پاورپوینت کامل جادهی بهشت; روزهای بدون تو ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جادهی بهشت; روزهای بدون تو ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جادهی بهشت; روزهای بدون تو ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جادهی بهشت; روزهای بدون تو ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
>
مادر همیشه گوش به زنگ بود تا از جبهه برایش خبرهای تازه بیاورند. دایم از اقوام و آشنایان میپرسید: «هنوز خبری نشده… رزمندگان ما عملیات نکردهاند؟»
– هنوز نه مادر، اگر خبری بشود حتماً توی تلویزیون یا رادیو اعلام میکنند.
مادر با خودش میگفت: «بعضی وقتها فکر میکنم انگار همین جا پیش من هستی و در جبهه نیستی. من میخواهم با تو حرف بزنم و صدایت کنم؛ اما یکدفعه به خودم میآیم و میبینم محمدرضای گُلم در کنارم نیست. بعد یادم میافتد که رفتهای جبهه… پیشِ رزمندگان اسلام…!»
در جبهه اگر از کسی سراغت را میگرفتند، جواب این بود:
– برادر محمدرضا شفیعی، رزمندهی دلاور قمی، تخریبچی شجاع و عاشق امام حسین(ع) زائر کربلا…
در جنگ چند بار مجروح شدی. هر بار که به قم برمیگشتی، یک جایی از بدنت، یادگاریِ جنگ داشت. مادر دایم قربان صدقهات میرفت. تو را میبویید، میبوسید و میگفت: «چهقدر بوی کربلا میدهی!»
بعد توی دلش فکر میکرد: «میترسم یک روزی شهید بشوی… ای وای!» بعد میلرزید و نمیخواست باور کند که شاید در آخرین سفر به جبههات دیگر برنگردی و او تنها بماند.
آخرین باری که به جبهه رفتی، بعد از روزها انتظار، وقت عملیات شد. سرانجام عملیات کربلای چهار(۱) از راه رسید. بچههای زیادی شهید شدند و به آسمان پریدند؛ اما تو مجروح شدی و ماندی. این بار شکمت یک زخم بزرگ داشت و تو روی زمین افتاده بودی. هنوز نیروهای کمکی نیامده بودند تا تو را همراه مجروحان به عقب برگردانند که عراقیها حمله کردند و جلو آمدند. بعد تو و چند نفر از دوستانت را اسیر کردند و با خود بردند.
در عراق تو را به یک بیمارستان بردند؛ اما فایدهای نداشت. روز به روز عفونت شکمت زیاد میشد و آنها اهمیت نمیدادند. تو با همان حالِ زخمی، در اردوگاه الرشید بغداد اسیر بودی؛ اما آنها مداوایت نمیکردند. در آن آخرین روز پر از غم، تو به دوستِ اسیرت میرزایی گفتی: «بعد از این که رزمندگان ما پیروز شدند و تو آزاد شدی، در ایران به سراغ مادرم برو و به او سلام برسان…»
با آن که نوشیدن ِآب برای تو ضرر داشت و ساعتها تشنه بودی، دمِ آخر دوستانت برایت آب آوردند؛ اما… تو چشمهایت را بسته بودی و با لبهای تشنه شهید شده بودی.
بچهها به گریه افتادند، ناله کردند، حسین حسین گفتند و بر سر و سینه زدند. نمایندگان سازمان صلیب سرخ که به اردوگاه آمده بودند، از ماجرای شهادت تو خبردار شدند. عراقیها هم به ناچار خبر شهادتت را به آنها دادند. بعد جنازهات را در قبرستان الکخ شهر کاظمین که در نزدیکی بغداد بود، به خاک سپردند.
شب عملیات کربلای چهار، مادر خواب دیده بود:
تو، با لباس سبز به دیدنش رفتی و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 