پاورپوینت کامل آسیب شناسی انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آسیب شناسی انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آسیب شناسی انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آسیب شناسی انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

محمدمهدی بهداروند[۱]

چکیده:

انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، چه بخواهیم، چه نخواهیم، مرزهای کشور را در نوردیده و حتی پس از آن، هیچ انقلاب دیگری به عظمت آن به وقوع نپیوسته است. اما آنچه که بسیار اهمیت دارد و باید بدان پرداخت، آسیب هایی است که این انقلاب را تهدید می کند. این نوشتار اشاره کوتاهی به پاورپوینت کامل آسیب شناسی انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint خواهد داشت.

انقلاب شکوهمند اسلامی، نظام طاغوتی سلاطین را پس از سالها حاکمیت ستمگرانه و نابودسازی حرث و نسل مسلمین، در هم شکست و در برابر نگاه ناباور جهانیان مرعوب و مقهور استکبار، روش نوینی را مبتنی بر خدا پرستی و باورهای دینی، در اداره زندگی بشر و استقرار نظام اجتماعی و حکومتی مطرح ساخت. استکبار جهانی که سرگرم بهره برداری از نتایج تبلیغات طولانی و گسترده خود در «جدایی دین از سیاست» و اعمال سلطه بر مسلمین بود، ناگاه، حیرت زده با این واقعیت روبرو گردید که دین باوری اجتماعی و انقلاب اسلامی نشأت گرفته از آن، معادلات قدرت وی را بر هم زده و منافع نامشروعش را به خطر انداخته است و به رغم پیش بینیها و حسابگریهای مادی جهان غرب، جامعه ای بزرگ را با قدرت و اطمینان، سامان بخشیده و به پیش می برد و در این راه مصمم و استوار، بزرگترین معضلات را یکی پس از دیگری از میان برداشته و شومترین توطئه ها را از جانب آن نظام سلطه گر، نقش بر آب نموده است.

حرکتی چنین عظیم و انقلابی چنین باشکوه، برگرفته از فرهنگ اصیل اسلامی، معلول رهبریهای داهیانه و بینش فوق تصور شخصیتی بود که با نیرو گرفتن از ایمان، اراده و اخلاص خویش، منزلت ایران اسلامی را قدرتمندانه و سربلند، برفراز قله رهبری ملل مظلوم، استقرار بخشید؛ هر چند که این شخصیت الهی و کم نظیر از جهات گوناگون، شایسته تعظیم و تحسین و قدردانی است؛ امّا آنچه که ایشان را در میان بسیاری از علما و شخصیتهای سیاسی، علمی و مذهبی قرون پیشین و معاصر، ممتاز و مشخص می گرداند، بینش بلند اجتماعی و تفکر حکومتی نسبت به اسلام و طرح ابعاد سیاسی و حکومتی آن در دنیای ظلمانی معاصر و عزم آهنین او بر اعتلای عینی کلمه توحید است. وسعت دید نسبت به مصالح عینی مسلمین، مرتبط و منسجم دیدن امور فردی و اجتماعی و توجه اساسی به وظائف عمومی و سرنوشت ساز، دیدن حکومت و نظام اداره جامعه در جمیع شئون زندگی و در نهایت، مطرح کردن ضرورت ولایت فقیه به عنوان مهمترین اصل انکارناپذیر و تأمین کننده سعادت مسلمین در زمان غیبت، از جمله مطالب اصولی است که از طرف ایشان، بطور اساسی طرح شده و مورد عنایت خاص قرار گرفته است. سالهای طولانی مبارزه در جهت رفع ظلم و بی عدالتی، کشاندن تعالیم و ارزشهای اسلامی از لابلای متون کتابها و مجالس درس و بحث به عینیت جامعه، ایجاد زمینه های واقعی در جاری شدن باورهای اسلامی و رویارویی عالمانه با حوادث و رویدادهای پیچیده در مقاطع مختلف تکوین و رشد انقلاب و نظام اسلامی، همه بیانگر آن بینش بلند و تفکر اصولی برخاسته از «اسلام ناب محمدی» می باشد و ثمره این مبارزات که با خون هزاران شهید آمیخته است، برپایی و استقرار شجره طیبه و مبارک جمهوری اسلامی در اوج حاکمیت کفر و استکبار جهانی است که حقا از آن باید به عنوان بهترین و گرانبهاترین یادگار امام راحل و عزیزترین امانت الهی، قدردانی کرد؛ همچنانکه ایشان خود بارها بر این امر تأکید ورزیده اند. از جمله در وصیتنامه سیاسی الهی خویش، پس از بیان توطئه های موذیانه و شیطانی دشمنان در جدا کردن اسلام و مسلمین از سیاست و حکومت و اشاره به وسعت تعالیم اسلام در این باب، چنین می فرمایند:

«امید آن دارم که نویسندگان و جامعه شناسان و تاریخ نویسان، مسلمانان را از این اشتباه بیرون آورند. و آنچه گفته شده و می شود که انبیاء به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داری دنیایی مطرود است و انبیاء و اولیاء و بزرگان از آن احتراز می کردند و ما نیز باید چنین کنیم، اشتباه تأسف آوری است که نتایج آن، به تباهی کشیدن ملتهای اسلامی و باز کردن راه برای استعمار خونخوار است. حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی همان است که مثل سلیمان بن داوود و پیامبر عظیم الشأن اسلام و اوصیاء بزرگوارش برای آن کوشش می کردند از بزرگترین واجبات و اقامه آن از والاترین عبادات است.»[۲]

اقامه حکومت دینی، یکی از اهداف و آرمانهای والای امام خمینی قدس سره در عرصه نظام سیاسی دینی بود. همین دیدگاه، نقطه فارق و تمایز اندیشه های ایشان از سایر سران و رهبران انقلابها و فقهای مجاهد در طول تاریخ بوده است. ایشان بر این حقیقت باور داشتند که دین، قدرت اداره و مدیریت را دارد و برای این ادعای خود، تئوری مستدل هم ارائه نمود. در مقابل این ایده و دیدگاه امام، مخالفان زیادی در حوزه و دانشگاه قرار داشته و دارند و معتقدند که حکومت، نهادی برخاسته از ضرورت عقل عملی است و عقل عملی خود به تنهایی، قدرت سرپرستی و مدیریت جامعه را دارد.

آن چه در تحلیل این دیدگاه و نظریات امام می توان بدان توجه محوری کرد، وجود سؤالات مبنایی ذیل است:

۱- آیا بین دین و سیاست رابطه ای وجود دارد؟

۲- بر فرض وجود رابطه، آیا دین با مجموعه دانشهای سیاسی ارتباط دارد؛ یعنی دین تنها یک اندیشه و مکتب سیاسی دارد و یا این که دارای فلسفه سیاسی و علم سیاست نیز می باشد؟

۳- سیاست و امور سیاسی با تعالیم دینی چه ارتباطی دارد؟

۴- آیا دینداری و خداپرستی، به مرزهای سیاست محدود می شود؟! شعار «جدایی دین از سیاست» از کجا نشأت گرفته، با چه اهدافی تبلیغ و ترویج می گردید و سرانجام، چه آثاری را بر جای نهاد؟

۵- آیا پیامبران و اوصیای بزرگوارشان از دخالت در امور سیاسی احتراز می کردند؟ آیا انجام رسالت بزرگ آنان مبنی بر اقامه قسط و عدالت اجتماعی، بدون دخالت در امور سیاسی ممکن است؟!

۶- آیا دین اسلام نیز به عنوان کاملترین و آخرین دین سعادت بخش الهی به عبادات و تکالیف فردی محدود شده و نسبت به امور سیاسی – اجتماعی ساکت است؟

۷- آیا دخالت در امور سیاسی با حفظ مقامات معنوی و قداست دینی منافات دارد؟!

۸- آیاوظایف فقها و علمای دین به امور عبادی،مباحث علمی و بیان مسائل شرعی محدود می گردد؟

۹- اگر اسلام، خود، دارای یک نظام سیاسی کامل و متعالی است، این سیاست از چه ویژگیهایی برخوردار است و تفاوت آن با سیاستهای غیر الهی چیست؟

مسلما در فرض اول اگر قائل به عدم ارتباط شویم، نوبت به فرض دوّم نخواهد رسید؛ مانند عدم اعتقاد به عدم رابطه بین فلسفه نظری و علوم تجربی. امّا در صورت اعتقاد به وجود ارتباط و رابطه، باید مشخص کرد که رابطه دین و دانش سیاسی چیست؟ آیا دین، قدرت ارائه علم جدید را دارد؟ به عبارت دیگر، آیا دین تا حد تئوری های کلی ارائه طریق می نماید و یا این که فراتر از این محدوده و تا ارائه معادلات کاربردی سیاسی جدید هم پیش می رود؟

عده ای ادعا می کنند که بین دین و دانش سیاسی رابطه است؛ ولی نیازی به تولید علم جدید سیاست نیست؛ زیرا علم، مقوله ای خنثی و بی جهت است و نوع کاربرد آن، جهتگیری اش را مشخص می کند.

