پاورپوینت کامل نگاهی به دیدگاه علامه طباطبایی درباره اسلام و اجتماع ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگاهی به دیدگاه علامه طباطبایی درباره اسلام و اجتماع ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاهی به دیدگاه علامه طباطبایی درباره اسلام و اجتماع ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاهی به دیدگاه علامه طباطبایی درباره اسلام و اجتماع ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint :

>

چکیده

مقاله حاضر نگاهی اجمالی به دیدگاه علامه طباطبایی درباره اسلام و اجتماع دارد. در این مقاله نخست به مفهوم مورد نظر از دین اشاره کرده و آنگاه ضرورت زندگی اجتماعی را برای انسان ها تبیین کرده ایم.

سپس، ضرورت وجود قوانین و مقرراتی را برای پرهیز از هرج و مرج و از بین رفتن آسایش و آرامش اعضای جامعه و نیز جلوگیری از تباه شدن نوع بشر نتیجه گرفته ایم. آنگاه با اشاره به نقطه ضعف قوانین بشری، برتری و امتیاز قوانین دینی و الهی را تبیین کرده ایم و در نهایت با اشاره به برتری و امتیاز دین اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی به بیان نظر اسلام درباره جامعه و تبیین برتری قوانین و نظام اجتماعی اسلام بر سایر ادیان پرداخته ایم.

مفهوم دین

مقصود علامه از دین در این بحث مفهوم خدامحور و مثبت آن است. وی دین را در اصطلاح قرآن، روشی اجتماعی می داند که در جامعه جریان داشته و انسان، گریزی از آن ندارد[۱]؛ روشی که خداوند آن را بر عهده انسان نهاده است و همه انسان ها،اعم از پیامبر و دیگران، را به طور مساوی، به برپاداشتن احکام آن فرمان داده است.[۲]

با این بیان، دین از نظر ایشان برنامه ای است که از جانب خدا نازل شدهو نوعی رفتار و سلوک در زندگی دنیوی را فراروی وی می نهد که با کمال اخروی وی سازگار است. از همین رو، دین باید دارای قوانین و احکامی باشد که به قدر نیاز به امور معاش انسان بپردازد.[۳]

ضرورت زندگی اجتماعی

انسان همواره به دنبال سعادت و کامرانی خود می باشد و البته این سعادت جز در سایه تأمین کامل همه ابزار و نیازهای زندگی دست یافتنی نیست. از سوی دیگر، انسان با فهم خدادادی خود درک می کند که هرگز نمی تواند به تنهایی همه نیازمندی های خود را به دست آورده، به سعادت و شادکامی دست یابد.

در واقع، ضرورت زندگی اجتماعی مورد تصدیق فطرت انسانی است و تا آنجا که تاریخ نشان می دهد، هر جا انسان وجود داشته، زندگی اجتماعی نیز بوده است. آثار باستانی نیز همین نکته را اثبات می کند. قرآن مجید نیز در آیاتی چون «یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا…» از این واقعیت پرده برداشته است.[۴]

به هر روی، به لحاظ نقش انکارناپذیری که زندگی اجتماعی در رسیدن به سعادت دارد، آدمی، به ناچار دست به دست همنوعان خود می دهد و در یک فرایند گروهی در تأمین نیازمندی های خود، هم به دیگران کمک می کند و هم از ایشان یاری می جوید. در واقع همه اعضای یک جامعه برای یکدیگر کار می کنند و محصول این فعالیت جمعی را به میان ریخته و هر یک، بر اساس موقعیت و میزان فعالیت خود از آن سهمی می برد.[۵] بدین ترتیب، تأمین نیازها، ضرورت زندگی اجتماعی را فرا روی بشر می نهد؛ از همین روانسان را «مدنی بالطبع» می نامند.[۶]

نکته دیگر این است که اجتماعی شدن انسان نیز دوشادوش سایر امور روحی و ادراکی وی متکامل می شود و با افزایش کمالات مادی و معنوی او، اجتماع وی نیز بیشتر سامان می یابد. نخستین حالت اجتماعی انسان نیز با ازدواج و تشکیل خانواده آغاز می گردد.[۷]

