه ینْفُرُ من الخرافاتِ و یمیل الی الرجوع الی السنه و یعتمد علی التحقیق و التدقیق.[۷]

احمد شرباصی درباره البدایه و النهایه می نویسد:

و هذا الکتاب مرجع جلیل لکل باحث فی تاریخ العرب و المسلمین و قد استفاد منه­الکثیرون قدیماً و حدیثاً.[۸]

با امکان نظر در آثار ابن کثیر به ویژه البدایه و النهایه، به نظر می رسد که دیدگاه های بالا از ژرفا و دقت نظر تاریخی و علمی لازم برخوردار نیستند، به طوری که بعضاً عکس این دیدگاه درباره ابن کثیر قابل اثبات است. در راستای تبیین علمی مسئله، به بررسی البدایه و النهایه پرداخته ایم. این تحقیق مبین کتمان و تحریف برخی حقایق تاریخی از سوی مؤلف البدایه و النهایه است. در این جا به بخشی از شواهد موجود در این کتاب مبنی بر کتمان، تحریف و انکار حقایق و… می پردازیم.

کتمان و تحریف حقایق

  1. ابن کثیر در بخش سیره رسول اکرم (ص ) به شأن نزول آیه شریفه «وانذر عشیرتک الاقربین» اشاره کرده و در شرح ماجرای بیم دادن خویشان توسط پیامبر­اکرم(ص ) آورده است که آن حضرت فرمود: «… فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی أن یکون أخی و کذا و کذا».[۹] عبارت «کذا و کذا» نشان دهنده مطلبی محذوف است، اما آیا پیامبر(ص )عبارت «کذا و کذا» در کلام خویش به کار بردند؟ یا روات حدیث دست به چنین کاری زدند؟ از آن جا که ابن کثیر به محمد بن جریر طبری بسیار تأسی و بدان نیز تصریح کرده است این بخش از سیره پیامبر(ص ) در تاریخ طبری مورد بررسی قرار گرفت.[۱۰] طبری در نقل همین خبر به جای عبارت «کذا و کذا»، عبارت «وصیی و خلیفتی فیکم» را آورده است.[۱۱] ابن اثیر نیز که بسیار مورد استفاده ابن کثیر بوده، همین قضیه را در بخش سیره نبوی ـ صلوات الله علیه و آله ـ آورده و به جای عبارت «کذا و کذا» عبارت «وصیی و خلیفتی فیکم» دارد.[۱۲] در حالی که ابن کثیر درباره این روایت نوشته است که آنها را تنها ابومریم عبدالغفار بن قاسم نقل کرد و او متهم به تشیع است.[۱۳] با توجه به این که خود ابن کثیر و دیگر علمای اهل سنت از روایات ابومریم در مواردی استفاده کرده اند، از این رو تضعیف یک خبر تنها به جهت اتهام تشیع دور از انصاف و برخاسته از تعصب مذهبی است.[۱۴] افزون بر این، روایت مذکور از طریق دیگری نیز نقل شده که ابومریم در سلسله سند آن نیست.[۱۵]
  2. ابن کثیر در بیان حوادث سال ۳۷ هجری به خطبه ای از امام علی(علیه السلام ) می پردازد که در کوفه و پس از شورش خوارج ایراد شده است. این خطبه در منابع متقدم از قبیل انساب­الاشراف، تاریخ طبری، شرح نهج البلاغه و تاریخ الکامل آمده است؛[۱۶] اما تفاوت گزارش ابن کثیر با منابع پیش از خودش در آن است که عبارتی از خطبه حاوی تقبیح و توبیخ حکمین (عمر و بن عاص و ابو موسی اشعری) در البدایه و النهایه حذف شده است.[۱۷]
  3. ابن کثیر در شرح وقایع روز عاشورای سال ۶۱ هجری به خطبه امام حسین(علیه السلام ) در این روز اشاره کرده و مدعی شده که آن را از مقتل ابی مخنف نقل می کند.[۱۸] اما با مقایسه نقل ابن کثیر از ابی مخنف و نقل طبری از او تفاوت مهمی آشکار می شود.

در عبارت تاریخ طبری آمده است:

قال أبو مِخْنَف عَنْ بَعْضِ أصحابه… قال الحسین:. ..أمّا بَعْد فانسبونی فانظروا مَنْ أنا؟ ثُمَّ ارجعوا إلی أنْفُسِکم و عاتبواها فانظروا هَلْ یحِّلُ لکم قَتْلی و إنتهاک حُرْمتی، ألست ابن بنت نبیکم (ص ) و ابن وصیه و ابن عمه و اول ­المؤمنین بالله و المصدق لرسوله…»[۱۹]

و اما عبارت ابن کثیر درباره خطبه امام این است:

قال أبو مِخْنَف… قال الحسینُ: راجعوا أنْفُسَکم و حاسِبُوها، هَلْ یصْلَحُ لکم قتال مثلی و انا ابن بنت نبیکم و لیس علی وجه الارض ابن بنت نبی غیری.[۲۰]

ابن کثیر تصریح کرده که به اخبار طبری اعتماد دارد و از سبک او پیروی می کند؛ حال این سؤال مطرح است که وی با چه انگیزه ای چنین تغییرات و تبدیلاتی در عبارات طبری انجام داده است.