براستی در فرض اثبات ارتباط، آیا دخالت دین در مقوله سیاست، دارای نظام سیاسی بوده و یا این که تنها دارای احکام سیاسی است؟ اصولاً این که چه نوع ساختار قدرتی در جامعه شکل بگیرد، بر عهده دین قرار دارد یا عقل جمعی بشر؟

به نظر می رسد براساس تعریفهای بیشمار علما و فقهای معظم در باب دین و گستره آن، بتوان ادعا کرد که دین در نظام سیاسی، تمامی حوزه ها را تحت پوشش قرار داده و علاوه بر احکام سیاسی، دارای نظامی است که اهداف و مبناهایی دارد که ساختار قدرتی خاص را تعریف و تبیین می کند.

«… استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیون و حوزه ها مأیوس شد، دو راه را برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور؛ دیگری راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست، دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد؛ یقینا روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته اند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست….[۳] »

«… وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم، فضیلت شد. به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد؛ والا عالم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود.»[۴]

در باب مباحث نظام سیاسی، یک بحث آن، رابطه دین و سیاست است؛ بدین معنا که آیا نظام سیاسی بر پایه آرای مردم (دموکراسی) است یا بر پایه جریان ولایت الهیه؟

قطعا در این عرصه و دوره زمانی انقلاب و نظام اسلامی، این مباحث و سؤالات بایستی بصورت منطقی و صحیح، طرح، بحث و بررسی و پاسخ داده شوند؛ زیرا در غیر اینصورت، با چالشهای جدی در عرصه فرهنگی و سیاسی مواجه خواهیم شد.

مراحل انقلاب اسلامی

اگر در یک تحلیل تاریخی گذرا بخواهیم مراحل طی شده و مورد نظر انقلاب اسلامی را عنوان کنیم، می توان بدین شکل بدان پرداخت:

مرحله اوّل: پیروزی سیاسی

به دنبال اوجگیری تمدن مادی، حرکتی از لایه های باطنی و عمیق جامعه جهانی علیه این حرکت جهانی آغاز شد که نقطه ظهورش در انقلاب اسلامی است. بی تردید، انقلاب اسلامی یک انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری است؛ ولی تعریف در این حد، ستم در حق آن است؛ در حق انقلابی که در فاصله بیست سال، مرزهای خود را در می نوردد و به همه جهان سایه می افکند و یکی از عواملی است که ابرقدرت مطرح جهان یعنی سوسیالیسم را از میدان بیرون می کند. بی تردید، یکی از عوامل شکست کمونیسم، ظهور انقلاب اسلامی بود. هر چند ضعف درونی کمونیسم و نبود برخی از آزادیهای فردی هم تأثیر داشته است. شاهد گویا این است که در سالهای قبل از سال ۵۷، تمام نهضتهای دنیا کمونیستی بود. اما در سال ۵۸ و بعد از فتح لانه جاسوسی، حتی یک انقلاب کمونیستی در دنیا به وجود نیامد. همه جنبش های انقلابی مذهبی بودند. این امر، نقطه شروع فروپاشی شوروی بود. متحد او، کوبا در سال ۵۷ در ۱۷ کشور آفریقایی لشکر داشت و از مبارزات کمونیستی دفاع می کرد؛ ولی در سال ۵۸ در هیچ جایی لشکر نداشت.