ضرورت قوانین اجتماعی

مرحوم علاّمه طباطبایی بر آن است که پس از تشکیل خانواده ویژگی دیگری جلوه گر شد که وی آن را «استخدام» می نامد و منظور آن است که هر انسانی در صدد است که نیازمندی های خود را به وسیله انسان های دیگر و به تعبیر دیگر با به خدمت گرفتن آنان برآورد و سلطه خود را گسترش دهد. این ویژگی اندک اندک به صورت ریاست یک انسان بر دیگران (ریاست در منزل، عشیره(فامیل)، قبیله و یا امت) نمود یافت.[۸]

اگر روی آوردن به زندگی اجتماعی، بنا به ضرورت تأمین نیازهای خود، برای رسیدن به سعادت و کمال می باشد، طبیعی است که آدمی همواره درصدد به کارگیری همه ابزار و افراد برای برآورده ساختن خواسته و نیاز خود باشد و به تعبیر علامه طباطبایی همه چیز و همه کس را به استخدام خود درآورد.[۹] و از آنجا که محصول فعالیت های گروهی افراد به هم آمیخته است و همه اعضای جامعهمی خواهند از آن استفاده کنند، جامعه به قوانینی نیازمند خواهد بود که رعایت آنها مانع از به وجود آمدن هرج و مرج گردد؛ از این رو هیچ جامعه ای، اعم از جوامع ابتدایی یا پیشرفته، از یک سلسله رسوم و مقررات بی نیاز نخواهد بود.[۱۰]

درواقع، همه اعضای جامعه درک می کنند که اگر برای حفظ اجتماع ونظم آن، حاضر به چشم پوشی از برخی آزادی های خود در برابر مقررات اجتماعی نباشند، در جامعه هرج و مرجی به وجود خواهد آمد که سرانجام آن از دست رفتن همه آزادی ها و آسایش همگان خواهد بود[۱۱]؛ از این رو، به رغم میل درونی آزادی خواهی و فزون طلبی، به مقررات اجتماعی گردنمی نهند و خواستار عدالت اجتماعی می گردند.

این عدالت اجتماعی که انسان طالب آن است،ازمنظر علامه طباطبایی، اقتضاء اولیه محسوب نمی شود (و گرنه باید در غالب جوامع، عدالت و حسن همکاری و برابری افراد حاکم می بود، در حالی که چنین نیست) بلکه زاییده ضرورت و اضطراری است که آدمی برای برآورده ساختن منافع و سعادت خود در قالب حیات اجتماعی احساس می کند.[۱۲] در واقع، از نظر ایشان انسان اوّلاً و بالذّات مستخدِم بالطبع و ثانیا و بالعرض مدنی است.

نقطه ضعف قوانین بشری

روشن است که میان روحیه آزادی طلبی و به خدمت گرفتن هم نوعان و مقررات اجتماعی نوعی تضاد و ناسازگاری وجود دارد. گویی قوانین همچون زنجیری هستند که برپای آدمی بسته شده و او همواره درصدد رهایی از آن است. از نظر علاّمه طباطبایی، این نکته بزرگ ترین خطری است که همواره مقررات اجتماعی را تهدید می کند و پایه های آن را متزلزل می سازد[۱۳] و برای رهایی از آن، همواره درکنار مقررات و وظایف عملی، مجموعه ای از مقررات دیگر نیز برای مجازات متخلفان و یا تشویق رعایت کنندگان، وضع می شود؛ اما این امر، به دلایلی از جمله نفوذ صاحبان قدرت یا ضعف و یا غفلت کارگردانان جامعه، راه تخلف از قوانین رابه طور کامل نمی بندد و گواه آن تخلفات فراوانی است که همواره از این قوانین صورت می گیرد.[۱۴]

از نظر علاّمه، منشأ اصلی این خطر آن است که روش های اجتماعی معمول در وضع قوانین، همواره به ابعاد مادی افراد توجه کرده، به معنویات و غرایز درونی آن ها اعتنایی نمی کند و تنها هدفش تأمین و حفظ نظم و توازن میان اعمال مردم، جهت دوری از کشمکش و نزاع می باشد.[۱۵]