  1. ابن کثیر گفت وگوی میان ابوالعلای معرّی و شریف مرتضی درباره ابوالطیب متنبّی را نقل کرده است؛ اما به جای ذکر نام سید مرتضی نام خلیفه را در ماجرا گنجانده است. در این جا ابن کثیر از اقرار و اعتراف به هوش و ذکاوت یک عالم شیعی ناخرسند بوده از این رو نام سید مرتضی را حذف و واژه خلیفه را به جای آن قرار داده است.[۲۱]
  2. علامه امینی در مجموعه گرانمایه الغدیر شواهد متعددی را از کتاب البدایه و النهایه آورده که نشان دهنده تعصبات مذهبی ابن کثیر است؛ از جمله تحریفات بسیاری است که در شرح حال ابوذر غفاری، صحابی جلیل القدر، به انجام رسانده است.[۲۲]

انکار حقایق بدون دلیل

  1. ابن کثیر نظر بسیاری از علمای اهل سنّت در مورد فضایل علی(علیه السلام ) را تخطئه کرده است. او در شرح حوادث سال چهلم هجری به بیان فضایل علی(علیه السلام ) پرداخته و بسیاری از این فضایل نقل شده را به طرق مختلف مورد خدشه و تردید قرار داده است. برای مثال نزول آیه ۵۵ سوره مائده را در شأن علی(علیه السلام ) انکار کرده و نوشته است: «و هذا لا یصحُّ بِوَجْهٍ مِنَ الوجوهِ لِضَعْفِ أسانیده».[۲۳]

همچنین در ادامه آورده است:

لَمْ ینْزِلْ فِی عَلی شَیءٌ من القرآن بخصوصیته و کل ما یریدونه فی قوله تعالی ـ إنّما أنْتَ مُنْذِر و لِکلٍّ قَوْمٍ هاد (رعد، ۷)، و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً (انسان، ۸) ـ لا یصح شیءٌ منها. [۲۴]

البته وی به علت عدم صحت روایات و ضعف سند آنها اشاره ای نکرده است.

برخلاف نظر ابن کثیر، کسانی چون طبری، حاکم نیشابوری (د: ۴۰۵ ق)، حاکم حسکانی (د: قرن ۵ ق) و ابن عساکر (د: ۵۷۱ ق) روایاتی در اثبات نزول آیه مذکور در شأن علی(علیه السلام ) آورده اند بدون آن که خدشه ای بر آن وارد سازند. [۲۵] افزون بر این سیوطی (د: ۹۱۱ ق) در لباب النقول طی چند روایت، ماجرای صدقه دادن انگشتری از سوی علی­(علیه السلام ) در حین رکوع را شرح داده و در پایان برای تایید شأن نزول آورده است: «فهذه شواهد یقّوَّی بَعْضُه بعضاً».[۲۶]

  1. درباره حدیث معروف «طیر مشویه» نیز ابن کثیر بدون ارائه سند و مدارکی نوشته است: «فَفِی القَلْبِ فِی صِحَّهِ الحَدیثَ هذا نَظَرٌ و إنْ کثُرَتْ طُرُقُه».[۲۷] در حالی که شمس الدین ذهبی، معاصر و استاد او که به ضدیت با تشیع معروف است، درباره حدیث طیر مشویه نوشته است:

أمّا حَدیثُ الطَیرِ فَلَهُ طُرُقٌ کثیرهٌ جداً قَدْ أفْرَدْتُها بمصَنَّفٍ و مَجْمُوعُها یوجِبُ أنْ یکونَ لَهُ أصلْ».[۲۸]

  1. ابن کثیر عقد برادری میان رسول اکرم (ص ) وعلی(علیه السلام ) را نیز بی دلیل انکار کرده است. او درباره حدیث مؤاخاه نوشته است: «فإنَّ من العلماء مَنْ ینْکرُ ذلک و یمْنَعُ صِحَّتَهُ».[۲۹] در این جا نیز بدون ارائه سند و مدرک معتبر حدیثی معروف را انکار کرده است و حتی نام آن عالم مُنْکر را نبرده تا خوانندگان به سبب رأی آن عالم بر سخن ابن کثیر اعتماد کنند.[۳۰]

فقدان نزاهت و نزاکت

  1. درباره وصایت رسول اکرم (ص )نوشته است:

آنچه نادانان شیعی مذهب و داستان سرایان کودن می گویند که رسول اکرم(ص ) به علی(علیه السلام ) وصیت کرده است دروغ و افترا و بهتان بزرگی است و همه این سخنان از هذیانات به شمار رفته و هیچ سند و مدرکی وجود ندارد بلکه ساخته دست شیعیان است و کسی جز أحمق و نادان فریب این اخبار را نخواهد خورد.[۳۱]

درباره این سخنان دو نکته قابل ذکر است:

نخست آن که انکار یک مطلب علمی یا تاریخی نیازمند بی ادبی و دوری از نزاکت نیست بلکه می توان با مدرک و سند معتبر تاریخی و یا عقلی آن را تکذیب و انکار کرد.

