پاورپوینت کامل قرآن حقیقتی ماورایی یا الفاظ بشری؟ ۹۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قرآن حقیقتی ماورایی یا الفاظ بشری؟ ۹۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قرآن حقیقتی ماورایی یا الفاظ بشری؟ ۹۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قرآن حقیقتی ماورایی یا الفاظ بشری؟ ۹۹ اسلاید در PowerPoint :

>

چکیده:

کتب مقدس به سبب اهمیتی که ادیان برای بشریت داشته اند، در طول تاریخ مورد توجه بشریت بوده و اندیشمندان، آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار داده اند. یکی از بررسیهای انجام شده، تحلیل منشأ صدور این کتب می باشد، یعنی تبیین این امر که آیا کتب مقدس – بویژه در ادیان توحیدی – با جمیع مفاهیم و الفاظ خود، از ناحیه خدای متعال فرستاده شده است یا الفاظی است معمولی و بشری که از ناحیه تلاش انسان پدید آمده است.

دو رویکرد مختلف در این مسأله وجود دارد و در مورد کتاب مقدس ما «قرآن»، اندیشمندان اسلامی همگی بر این عقیده اند که این کتاب، وحی الهی است و اندیشه و فرهنگ و الفاظ بشری در پدیدآمدن آن دخالتی نداشته است اما شمار اندکی از نویسندگان برآنند که قرآن دستاورد بشر و الفاظی بشری است.

در این مقاله، بر مبنای یک بررسی برون دینی، نظریه اول – که مطابق با آموزه های خود قرآن و پیشوایان دینی است – اثبات گردیده و رویکرد دوم مورد نقد قرار گرفته است.

در تاریخ اندیشه بشری، همواره ادیان و کتب مقدس، نقش مهمی ایفا نموده اند و معارفی که به بشریت عرضه داشته اند موجب شکل دهی افکار و اعتقادات خاصی برای بشر بوده و تمدن خاصی را برای انسان به ارمغان آورده اند. از این رو، بشر همواره آموزه های ادیان و معارفی را که پیامبران خداوند در قالب کتب مقدس به بشریت ارزانی داشته اند وجهه همت قرار داده و آن را مورد بررسی و تحلیل خویش قرار داده اند.

یکی از انواع بررسیهای انجام شده، این است که آیا الفاظ کتب مقدس، وحی مستقیم خداوند است (یعنی الفاظ مستقیم خداوند بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله بدون هیچ واسطه ای این الفاظ را از خداوند دریافت می کند) یا الفاظ خداوند است که از طریق جسمی مانند درخت به پیامبر اعطا می شود (به طوری که آن جسم، معبر و مظهر کلام و الفاظ خداوند است نه مصدر آن کلام) و یا الفاظ خداوند بوده که از طریق فرشته ای به پیامبر داده می شود و یا این که هیچ یک از این سه صورت، صحیح نبوده و الفاظ کتب مقدس، الفاظ شخص پیامبر و یا انسانهای دیگر است و خداوند صرفا قابلیتی را به پیامبر یا اشخاص دیگر، اعطا نموده است و آنها می توانند به واسطه آن استعداد و قابلیت خاص خویش، الفاظی را از ناحیه خودشان و نیز تحت تأثیر فرهنگ عصر خویش، بیان نمایند و همین الفاظ آنها، کتب مقدس را تشکیل می دهند.

تمام متفکران اسلامی، مطابق با آموزه خود قرآن و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام قائلند که قرآن، الفاظ خداوند بوده که به سه صورت مذکور بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده و پیامبر در آن هیچ نقشی نداشته است. عده بسیار اندکی صاحب گرایش دوم بوده و قائلند که قرآن، الفاظ خداوند نمی باشد.

