پاورپوینت کامل خاطرات یک معلم ۲۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خاطرات یک معلم ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطرات یک معلم ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطرات یک معلم ۲۲ اسلاید در PowerPoint :
>
مهمانی
آن روز وقتی «عاصف» را صدا زدم، با ناراحتی برگشت و توی چشمهایم زل زد و گفت: «آقا! من با شما قهرم.»
پرسیدم: «چرا؟»
گفت: «آقا! شما خانهی همهی بچهها مهمانی میروید؛ اما خانهی ما نمیآیید. شما شنیدهاید که ما توی خانه نان خالی میخوریم؛ اما مطمئن باشید اگر شما خانهی ما بیایید، کمتر از چلومرغ توی سفره نمیگذاریم!»
توی این روستا هرچند وقت یک بار مهمان یکی از شاگردان میشدم. خانهی عاصف نرفته بودم؛ چون از وضعیت نامناسب مالی آنها خبر داشتم؛ اما او فکر کرده بود که از ترس خوردن نان خالی به خانهیشان نمیروم.
یک روز با کادویی در دست، مهمان خانهی عاصف شدم.
چرا دیر میآیی
معاون مدرسه بودم. ورودی سالن ایستاده بودم تا وضعیت بچههایی را که دیر میآیند بررسی کنم. تقی برای چندمین بار تأخیر داشت و هردفعه بهانهای آورده بود. وقتی از دور پیدا شد، تصمیم گرفتم امروز خیلی محکم برخورد کنم تا دیگر تأخیر نداشته باشد.
– چرا هرروز دیر میآیی؟ مگه الآن نباید در نماز جماعت مدرسه باشی؟
– آقا! آخه… آقا!… میدونید…
– چیه؟ مامانت ناهار را دیر آماده میکند؟
– نه…
چندین سؤال رد و بدل شد تا بالأخره گریهکنان دلیل دیرآمدنش را اینطور برایم گفت: «آقا! راستش را بگم؟ من یک خواهر دارم که در شیفت مخالف همین مدرسه درس میخواند. پدر ما ازکارافتاده و زمینگیر است. ما دو نفر یک جفت کتانی داریم. وقتی من ظهر میخواهم به مدرسه بیایم، باید صبر کنم تا خواهرم از مدرسه برگردد و من کتانیهایش را بگیرم، بپوشم و به مدرسه بیایم؛ به همین خاطر هرروز مدرسهام دیر میشود.»
یکدفعه یاد فیلمی افتادم که این صحنه را در آن دیده بودم؛ اما اینجا دیگر واقعیت را به چشم خودم میدیدم و فیلمی در کار نبود!
فکرِ خلّاق
یکی از همکاران، سالها در کلاسهای آموزشی برای معلمان (دورههای ضمن خدمت) تدریس میکرد و تقریباً حرفهایش برای همگان تکراری شده بود و این را همه میدانستند.
***
یک روز مبصر، دانشآموزی را به دفتر مدرسه آورد و گفت: «آقا اجازه! معلممان میگوید: این درس نمیخواند و باز هم تکالیف را ننوشته. شما پیگیری کنید.»
مبصر رفت. دانشآموز در درس نخواندن، شیطونی و شیرینزبانی سابقهدار بود. یکدفعه جوش آوردم: «این چه وضعیه؟ چرا درس نمیخوانی؟ این دفعهی چندمه که میآیی دفتر؟ حالا دیگه میفرستمت ضمن خدمت کلاس آقای… تا بفهمی باید درس بخونی. آنجا بروی، میدانی چی میشه؟ باید حرفهای سی سال قبل که همهاش تکراری است را بشنوی. تو حتماً باید بروی آنجا… .»
دانشآموز که از توپ و تشرهای من بیشتر از حرفهایم ترسیده بود، گوشهی شلوارم را گرفته بود و التماس میکرد: «آقا تو را به خدا، من را انباری بفرست؛ اما ضمن خدمت نفرست، آقا! من حوصلهی سی سال قبل را ندارم، آقا! التماس میکنم… .»
از یک طرف خندهام گرفته بود که دانشآموز فکر میکرد دورهی ضمن خدمت جای ترسناکی است و او چطور حرفهای مرا حفظ کرده بود و به خودم تحویل میداد، از طرف دیگر چطور این جملهها به ذهنم رسید که به جای تنبیه، بچه را بترسانم تا درسش را بخواند.
***
چند روز بعد حکایت را برای آقای … تعریف کردم و حلالیت طلبیدم. او با صمیمیت تمام خندید و گفت: «امان از این فکر خلّاق!»
شلوار
یک خیّر، تعدادی شلوار به مدرسه داده بود تا به بچههای مستمند و یتیم بدهیم. یکی از شلوارها را به سعید دادم؛ چون معاون پرورشی میگفت وضع مالیشان خوب نیست.
فردای
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 