دوم آن که حدیث وصایت را در برهه های مختلف تاریخی افراد بی شماری روایت کرده اند که در میان آنها غیر شیعی نیز وجود دارد. جای تعجب است که ابن کثیر همگی را شیعه، نادان و کودن پنداشته است. سلمان فارسی، عمروبن عاص، ابوسعید خدری، ابوذر غفاری، هارون الرشید، و نیز فقهایی چون شافعی، احمد بن حنبل و محمد ­بن­­جریر طبری حدیث وصایت را نقل کرده و ایرادی به آن وارد نساخته اند.[۳۲]

  1. ابن کثیر در شرح حوادث سال ۴۴۹ هجری بغداد می نویسد:

و فیها کثُرَ العیارونَ بِبَغْدادَ و أخَذوا الأموالُ جِهاراً و کبَسوا الدُورَ لَیلاً و نهاراً و کبِسَتْ دارُ أبی جَعفر الطوسی مُتِکلَّم الشیعهِ و أحْرِقَتْ کتُبهُ و مآثره و دفاتره الّتی کانَ یستَعْمِلُها فی ضلالته و بدعته و یدعوا إلیها أهْلَ مِلَّتِه و نِحْلَتِه و لله الحمد.[۳۳]

حال آیا هتک حرمت یک عالم و به غارت بردن کتب او موجب سپاسگزاری از خداوند است، آن هم از سوی کسی که با نام «امام ذو التسبیح و التهلیل» از او یاد شده است. همچنین ابن کثیر عیاران را مسئول هرج و مرج شهر بغداد معرفی کرده است، در حالی که حمله به خانه عالم شیعی بدون تحریک عالم نمایان سنّی امکان پذیر نمی نماید. ابوالفرج­بن الجوزی (د: ۵۹۸ ق) در شرح حوادث سال ۴۴۸ هجری آورده است:

و تقدم رئیس الرؤساء الی ابن النسوی بقتل ابی عبدالله بن الجلاب شیخ البزازین بباب ­الطاق لما کان یتظاهر به من الغلو فی الرفض فقتل و صلب علی باب دکانه و هرب ابوجعفر الطوسی و نهبت داره.[۳۴]

ابن اثیر (د: ۶۳۰ ق) نیز در شرح حوادث سال ۴۴۳ هجری به درگیری میان شیعیان و اهل سنت در محله کرخ بغداد اشاره کرده و درباره تشدید درگیری و علت خاتمه نیافتن آن نوشته است:

فأمر حینئذ الخلیفه و نواب الرحیم بکف القتال فلم یقبلوا و انتدب ابن المذهب القاضی و الزهیری و غیرهما من الحنابله أصحاب عبد الصمد بحمل العامه علی الإغراق فی الفتنه فأمسک نواب الملک الرحیم عن کفهم غیظا من رئیس الرؤساء لمیله إلی الحنابله و منع هؤلاء السنیه من حمل الماء من دجله إلی الکرخ.[۳۵]

گزارش های ابن جوزی و ابن اثیر نشان می دهد تحریک عالم نمایان موجب بروز چنین حوادث خشونت بار می شده است.

شاهد دیگری از کلام خود ابن کثیر به خوبی روشن می کند که چرا مخالفت های مذهبی گاهی منجر به خونریزی می شده است وی در بحث جانشینی پیامبر (ص )آورده است:

و من ظن بالصحابه(رضوان الله علیهم) ذلک فقد نسبهم بأجمعهم الی الفجور و التواطی علی معائده الرسول و مضادتهم فی حکمه و نصه و من وصل من الناس الی هذا المقام فقد خلع ربقه الاسلام و کفر باجماع الائمه الاعلام و کان أراقه دمه أحل من إراقه المدام.[۳۶]

به نظر او اگر کسی گمان کند که پیامبر (ص ) علی(علیه السلام ) را به جانشینی خویش تعیین کردند ولی اصحاب پس از رحلت پیامبر(ص )، فرد دیگری را به خلافت برگزیدند، خون چنین کسی را می توان ریخت.

