پاورپوینت کامل عرفان اسلامی به روایت سید حیدر آملی ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عرفان اسلامی به روایت سید حیدر آملی ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عرفان اسلامی به روایت سید حیدر آملی ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عرفان اسلامی به روایت سید حیدر آملی ۱۱۲ اسلاید در PowerPoint :
>
حمیدرضا مظاهری سیف[۱]
چکیده:
عرفان اسلامی با فهم عمیق آیات قرآن، به کمک آموزه های اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و بر اساس توحید شکل گرفته است. توحید عرفانی، وجود را تنها برای خداوند یکتا ثابت دانسته و سایر پدیده های عالم را مظاهر و تجلیات آن می داند.
برای رسیدن به این عرفان باید عقاید را با صحت و استحکام در قلب جای داد و با عمل به عبادات، اسرار باطنی آنها را مد نظر داشت. در این صورت، فرد مسلمان می تواند با بهره مندی از عرفان اسلامی به درک حقیقت هستی برسد و از ثمره دین که تعالی و تکامل انسان است، استفاده کند.
مقدمه
اسلام آخرین دینی است که با کتاب مشخص و پیامبری مدعی آوردن دینی مستقل همراه با معجزه های فراوان، ظهور کرده است. این دین علاوه بر تصدیق پیامبران گذشته و اعلام لزوم ایمان به آنها[۲] خود را آخرین دین معرفی کرده است.[۳]
اسلام عقاید خود را بر سه اصل استوار کرده که عبارتند از: توحید، نبوت و معاد. البته به علت مناقشات و گفت وگوهایی که در این موضوعات پیش آمده جزئیاتی از این اصول، به طور مستقل مورد بحث قرار گرفته و سرفصل ویژه ای را گشوده است: از توحید و صفات خداوند، اصل عدل و از نبوت، بحث امامت بر آمده که اینها در حقیقت شاخه هایی از همان اصول اولیه هستند.
عرفان اسلامی بر محور شناخت دقیق اصل اول صورت گرفته است که البته در پرتو آن، نبوت و معاد نیز در آینه مکاشفات عرفا نمایان شده اند.
عرفان در اسلام نیز همچون سایر ادیان ابراهیمی بر اساس تعالیم کتاب آسمانی یعنی قرآن صورت گرفته است.
طبق اصل امامت پس از رحلت خاتم پیامبران حضرت محمد صلی الله علیه و آلهدوازده نفر از اهل بیت و فرزندان ایشان در مقام تربیت و هدایت امت اسلامی قرار گرفته همه وظایف و مقامات پیامبر غیر از دریافت وحی را دارایند. در ظاهر، عده ای این اصل را پذیرفتند که با همه فرقه های گوناگونش شیعه نامیده شدند و گروهی به ظاهر، از پذیرش آن درماندند که آنها نیز با گرایشها و عقاید متنوع، سنّی نام گرفتند اما کسانی که راه عرفان را پوییده اند چه به ظاهر شیعه بوده اند یا سنی، مرام عرفانی خود را به یکی از امامان یا شاگردان ایشان می رسانند و به تعبیر سید حیدر آملی، عرفا شیعیان باطنی و حقیقی اند، چه در ظاهر شیعه باشند چه سنّی؛ زیرا تعالیم جانشینان حقیقی پیامبر را فرا گرفته و در راه آنها حرکت کرده اند.
سید حیدر می نویسد:
مرجع علوم و اصول همه شیعیان بویژه شیعه دوازده امامی علی علیه السلام و بعد از او فرزندان آن بزرگوارند و او ماخذ و مشرب و مسند علوم و مرجع اصول صوفیه است؛ زیرا صوفیه نیز علوم و خرقه خود را به او و فرزندانش نسبت می دهند. نسبت صوفیه یا به کمیل بن زیاد نخعی است که از شاگردان ویژه و مرید خالص آن حضرت است و یا به حسن بصری که او نیز از شاگردان اوست و یا به امام صادق علیه السلام که از فرزندان و اوصیا و جانشینان معصوم و معین از جانب خداوند است.[۴]
بنابراین، مکتب عرفانی اسلام از تعالیم اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و بر محور کلام خداوند انسجام یافت.