امتیاز دین و قوانین دینی

از منظر علاّمه طباطبایی، دین بهترین و عالی ترین روشی است که می تواند جامعه بشری را نظم بخشد و بیش از همه روش های دیگر مردم رابه رعایت قوانین اجتماعی وادارد؛[۱۶] چرا که دین علاوه بروضع قوانین مجازات و تشویق، دو ابزار نیرومند دیگر نیز در اختیار دارد که از طریق آن می تواند هرگونه نیروی مخالف را درهم شکند: نخست آنکه افراد را به جهان دیگری توجه داده، جهان مادی را گذرا و مقدمه جهان دیگر می داند و بدین ترتیب افراد را به این مهم رهنمون می سازد که تنها راه سعادت جاودان، پیروی از مقررات دینی الهی است که پیامبران آن را ابلاغ می کنند. فرد دیندار، با پی بردن به این حقیقت می داند که مقررات دینی از جانب خداوند دانا، توانا و بینایی است که لحظه ای از آفریده های خود غافل نیست و روزی خواهد آمد که در پیشگاهش به حساب اعمالش رسیدگی شود.

با چنین باوری هرگز ممکن نیست که از پنهان داشتن عملی سود جسته و از عمل به مقررات دینی سرباز زند.[۱۷] دوم آنکه هر فرد دینداری، عمل به قوانین دینی را اطاعت از پروردگار خود می داند و یقیندارد که پاداش عمل به قوانین دینی را از خدا دریافت خواهد داشت؛ از این رو، با اطاعت از قوانین دینی داد و ستدی کرده است که پاداشش محفوظ خواهد بود.

در واقع، فرد دیندار با پیروی از قوانین، در برابر چشم پوشی از برخی آزادی ها و فزون خواهی های خود، علاوه بر حفظ منافع و نظم اجتماعی، چندین برابر سود آخرتی را نیز نصیب خود می سازد؛ اما کسی که پای بند به دین نیست رعایت قوانین را برای خود خسارتی می داند؛ از این رو همواره درصدد فرار از آن است.[۱۸]

با توجه به این امر، می توان امتیاز دین را چنین بیان کرد که دین، علاوه بر تشریع و وضع قوانینی که برای سعادت دنیا و آخرت آدمی سودمند است، زمام مراقبت و نگهداری انسان را به دست پاسبانی درونی سپرده است؛ پاسبانی که هرگز در کار خود غفلت و اشتباهی نمی کند و از پاداش و مجازات آن راه گریزی نیست: «و هو معکم اینما کنتم» (حدید/ ۴)؛ «والله بما تعملون محیط» (انفال/ ۴۸).[۱۹] بدین ترتیب، افرادِ دیندار در همه حالات درصدد رعایت قوانین دینی خود هستند و درهمه حالات خداوند را ناظر کارهای خود می دانند.

همچنین از هرگونه بداندیشی نسبت به همنوعان خود می پرهیزند و از همین رو، با آرامش و خوشی در کنار یکدیگر زندگی کرده، به سعادت جاودان دست خواهند یافت؛ اما در جامعه ای که افراد آن فقط قانون ساخته خود را حاکم بر روابط خود می دانند، همچنان که اشاره شد، با اعمال نفوذها یا سوءاستفاده ها و یا به هنگام غفلت پاسبانان قانون، به تخلف از آن خواهند پرداخت.[۲۰]

علاّمه طباطبایی به تفاوت دیگر جامعه دینی و جامعه مدنی نوین، در قالب بیان شعار جامعه اسلامی، به عنوان یک جامعه دینی، می پردازد: شعار جامعه اسلامی پیروی از حق در نظر و عمل است، ولی شعار جامعه مدنی نوین و معاصر پیروی از خواست اکثریت است و این دو شعار اختلاف در هدف را پدید می آورند. هدف جامعه اسلامی سعادت حقیقی عقلی است، بدان معنا که انسان راه اعتدال در خواسته های قوای خود را در پیش گرفته، به جسم خود به میزانی بپردازد که وی را از شناخت خدا باز ندارد؛ بلکه مقدمه ای برای رسیدن به شناخت خدا، که سعادت همه قوای انسان و آسایش بزرگ در آن است، گردد؛ از این رو، اسلام قوانین خود را نه بر اساس هواهای نفسانی و مادی بلکه بر اساس عقل، که ذاتا دنباله رو حق است، مبتنی ساخته است. اما هدف جامعه مدنی معاصر و نوین، تمتع و بهره جویی از مادیات است و پرواضح است که این امر زندگی احساسی ای را در پی دارد که دنباله رو احساس های انسانی است، خواه با حق سازگار باشد یا نباشد. از این رو، در این جوامع وضع و اجرای قوانین بر اساس خواست اکثریت جامعه بوده، ضمانت اجرای آن هم محدود به مواردی قانونی است که به حیطه اعمال مربوط است و به همین جهت برای اخلاق و معارف اصیل هیچ ضمانتی وجود ندارد. لازمه چنین امری این است که جامعه مزبور اندک اندک با هواهای نفسانی خوگرفته، بسیاری از اموری را که دین قبیح می شمارد، نیک شمارد و در نتیجه اندیشه آدمی از مجرای عقلی به مجرای احساسی و عاطفی تغییر کند.[۲۱]