تغافل از حوادث

  1. ابن کثیر برخی از حوادث بسیار مهم را ذکر نکرده و یا اشاره ای گذرا به آنها داشته است؛ برای مثال از اصلاحات گسترده عمر بن عبدالعزیز نظیر برگرداندن اراضی فدک به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) سخن نگفته است. او تلاش کرده تا غصب فدک را مشروع جلوه دهد. ابن کثیر درباره عمر بن عبدالعزیز نوشته است:

و قَدْ إِجْتَهَدَ ـ رَحِمَهُ اللهُ ـ فِی مُدَّهِ وِلایتِهِ مَعَ قَصْرِها حتّی رَدَّ المظالمَ و صَرَفَ إلی کلِ ذی حقٍ حَقَّهُ.[۳۷]

و در بیان مصداق ردّ مظالم نیز گفته است که عمر بن عبدالعزیز فدک را به بیت المال باز گرداند؛ در حالی که به شهادت تاریخ عمر بن عبدالعزیز و دیگر خلفا آن را به اولاد فاطمه(سلام الله علیها) باز گرداندند.[۳۸]

  1. ماجرای مخالفت طلحه، زبیر و عایشه با عثمان، خلیفه سوم، به خوبی در البدایه والنهایه انعکاس نیافته است. همچنین درباره علت شورش مردم طبرستان و قیام حسن بن زید بسیار مختصر و تا حدّی مبهم توضیح داده است؛ با آن که این گونه حوادث تأثیرات شگرفی در عصر و زمان خود برجای گذاشتند.[۳۹]

برخورد دوگانه

  1. ابن کثیر در مواجهه با اصحاب رسول خدا (ص ) دوگانه عمل کرده است، از یک سو کسانی را که زبان به لعن و طعن بعضی از اصحاب گشودند کافر، زندیق و نجس دانسته، ولی از سوی دیگر معاویه را مستوجب لعن و طعن نمی داند با آن که لعن و سبّ علی(علیه السلام ) را سنّت قرار داده بود.[۴۰] گویا ابن کثیر خود به این دوگانگی توجه داشته، از این رو درباره معاویه و مخالفتش با خلیفه وقت علی(علیه السلام ) نوشته است: «مَعْذُورٌ عِنْدَ جمهورِ العلماءِ سَلَفاً و خَلَفاً».[۴۱]
  2. ابن کثیر کسانی را که بر ضدّ عثمان، خلیفه سوم، شورش کردند مستوجب لعن و نفرین دانسته است با آن که برخی از اصحاب رسول خدا (ص ) در میان قیام­کنندگان بر ضد عثمان بودند. این در حالی است که ابن کثیر اصحاب جمل و صفّین طلحه و زبیر، امّ المؤمنین عایشه، معاویه و سپاهیانش را که در مقابل خلیفه وقت علی ­بن­ا­­بی طالب(علیه السلام ) به شورش برخاستند گناهکار نمی داند و دیگران را از لعن آنها بر حذر می دارد.[۴۲]
  3. همان گونه که اشاره شد، ابن کثیر بی هیچ اغماضی در برابر منتقدان و مخالفان عثمان کسانی را که به دشمنی با علی بن ابی طالب(علیه السلام ) شهره بودند تمجید کرده و مخالفت با آن حضرت را ناچیز می شمرد؛ از جمله در معرفی علی بن جهم سامی­(۲۴۹ق) که به دشمنی با علی بن ابی طالب(علیه السلام ) معروف بود می نویسد:

«الشعرا المشهورین و أهل الدیانه المعتبرین… و کان فیه تحامل علی علی بن ابی طالب رضی الله عنه.» [۴۳]

در حالی که ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ ق) درباره او نوشته است:

«و اما علی بن الجهم الشاعر فی ایام المتوکل فکان مشهورا بالنصب، کثیر الحط علی علی و اهل البیت(علیه السلام ).» [۴۴]

شمس الدین ذهبی (۷۴۸ ق) نیز در شرح حال او نوشته است:

«و قد ذکر المسعودی عنه أنه کان یسب أباه الذی سماه علیاً بغضاً منه لعلی رضی الله­عنه ولا رضی عن باغضه.» [۴۵]

  1. از موارد برخوردهای دوگانه ابن کثیر می توان به مسئله گریه و نوحه بر شهادت سید­الشهداء حسین بن علی(علیه السلام ) اشاره کرد. وی از یک سو معتقد بود که برگزاری مراسم سوگواری در روز عاشورا بدعت است و همین بدعت موجب شده تا مسلمانان در برابر رومیان و فرنگیان شکست بخورند و اهل کتاب بر بخش هایی از بلاد مسلمانان چیره گردند.[۴۶] او معزالدوله دیلمی (۳۵۶ ق) را نیز به سبب دستور دادن به برگزاری عزای سید­الشهداء(علیه السلام ) لعن و نفرین کرده است. اما وی برای تبرئه بنی امیه و مخفی ساختن دشمنی آنان با اهل بیت(علیهم السلام) نوشته است که زنان بنی امیه پس از ورود کاروان اسرای آل أبی طالب سه روز نوحه و زاری و مجلس ماتم به پا کردند.[۴۷]
  2. ابن کثیر مخالفت و ستیز معاویه با علی (علیه السلام ) را با این توجیه که اجتهاد کرده مشروع می داند. افزون بر این، مخالفت آشکار معاویه با سخن صریح پیامبر (ص ) (الولد للفراش و للعاهر الحجر) را درباره استلحاق زیاد بن ابیه (۵۳ ق) موجب کفر یا اباحه قتل وی نمی داند، اما نظر مأمون خلیفه عباسی درباره برتری علی(علیه السلام ) بر مردم را بدعتی فظیع بر می شمرد.[۴۸] در حالی که عالمی نظیر شمس الدین ذهبی (۷۴۸ ق) درباره برتری دادن علی(علیه السلام ) بر عثمان می نویسد:

قلت: لیس تفضیل علی(علیه السلام ) برفض ولاهو ببدعه بل قد ذهب الیه خلق من الصحابه و التابعین».[۴۹]

  1. سب و لعن معاویه براساس فرمان حکومت اولین بار در خلافت مأمون عباسی در شرف انجام بود که مشاورانش وی را از این کار باز داشتند.[۵۰] در زمان خلافت معتضد عباسی بار دیگر فرمان لعن معاویه بر منابر صادر شد و پس از مدت کوتاهی دوباره با اشاره مشاوران خلیفه از این کار جلوگیری شد.[۵۱] ابن کثیر از این کار خلفای عباسی بر نمی آشوبد و تنها به ذکر این جمله بسنده می کند. «فکان هذا من هفوات المعتضد».[۵۲] اما وی معزالدوله دیلمی و شیعیان را به خاطر لعن معاویه به شدت مورد حمله قرار می دهد.[۵۳]

ملاک های افراطی

ابن کثیر گرچه وانمود کرده که به علی (علیه السلام ) و امامان دوازده گانه شیعیان بغض ندارد، ولی شواهد متعدد نشان می دهد او پیوسته تلاش کرده تا فضایل آنان را انکار نماید و احادیث وارده در شأن و فضیلت ایشان را ساخته روافض بداند؛[۵۴] از جمله:

  1. بسیاری از مفسران و محدثان اهل سنت درباره آیات نخستین سوره برائت آورده اند که جناب ابوبکر مأمور خواندن آن بر مشرکان شد ولی قبل از رسیدن او به مکه جبرئیل(علیه السلام ) بر پیامبر (ص ) نازل شد و از جانب خداوند دستور آورد که: «لا یودّی عنک إلّا أنت أو رجل منک».[۵۵] مراجعه به کتب معتبر و مهم تفسیر و نیز جوامع روایی شیعه و سنی نشان می دهد که وقوع چنین ماجرایی از مسلمات است، اما ابن کثیر برخلاف دیگران راضی نشده است تا بدون خرده گیری از کنار ماجرا بگذرد، از این رو پس از ذکر جمله یاد شده، آورده است: «و هذا ضعیف الاسناد و متنه فیه نکاره و الله اعلم».[۵۶]
  2. ابن کثیر بعضی از علمای اهل سنت را که سنّی بودن آنان معروف و نیازی به اثبات ندارد رافضی یا شیعه غالی معرفی کرده است؛ برای مثال ابو عبدالله محمد بن یوسف­کنجی (مقت: ۶۵۸ ق) را به جرم بیان فضایل امام علی (علیه السلام ) شیخ رافضی خوانده،[۵۷] در حالی که او از علمای شافعی مذهب ساکن دمشق بود که کتاب کفایه الطالب فی مناقب علی بن أبی­طالب(علیه السلام ) را نوشته است.[۵۸] ابن کثیر با اتهام رافضی به او خواسته تا اعتماد اهل سنت را به کتاب یک عالم سنّی مذهب از بین ببرد. کسانی چون ابن کثیر با این اتهامات موجبات قتل بسیاری از علما را که تنها جرمشان بیان فضایل علی بن ابی طالب (علیه السلام ) بود فراهم می کردند. در نظر ابن کثیر، ابن ابی الحدید معتزلی نیز شیعه غالی است و این در حالی است که شیعیان دوازده امامی هم در نظر او شیعه غالی هستند. قول مشهور و معروف در میان اهل سنّت تعریف شیعه غالی آن است که هر کس مخالفان علی(علیه السلام ) را کافر بداند و از شیخین تبرّی جوید شیعه غالی است؛ امّا آیا ابن أبی الحدید از شیخین تبرّی می جسته است؟![۵۹]

