پاورپوینت کامل الینور از زندان زنان آمریکایی می گوید ۶۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل الینور از زندان زنان آمریکایی می گوید ۶۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل الینور از زندان زنان آمریکایی می گوید ۶۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل الینور از زندان زنان آمریکایی می گوید ۶۰ اسلاید در PowerPoint :
>
نام کتاب: زندان زنان آمریکا
نویسنده: وین سنت.ج.بارتر
ترجمه: غ.قراگوزلو ناشر: اردیبهشت
سال نشر: ۱۳۷۰ (پنجم) محل نشر: تهران
تعداد صفحات: ۳۷۹ تلخیص و بررسی: مرتضی شیرودی
الینور برون، زنی جوان، تحصیل کرده، زیبا، عفیف، با اراده و شجاع است که در اثر ارتکاب جرمی کوچک، با برخورد شدید قانون، به میان مجرمین و جنایت کاران حرفه ای سقوط نموده و انواع محرومیت، شکنجه و سختی های توان فرسای زندان را با روحیه ای قوی، تحمل کرد، و تسلیم امیال و نظریات پلید زندان بانان نشد، و ضمن دفاع از ناموس و عفت خویش، ثابت کرد که حتی یک مجرم هم می تواند، دارای غرور، شخصیت، نجابت، وجدان و شرافت باشد.
الینور، با شرح سرنوشت عبرت انگیز خود، پرده های ظلم و جنایت و شکنجه دولت آمریکا، حتی در مورد مردم خود را افشا کرده، در عین حال، امیدوار است با نوشتن و نشر این خاطرات تلخ، باعث ایجاد دگرگونی کامل در رفتار و پندار زندان بانان و دولت مردان آمریکایی شود.
الینور، در کودکی با خانواده خود که جمعیت، ده نفری را تشکیل می داد، تنها در دو اتاق کوچک بدون برق، گاز، حمام و سرویس بهداشتی، در محله فقیری در شیکاگو زندگی می کرد. وضع زندگی آنان بسیار بد بود و بعد از مرگ پدرش، شرایط سخت تر هم شد.
الینور، دبیرستان را ترک کرد و ضمن تحصیل در آموزشگاه های شبانه در یک مغازه مشغول به کار شد. دو سال بعد، تحصیلات خود را در رشته طراحی و نقشه کشی به پایان رساند. و در یک شرکت خصوصی با حقوق هفته ای بیست دلار استخدام شد.
مدت زیادی از شروع کارش نگذشته بود که مدیر شرکت، امور مالی و صندوق شرکت را در عوض حقوق بیشتر به او واگذار کرد. البته این عمل مدیر شرکت بی دلیل هم نبود، زیرا با محول کردن این امور به کارمندی ساده و بی تجربه مثل او، به او این امکان را داد که با طرح نقشه ای ماهرانه، هر ماهه مبلغ هنگفتی از موجودی صندوق را به جیب بزند و کسی هم پی به این اختلاس نبرد. اما سرانجام قضیه برملا شد و الینور مورد اتهام قرار گرفت و از طرف مقامات قانونی به او ابلاغ شد که شیکاگو را برای همیشه ترک کند.
آوارگی و بدبختی او از همان جا شروع شد. مقداری از پول پس انداز خود را برداشت و سفر خود را با قطار شروع کرد، اما در طول مسافرت مریض شد، به طوری که دو هفته در یک بیمارستان بستری بود و با پرداخت هزینه بیمارستان، تنها پنجاه دلار برایش باقی ماند، بنابراین، در یکی از ارزان ترین مسافرخانه های پائین شهر، اطاقی کرایه نمود، و برای پیداکردن کار به طور مکرر به روزنامه ها و بنگاه های کاریابی مراجعه می کرد.
