پاورپوینت کامل گزارشی از کتاب ماجرای معنویت در دوران جدید ۷۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گزارشی از کتاب ماجرای معنویت در دوران جدید ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گزارشی از کتاب ماجرای معنویت در دوران جدید ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گزارشی از کتاب ماجرای معنویت در دوران جدید ۷۸ اسلاید در PowerPoint :

>

نویسنده: شهریار زمانی

ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی

سال نشر: ۱۳۸۱ محل نشر: تهران

نوبت چاپ: اول تعداد صفحه: ۲۳۲

تلخیص و بررسی: مرتضی شیرودی

چکیده:

تعامل یا تعارض تلقی معنوی و پیشرفت صنعتی انسان جدید، یکی از چالشهای قرنهای اخیر است. پیچیدگی این مسأله، ناشی از پررمز و راز بودن خود انسان است. تردیدی نیست که با ارتقای صنعت جهان، معنویت جهانیان رو به افول نهاد.

این که چرا علم جدید، چنین ثمره ای در پی داشت و زیربنای فکری آنچه بود، باید به طور دقیق بررسی شود. در کتابی که در این نوشتار خلاصه و ارزیابی شده، این فرآیند و برآیند آن مورد کاوش قرار گرفته است.

کتاب ماجرای معنویت در دوران جدید از گالیله تا فروید، فرایند حذف معنویت در جوامع غربی را از دیرباز مورد بررسی قرار داده است. شهریار زمانی در این کتاب، با بیان نظریات بزرگان مغرب زمین، دلیل بی ارتباطی غرب امروز با خدا را مرحله به مرحله توضیح می دهد، و از هر مقطع زمانی بعد از قرن وسطی، در این باره، نتیجه گیری خاص به عمل می آورد. روند این بررسی در کلیات، ضربه کیهانی، ضربه فلسفی، ضربه زیست شناسی و ضربه روان شناسی به شرح زیر، خلاصه شده است.

درآمد

بعد از گذشت قرون وسطی و رسیدن به دوران جدید، عقل و آگاهی، نزد بشر از اهمیت خاصی برخوردار شد و به یکباره به توسعه ای باور نکردنی دست پیدا کرد. این تمدن در غرب، دارای جنبه های مثبت و منفی خاص خود بود. در واقع، مسأله اصلی که در این کتاب به آن پرداخته شده، همان موضوعی است که ژان ژاک روسو از آن، به بحران در اخلاقیات تعبیر کرده است، و این بحران به دلیل کوشش در برآوردن خواسته های مادی و غفلت از روح پاک انسانی، به وجود آمده است.

فصل اول: کلیاتی از فرهنگ، تمدن و معنویت

بنابر نظریه تیلور و جامعه شناسان برجسته دیگری چون مارتین، فرهنگ، شامل تمامی اشکال زندگی انسان است، و از این رو، جزء معنوی و جزء مادی آن از همدیگر مجزا نیستند. بخشی از فرهنگ، مربوط به دنیای درونی انسان است. انسان فطرتا نیازمند ارتباط با خداست، و معنویت در این رابطه نقش بزرگی را ایفا می کند. معنویت در طول تاریخ به زندگی بشر سمت و سو داده، مشکلات روحی او را برطرف کرده و رضایت مندی خاصی را ایجاد کرده است.

مطالعات روی بشر نخستین نیز، گویای این است که تمایلات معنوی و روحانی در بین انسان اولیه هم به صورتهای مختلف وجود داشته است. اما متأسفانه فرهنگ غرب با توجه بیش از حد به قسمت ظاهری و غفلت از بخش درونی آن، نتایج زیانباری به ارمغان آورد که روز به روز به صورت واضح تری قابل مشاهده است.