از میان قدما به معمّر بن عباد السلمی (فوت ۲۲۸ق.) که در میان متکلمان معتزلی، صاحب تفکرات خاصی بوده است، نسبت داده شده است که او با اعتقاد به این که کلام و سخن، عرض بوده و خداوند خالق عرض نمی باشد، معتقد است که وحی الهی اگر از یک درختی مثلاً ظاهر شود، درخت خالق آن است و یا اگر از یک انسانی مانند پیامبر صلی الله علیه و آله ابراز گردد، پیامبر خالق و به وجودآورنده آن الفاظ می باشد، و آسمانی و وحیانی بودن قرآن، مغایر با آن نیست که پیامبر در آن نقش داشته باشد، و در واقع، خداوند در پیامبر صلی الله علیه و آله استعدادی به ودیعت نهاده است که او می تواند هدایت باطنی خداوند را در قالب کلماتی از ناحیه خودش (که همان آیات قرآنی است) به زبان آورد.[۱]

در میان متأخرین و معاصرین، حسن حنفی (متولد ۱۹۳۵) و نصر حامد ابو زید (متولد ۱۹۴۳) از کشور مصر[۲] و عبد الکریم سروش نیز معتقدند که قرآن، الفاظ پیامبر و متأثر ازفرهنگ عرب است؛ به عنوان مثال آقای سروش می گوید:

«از قضا یکی از دوستان بسیار عزیز ما در باره مقاله اخیر من «ذاتی و عرضی» و همچنین مقالات قبل از آن خصوصا «بسط تجربه نبوی» با من وارد مباحثه شد. یکی از سخنان ایشان هم همین بود که این چنین سخن گفتن وحی را به تعبیر شما نفی می کند و از حالت قدسی بودن بیرون می آورد و آن را بدل می کند به یک تجربه بشری که جزو احساسات یک انسان است و لذا از دینیت و ماورائیت و قدسیت در آن خبری نیست. من به ایشان همین را عرض کردم، گفتم که ما باید متافیزیکمان را در اینجا مورد بحث قرار دهیم.

یک متافیزیکی که به نظر من یک متافیزیک مکانیکی است در نظر بیاورید که ملکی مثل پرنده ای بر پیامبری نازل می شود و در گوش او یا در دل او حرفی می خواند و او هم یاد می گیرد و به دیگران درس می دهد، من چنین تلقی ندارم. یادم هست که به ایشان عرض کردم که شما می گویید که پیامبر این سخنان را خودش نگفته و خودش نیافریده و از وجود او نجوشیده بلکه یک ملکی از بیرون به او القا کرده من می توانم از شما بپرسم که آن ملک آن سخنان را از کجا آورده؟

یک ملک دیگری به آن ملک گفته؟ یا این که او خودش یافته؟ گفتم همین که شما این پرسش را از خودتان بکنید متوجه می شوید که مسأله پیچیده تر از این حرفهاست شما در مورد یک ملک جایز می دانید که خودش آن حرف را یافته باشد یا خدا مستقیما – حالا به نحوی که ما نمی دانیم – با او سخن گفته باشد، چون اگر بگوییم یک ملک دیگری به او گفته، تسلسل محال لازم می آید لاجرم یک جایی باید ملکی خودش این را فهمیده و بگوید خدا آمد. آن وقت پیامبری که همه او را برتر از ملائک می دانند معتقد نیستم که خودش می تواند این را یافته باشد و این که می گوییم ملک به او گفته، زبانی باشد که ما می گوییم؟»[۳]

بر پایه این دیدگاه، در واقع رسول خدا، تجربه روحی خود را در دستگاه مفهومی عربی و متناسب با آن شرایط تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی بیان و تعبیر کرده است و مثلاً بهشت را به صورت «جنّات» و زنان آن را سیاه چشم و نه موبور چشم آبی توصیف نموده است.[۴]

در ناحیه دیگر، در دنیای غرب، اکثر متفکران غربی – برخلاف متفکران اسلامی – معتقدند که کتب مقدس مسیحیت (یعنی تورات و انجیل) الفاظ خداوند نبوده و حتی الفاظ پیامبران خداوند یعنی حضرت موسی و حضرت عیسی علیه السلام نیز نمی باشند و در واقع، پیروان این دو پیامبر، این کتب را نوشته اند.