توحید حقیقی
آموزه بنیادین قرآن کریم توحید است. همه عقاید و اعمال دیگری که می آموزد، بر اساس این اصل معنا و ارزش پیدا می کند. توحید تعابیر گوناگون دارد. توحید ذاتی به این معناست خدا یکی است و شریکی ندارد.
توحید افعالی یعنی: همه کارها به اداره الهی انجام می شود. معنای توحید در عبادت هم این است که در عبادتها باید فقط به خدا توجه داشت. ولی سید حیدر آملی توحیدی را که اهل عرفان دریافته اند، برتر از این مراتب می داند:
بدان که توحید، حقیقتی برتر و بزرگتر از آن است که با عبارت بیان شود یا با اشاره تعریف نشان داده شود، پس عبارت و اشارت حجاب و نقاب آن است؛ زیرا فهم و فکر به ژرفای آن نمی رسد… علی بن ابی طالب علیه السلام در سخن خود اشاره فرمود: «کسی که برای او چگونگی قائل شود او را یگانه ندانسته و کسی که مثالی برای آن آورد حقیقتش را نیافته… و کسی که به او اشاره کرده و او را توّهم نماید او را قصد نکرده [و به غیر حق گراییده است]… کسی که او را نشناسد به او اشاره کند و آن که اشاره کند، او را محدود پنداشته و کسی که او را محدود پندارد، به شمارش آورده و از توحید فرو آمده است….[۵]
«مراد آنها (بزرگان حکمت و عرفان) از این اشارات، امتناع حصول و ناامیدی از وصول به توحید نیست، بلکه غرضشان اشاره به بلند مرتبگی و اوج درجات توحید است و این حقیقت که با بیان، شناخته شدنی نیست و در عبارت نمی گنجد؛ برای این که توحید، وجود مطلق و محض و ذات بدون جزء و ترکیب است که حق جل جلاله نامیده می شود و آن چیزی است که به هیچ وجه، اشاره بردار نیست و عبارت تاب آن را ندارد و معرفت آن حاصل نشود مگر با فنای طالب در مطلوب و شاهد در مشهود در حال غرق شدن و فانی گشتن در بی نهایتی که همه را فرا گرفته است. و تردیدی نیست که در این مقام نه اشاره ای، نه اشاره کننده ای و نه اثری از غیر در عقل و دل باقی است.[۶]
سراسر عالم به نور روی او فروغ یافته و همه سو، آیات و جلوه های او نمودار گشته و عَلَم هدایت به سویش همه جا افراشته است. قرآن کریم عصاره عالم و نسخه هدایت و رحمت است که تمامی نشانه های عالم در آیاتش خلاصه شده:
عالم که به آن، آفاق گفته می شود، سراسر کتاب الهی و صحیفه ربانی شامل آیات و کلمات و حروف است… و دیدن خداوند و رسیدن به او موقوف بر مطابقت آیات و کلمات کتاب آفاقی او با کتاب قرانی است.
خداوند می فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآْفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیهٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکلِّ شَیءٍ مُحِیطٌ»[۷]»[۸]
یعنی: به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است، آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟ آگاه باشید که آنها از لقای پروردگارشان در شک و تردیدند، و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد.
اقسام توحید
در این باب، نظرات بسیاری بیان شده است. علامه سید حیدر آملی پس از ذکر آرای بعضی از علما در اصل اول کتاب جامع الاسرار نظریه خود را طرح کرده و می نویسد: تقسیم توحید، هر چند بنابر عبارات و اعتبارات، بسیار شده و به سبب اشارات و اختلافات طولانی شده، ولی همه به دو قسم باز می گردد: توحید الوهی و توحید وجودی.[۹]
سپس این تقسیم توحید انبیا و توحید اولیا می نامد: اما توحید انبیا، آن توحید الوهی ظاهری و فراگیری است که دعوت خلق به عبادت خداوند و رهایی از بندگی خدایان مقید یا دعوت عمومی به اثبات خدای یکتا و نفی خدایان بسیار است. دلیل آن هم، فرمایش خداوند است:«قُلْ یا أَهْلَ الْکتابِ تَعالَوْا إِلی کلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِک بِهِ شَیئاً وَ لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ»[۱۰]…
یعنی: بگو: ای اهل کتاب بیاید و به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم، و بعضی از ما، بعضی دیگر را – غیر از خدای یگانه – به خدایی نپذیرد. هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.