علاّمه طباطبایی تصریح می کند که قوانین دینی، لذت طلبی ها و هواهای نفسانی را منع می کند و از این رو در ابتدای امر عمل به آن ها برای مردم سخت خواهد بود.[۲۲] و در مقابل، قوانین و سنت هایدنیوی، به دلیل ابتناء بر هواهای نفسانی و خواسته های مادی انسان مورد ترجیح مردم هستند.[۲۳]

اما باید دانست که همه جوامعی که از قوانین دینی می گریزند، اعم از جوامع مدنی یا جوامع ابتدایی، به نوعی به بت پرستی مبتلا هستند، با این تفاوت که این بت پرستی در جوامع مدنی نوین از حالت فردی و سادگی، که در جوامع ابتدایی بود، به حالت جمعی و پیچیده و فنی تحول یافته است.[۲۴] از این رو، بایدگفت، به رغم پیشرفت های چشم گیری که جوامع مدنی نوین و صنعتی به دست آورده اند، به دلیل عدم پیروی از دین و قوانین دینی، درهای تیره بختی را به روی بشریت گشوده اند و در مدتی کمتر از ربع قرن، جهان را به خاک و خون کشیده و کشورهای ضعیف تر را برده خود ساخته اند.[۲۵] درواقع، کسانی کهاز سعادت دین محروم هستند از سعادت دنیا نیز محروم خواهند بود.[۲۶]

اما ممکن است گفته شود که برخی جوامع مدنی غیر دینی اخلاق نیک و محیط و جامعه ای مطلوب و امن را دارا می باشند، و در مقابل برخی جوامع دیندار جامعه ای غیر مطلوب و ناپسند می باشند. علاّمه طباطبایی با توجه به این اشکال می نویسد: اینکه جوامع ما، به عنوان جوامع دیندار و اسلامی، به سعادت و آسایش بزرگ دست نیافته اند به دلیل مختل و نادرست بودن تربیت اسلامی در میان ماست.[۲۷]

و به تعبیر دیگر به دلیل عدم عمل دینداران به قوانین دینی است. در واقع، آنچهسعادت و نیکبختی فرد و جامعه وابسته به آن است، به کار بستن دستورات دینی است و نام گذاری صرف، سودی به حال افراد ندارد؛ چرا که آنچه ارزشمند است خودِ حقیقت است نه ادعای آن؛ از این رو، کسی که مثلا خود را مسلمان می نامد ولی به تعالیم آن عمل نمی کند و با درونی تیره و اخلاق پست و کردار زشت، منتظر فرشته سعادت است، همچون بیماری است که نسخه پزشک را در کنار خود نهاده و امید بهبودی دارد. روشن است که با چنین اندیشه و توقع موهومی نمی توان به سر منزل مقصود رسید.[۲۸]

اما پیشرفت و آسایش و امنیت کشورهای مترقی از آن روست که آن ها به نقاط ضعفقوانین خود پی برده اند و برای نجات آن از شکست حتمی چاره جویی کرده اند؛ بدین معنا که آن ها تعلیم و تربیت اعضاء جامعه خود را به گونه ای تنظیم می کنند که افراد، خواه ناخواه با مجموعه ای از احکام اخلاقی درست رشد کنند و هنگام ورود به جامعه نیز قانون را مقدس و غیر قابل تخلف بشمارند.

این نوع تربیت باعث می شود که قانون مسیر عادی خود را پیدا کند و در نتیجه به میزان قابل توجهی سعادت جامعه را تأمین کند و قانون بشری را از شکست حتمی نجات دهد؛[۲۹]اما نکته ای کهنباید مورد غفلت قرار گیرد این است که اینگونه افکار و اعتقاداتی که جوامع غیردینی و مدنی معاصر در تربیت افراد به کار می بندند به دو دسته اند:

۱. برخی از آن ها، افکار و باورهایی نظیر بشردوستی، خیرخواهی و ترحم به زیردستان است که بر اساس واقع بینی استوار است. این باورها بدون شک از ادیان آسمانی گرفته شده اند و هرگز مولود و ساخته ذهن بشر نیستند. درواقع دین، پیش از پیدایش جوامع مدنی نوین، بر آن ها پای فشرده است؛ از این رو، سعادتی که از ره آورد این افکار و باورها در جامعه مترقی دیده می شود مرهون دین و تعالیم دینی است.