همچنین انقلاب اسلامی، جناح دوم (لیبرال دموکراسی) را نیز در معرض خطر جدی قرار داده است؛ با این بیان که بعد از فروپاشی شرق، برخی پایان تاریخ را ادعا می کردند و می گفتند، اینک لیبرال دموکراسی پیروز شده و تاریخ به مرحله پایانی خود رسیده است. یک تئوریسین بزرگ آمریکا که نظریه پرداز شورای روابط خارجی آمریکاست و نظریه او به منزله مبنای عمل روابط خارجی آمریکاست، متوجه شد که این چنین نیست؛ بلکه عالم وارد فضای جدیدی می شود و هویتهای تمدنی شکل می گیرد. همین تئوریسین دوره جنگ سرد که تمام جنگ جهان را خلاصه در جنگ مادی بر سر دنیا بین لیبرال دموکراسی و سوسیالیسم می دید، نظریه برخورد تمدنها را مطرح کرد و ادعا کرد جهان در شرایط جدیدی قرار گرفته؛ به گونه ای که هویتهای تمدنی بر محور فرهنگ در حال شکل گیری است و از گسل بین این تمدنها، لبه های خونین جهان در آینده پدید خواهد آمد. او متوجه شد که محور چالشها در جهان از محور دنیا در مقابل دنیا به محور دنیا در مقابل ایمان منتقل می شود. عده ای از روز اول هم با جهانی شدن انقلاب مخالف بودند؛ ولی چه بخواهند و یا نخواهند، انقلاب اسلامی جهانی شد و این امر از دست افراد خارج است؛ چرا که محور حرکت در دست وجود مقدس امام زمان«ارواحنا فداه» است که همان دست خدای متعال است و این دست، چالش جهانی را ایجاد کرده است.

افول تمدن مادی در جهان

انقلاب اسلامی، تمدن مادی غرب را در حال غروب و افول قرار داده است. قبلاً نیز بیان شد که ظهور یک تمدن به وسیله بروز و گسترش شعار محوری آن و به منزله پرچم آن تمدن می باشد. اکنون، شعار محوری تمدن غرب، دیگر در میان جامعه جهانی جذابیت ندارد. در داخل مغرب زمین هم گرایش به معنویت و اسلام پیدا شده، یعنی دیگر هیچ کس در دنیا احساس ننگ نمی کند که بگوید مسلمان است. سیاه پوستان آمریکا که ضعف نژادی نیز دارند، در تجمعات خودشان شعار دینی می دهند. این بدان معنا است که در موازنه جهانی، موازنه به نفع مذهب در حال تغییر و جابه جایی تمدنها تمام شده است. از دید فلسفه تاریخ، بدون شک نقطه سقوط و افول تمدن غرب آغاز شده؛ زیرا شعار محوری آن در حال غروب است. همه سروصداهایی که به گوش می رسد، سروصدای تمدن در حال عقب نشینی از میدان جامعه جهانی است.

بنابراین، در سال ۱۳۵۷ (۲۲ بهمن ماه) با پیروزی انقلاب مبارک اسلامی به رهبری امام خمینی قدس سره، رژیم سیاسی محمدرضا پهلوی سقوط کرد و در ۱۲ فروردین با رأی قاطبه مردم، نظام جمهوری اسلامی معرفی و اعلام گردید. آن چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه دولت و نظام اجرایی صورت گرفت، تنها تغییر الگوی گزینش نیروی انسانی بود که دلیلی بر تعمیر ساختار اجتماعی برای رسیدن به اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی بود. متأسفانه در عرصه فرهنگ و دانش، انقلاب اسلامی نتوانست حرکت قابل ملاحظه ای ارائه دهد، بلکه با تکیه بر همان ادبیات کهن و سابق به اداره امور پرداخت.

بر این اساس، انقلاب اسلامی، گامی به سوی ظهور بود؛ یک تحول جدید در جامعه جهانی بود که از اعماق باطنی عالم آغاز شده و جامعه جهانی را به قرب ظهور نزدیک کرده است. زمینه پذیرش ولایت الهیه را در مرتبه جدیدی در جامعه جهانی به عرصه ظهور رسانده است؛ آن هم در شرایطی که تمدن جدید بشری که در همه دنیا رایج بود، تمدن غیردینی و تمدن نفی کننده معنویت و قدسیت بود. هر چند این تمدن در دو چهره مختلف فرهنگی تجلی کرده بود؛ چهره ای که خود را طرفدار عدالتخواهی و جمع و جامعه می دانست که نمود کامل آن در تفکرات سوسیالیستی و مارکسیستی بود و اعتقاد به معنویت را هم ناشی از واژگونگی اقتصادی می دانست. و چهره فرهنگی دیگر غرب هم نظام سرمایه داری و لیبرال دموکراسی بود که بر آزادیهای فردی انگشت می نهاد. این دو، کاملاً در این جهت با یکدیگر شریک بودند، هیچ کدام مدافع مذهب، به عنوان پدیده ای که در عرصه اجتماعی ظهور کند نبودند؛ گرچه سرمایه داری در مقام هماوردی با رقیب خود، یعنی سوسیالیسم ادعای طرفداری از خدا را داشت. این عبارتی که روی دلار ثبت شده که ما به خدا اعتماد و یا باور داریم، جمله ایی نفاق آلود است که در واقع ابزاری برای جلب انگیزه ها به سمت نظام لیبرال دموکراسی می باشد. در چنین شرایطی، یک روشنفکر، پیش روی خود، دو راه بیشتر نمی دید؛ یا سرمایه داری و یا سوسیالیسم. لذا، هر که پا به عرصه مبارزه می نهاد، به یکی از این دو گرایش روی می آورد؛ گروهی عدالتخواهی را مقابل دینداری می دیدند و می گفتند در دنیا دو راه وجود دارد، اول عدالت خواهی و رویکرد به سوسیالیسم و کمونیسم و دوم گرایش به دین و نظام سرمایه داری و این حاصل همان چهره نفاق سرمایه داری بود که خود را معتقد و متکی به خدا می دانست.