برای پی بردن به جریان معنویت زدایی، ارائه اطلاعات درباره تاریخ غرب ضروری است، و چون اروپاییان پس از مسیح، پیرو ادیان الهی محسوب می شدند، ذکر نکاتی از تاریخ مسیحیت نیز بی فایده نخواهد بود. تاریخ اروپا به سه دوره مهم تقسیم شده است: ۱ – دوران باستان؛ ۲- دوران وسطی؛ ۳ – دوران جدید. بین این سه دوره، قرون وسطی اهمیت شایان توجهی دارد.

در قرون وسطی، ابهام خاصی در عقاید دینی و فلسفی وجود داشته است. عقاید مذهبی تحت تعالیم کلیسا در کلیشه های ویژه ای گرفتار بوده و حتی تعلیم و تربیت نیز، تحت کنترل قدمای کلیسا، صورت می گرفته است. این سخت گیریها منجر به تجمع انرژی سرخورده ای در اروپاییان گشت و آنها را روز به روز به رنسانس نزدیکتر کرد (رنسانس دورانی است که با ترقی در اروپا را شروع شده است.) ویلیام رابرت، شرایط قرون وسطی را این گونه توصیف کرده است: «دین برای انسان قرون وسطی بیش از آن که الهیات باشد، قالب مستحکم روان شناختی بود که زندگی فردی از تولد تا مرگ را در برمی گرفت، و بر اساس آداب و شعایر آن، می شد به رخدادهای عادی و غیر عادی جلوه ای مقدس و مطهر داد.» پس از رنسانس، انسان از قیود کلیسا رهایی یافت و دل از آسمان ملکوتی رهانید و با دستانش شروع به ساختن بهشتی روی زمین کرد.

فصل دوم: فرایند معنویت زدایی از طبیعت (ضربه کیهانی)

اخترشناسان در دوران جدید، محرک اصلی تحولات علمی و معرفتی بوده اند؛ به همین دلیل شهریار زمانی، نام این فصل را ضربه کیهانی نهاده است. البته اشاره به نام چند تن از اخترشناسان و بیان نظریاتشان، بجا بودن انتخاب این نام را بیشتر مشخص می کند.

در اواخر قرون وسطی، طبیعات ارسطویی که همراه با الهیات، پاسخگوی مسائل علمی بود، ناگهان با نواقص عمده ای مواجه گردید. با ظهور راجر بیکن و نظریه پردازان نوافلاطونی که علاقه ای شدید به ریاضیات داشتند، علم ارسطویی کم رنگ و کم رنگ تر شد.

در تفکر نوافلاطونی جهان جوهر هندسی دارد، و برای فهم جهان هندسی، به زبان ریاضی نیاز است. یکی از دانشمندان آن دوران گالیله[۱] بود. او در روزگاری می زیست که ریاضیات هنوز در حد یک مشغولیت ذهنی به شمار می رفت. در آن دوران اروپاییان می خواستند دنیایی جدید و بی نیاز از کمک دیگران بسازند.

گالیله نیز، چون دانشمندان آن دوران، جهان را مجموعه ای از علائم ریاضی می دانست و با تعریفی که از جهان و روابط آن ارائه داد، جهان بینی جدیدی که بعدها با نظریه نیوتن[۲] کامل شد، مطرحگردید. این جهان بینی، منجر شد تا اصل علیت زیر سؤال برود. گالیله در توضیح حرکت اجسام می گوید: هر گاه جسمی را به حرکت درآوریم، آن جسم جهت حرکتش را حفظ خواهد کرد و اگر به مانعی برخورد نکند تا بی نهایت پیش می رود. فیزیک دانان پس از گالیله، با استفاده از اصل چگالی موفق شدند نیاز دائمی معلول به محرک را نفی کنند. البته گالیله هیچ گاه بحثی از انکار خداوند نکرد ولی در فلسفه او، خداوند خالق اتمها و سرسلسله علل فاعلی بود نه علت غایی. گالیله بنیان گذار تئوری حقیقت در مکانیک است و نیوتن پس از آن موفق شد