«توماس میشل» در این مورد می گوید:

«مسیحیان معتقدند که خداوند کتابهای مقدس را بوسیله مؤلفانی بشری نوشته است… مؤلفان بشری کتاب مقدس، هر یک در عصری خاص می زیسته و به رنگ زمان خود در آمده بوده اند. همچنین این مؤلفان، مانند دیگر انسانها با محدودیتهای زبان و تنگناهای علمی دست به گریبان بوده اند – اصولاً مسیحیان نمی گویند که خدا کتابهای مقدس را بر مؤلفان بشری املا کرده، بلکه معتقدند که او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نویسندگی ویژه هر یک توفیق داده است. اقلیتی بسیار ناچیز از مسیحیان گمان می کنند کتابهای مقدس با همین الفاظ الهام شده اند و خدا پیام خود را کلمه به کلمه به کاتب بشری منتقل کرده و وی چیزهایی را که خدا املا نموده، با امانت ثبت کرده است.[۵]

این اعتقاد توماس میشل، مختص به ایشان نبوده و اکثر متفکران غربی به این امر اذعان دارند؛ به عنوان مثال «جان.بی.ناس» این دیدگاه را در کتاب خود مطرح نموده است.[۶]

«دان کیوپیت» این اعتقاد را به صاحبان طرز فکر علمی نسبت می دهد.[۷] «ویلیام هوردِرن» چهارانجیل را چهار شرح حال زندگی عیسی مسیح علیه السلام از ناحیه نویسندگان آنها می داند.[۸]

متفکران غربی، مسأله فوق یعنی اعتقاد به این امر که کتب مقدس، الفاظی بشری می باشند را بر اساس تحقیقات جدید در زمینه دین پژوهی و کتب مقدس یعنی مباحث «نقد تاریخی کتاب مقدس» مورد بررسی قرار داده اند.

روش نقد تاریخی، مبتنی بر یک جهان بینی است که دارای سه اصل مهم است و کسانی می توانند از این روش بهره جویند که به آن اصول معتقد باشند، آن سه اصل عبارتند از:

۱- تنها حوادثی که دارای موجودات مشابه در جهان هستند ممکن الوقوع می باشند. ما چگونه حادثه ای را می توانیم ممکن الوقوع بشناسیم؟ برای معین کردن این مطلب، راهی جز مراجعه به حوادث مشابه که انسان آنها را می شناسد نیست.

بر پایه این نظریه، مقصود از ممکن الوقوع بودن، امکان عقلی صرف نیست بلکه مراد این است که مشابه آن در عالم خارج واقع شده باشد. به عبارت دیگر، چون عالم عینی، عالم تزاحم است، شرایط ویژه وقوع یک حادثه، شرایط وقوع حادثه دیگر را نفی می کند و ظرف زمانی و مکانی پاره ای حوادث میدان را از پاره ای حوادث دیگر می گیرد. بدین سبب، ممکن است بسیاری از حوادث، در ذهن، امکان وجود داشته باشد امّا در عالم خارج واقع نگردد.

به اصل فوق، مقایسه و مشابهت اطلاق می شود، یعنی این که حوادث جهان قابل مقایسه با یکدیگرند.

۲- اصل دوم جهان بینی مورد نظر این است که کلیه حوادث جهان با یکدیگر، یک ارتباط ناگسستنی دارند؛ همه حوادث با هم مربوط هستند و وقوع یک حادثه، تغییراتی را در حوادث دیگر به وجود می آورد و حذف یک حادثه نیز در حوادث دیگر مؤثر است.