گروهی از روشنفکران دنیای اسلام هم که طرفدار عدالتخواهی بودند، تلاش می کردند اسلام را به نوعی به سوسیالیسم نسبت بدهند. شخصیتهای مبارز و بزرگ دنیای اسلام، مثل ابوذر را سوسیالیست معرفی می کردند و یا حتی اگر با ماتریالیسم دیالکتیک مخالف بودند، ماتریالیسم فلسفی را شیوه مبارزه در مسیر دستیابی به عدالت می دانستند. اینها در آثار روشنفکران دنیای اسلام فراوانند.

انقلاب اسلامی، یک حرکت از لایه های باطنی عالم و از اعماق عالم علیه این دو گرایش غالب در جهان بود؛ دو فرهنگ مسلطی که هر دو در یک چیز با هم شریکند و آن، نفی دیانت و معنویت و قدسیت است و به تعبیر استاد شهید و عزیزمان مطهری، دو تیغه یک قیچی اند که می خواهد اسلام را قیچی کند، یکی در قالب نفاق و دیگری در قالب کفر. انقلاب اسلامی، ظهور مجدد مذهب از لایه های باطنی عالم علیه این دو جریان مسلط است. بنابراین، با این دو جبهه درگیر است. یکی در جبهه نفاق، درگیر با لیبرال دموکراسی و دیگری در جبهه کفر، درگیر با سوسیالیسم و کمونیسم.

انقلاب اسلامی، مبارزه خود را علیه کفر، از سنگر مبارزه با نفاق پیگیری کرد و درست هم همین بود. یعنی وقتی ما پرچم عدالتخواهی، دین، خدا و مذهب به دست گرفته و با جریان سرمایه داری درگیر شدیم، به خصوص وقتی که انقلاب اسلامی بر طبق مقتضای خودش از مرزها گذشت و جهانی شد، بیش از این که به جبهه نفاق ضربه بخورد، به جبهه کفر یعنی سوسیالیسم و کمونیسم ضربه وارد شد؛ زیرا نهضتهای عدالتخواهانه، رنگ مذهبی گرفتند و این، نقطه اصلی فروپاشی نظام سوسیالیسم و کمونیسم بود.

این دو حریف هم به سرعت معنی انقلاب اسلامی را فهمیدند و با هوشیاری تمام، وارد هماوردی و درگیری با انقلاب اسلامی شدند. طبیعتا انقلاب با مشکلات بسیار جدی و چالشهای بسیار شدیدی در جامعه جهانی مواجه شد. سختیهای راه و کوره راه ها و امتحان سنگین الهی موجب شد که عده ای نتوانند همراهی کنند، به خاطر ضعفهای درونی و یا هر دلیل دیگری از میانه راه جدا شدند و بن بست های خود را به اسلام نسبت دادند و کم کم روی اصل مسأله خط کشیدند. یعنی این آرمان انقلاب اسلامی را که دین باید بر تعاریف مسلط بر جامعه جهانی حکومت کند و مفاهیم و معادلات نظام توسعه بین المللی، تحت چتر دین شکل گیرد و صبغه دینی پیدا کند و عدالت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در سطح جهان توسط دین تعریف شود، خط زدند و مدعی شدند که اسلام به بن بست رسیده است و قدرت اداره جامعه را ندارد و یا ادعا کردند دین، خصلت ایدئولوژیک ندارد و این چیزی است که از دوره مشروطه و قبل از آن نیز سابقه داشته است و از این رو کسروی و امثال او آدمهایی بودند که در میانه راه نتوانستند همراه شوند. نتوانستند مقاومت و پایمردی کنند، لذا به مقابله با دین پرداختند. هیچ کس منکر دشمنی دنیای کفر با اسلام، آن هم با این اسلام ناب نیست. کسی نمی تواند چشم به روی این واقعیت ببندد که ما در محاصره دنیای کفر قرار گرفته ایم.