اما توحید اولیا که همان توحید وجودی باطنی خواص است و آن فراخوانی به مشاهده وجود مطلق از مشاهده موجودات مقید یا دعوت به اثبات وجود یکتای حق واجب بالذات و نفی وجود وجودات بسیار ممکن است که در واقع معدومند. دلیل آن هم، فرمایش خداوند است:
«کلُّ شَیءٍ هالِک إِلاّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکمُ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ»[۱۱]
یعنی: همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود، حاکمیت تنها از آن اوست، و همه به سوی او بازگردانده می شوید.
و «کلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ وَ یبْقی وَجْهُ رَبِّک ذُو الْجَلالِ وَ الإِْکرامِ[۱۲]»[۱۳]
یعنی: همه کسانی که روی آن (- زمین) هستند فانی می شوند، – و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند.
بر این اساس، علامه آملی معتقد است که انبیا از آدم تا خاتم آدمیان را به توحید الوهی فرا خوانده و اولیا از حضرت علی علیه السلام تا حضرت مهدی(عج) به توحید وجودی دعوت می کنند.[۱۴]
شرک جلی و خفی به ترتیب در برابر دو توحید ظاهری و باطنی قرار دارد که انبیا با شرک جلّی مبارزه کردند و اولیا برای رهایی انسانها از شرک خفی کوشیده و می کوشند.
وحدت شهود و وحدت وجود
در آثار بنیان گذار رسمی عرفان اسلامی، ابن عربی، نظریه بنیادین، وحدت وجود است اما خود او این ترکیب را ابداع نکرده است. هر چند عباراتی نظیر «الوحده فی الوجود» در الفتوحات المکیه وجود دارد[۱۵] اما اصطلاح وحدت وجود را شارحان کتابهای ابن عربی، بویژه صدر الدین قونوی به کار برده اند.
در ادبیات ابن عربی اساسا وجود، وجد، وجدان و سایر مترادفات آن به معنای یافتن حقیقت استفاده شده است. از این رو، مجال تمایز کاذب وحدت وجود و وحدت شهود در اندیشه او نیست اما بعدها که وجود به معنای واقعیت عینی به کار رفت، وحدت شهود هم با مفهوم انعکاس این واقعیت در آینه معرفت بشری استعمال شد و مغالطه بزرگی پیش آمد که قیاس وجودشناسی با موجودشناسی بود. موجودشناسی مبتنی بر کثرت و تفکیک ذهن و عین است؛ در حالی که وجودشناسی مبتنی بر وحدت و دریافت حقیقت در مرحله ای ورای دوگانه انگاری ذهن و عین است؛[۱۶]
زیرا چنان که پیشتر گفتیم وجود، ذهن و عین و همه چیز را فرا گرفته و خارج از آن چیزی نیست. بنابراین، وحدت شهود که در مرحله ای فراتر از تقسیم ذهن و عین تحقق می یابد، در واقع، دریافت روشن حقیقت یکتای هستی است که غیر از آن چیزی در عالم وجود ندارد.
به همین جهت، علامه هر دو عبارت را در یک عنوان جمع کرده و یک توضیح برای هر دو بیان می کند: به درستی که آنها (اهل حقیقت) در وجود، غیر الله را نمی بینند و در حقیقت، غیر از او را نمی شناسند؛ چرا که وجود او حقیقی و ذاتی است و غیر او عارضی و مجازی و در معرض فناست… زیرا این فنا و هلاکت، موقوف بر زمان نیست (چنان که بعضی از بی خردان در بند حجاب پنداشته اند) بلکه او در واقع از ازل تا ابد همواره معلوم است مثل نابودی امواج در دریا و فنای قطرات در ظرف آب. پس امواج و قطره ها هر چند که اعتبار عقلی و تمایز وهمی دارند ولی در حقیقت، وجود ندارند و وجود حقیقی برای دریاست و امواج در حقیقت نابودند و غیر آن نیستند.
