پاورپوینت کامل جادهی بهشت; یاد باد آن روزها… ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جادهی بهشت; یاد باد آن روزها… ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جادهی بهشت; یاد باد آن روزها… ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جادهی بهشت; یاد باد آن روزها… ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
>
الاغ و کلاغ
عراقیها در زمان جنگ وقتی وارد شهر بُستان شدند، جنایتهای زیادی کردند. آن خاطرات هیچگاه از کتاب دفاع مقدس پاک نمیشود. وقتی رزمندگان ما بستان را آزاد کردند، عراقیهای زیادی از بین رفتند. آن روز برای ما که در اسارت بودیم، روز فتح و پیروزی بود؛ اما برای عراقیها روز شهید به حساب میآمد. همه باید در آن روز یک دقیقه سکوت میکردیم. در یکی از سالها، بچهها در آن روز به اجبار وادار به سکوت شدند. ناگهان از بیرون اردوگاه، صدای الاغی شنیده شد. الاغ، بلند و بیپروا عرعر میکرد. بچهها بلند و ناگهانی زیر خنده زدند. دقیقاً عرعرِ الاغ از ابتدای سکوت ما شروع شده بود.
در یکی از روزها هم یک سرهنگ عراقی آمد. سربازها ما را به صف کردند. او با دبدبه و کبکبه داشت برای ما خط و نشان میکشید که ناگهان کلاغی از بالای سرش رد شد. بعد روی شانهی او یک یادگاری انداخت! بچهها ناخواسته به خنده افتادند. حالا حسابش را بکنید که سرهنگ بیچاره در آن وضعیت چه حالی داشت.
برادر آزاده حاجعبدالله هادی
فرماندهی مخلص و بسیجی
حاجهمت توی جبهه که بود، عادت نداشت سوار بر ماشینهای مجهز به این سو و آن سو برود. هر بار که با هم به جایی میرفتیم، سوار یک وانت تویوتا میشدیم؛ البته پشت وانت مینشستیم و به محل مورد نظرمان میرفتیم. جادهها هم بیشتر خاکی بودند و سر و روی ما غرق در گرد و غبار میشد. حاجی خیلی دوست داشت خاکی و روحیه و رفتارش مثل خود رزمندهها باشد. یک بار قرار بود در مقرّ یکی از تیپهای لشکر حاضر شود و سخنرانی کند. من و دو – سه تا از بچهها همراهش شدیم و به محل سخنرانی رسیدیم. حاجهمت در آنجا سخنرانی زیبایی کرد. بعد از سخنرانی، ناگهان بچههای رزمندهی آن تیپ به سمت او هجوم آوردند. حاجی راه فراری نداشت. آنها سر و صورت و دست او را میبوسیدند و برایش صلوات میفرستادند.
عملیات والفجر ۴ باعث آزادی پنجوین عراق شد. سال ۶۲ بود. پیش از آزادی پنجوین، دو تا از ارتفاعات ما در تصرف دشمن بود. ارتفاعات ۱۱۰ یا «کانیمانگا» از سوی نیروهای ما آزاد شد؛ اما ارتفاعات ۱۱۵ دایم بین ما و عراقیها رد و بدل میشد. ما روی ارتفاعات ۱۱۰ بودیم که حاجهمت و تعدادی از فرماندهها بالا آمدند. عراق خط ما را به شدت با تیربار و خمپارههای ۶۰ و ۸۰ میزد. حاجی صاف آمد روی خطالرأس ایستاد، تا به مواضع دشمن نگاهی بیندازد. بچهها دورش جمع شدند تا برایش اتفاقی نیفتد. حاجی ناراحت شد و گفت: «بروید کنار! فوقش این است که من شهید میشوم. مگر خون من از بسیجیها رنگینتر است.»
وقتی خمپارهای سوت میکشید، از جای خود تکان نمیخورد و خیز نمیرفت. الحق که فرماندهی شجاع و مخلصی بود.
برادر حاجحسین ملامحمدی
ما تا آخر ایستادهایم
در اردوگاه ما در عراق، اسیران کودک و نوجوان هم دیده میشدند. بچههای ۱۱ تا ۱۴ ساله که ما ۱۸ نفر از آنها را در کنار خودمان داشتیم. بچهها روحیهی بسیار
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 