این تئوری را بر پایه سه قانون نیوتنی استوار سازد. نیوتن با وجود این که خدا را آفریدگار جهان می دانست ولی جهان را بعد از خلقت، بی نیاز و مستقل از خدا فرض کرد. طبق نظر نیوتن، خداوند موظف است تا از عالم محافظت نماید. نکته مهم دیگر این است که دانشمندان دیگر، همین قدر ارزش را هم از خداوند دریغ کردند؛ به طور مثال، فیلسوفی چون کانت، فهم ذات خداوند را بیرون از دایره معرفت بشر می دانست. هیوم حتی احکام ضروری علت اوّلی را انکار می کرد، و لاپلاس اراده خداوند را دخالتی بیهوده در نظام عالم می دانست.

در دوران جدید هر چه علم پیشرفت می کرد رازهای پنهانی طبیعت بیشتر آشکار می شد و انسان متفکر، تسلط خود را بر طبیعت بیشتر ثابت می نمود. در این دوران، مبانی دوران میانی، رفته رفته ارزش خود را از دست داد و جهان روز به روز به مادی گرایی نزدیکتر شد.

با حذف ارزشهای معنوی، ارتباط انسان با خدا نیز زنجیری در حال گسستن بود تا جایی که آرتوربِرت می گوید: پس از آمدن نیوتن، خدا تبدیل به سر مهندس عالم گردید. با پیشرفت تمدن در غرب، بشر به جای این که با شناخت بیشتر بر معرفت خویش بیفزاید و به خدا نزدیکتر شود، هدف خود را از این تمدن، تنها کشف نظام حاکم بر طبیعت قرار داد.

همانگونه که پیشتر اشاره کردیم کشفیات دانشمندانی چون گالیله و نیوتن منجر به تزلزل قانون علیت گشت و این تزلزل سهم بسزایی در جریان حذف معنویت داشت. گالیله معتقد بود، علت تامه در تحقق علت، طبق تعریف پشینیان همیشه خدا نیست؛ به طور مثال او نیرو را علت تامه برای حرکت می دانست و اراده خدا را در این بین، کاملاً بی تأثیر تلقی می کرد و می گفت: حوادث و معلولها ناشی از علت غایی نیست بلکه متأثر از تغییرات کمی یا ریاضی است.

او خداوند را خالق منشأ عالم که از نظر او اتم بود، می دانست و عقیده داشت خدا علت پیدایش جهان به صورت کنونی نیست. نیوتن خدا را در خلق جزئیات قبول داشت و این جزئیات، از نظر او نیرو و ذرات بنیادین بود. نیوتن می گفت: تکوین جهان بر اساس اتفاق بوده است.

در جهان، نیرو سرآغاز همه چیز است و ذرات اتمی با اصل بقای انرژی در حرکت هستند. در مجموع، نظرات این دو دانشمند که بسیار مفصل تر و پیچیده تر از این چند سطر است، باعث شد تا نیاز علت به معلول در بقا کاملاً از بین برود.

فصل سوم: فرایند جدایی معنویت از عقل (ضربه فلسفی)

با از بین رفتن تقدس و مقبولیت احکام و قواعد قرون وسطی، مردم در ابتدای دوران جدید، به هر چه که قبلاً، قانون بود، با دیده شک می نگریستند. در این بین، نهادهای دینی و سیاسی به خاطر مقاصد سیاسی شان سعی در متقاعد کردن متفکرین آن دوران داشتند که این موضع گیری منجر به پافشاری بیشتر متفکران بر درستی عقایدشان شد.

در این زمان، رنه دکارت با طرح این جمله که من شک می کنم، پس هستم، فصل جدیدی را بر روی دنیای در حال تغییر و تحول آن زمان اروپا گشود. از نظر رنه دکارت جوهر اصلی جهان مادی و روح آن، ماشینی بود. البته دکارت در کنار این جهان مادی جهان دیگری را قبول داشت که آن جهان شامل ادراک، احساس، تخیل و مسائل ماوراء مادی می شد.