همچنین کسی که شاهد حق و خلق و مظاهری است که در واقع نابودند… پس برای او جایز است که بگوید در حقیقت و درعالم خارج غیر از حق هیچ نیست. باقی، باقی است در ازل و فانی همیشه نابود است و فرمایش خداوند: «بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ»[۱۷] تفسیرش این است که از منظر عارف وجودِ اضافی[۱۸]، قائم به نفس رحمان و مدد وجود است.
به همین جهت، در لحظه ای نمود می یابد و لحظه ای به سوی نابودی می رود. قبول وجود او نیز چنین است (یعنی نمودی لحظه ای دارد). درک این حقایق دشوار است؛ به علت این که (آفرینش) بسیار لطیف و پنهان است و خداوند نیز در کلامش بدان اشاره فرمود:
«تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ»[۱۹]… »[۲۰]
یعنی: کوه ها را می بینی، و آنها را ساکن و جامد می پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند.
عارف با نگاه خدابین خود که در حقیقت با چشم خداوند، او را می بیند سراسر هستی را یک وجود واجب اصیل بی شریک مشاهده می کند و این شهود، عین حقیقی است که نه با ذهن یا وساطت مفاهیم و تصاویر ذهنی بلکه با وجود خود که غیر از آن وجود یکتا نیست، می یابد. در حقیقت، درک می کند که همه هستی اش که از آنِ خداوند است، چشم و هوش است که البته این دانایی و بینایی غیر از علم و بصیرت پروردگار یکتا نیست.
بنابراین، اگر بخواهیم بین وحدت شهود و وحدت وجود، تمایز قائل شویم و معنای اصلی این مفاهیم را تغییر دهیم، می گوییم که وحدت وجود، اشاره به راز هستی دارد و وحدت شهود، راز هستی را با ملاحظه کشف و گشایش آن بر عارف مورد اشاره قرار می دهد و صد البته که کجا این اشاره نمی تواند حتی پرتوی از حقیقت را بنماید و بازگوید.
وجود و ظهور
ذات الهی همان وجود است و غیر وجود چیست تا با آن یگانه ترکیب شود یا بر او پیشی گیرد یا پس از او بیاید، یا شریک یا شبیه او باشد یا در او اثر و کثرت و قسمتی پدید آورد. در دار هستی غیر آن یکتا هیچ نیست.
میان وجود و عدم هیچ واسطه ای نیست؛ زیرا شی ء یا موجود است یا معدوم و از آنجا که میان این دو واسطه ای قرار ندارد، پس وجود در خارج حقیقتا غیر از یکی نیست؛ همچنان که نقیض آن که عدم است بیش از یکی نیست.[۲۱]
هر چیز که متکثر است به علت غیر آن در میان افرادش قرار گرفته و چون غیر از وجود عدم است، پس چیز که در وجود کثرتی پدید آورد وجود ندارد.
وجود، عین ذات حق تعالی است که همه کلمات دیگر نیز از آن ذات، سرچشمه می گیرد. علم، قدرت و جمال و جلال و سایر صفات کمالی اگر اثر در عالم دارند و خبر از آنها می رسد همه از آن ذات متعالی، هستی گرفته اند و آن ذات، همه کمالات را یکجا و به صورت مطلق داراست. همه کمالات، ظهور و جلوه آن دلبر پرده نشینند.
موجودات عالم نیز همه وجود از او یافته و نمود آن «بود» بی بدیلند.
برای او ظهور و کثرتی در چهره نمودها و جلوه هاست…زیرا او که بلند مرتبه است از حیث ذات، پیراسته از همه کثرتها و بی نیاز از غیر است؛ هر چند که از حیث صفات و اسماء و کمالات و خصوصیات، عین هر کدام از آنهاست و از آنها بی نیاز (یعنی جدا و بی ربط) نیست.[۲۲]
علامه آملی در توضیح و تعلیل ظهور کثرت از ذات وحدت می گوید:به درستی که حق تعالی به ذات خود عالم است از حیث ذاتش (که عین علم است) ازلاً و ابدا پس به تمام کمالات ذاتی خود ازلاً و ابدا داناست. از جمله کمالاتش، احاطه به معلومات بی پایانش است که برخی ممکن و برخی غیر ممکنند.
