پاورپوینت کامل داستان طنز; هم فال و هم تماشا ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان طنز; هم فال و هم تماشا ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان طنز; هم فال و هم تماشا ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان طنز; هم فال و هم تماشا ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

>

فنجان مامان پر شده بود از حیوانات اهلی و وحشی. اسب بود که شیهه‌کشان می‌آمد و عشق می‌آورد و یا گاو که با باری از پول، خدمت‌مان می‌رسید.

به دقت توی فنجان را نگاه کرد.

– آقایی می‌بینم چهارشونه، سیبیلو، به نظر صبور می‌یاد!

مامان لبخند زد، چون عین بابا بود.

– جا افتاده است. شاید ۴۰ یا ۴۵ ساله باشه!

مامان گفت: «خب»!

– بالای سرش ماه می‌بینم. به زودی نامزد می‌کنه یا قصد ازدواج داره. دخترِ فکر می‌کنم ۳۰ ساله باشه. واضح‌تر شد، چاق و سبزه است.

دقت کرد. فنجان را چرخاند.

– خودتون می‌شناسیدش، اول اسمش «ز». مثل زیبا، زهره.

مامان اخم کرد.

یک شتر خوشگل هم آرام آرام آمد و با تمام بار و بندیلش توی فنجان جا خوش کرد و این یعنی ما باید به زودی کوچ می‌کردیم و جابه‌جا می‌شدیم. به سلامتی همه‌چیز داشت جفت و جور می‌شد. بابا که با آن دختر ازدواج می‌کرد من و مامان هم باید از خانه می‌رفتیم. شتر کم بود، صدای شوم بال‌زدن جغد آمد. پیرزنی عینکی قدبلند که مدت‌ها بود توی زندگی ما سوسه می‌رفت و می‌خواست آن را مثل گرد و خاک به هوا بلند کند و از هم بپاشد، قرار بود تا دو وعده‌ی دیگر، دار فانی را وداع بگوید.

آبی به دست و پای مامان آمد.

– اول اسمش معلوم نیست؟

– نه، ولی بدجوری به تو و زندگیت نگاه می‌کنه! مواظبش باش.

به قسمت هندی فال رسیدیم. یک آقایی کنار فیل ایستاده بود و این یعنی همان آقا به مامان در انجام کاری دادگاهی کمک می‌کند. من نمی‌دانم کدام کلاغ از خدا بی‌خبری یک حلقه‌ی شکسته انداخت توی فنجان.

پرسید: «دختر داری؟»

مامان گفت: «بله، چطور مگه؟»

– نگاه کن!

مامان سرش را برد توی فنجان و به دقت نگاه کرد.

– یه حلقه‌ی شکسته نمی‌بینی؟

مامان گفت: «چرا چرا دیدم، خب یعنی چی؟»

– موهای دخترت کوتاهه؟

مامان گفت: «آره.»

– خب، خودشه کنارش اسب می‌بینم. داره عاشق می‌شه!

مامان با چشم‌غره نگاهم کرد.

یواشکی گفتم: «به خدا دروغ می‌گه. چرنده! به جون بابا راست می‌گم.»

اگر دایناسور دیده بود چه می‌گفت، لابد کار تمام فامیل صاف صاف بود و نسل ما، منقرض می‌شد. تعجب کردم. چرا اسب آبی، کرگدن، زرافه یا سوسک ندید؟

حیوانات اهلی به اصطبلشان، وحشی‌ها به جنگل و من و مامان هم با دو برگه پر از سرنوشت شوم یا خوبمان، به خانه برگشتیم.

***

حالا تن من، بابا، آن دختر چاق، پیرزن قدبلند و آن آقایی که کنار فیل ایستاده بود، گُر گرفته. مثل مورچه‌ها رفته‌ایم زیر ذره‌بین مامان!

***

چه قشقرقی به راه انداخته‌ایم!

بابا آرام نشسته و روزنامه می‌خواند.

داد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.