تناقضات

  1. ابن کثیر در این که آیا علی بن ابی طالب(علیه السلام ) از اهل البیت(علیهم السلام) بوده دچار تناقض شده است. او در بیان چگونگی شهادت امام حسین(علیه السلام ) نوشته است علی­بن ابی طالب از اهل البیت نیست.[۶۰] اما در جای دیگر در بیان فضایل علی بن ابی­طالب(علیه السلام ) از زبان سعد بن ابی وقاص می نویسد: «دعا رسول الله (ص ) علیاً و فاطمه و حسناً و حسیناً ثم قال اللهم هولاء أهلی».[۶۱] این روایت را ابن کثیر از مسند احمد، صحیح مسلم و سنن ترمذی نقل کرده و هیچ خرده ای نیز بر آن نگرفته است.
  2. درباره جانشین علی(علیه السلام ) نیز ابن کثیر دو قول متناقض را نقل کرده است. قول اول را ضمن بیان و شرح حدیث نبوی درباره امامان (یکون اثناعشر خلیفه کلّهم من قریش) آورده است. او در آن جا می نویسد علی وصیت کرد تا حسن جانشین او گردد.[۶۲] اما در شرح خلافت امام حسن(علیه السلام ) آورده است:

قد ذکرنا إنّ علیاً رضی الله عنه ـ لما ضربه ابن ملجم قالوا له: استخلف یا امیرالمؤمنین. فقال: لا ولکن ادعکم کما ترککم رسول الله (ص ) یعنی بغیر استخلاف.[۶۳]

نتیجه گیری

با توجه به آنچه بیان شد نمی توان ابن کثیر را مورخی راستگو، عاری از تعصّب و منصف دانست. یکی از دلایل عمده مخالفت و عناد او با شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) معاشرت ابن کثیر با شیخ تقی الدین ابوالعباس بن تیمیه بوده است. او مدتی نزد ابن تیمیه شاگردی کرد و بسیار شیفته وی شد. ابن تیمیه و شاگردان و پیروانش خود را پیرو سلف صالح می دانستند؛ اما آرا و عقاید آنان نشان می دهد که نه تنها پیرو سلف صالح نبودند بلکه بسیاری از عقاید مورد قبول سلف صالح را مردود شمرده اند![۶۴]

نکته شایان ذکر این است که ابن تیمیه از مخالفان سرسخت شیعیان امامیه بود وکتاب منهاج السنه النبویه او در ردّ علامه حلّی نشان دهنده میزان مخالفت او با تشیع به ویژه تشیع امامیه است.[۶۵] ابن کثیر چنان علاقه ای به استادش ابن تیمیه داشت که وصیت کرد پس از مرگش در کنار او دفنش کنند.[۶۶] ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ ق) نوشته است: «و أخذَ ابنُ کثیر عَنْ ابنِ تیمیه فَفُتِنَ بُحّبه و امْتُحِنَ بِسَبَبِهِ».[۶۷] ابن عماد حنبلی نیز آورده است:

کانَتْ لَهُ (ابن کثیر) خصوصیه بابن تیمیه و مناضله عنه و اتبّاعٌ لَهُ فی کثیرٍ مِنْ آرائه و کان یفتی بِرَأیه فی مسأله الطَلاقِ و امتُحِنَ بِسَبَبِ ذلک و أذِی.[۶۸]

ابن جزری در شرح حوادث سال ۷۲۶ هجری می نویسد در روز جمعه بیست و چهارم شعبان قاضی القضاه جلال الدین بعد از نماز در مدرسه عادلیه نشست و عده ای از طرفداران تقی الدین بن تیمیه را که در حبس بودند حاضر کردند. شهادت اقامه شد بر عمادالدین اسماعیل داماد جلال الدین مِزّی که او گفته است تورات و انجیل تحریف نشده است و اکنون به همان صورتی که نازل شده در دسترس است. در حضور او (ابن­کثیر داماد مِزّی) این امر ثابت شد. پس در همان مجلس او را شلاق زدند و خارج کردند و در شهر گرداندند و جار زدند که این جزای کسی است که گفت همانا تورات و انجیل تغییر داده نشده است و پس از آن او را رها کردند.[۶۹]

ابو نصر سبکی درباره ابن تیمیه و خطرات او برای دوستان و پیروانش آورده است:

و اعلم أنَّ هذه الرفقه أعنی المِزَّی و الذَهَبی و البِرزْالی و کثیراً من أتباعِهم أضرَّبهِمْ أبو­العباسُ ابن تیمیه إضراراً بَیناً وَ حَمَلَهُمْ عَلی عَظائِم الامورِ أمراً لَیسَ هَیناً و جَرَّهم الی ما کان التَباعدُ عَنْهُ أوْلی بهم و أوْقَفَهُم فی دَکادِک مِنْ نارٍ المَرْجُوُّ مِن اللهِ اَنْ یتجاوزها لَهُمْ و لإصحابِهم.[۷۰]

کلام سُبکی نشان می دهد که بسیاری از تندروی های مذهبی قرن هشتم در مصر و شام متأثر از آرا و عقاید ابن تیمیه بوده است. صفدی (۷۶۴ ق) درباره ابن تیمیه و جایگاه اجتماعی او می نویسد:

و لَمْ یزَل العوامُ بمصرَ یعَظَّمُونَهُ إلی أنْ أخَذَ فی القَوْلِ علی السیدهِ نفیسهَ فأعْرَضوا عَنْهُ.[۷۱]

همچنین نامه ذهبی به ابن تیمیه نشان می دهد که او به شدّت از وی و پیروانش آزرده شده بود، زیرا عبارات او در نامه بسیار شدید اللحن بوده است. وی در آن نامه درباره پیروان ابن تیمیه آورده است:

فَهَلْ مُعْظَمُ أتْباعِک إلاّقَعیدٌ مَرْبُوط خَفیفُ العقل أو عامی کذّابٌ بلیدُ الذِهْنَ أوْ غَریب و اجمٌ قَوی المکرِ أو ناشفٌ صالحٌ عَدیمُ الفَهمِ فإِنْ لَمْ تُصدِقنْی فَفَتّشهُم وَ زِنْهُم بالعدلِ.[۷۲]

تأثیر پذیری ابن کثیر از ابن تیمیه زمینه ساز آلوده شدن تاریخ نگاری او به تعصبات مذهبی و کاهش اعتبار علمی آن است. کتمان و تحریف حقایق، انکار بدون دلیل فضایل علی(علیه السلام )، فقدان نزاهت و نزاکت در نوشتار، تغافل از حوادث، برخوردهای دوگانه و داشتن ملاک های بسیار تند و افراطی و سخنان متناقض، از جمله اشکالات مهم تاریخ­نگاری ابن کثیر است. امروزه نیز این شیوه توسط عده ای از نویسندگان شیعه و سنی دنبال می­شود که موجب غبارآلودگی فضای علمی و فرهنگی جهان اسلام و در نتیجه ایجاد فاصله میان مذاهب اسلامی شده است. زهی سعادت اگر سخن حافظ شیراز را آویزه گوش جان کنیم:

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

پی­نوشت:

* دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن اسلامی و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد ساری.

