پاورپوینت کامل سرمقاله;من و خاطرههایم ۲۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سرمقاله;من و خاطرههایم ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرمقاله;من و خاطرههایم ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سرمقاله;من و خاطرههایم ۲۳ اسلاید در PowerPoint :
>
خاطره زیباست؛ اما زیباتر از آن، یادآوری، خواندن و تعریف کردن آن است. من خاطرهباز خوبی نیستم. خاطره را هم خوب بلد نیستم تعریف کنم. شاید یک لطیفه را بتوانم آب و تاب دهم و طوری تعریف کنم تا طرف مقابل از خنده رودهبر شود؛ اما خاطره را نه! حالا که نمیتوانم خاطره را خوب تعریف کنم، دربارهی خاطره مینویسم. پس لطفاً بخوانید. باور کنید به خواندنش میارزد.
از نوجوانی دفتر خاطره داشتم. عاشق نوشتن خاطره بودم؛ حتی شده در جاهای سفید تقویم کوچک. زیاد شرح و بسطش نمیدادم. بیشتر وقتها تاریخ میزدم و خلاصه مینوشتم. همین خلاصه نوشتن هم مرا یاد خاطره میانداخت؛ مثلاً مینوشتم ۱۲/۲/۱۳۶۸: رفتن به خانهی عمو، خواندن درسها و نوشتن انشا، برادرم از سربازی آمد و دیدن جعفری.
حالا چه کار دارید جعفری کیست؟ خب یکی از همکلاسیهایم است. بیشتر خاطرههایم اینطوری بود؛ ولی بعد دیدم بعضی از خاطرهها کمی توضیح داده شود بهتر است؛ چون ممکن است بعدها یادم برود. شروع کردم به نوشتن خاطرهی بلند؛ نه زیاد بلند، در حد نیم صفحه یا یک صفحه؛ مثلاً مینوشتم:
امروز صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. صبحانه، چای شیرین و نان و پنیر بود. برادرم پیام گذاشته بود که بعدازظهر بروم سرکار (البته آن وقتها موبایل نبود؛ منظور این است که به مادرم گفته بود). به مدرسه رفتم. در راه با زنجیرانی حرف زدم. دربارهی معلم ریاضی و بعد شالیکار که خیلی خودش را میگیرد. زنگ که خورد، ناظم دربارهی بیانضباطیِ کلی از بچهها حرف زد. امروز معلم علوم یک لطیفه تعریف کرد که خیلی باحال بود. بعد از مدرسه ناهار را خوردم. بعد کمی خوابیدم. بعد رفتم سرکار. همان کارگاهی که حسین کار میکرد. تا عصر کار کردیم. حسین پول دیروز را به من داد. الآن شب است. اتفاق خاصی نیفتاد و دارم میخوابم. خداحافظ.
بیشتر خاطراتم اینطوری بود. سعی میکردم هر روز بنویسم؛ اگر هم روزی نمینوشتم، صفحهای از دفتر را برایش خالی میگذاشتم تا بعد بنویسم؛ اما بعد یادم نیامد که بنویسم و همان صفحهها خالی ماند. فقط رویش تاریخ خورده بود. دوست نداشتم دفتر خاطراتم را کسی بخواند. جایی هم نداشتم که قایمش کنم؛ به همین خاطر فکری به سرم زد. دفتر خاطرات جدیدی برداشتم و آن را از وسط نصف کردم؛ نصف خاطره را در صفحهی چهار بالایی نوشتم و نصف آن را مثلاً در صفحهی پانزده مینوشتم. اینطوری هر که دفترم را برمیداشت، قاتی میکرد. نمیدانست ادامهی خاطره را کجا پیدا کند. طوری شد که دفتر پر شد و حتی خودم هم قاتی کردم که مثلاً خاطرهی صفحهی سی نصفش را کجا نوشتم. بعد کلی وقت گذاشتم و آنها را تنظیم کردم؛ مثلاً بالای صفحه مینوشتم ۱۴/۸؛ یعنی نصف دیگر خاطرهی صفحهی هشت در صفحهی چهارده است.
حالا آن دفترها را مثل جانم نگه داشتهام. گاهگاهی نگاهشان میکنم و حالم یک جوری میشود؛ یک جور که نه، صد جور؛ شاد میشوم، غمگین، میخندم، گریه میکنم، تعجب میکنم و از خودم سؤال میکنم: «یعنی این من بودم؟» و ای کاش اینجا این اشتباه را نمیکردم! آخ آخ چرا اینطور شد؟ بهبه چه روز خوبی بود! وای چهقدر تلخ!
بعضی از خاطرات ماندگار و بزرگ هستند و همه در آن به نوعی شریک هستیم؛ مثل خاطرات ملی؛ مثلاً انقلاب، جنگ تحمیلی، رحلت امام خمینی، انتخابات و… اگر دربارهی این موضوعات با دیگران صحبت کنی، حتماً چیزهایی یادشان میآید؛ حتی به اندازهی یک خط. با این حال وقتی دربارهی یک موضوع میخواهی خاطره بشنوی، میبینی چهقدر در حالی که مشترک هستند، متفاوت و جا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 