پاورپوینت کامل چراغ; دیدار با صدام، در شهر بغداد ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چراغ; دیدار با صدام، در شهر بغداد ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چراغ; دیدار با صدام، در شهر بغداد ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چراغ; دیدار با صدام، در شهر بغداد ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
>
تا روز پیش، آنها با اسیران، رفتار بدی داشتند. نه غذای درست و حسابی بهشان میدادند، نه جای مناسبی در اختیارشان بود، نه آزاد بودند که به کارهای مذهبی و دینی، حتی شخصیشان برسند. جیرهی کتک هم، هیچ وقت فراموش نمیشد.
اما حالا یکدفعه یادشان افتاد که آنها را به دیدن صدام- رییسجمهور عراق- ببرند. چهقدر عجیب و غریب! مأموران خشمگین اردوگاه که حالا خودشان را مهربان نشان میدادند، ۲۳ اسیر نوجوان ایرانی را گلچین کردند. آنها بین ۱۴ تا ۱۶ ساله بودند. بعد آنها را راه انداختند به سمتِ کاخ صدام. گفتند: «میخواهیم شما را به دیدن حضرت صدام ببریم!»
بچهها عصبانی بودند؛ اما چه میتوانستند بکنند. اول چشمهای آنها را بستند. بعد هم به کاخ که رسیدند و وارد شدند، چشمهایشان را باز کردند. کاخ بزرگ و تودرتوی صدام در بغداد، چهقدر ترسناک بود. بچهها به یاد ایران افتادند؛ به یاد امام و رزمندگان و مردم، که همیشه دعایشان میکردند.
با دیدن صدام، حالشان بدتر شد. صدای یک دیکتاتور بزرگ بود که مردان و زنان و بچههای زیادی را در کشورمان شهید کرده بود؛ اما حالا عراقیها از این دیدار، چه منظوری داشتند؟
صدام وقتی آن نوجوانان قهرمان ایرانی را دید، پوزخند مسخرهآمیزی زد؛ اما آنها به او محل ندادند.
احمد یوسفزاده یکی از آن بچهها میگوید: «صدام به ما گفت اهلاً و سهلاً…، این یکجور احوالپرسی عربی است؛ اما مترجم او، آن را اینگونه برای ما ترجمه کرد:
– ما طرفدار صلح هستیم. شما را به زور به جبهه فرستادهاند… شما باید درس بخوانید…!
صدام حرفهای دیگری میزد؛ اما مترجم میگفت: «حضرت صدام میفرمایند: ما نمیخواستیم جنگ آغاز شود؛ اما شد. دوست نداریم شما را در این سن و سال در اسارت ببینیم. ما پیشنهاد صلح دادهایم؛ اما مسؤولان کشور شما نپذیرفتهاند. آنها شما را به جبهه فرستادهاند، در حالی که باید در مدرسه باشید. ما شما را آزاد میکنیم بروید پیش خانوادههایتان، بروید درس بخوانید، دانشگاه بروید. وقتی دکتر و مهندس شدید برای من نامه بنویسید. حالا دخترم به نشانهی صلح، به هر کدام از شما یک شاخهی گل هدیه میدهد.»
احمد میگوید: «دوست داشتم با دستهایم، صدام را خفه کنم؛ حتی بعدها یکی از بچههایی که در میان ما بود به من گفت: «من همان موقع دست کردم توی جیبم، ببینم آیا خدا همان لحظه یک اسلحه به من داده تا صدام را بکشم!»
تازه… یکی دیگر از بچهها میگفت: «من دست بردم به سمت صدام که ببینم میشود کاری کرد؛ اما ناگهان یکی از محافظان او دستم را محکم گرفت و من را برگرداند!»
«حَلا» اسم یک دختربچه بود که داشت در کنار صدام نقاشی میکشید. او دختر صدام بود. او به هر کدام از ما یک شاخه گل سفید داد. ما آن گلها را گذاشتیم توی جیبمان. او دوباره مشغول کشیدن نقاشی شد.
صدام یک سیگار بزرگ برگ را به دهان گذاشت و چند بار به آن پُک زد. بع
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 