  1. ابن حجر، الدرر الکامنه، (حیدر آباد، مطبعه مجلس دائره المعارف عثمانیه، ۱۹۷۲ م) ج۱، ص ۴۴۵؛ شمس الدین ذهبی، تذکره الحفاظ، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا) ج ۴، ص۱۵۰۸، ابوالمحاسن دمشقی، ذیل تذکره الحفاظ، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا) ص۵۷.
  2. ابن کثیر، البدایه و النهایه، تحقیق علی شیری، (بیروت، دار احیاء التراث، ۱۴۰۸ ق)، ج۱۳، صص ۱۷۹ و ۲۹۱ و ج ۱۴، ص ۱۲۵؛ ابن شهبه، طبقات الشافیعه، تحقیق حافظ عبدالعلیم، (بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۷ ق) ج ۳، ص ۸۵.
  3. شمس الدین ذهبی، پیشین، ج ۴، ص ۱۵۰۸؛ ابن حجر، پیشین، ج ۱، ص ۴۴۶.
  4. ترجمه: «رهبری تسبیح و تهلیل گوی و پیشروی خدایان تاویل. .. و ریاست علم تاریخ، حدیث و تفسیر بدو رسید». قنوجی، ابجد العلوم، تحقیق عبدالجبار زکار، (بیروت، دارالکتب­العلمیه، ۱۹۷۸ م) ج ۳، ص ۹۰؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا) ج ۳، ص ۲۳۱.
  5. مسعود الندوی، الأمام ابن کثیر، (دمشق، دار ابن کثیر، ۱۹۹۹ م) ص ۳۲۸، ترجمه: «همانا از خصلت های ابن کثیر جست وجوی حقیقت بوده است. او به دنبال به دست آوردن حقیقت بود و از یک جانبه گرایی و رفتن به سوی میل شخصی اجتناب می کرد».
  6. همان، ترجمه: «ابن کثیر در تاریخ خود نگاه عمیقی دارد و در برقراری ارتباط میان اجزای حوادث ولو این که میانشان فاصله افتاده باشد بسیار با دقت عمل می کرد و هیچ چیز را از قلم نینداخته است».
  7. مصطفی عبدالواحد، مقدمه السیره النبویه، (بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۸ ق) ج ۱، ص ۷. ترجمه: «همانا ابن کثیر مانند استادش ابن تیمیه از خرافات پرهیز می کرد و گرایش او به سوی سنت بود و بر تحقیق و تدقیق تکیه می کرد».
  8. ترجمه: «و این کتاب منبعی ارزشمند برای هر پژوهشگر در تاریخ عرب و مسلمانان است و بسیاری چه در گذشته و چه امروزه از آن بهره مند شده و می شوند». مسعود الندوی، پیشین، ص ۳۳۱، به نقل از: مجله الحج، ۲۱۱۰ (شعبان، ۱۳۷۵ ق).
  9. ترجمه: «کدام یک از شما مرا در این کار وزارت می کند تا این که برادر من و چنین و چنان باشد». ابن کثیر، پیشین، ج ۳، ص ۵۳.
  10. ابن کثیر بسیاری از مطالب تاریخ خود را از تاریخ طبری اخذ کرده و بارها به امام­محمد بن جریر طبری استناد کرده است. در جایی نیز گفته است چون ابوجعفر بن جریر­طبری این گونه آورده من به پیروی از او مطالب را آورده ام. ابن کثیر، پیشین، ج ۷، ص ۱۲۰ و ۲۷۵.
  11. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق گروهی از علما، (بیروت، مؤسسه اعلمی، بی تا) ج ۲،ص ۶۳.
  12. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله القاضی، (بیروت، دارالکتب­العلمیه، ۱۴۱۵ ه) ج ۱،ص ۵۸۶. ابن کثیر کتاب الکامل فی التاریخ را در اختیار داشته و بسیار از آن نقل کرده است. حتی در جایی آورده است: «و هذا آخر ما وجد من الکامل فی التاریخ­للحافظ عزالدین ابی الحسن علی بن محمد بن الاثیر». ابن کثیر، پیشین، ج ۱۳،ص ۱۵۲.
  13. همان، ج ۳، ص ۵۳. ابومریم از اصحاب امام محمد باقر و امام جعفر­صادق(علیهاالسلام) بوده است و به همین خاطر ابن کثیر و اسلاف او، وی را تضعیف کرده. نجاشی، الرجال؛ تحقیق شبیری زنجانی، (قم، موسسه انتشارات اسلامی ۱۴۱۶) ص ۲۴۷. شیخ­طوسی، اختیار معرفه الرجال، تحقیق رجایی، (قم، موسسه آل البیتعلیهم السلام، ۱۴۰۴) ج۱، ص ۱۶۳. احمد بن حنبل درباره ابومریم آورده که: «ابومریم لیس بثقه، کان یحدث ببلایا فی عثمان(رضی الله عنه) و عامه حدیثه بواطیل». رازی، الجرح و التعدیل، (بیروت، داراحیاء­التراث العربی،۱۳۷۱ ق) ج ۶، ص ۵۳. ابن تیمیه پا را از این فراتر نهاده و ابومریم را به شرب خمر نیز متهم کرده است تا بلکه مردم به احادیث منقول از جانب ابومریم بی اعتماد شوند. ابن تیمیه، منهاج­السنه، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول (قاهره، موسسه قرطبه، ۱۴۰۶ ق) ج ۷، ص۳۰۳.
  14. عبشمی اصفهانی، مجموع فیه عشره اجزاء حدیثه، (مجلس ابن فاخر­الاصفهانی)، تحقیق نبیل سعد الدین جرار، (بیروت، مکتبه البشائر الاسلامیه، ۱۴۲۲ ق) ج ۱، ص ۳۳۶؛ طبرانی، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض الله، عبدالمحسن بن ابراهیم، (قاهره، دارالحرمین، ۱۴۱۵ ق) ج ۴، ص ۲۱۹؛ طبری، جامع البیان، تحقیق صدقی جمیل العطار، (بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق) ج ۱۳، ص ۲۰۵؛ بیهقی، سنن الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، (مکه مکرمه، مکتبه دارالباز، ۱۴۱۴ ق). ج ۲، ص ۳۲۹؛ شیبانی، الاحاد و المثانی، تحقیق باسم فیصل أحمد الجوابره، چاپ اول، (ریاض، دار الرایه، ۱۴۱۱ ق). ج ۴، ص ۳۲۶، حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق معظم حسین، (بیروت، دار الافاق الجدیده، ۱۴۰۰ ق) ج ۱، ص ۷۶۸، ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، (بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ ق). ج ۴، ص ۲۲۸، ابن کثیر، البدایه و­النهایه، ج ۲، ص ۲۵۶ و ۶۱۸، علی­بن محمد­سلطان­القاری، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، تحقیق جمال عیتانی (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۲ ق) ج ۶، ص ۵۱۳.
  15. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، (بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق) ج۴۲، ص ۴۸؛ احمد بن حنبل، مسند، (بیروت، دارصادر، بی تا) ج ۱، ص ۱۱۱؛ ابن کثیر، تفسیر، پیشین، ج ۳، ص ۳۶۴.
  16. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، (بیروت، موسسه اعلمی، ۱۳۹۴ق) ج۱، ص۳۶۶، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، (بیروت، داراحیاء­الکتب­العربیه، ۱۳۷۸ ق) ج ۲، ص ۲۵۹، ابن اثیر، پیشین، ج ۳، ص ۲۱۶. ر
      راهنمای خرید:
    • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
    • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
    • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.