و نیز عالم است به این که بعضی از معلومات ممکن، طالب وجود خارجی هستند و به زبان حال، این را می خواهند و بعضی خواهان این معنا نیستند؛ یعنی ممتنع الوجودند. این علم الهی از بدین جهت که ذات الهی قابل ظهور، به صورت این معلومات و حقایق است، پس واجب است که به این صورتها ظهور کند….[۲۳]
این زبان حال، زبان استعداد است. قطره ای که در دریاست می تواند مستقلاً هم بدون پیوستگی به دریا و بدون ملاحظه دریا بودن در نظر گرفته شود. حال فرض کنید که دریا بتواند تمام قطره های خود را به صورت قطره های مستقل نشان دهد تا در این جلوه، هم خود عظمت و جلال خویش را به تفصیل مشاهده کند و هم قطرات، در برابر عظمت و جبروت دریا خاضع شوند و میل بازگشت و پیوند با آن عظمت را در خود بیابند.
آفرینش پروردگار و تجلی حق تعالی هر چند با این مثال قابل قیاس نیست اما می توان با این مثال، برای درک راز آفرینش آماده شد.
اعیان ثابته
عین ثابت یعنی حقایق پایداری که در علم الهی قبل از آفرینش و تجلی در مظاهر گوناگون هست. همه پدیده های عالم، ظهورات گوناگونی دارند که یکی ظهور در این عالم مادی فانی است. ظهور دیگری هم در علم الهی دارند که عین همین پدیده ها به طور ثابت و فناناپذیر نزد خداوند روشن و آشکار است و قبل و بعد و هم زمان با ظهور محدود پدیده ها در این جهان گذرا در علم خداوند حاضر است.
کثرت تجلیات ذات احدی، از حضرت علمی و اعیان ثابته آغاز می گردد. علم بی نهایت احدی همه اعتبارات و شؤون ذاتی خود را فرا می گیرد ممکناتی که تاب تجلی انوار الهی را دارند، در ذات خود شهود می کند.
اعیان ثابته که مظاهر الهی نامیده می شوند، با جعل جاعل پدید نیامده اند زیرا آنها به حقیقت حق بازگشته و از شئون ذاتی او هستند؛ زیرا عین علم خدا بوده و علم خدا عین ذات اوست.
ولی جعل غیر از ایجاد خارجی بر چیزی صدق نمی کند و حقایق و اعیان هیچ گاه در خارج ایجاد نمی شوند. پس اثرشان معدوم ولی عینشان موجود است؛ یعنی در علم الهی موجودند ولی در خارج معدومند، پس از جهت ذاتشان مجعول نیستند و به آنها مخلوق گفته نمی شود، نه در عین و نه در علم و ضرورتا خالق می باشند؛ به علت این که واسطه ای میان آن دو (اعیان ثابته و فیض احدی) نیست: «و الخالق فی الحقیقه لیس الا واحدا.» پس ثابت شد که فاعل و قابل یکی است. و از اینجا سر الهی فاش می گردد، آنگاه که فرمود: «فَتَبارَک اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»[۲۴]
بنابر نظر علامه، اعیان ثابته مخلوق نیستند؛ زیرا از شؤون ذاتی خالق یکتا هستند و از آنجا که عین وجودند، در خارج یعنی عالم واقع موجودند ولی در نفس الامر؛ یعنی موطن ظهور آثارشان، ظهوری ندارند و به این معنا در خارج موجود نیستند:
موجودات علمی یاد شده منسوب به فیض اقدسند[۲۵] و قابلیت صرف هستند و به جعل جاعل، پدیدار نگشته اند. موجودات عینی، منسوب به فیض مقدسند که اعطای وجود هر موجود در خارج، بنابر وجود علمی ازلی ذاتی آن است. همه آنها به وجهی دیگر، منسوب به نفس رحمانی اند که سبب خروج و ظهور این موجودات از علم به عین است..[۲۶]
بنابراین، اعیان ثابته که در حضرت علمی و به عبا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 