اگر کسی وقوع حادثه ای را ادعا کند که هیچ گونه ربط عینی و خارجی با حوادث دیگر نداشته است، ادعای وی را نمی توان قبول کرد. هر حادثه ای باید با حوادث دیگر مرتبط باشد. وقوع هر حادثه ای به معنای وقوع حوادث دیگری است که اگر آن حوادث دیگر واقع نشوند آن حادثه هم واقع نمی شود، معنای این اصل آن است که در میان حوادث جهان، رابطه علیت وجود دارد.

۳- اصل سوم جهان بینی مورد بحث این است که نظام این جهان، یک نظام بسته و خودکفایی است، عاملی از خارج این جهان به صورت مکمل یا رخنه پوش در این جهان عمل نمی کند. هر حادثه ای که در جهان، اتفاق می افتد با حوادث دیگر خود این جهان، قابل تبیین و تفسیر است و نمی توان وقوع حادثه ای را ادعا کرد که واقعا با حوادث این جهان قابل تفسیر نباشد تا آن را به عامل یا عواملی خارج از این جهان نسبت داد.

نتیجه اعتقاد به اصول فوق این است که مطابق اصل اول،[۹] کتاب مقدس یک سند تاریخیمانند سایر اسناد تاریخی است و وحی بودن الفاظ و محتوای آن بی معنی است. وقتی همه حوادث تاریخی قابل مقایسه با یکدیگر و معلول یکدیگر باشند و عامل غیر تاریخی قابل پذیرش نباشد هیچ پدیده ای نمی تواند تافته جدا بافته باشد. معنای القا به وسیله روح القدس، مداخله عامل غیر تاریخی در این جهان و بریده شدن سلسله های علل و ایجاد حفره در حوادث است که مطابق اصل اول جهان بینی نقد تاریخی، قابل قبول نیست.

بر پایه اصل دوم، معجزات به عنوان پدیده های بی قانون، نادرست بوده و دیگر نمی توان از معجزات به معنای پدیده های بدون قانون صحبت نمود و بدین جهت ادعای کتاب مقدس در مورد معجزات مختلف – که پدیده های غیر عادی می باشند – باطل است و در نهایت، مطابق اصل سوم، دین مسیحیت که بر اساس اصل ورود خداوند در تاریخ و ظهور عیسی برای نجات انسان مبتنی است نقض می گردد، زیرا بنا بر این اصل، مجموعه عالم هیچ گاه پاره نمی شود و هیچ چیز از خارج این مجموعه در داخل این مجموعه وارد نمی شود.

بدین ترتیب، با پذیرفتن سه اصل جهان بینی نقد تاریخی، سه مسأله مهم در عقاید مسیحیت مورد تهدید قرار گرفت: ۱- وحی بودن الفاظ و محتوای کتاب مقدس. ۲- معنای سنّتی معجزه. ۳- ورود خداوند در عالم تاریخ برای نجات انسان.[۱۰]

نقد و بررسی

مباحث بیان شده را از دو منظر برون دینی و درون دینی مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم. در مقاله حاضر صرفا بررسی برون دینی مورد نظر است و بررسی درون دینی را به مجالی دیگر وامی نهیم.

نقد و بررسی برون دینی

از دیدگاه برون دینی، چند مسأله را یادآور می شویم:

۱- صرف پذیرفتن این امر که کتب مقدس مسیحیت، الفاظی بشری است مستلزم آن نیست که کتب مقدس همه ادیان، الفاظی بشری باشند. به دیگر سخن، وجود چند کتاب مقدس مانند تورات و انجیل که الفاظی بشری هستند موجب آن نمی شود که مغالطه کل و جزء، صورت گرفته و با تعمیم نابجا و مغالطه آمیز، نتیجه گرفته شود که هر کتاب مقدسی، الفاظی بشری است. در حقیقت کتاب آسمانی تمام پیامبران اولوالعزم و از جمله حضرت موسی علیه السلام و عیسی علیه السلاماز طریق وحی و الفاظ الهی بوده است و پس از ایشان است که این کتب و شریعتشان مورد تحریف واقع گردید. شخصیتهای متعددی سبب تحریف در دین مسیحیت شده اند؛ یکی از شخصیتهای برجسته مسیحیت که حتی به اعتراف نویسندگان مسیحی سبب تحریف دین مسیحیت شده است، «پولُس» می باشد.

