پاورپوینت کامل داستان ترجمه;افسانهای از کشور هند;رامان گوژپشت ۲۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان ترجمه;افسانهای از کشور هند;رامان گوژپشت ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان ترجمه;افسانهای از کشور هند;رامان گوژپشت ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان ترجمه;افسانهای از کشور هند;رامان گوژپشت ۲۳ اسلاید در PowerPoint :
>
رامان موجود گوژپشت، فقیر و نیمهدیوانهای بود که زندگی نکبت بار و پرمشقتی را در بیغولهها و خرابهها میگذرانید و با گدایی امرار معاش میکرد. او هرگز در طول زندگیاش کلمهی محبت آمیزی نشنیده بود و با دیدن قیافهی مادر نیمه دیوانهاش همه فرار میکردند. او پسر ناقصی به دنیا آورده بود. رامان شش ساله بود که پدرش مرد و مادرش فرار کرد و او را تنها گذاشت، تا با گرسنگی و سختیها دست و پنجه نرم کند.
اینک ۱۴ سال از آن واقعه میگذشت و رامان گریزان از تمسخر مردم و آزار و اذیت بچهها با نکبت به زندگیاش ادامه میداد؛ اما گذشته از همهی آن رنجها، چشمهای او با درخشش خیره کنندهای میدرخشیدند. چشمهایش از روحی لطیف، بخشنده، مشتاق دوست داشتن دیگران و دوست داشتنش از سوی دیگران خبر میداد.
دوستهای رامان شغالها بودند. او به نحو غریبی اعتماد این حیوانات ترسو را به دست آورده بود. تمام محبتی که در او مدفون شده بود به جوانترین، بازیگوشترین و پشمالوترین آنها میبخشید.
روزی، وقتی در حال عبور از کنار جادهی معبد بود برای لحظهای نیرویی وادار به نشستنش کرد و هوش و حواسش را از دست داد. صدای نافذی در گوشهایش میپیچید که به نظرش رسید از اعماق معبد میآید. صدا گفت: «رامان، من خدای بزرگ شیوا هستم که نه میبخشم و نه فراموش میکنم. روزی، در سالیان بسیار دور تو زندگی یکی از کاهنان مرا نجات دادهای، تو آن زمان پاداشت را دریافت نکردهای، اما من فراموش نکردم و اینک تو پاداشت را خواهی گرفت. قوی باش، زیبا باش، زیباتر از همه، شکست ناپذیر باش!»
همان طوری که صدا دور میشد گوژپشت احساس میکرد پشت خمیدهاش کشیده و مستقیم میشود. از درد به حالت نیمه بیهوش افتاد. دوباره صدا به گوشش رسید: «حوضچهای پشت این درختان است. برو و چهرهی جدیدت را در آن ببین.» رامان بلند شد و به طرف جویبار رفت. با حیرت به انعکاس چهرهاش خیره شد. جوانی زیبا با پوستی طلایی، همچون درخت بلوط، بالا بلند و راست، قد برافراشته بود. صدا بار دیگر در گوشش پیچید: «رامان، آیا راضی هستی؟»
– بله سرورم! کاملاً، چگونه میتوانم از شما تشکر کنم؟
– تو روحت را به من خواهی بخشید و قول خواهی داد هرگز زنی را به همسری برنگزینی.
– رامان وحشتزده فریاد کشید: «سرورم! روحم نه، نه … روحم نه …»
صدا گفت: «احمق نباش! تو قدرتمند و ثروتمند خواهی بود و بینهایت مورد پسند. به زندگی گذشتهات بیندیش، به تن رنجور و بیچارهات و ظلمی که از گرسنگی تحمل میکردی. حالا پایان رنجهایت فرا رسیده است. آیا روح ناچیزت در مقابل تمام این چیزها کمترین ارزشی دارد؟»
رامان بیچاره عرقریزان بر زمین نشست و سرانجام فریاد برآورد: «روحم را بگیر … روحم مال تو!»
صدا پیروزمندانه گفت: «تو خوب خواهی بود و کمی ابلیس صفت. تو تندرست خواهی بود، دوست داشتنی و نترس؛ اما به خاطر داشته باش هرگز زنی را دوست نداشته باش، به خاطر داشته باش، به خاطر داشته باش …!» و همانطور که صدا ناپدید میشد رامان به خواب عمیقی فرو رفت.
سالها گذشت. نام رامان در منطقهی راجاهی پرآوازه شد. زنان زیادی به او دل باختند و مردان زیادی از نگاه کردن در چشمهای سیاه آتشین او بر خود لرزیدند. عدهای گفتند آواز خدایان است و عدهای دیگر قسم میخوردند او خود شیطان است؛ اما رامان همچنان به موفقیتهایش ادامه میداد و بدون توجه به حرفهای درگوشی مردم هر روز ثروتمن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 