چون دکارت علت غایی را قبول نداشت، بصراحت می گفت خداوند دیگر نمی تواند قوانین حرکت را ملغی سازد، یا امتداد راه را از ماده بگیرد. وی مطالعات بسیار زیادی روی طبیعت انجام داد و نتیجه ای که به دست آورد این بود که هیچ کدام از پدیده ها، از حوزه تجربی و عقل انسان بیرون نیست.

او اعتقاد داشت که خدا زمانی که جهان را خلق می کرده، مقدار کلّی حرکت را تعیین کرده و جهان را به صورت مادّه ای بعددار آفریده است که بعدها این جهان، خود به اجزای دیگری تقسیم شده و این اجزا رفته رفته به صورت امروزی درآمده است. دکارت با ارائه فلسفه مدرن که ترکیبی از عقل گرایی و شک بود، جای پای خود را محکم نمود.

دریدا درباره دکارت می گوید: دکارت ایده ای را که سرچشمه نداشته باشد از دایره حقیقت بیرون می داند و در نتیجه، امور معنوی از قلمرو علم حذف شدند. دکارت آن بخش از وجود انسان را که با ریاضی هم خوانی داشت و مادی بود، ارزشمند می دانست و بعد دیگر انسان؛ یعنی بعد روحی او را بی ارزش تلقی می کرد، و این بُعد را در جهان دوم که علم با آن سر و کار نداشت، قرار می داد. دکارت در مورد اثبات خدا می گوید: مثل این است که آدمی فکر کند چند میلیون دلار پول در بانک دارد بدون این که بتواند این ادعا را ثابت کند.

فیلسوف دیگری که با نظریاتش، فصل جدیدی را در این مقوله رقم زد، کانت بود. وی با نظریه «نقد عقل محض»، دنیا را تکان داد، وی را بنیان گذار فلسفه مدرن می دانند. کانت نه تئوری پروتستان را درباره فساد کامل طبیعت پذیرفت و نه این نظر را که انسان مخلوقی کامل در طبیعت است.

او با این که تصورات تجربی را مبدأ تصورات نخستین خود در نظر گرفته بود ولی تصورات شهودی و فطری را هم منکر نشد و نکته قابل توجه در واژگونی رابطه انسان با خدا در نظریات کانت، همین نکته بود. او حتی نظریات خداشناسی را نقد کرد و درباره برهان نظم گفت: این برهان حداکثر برای اثبات ناظم دنیا کفایت می کند و دلیلی برای اثبات خالق هستی نیست.

نظریات کانت منجر به تجزیه جهان به دو بعد مجزا گردید: بخشی که در محدوده فهم و تجربه بود و بخش دیگر که به علت ماورا طبیعی بودن مطرود شده بود. تقسیم دنیا به دو بخش ماوراء طبیعی و طبیعی پیامدهای زیر را به دنبال داشت: ۱- ارتباط انسان با تعالیم الهی قطع، و امور معنوی، اموری غیر واقعی و خارج از ذهن معرفی شد. ۲- ارتباط انسان با بخش روحانی وجودش، قطع شد. ۳- علم و دانش، از امور معنوی روی گردان شد. ۴- از آنجا که امور معنوی تجربه نشدنی بود، در حیطه تاریخ قرار گرفت و خداوند از جایگاه والای خویش به زیر آورده شد و بشر، جای خدا را گرفت.

در آن دوران، جهان به گونه ای تغییر کرد که بشر سخت گرفتار روزمرگی های خویش گشت.انسان در آن دوران، دیگر خود را برتر از طبیعت نمی دید و حس می کرد پدیده ای است در کنار سایر پدیده ها که فناپذیر و از بین رفتنی است. در حقیقت، در آن زمان، زندگی بشر میان تهی و بی روح شد. هدف فلاسفه آن دوران، ترقی انسان از درجات پایین به درجات عالیه بود ولی آنها نه تنها کمکی به انسان سردرگم آن زمان نکردند بلکه او را در گردابی که خود با دست خود در اطراف خویش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.