«ویلز» مورخ انگلیسی در این مورد می گوید:

«همان وقت معلّم بزرگ دیگری پدیدار شد که بسیاری از چهره های مورد اعتماد معاصر، او را مؤسس حقیقی مسیحیت می شمارند یعنی شاول طرسولی یا پولس. او یهودی زاده بود، هر چند برخی نویسندگان یهود آن را انکار می کنند، ولی شکی نیست که او نزد استادان یهودی درس خوانده بود، جز آن که او در الهیات هلنیتی اسکندریه متبحّر بود و متأثر از شیوه های تعبیر فلسفی از مکاتب هلنیتی و شیوه های بحث رواقیان و دارای دیدگاه دینی بود و مدتها پیش از آن که نامی از یسوع ناصری شنیده شود، به تعلیم مردم پرداخته بود.»[۱۱]

«رنان» نیز در این مورد می گوید:

«برای فهم تعالیم حقیقی حضرت عیسی علیه السلام همانگونه که او می فهمید، سزاوار است در آن تفسیرها شرحهای دروغی که چهره تعالیم مسیح را زشت ساخته و آن را زیر پرده ضخیمی از تیرگی پوشانده است بحث و بررسی کنیم، بررسی ما به دوران پولس برمی گردد که تعالیم مسیح را نفهمید بلکه آن را بر محمل دیگری حمل کرد، سپس آن را با بسیاری از سنّت های فریسیان و تعالیم «عهد عتیق» به هم آمیخت. از عهد پولس بود که «تلمود» آشکار شد که به تعالیم کنیه ها معروف بود، ولی تعالیم اصلی و حقیقی مسیح، صفت الهی و کمال خود را از دست داد…و آن شارحان و مفسّران، مسیح را خدا می خوانند، بی آن که برای آن دلیلی بیاورند و در ادعای خود به سخنانی در پنج سِفر استناد می کنند، با این که آن سخنان کمترین دلالتی بر این که مسیح، همان خداست ندارد.»[۱۲]

بنابراین، وجود تحریف در دین مسیحیت و نیز اعتراف اکثریت متفکران مسیحی و حتی اعتراف خود کتاب مقدس به این امر که این کتب بعد از ظهور حضرت عیسی علیه السلام توسط انسانهای عادی به رشته تحریر در آمده است، امری مسلم و مورد قبول می باشد و لکن پذیرش چنین امری مستلزم آن نیست که با تعمیم نابجا و مغالطه آمیز، همه ادیان – و از جمله اسلام – را تحریف شده و یا همه کتب مقدس – و از جمله قرآن کریم – را الفاظی بشری بدانیم. سخنی که هیچ گونه دلیلی ندارد و بلکه ادله متعدد در ردّ آن موجود است.

علاوه بر این، کافی است که انسان نظری به قرآن بیفکند تا غیر بشری بودن آن را به راحتی و به صورت آشکار دریابد. معارف عظیم موجود در آیات قرآن، تصریحات بسیار متعدد آیات قرآن در ردّ و انکار بشری بودن آن و بویژه آیات متعدد تحدّی، شاهدی قوی بر الهی بودن معارف و الفاظ آن می باشد. (این موضوع در مباحث درون دینی بسط بیشتری خواهد یافت).

۲- اصول جهان بینی نقد تاریخی، مورد قبول نیست؛ زیرا:

الف) این که تنها حادثه ای واقع می شود که نظیر آن در جهان موجود باشد و لذا نمی توان یک حادثه و رویداد منحصر به فرد در جهان فرض نمود، ادعایی غی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.