۲. برخی دیگر، افکار موهومی است که ارزش واقعی ندارند، نظیر آنکه به اعضاء جامعه تلقین می کنند که مرگ در راه وطن نام آن ها را در صفحات زرین تاریخ ثبت می کند. اینگونه افکار، هرچند گاه نتایج عملی دارد، اما زیانشان چندین برابر است.[۳۰]

بدین ترتیب، علاّمه نتیجه می گیرد که اگر درجوامع مترقی غیر دینی، سعادت و آسایشی دیده می شود، معلول عمل آن ها به تعالیم و اندیشه هایی است که از طریق دین به جوامع بشری عرضه شده است؛ پس قوانین غیر دینی ساخته بشر، موجد این سعادت نیستند؛ البته این در صورتی است که سعادت را امری مربوط به مادیات و بهره گیری از امور مادی ندانیم و گرنه، اگر تنها تمتع و پیشرفت مادی مقصود باشد، این پندار که جوامع غربی از سعادت و نیکبختی برخوردارند، مغالطه آمیز و نادرست خواهد بود.

چرا که بر اساس این پندار تصور می شود که پیشرفت جامعه در علم و صنعت و در استفاده از منابع طبیعی جهان و نیز سیطره بر سایر جوامع، سعادت آن جامعه محسوب می شود؛ در حالیکه طبق نظر اسلام، که مورد تأیید عقل و برهان نیز می باشد، سعادتِ آدمی تنها در بهره برداری هر چه بیشتر از لذایذ مادی نیست؛ بلکه امری تشکیل یافته از سعادت روح و جسم است. به بیان دیگر از نظر اسلام سعادت، برخورداری از نعمت های مادی و آراستگی روح و جان با فضائل اخلاقی و معارف الهی است و فرو رفتن در لذایذ مادی و بی توجهی به روح و نیازهای روحی، سرانجامی جز بدبختی نخواهد داشت.[۳۱]

نکته دیگری که علاّمه بر آن پای می فشارد این است که در ارزیابی جوامع، از جمله جوامع متمدن، نباید معیار صلاح و فساد جوامع را افراد آن جامعه قرار داد و نباید به مقایسه افراد جوامع با یکدیگر پرداخت و آنگاه حکمی کلی درباره خود جوامع استنباط کرد. برای مثال نمی توان از این امر که افراد فلان جامعه غربی عاری از دروغ و ریاکاری هستند ولی افراد فلان جامعه شرقی یا اسلامی دروغگو و ریاکار هستند، به این نتیجه رسید که به طور کلی جوامع غربی بهتر از جوامع شرقی هستند؛ بلکه باید معیار ارزیابی جوامع، شخصیت اجتماعی آن ها و نحوه رفتارشان با سایر جوامع باشد. باید رفتار یک جامعه با سایر جوامع (مثلاً با یک جامعه ضعیف تر) را بررسی کرد. این دیدگاه علاّمه ناشی از منظری است که درباره جوامع و وجود مستقل آن ها دارد. از نظر ایشان با چنین مقایسه ای میزان توحش جوامع غربی روشن می گردد. و این نکته ای است که به اعتقاد ایشان، فاضلانِ غرب زده ما از آن غفلت کرده اند.[۳۲]

امتیاز اسلام

علاّمه طباطبایی، پس از بحث درباره امتیاز و برتری دین و تعالیم دینی بر قوانین بشری، به مقایسه دین اسلام با سایر ادیان و تبیین امتیاز و برتری آن بر سایر ادیان می پردازد. از نظر وی، همانطور که دین نسبت به دیگر روش های اجتماعی، از موقعیت ممتازی برخوردار است، با مقایسه اسلام با سایر ادیان روشن می شود که اسلام نیز در میان سایر ادیان موقعیت ممتازی را دارا است و هم از این رو، سودمندتر از هر روش دیگری می باشد.[۳۳] ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.