اگر روزی در معرض تهدید دشمن نباشیم و دشمن ما را رها کند، این همان روزی است که باید در بنیاد و ریشه های خودمان شک کنیم. آن روز دیگر ما مانعی بر سر راه دشمن نیستیم و دشمن احساس می کند ما را در نظام مسلط خودش فرو برده و منحل کرده است.

مرحله دوم: دوره بازسازی

پس از فراز و نشیبهای سخت در طی یک دهه، عاقبت پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، دوران بازسازی و توسعه اقتصادی شروع شد. بر آن اساس که توسعه اقتصادی بر محور فرهنگ و ارزشهایی همراه خود ظهور و بروز می کند، تعارض آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی با برنامه ریزی، بروز جدی کرد؛ زیرا برای رسیدن به یک هدف جدید، نمی توان از فرهنگی که ماهیتا مغایر آن هدف است، استفاده کرد. به عبارت دیگر، این فرهنگ، لوازم و آثار و تبعات خاص خود را خواهد داشت که با هدف جدید، همسان و همگن نخواهد بود. مشکل عمده ما در این زمان، تعارض فرهنگ برنامه ریزی حاکم بر دولت و نظام مدیریتی با فرهنگ انقلاب اسلامی است که غفلت از آن، پیامدهای خسارتباری را به همراه خواهد داشت. عمده ترین بازتاب منفی این تعارض این است که اساس فلسفه سیاسی انقلاب (آرمانها و ایده آل ها) مورد تردید قرار می گیرد و این گمانه قوت خواهد گرفت که آرمانهای انقلاب، هرگز عینی و حقیقی نبوده، بلکه تخیلی و ذهنی بوده و بایستی برای رسیدن به اهداف امروزین، آنها را فراموش و بر اساس یک مدیریت علمی (نه دینی) امر اداره و مدیریت را پی گرفت!

آموزگار یکی از اقتصاددانهای ایرانی در مقاله ای در خارج از کشور در مورد اوضاع اقتصادی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی می نویسد: «مشکل عمده نظام سیاسی ایران هرگز مسائل اقتصادی نیست، تنها مقوله ولایت فقیه است که با اداره علمی جامعه، همسان و هماهنگ نمی باشد.»

معتقدند انقلاب اسلامی در این مرحله باید مبانی فلسفی خود را در چالشی که قرار گرفته تئوریزه کند. در عرف رایج یک انقلاب در ابتدای پیروزی وقتی می خواهد با ادبیات دیگران کشور را اداره کند و جامعه را هدایت نماید، بدلیل اینکه ادبیات دیگران، آهنگ اهداف و مبانی آنها را دارد، ما را به بن بست می کشاند. لذا تعارض بین راهکارها و مبانی ظهور می کند. آنگاه، عده ای از راهکارها حمایت می کنند و بر روی مبانی خط می کشند اعتقاد پیدا می کنند که مبانی علمی نیستند. از طرف دیگر، برعکس، عده ای از مبانی حمایت می کنند و به دنبال ادبیات علمی و زبان جدید علمی برای گفت و گو هستند و می خواهند از زبان تخصصی تا زبان عامیانه جامعه را بر محور ادبیات دین تغییر دهند.

راهکارهای عینی جهت پاورپوینت کامل آسیب شناسی انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

آسیب شناسیها در بین طرفداران انقلاب اسلامی متفاوت است. برخی معتقدند که مشکل از عناصر است؛ اما می گویند ما مشکل جدی نداریم، ما می توانیم نیروهای انسانی شایسته عادل وفادار به اسلام را تربیت کنیم و آنها را با ساز و کار جامعه جهانی و ادبیات اداره و علم اداره آشنا کنیم. وقتی کار در دست انسانهای متعهد به دین و آشنای به اداره امور افتاد، جامعه در مسیر صحیح خود قرار می گیرد و یا در نهایت، اندیشمندان و فرزانگان آنها معتقدند که احیانا ما باید در حوزه علوم انسانی، غلطها و خطاها را اصلاح کنیم و به اصلاح این علوم هم روی بیاوریم.

