پاورپوینت کامل شهری به نام کشف الاسرار ۲۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهری به نام کشف الاسرار ۲۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهری به نام کشف الاسرار ۲۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شهری به نام کشف الاسرار ۲۵ اسلاید در PowerPoint :

>

پاورپوینت کامل شهری به نام کشف الاسرار ۲۵ اسلاید در PowerPoint کُشتی عابد و شیطان مرد عابد رو به قبله نشسته بود و نیایش می‌کرد. نام خدا را بر زبان می‌راند و از خلوت خود با خدا لذت می‌برد. یکدفعه مردی با عجله وارد شد و با احترام سلام کرد. مرد عابد سر برگرداند و گفت: «سلام برادر! تو را چه شده که این‌طور پریشانی؟» مرد نفسی تازه کرد و گفت: «در بیرون شهر درختی است که عده‌ای آن را می‌پرستند. هر روز هم بر پرستندگان درخت بیش‌تر می‌شود.» عابد به خاطر خدا خشمگین شد. از جا برخاست به انباری خانه‌اش رفت. تبر را از انباری برداشت. سر بلند کرد و گفت: «خدایا! می‌بینی چه‌قدر این مردمان نادان‌اند. تو را رها کرده‌اند و با درخت راز و نیاز می‌کنند. به خاطر تو باید این درخت را قطع کنم.» تبر را روی دوش گذاشت و راهی شد. در راه پیرمردی جلوش را گرفت. آن پیرمرد کسی نبود جز شیطان. شیطان با احترام ایستاد و پرسید: «ای مرد خدا، کجا می‌روی که این گونه خشمگین و پریشانی؟» عابد ماجرای درخت و پرستندگانش را تعریف کرد و ادامه داد: «حالا می‌روم تا درخت را قطع کنم.» شیطان عصایش را بلند کرد و گفت: «برو مرد، برو به عبادتت مشغول باش!» عابد پرسید: «چرا؟ من باید به این کار مهم برسم.» شیطان لبخندی از سر شیطنت زد و گفت: «این کار از تو بر نمی‌آید. کار تو عبادت است و بس.» پس از کلی حرف و جدل، آن دو با هم گلاویز شدند. هر کدام می‌خواست پشت آن یکی را به خاک بمالد. پس از کلی یقه‌گیری و زد و خورد، عاقبت عابد، شیطان را بر زمین زد و روی سینه‌اش نشست. شیطان دو دستش را به علامت تسلیم بالا برد و گفت: «ای عابد، دست از من بکش تا حرف خوبی به تو بزنم.» عابد از سینه‌ی شیطان برخاست. شیطان همان‌طور نشست و گفت: «ای مرد خدا! خدا، پیامبر دارد. اگر قرار بود این درخت قطع شود، خداوند پیامبر را به این کار فرمان می‌داد. اصلاً تو را چه به این کار. به تو که دستوری نداده‌اند.» اما عابد هنوز سر حرف خود بود: «هرگز من از قطع کردن درخت، دست نمی‌کشم.» با هم گلاویز شدند و عابد بر او چیره شد. این بار هم شیطان سر تسلیم فرود آورد و گفت: «ای جوان‌مرد! تو مرد بینوا و فقیری. تو باید به مردم کمک کنی. چه اصراری داری که این درخت قطع شود. می‌خواهی یک کار خوب به تو بگویم.» عابد گفت: «گوش می‌کنم؛ اما مرا از قطع درخت منصرف نکنی.» شیطان از جا بلند شد. دستی به شانه‌ی عابد زد و گفت: «اصلاً این چیزها به من چه. ببین مردم به تو احتیاج دارند. اگر می‌خواهی این‌طور به مردم کمک کنی، من راهی به تو پیشنهاد می‌دهم. ببین، من هر روز دو دینار زیر بالین تو می‌گذارم. با این دو دینار خیلی کارها می‌توانی بکنی. می‌توانی هم به مردم کمک کنی و هم به عابدان دیگر.» عابد سر به زیر انداخت و فکر کرد: «راستی، فکر بدی هم نیست. چه چیزی بهتر از این. یک دینار را صدقه می‌دهم و یک دینار دیگر را هم خرج زندگی‌ام می‌کنم. بهتر است که این درخت را قطع نکنم؛ چرا که مرا برای این کار نیافریدند.» با این فکر به طرف خانه راه افتاد. صبح وقتی از خواب بیدار شد، فوری به سراغ بالینش رفت. متکایش را بلند کرد. زیر متکا دو دینار برق می‌زد. خوش‌حال شد و گفت: «خدایا شکر! چه روز خوبی.» روز دوم هم همین اتفاق افتاد، روز سوم هم همین‌طور بود؛ اما روز بعد وقتی بیدار شد و متکایش را بلند کرد، چیزی نیافت. همه جا را گشت؛ اما از دو دینار خبری نبود. عصبانی شد. تبر را برداشت و به طرف درخت به راه افتاد. همان‌طور که با خشم می‌رفت، شیطان سر راهش سبز شد و گفت: «کجا؟» مرد عابد راه کج کرد و گفت: «از جلو چشمم دور شو که می‌خواهم بروم درخت را قطع کنم.» شیطان باز جلو مرد ایستاد و گفت: «برو پی کارت که دیگر نمی‌توانی درخت را قطع کنی.» دوباره مرد عابد و شیطان با هم درگیر شدند. طولی نکشید که شیطان بر مرد عابد چیره شد و روی سینه‌ی عابد نشست. می‌خواست او را بکشد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.