اما این رویکرد در طول دو دهه گذشته تجربه شد و موفق نبوده است. ما تا ده سال، یعنی تا پایان دفاع مقدس، نظامهای سوسیالیستی را تجربه کردیم و مالکیت دولتی یا دولت متمرکز در کشور آزمایش شد و پس از پایان جنگ و آغاز بازسازی هم ده سال، نظام سرمایه داری را تجربه کردیم، نیروهای این دو دوره هم کارآمد و هم دیندار بودند. گرچه تلاش کردیم آهنگ مخالفت قطعیه این دو نظام را با شرع بگیریم و یک جاهایی فیلتر بر سر راه آنها قرار دادیم، ولی جواب نداده است. چرا؟ آیا واقعا نیروهایی که بر سر کار بودند، کار آمد نبودند؟ به دین وفادار نبودند؟

آنچه انقلاب اسلامی را تهدید می کند این است که انقلاب اسلامی بخواهد برای دستیابی به آرمانهای خودش، به الگوی دیگران روی بیاورد. از نرم افزار آنها استفاده کند، نوع آسیب شناسی آنها را آسیب شناسی انقلاب بداند. معتقد بودند که همه بحرانهای انقلاب اسلامی مربوط به تحلیلهای کارشناسانه سوسیالیستی یا لیبرالیستی از انقلاب و چالشهای آن و بعد نسخه های آنهاست. اگر آسیب شناسی از یک بیمار، خودش آسیب داشته باشد، بدترین بحران را برای بیمار به وجود می آورد. آسیب شناسی و مدل آسیب شناسی و مدل نسخه پیچی متداول جامعه را مدلی برخاسته از ادبیات سرمایه داری و سوسیالیسم و مطلق گرایی حس است.

شکی نیست که ما در جامعه دو نوع توسعه داریم؛ توسعه الهی و توسعه، مادی. مهندسی توسعه الهی، غیر از برنامه ریزی توسعه مادی است. مهندسی توسعه الهی احتیاج به نرم افزار مخصوص به خود دارد یعنی تا توسعه فرهنگی در جامعه پیدا نشود و بر پایه فرهنگی دینی به کارآمدی های عینی که واسطه بین فرهنگ و نیاز اجتماعی ماست دست نیابیم، نمی توانیم مدعی برنامه توسعه الهی جامعه باشیم. توسعه فرهنگی، محتاج به دستیابی به روشهای سرپرستی و هدایت فرهنگی جامعه است.

بنابراین، «روش تولید فرهنگی» و «روش هدایت فرهنگی اجتماعی» بایستی موضوع تدبر و تفکر اندیشمندان ما قرار گیرد؛ زیرا دقت در این روش ها باید به تفکر در فلسفه روشها و آنچه این فلسفه روشها را در حوزه های مختلف هماهنگ می کند، بیانجامد که همان فلسفه عمل و نه فلسفه نظر است. دنیای اسلام از زاویه فلسفه نظر، هیچ کمبودی ندارد. این بنا در سده های گذشته به استواری کامل رسیده است. فلسفه صدرایی، فلسفه ای است که تعریف نظری جهان را به نحو احسن ارائه می کند، اما خودش را عهده دار عمل نمی داند. از تحلیل نظری حقیقت هستی که می گذرد، بقیه را به علوم می سپارد و خود را عهده دار نمی بیند. چنین فلسفه ای، فلسفه هدایت و کنترل عینیت نیست؛ لذا آسیب اصلی جامعه، آسیب فرهنگی است. نرم افزار دشمن ولو در خدمت بهترین انسانها قرار بگیرد، به نفع اسلام تمام نمی شود. بنابراین، جابه جایی مهره ها و دست به دست شدن قدرت در بین مهره هایی که همه وفادار به دین و اسلام و انقلاب اسلامی هستند، مشکلی را حل نمی کند.

بر این اساس، بایستی به دنبال نرم افزار بود و این نرم افزار هم باید به صورت شبکه ای باشد و تولید کننده نظام علوم کاربردی جدید باشد که این محتاج به دستیابی به متدولوژیها و قبل از آن، فلسفه روشها و فلسفه متدها و فلسفه شدن و فلسفه عمل اجتماعی و خلاصه، فلسفه تفسیر چگونگی تغییر است. قطعا اگر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.