شبی یکی از مستأجرین زن همسایه که کاملا” مست بود، به خانه او آمد و از او خواست شب را در آن جا بماند. آن شب، زن همسایه او را تشویق به دزدی کرد و موفق شد با وسوسه های زیاد، الینور را گمراه و حاضر به همکاری با خود نماید. فردای آن روز، به بخش البسه فروشگاهی رفتند و با یک چک پنجاه دلاری بی محل و تقلبی، یک کت خریدند.
الینور که به شدت ترسیده بود، به زن همسایه گفت دیگر حاضر نیست به این کار ادامه دهد. فردای آن روز به جست وجوی کار رفت و زودتر از آن چه انتظار داشت، در دفتر یکی از هتل ها، به عنوان منشی با حقوق خوب استخدام شد، و به منزل جدیدی که در نزدیکی محل کارش قرار داشت، نقل مکان کرد.
شش هفته بعد، کارآگاهی، که در روز دزدی کت، مأمور گشت بود و او را دیده و شناخته بود به دفتر او آمده و الینور را دستگیر نموده و به اداره پلیس منتقل نمود و تحقیقات و بازجویی از او انجام شد. آن شب، یکی از بستگان، ضامن آزادی او گردید و از او خواست فرار کند، اما الینور اظهار داشت جرمی انجام داده و باید سزای کج رفتاری خود را ببیند. بنابراین، به بازداشتگاه موقت کلانتری برگشت و فردای آن روز به دادگاه محلی برده شد و قرار شد تا رسیدن نوبت دادگاه تجدید نظر، در زندان شهر زندانی شود.
زندان شهر، محلی کثیف، متعفن و پر سروصدا بود. در جایی که پنجاه نفر در آن حضور داشتند فقط یک دوش و سه دست شویی وجود داشت. غذای زندان گاه فاسد و همیشه بی مزه بود. زندان بانان بی ادب و دزد بوده و با زندانیان بدرفتاری نموده و آن ها را کتک می زدند. با وجودی که هر زندانی از نظر قانونی باید دارای دو تخته پتو، ملافه، بالش، روبالشی نو و حتی حوله و صابون باشد، ولی زندان بانان این وسایل را در اختیار آن ها قرار نمی دادند، مگر این که رشوه خوبی دریافت می کردند.
برابر قانون، زندانیان موقت یا متهمین محکوم نشده بایستی از هرنوع بیگاری و کار شاق معاف باشند، ولی در زندان کسی توجهی به این نوع قوانین نداشت و برای هر کسی متناسب با معلومات، سابقه و سلیقه اش، کار روزانه ای تعیین شده بود.
الینور در مدت شش ماهی که در زندان شهر بود، دوران سختی را پشت سر گذاشت. هنگام ورود او به زندان، یکی از زندان بانان، وسایل شخصی او را گرفت و با این که قول داد هنگام ترخیص آن ها را به او باز گرداند، هرگز این کار را نکرد.
او در طول این شش ماه استحمام نکرد، زیرا تنها دوش زندان همیشه در اختیار زنانی بود که مبتلا به انواع بیماری های مسری آمیزشی بودند، و او از ابتلا به آن بیماری ها واهمه داشت. وزن الینور از شدت تحمل آن همه رنج و ناراحتی، از شصت و پنج کیلو به چهل و دو کیلو رسیده بود.
سرانجام نوبت به دادگاه تجدید نظر رسید، اما کسی به عنوان وکیل او تعیین نشده بود و به همین خاطر هیچ دفاعی از او به عمل نیامد و سرانجام نیز معلوم نشد محکومیت نهایی و قطعی وی بر مبنای کدام یک از مواد قانون صورت گرفت. هفت سال محکومیت، آن هم به خاطر سرقت یک کت پنجاه دلاری که از او پس گرفته بودند، برای هیچ کس باورکردنی نبود. الینور به همراه محکومین دیگر که عمدتا دزدهای سابقه دار، گداها، روسپی ها، ولگردها، معتادها، قاچاقچیان و آدم کش ها بودند، به زندان باستیل فرستاده شد. در بین راه از شدت یأس و ناراحتی با صدای بلند گریه می کرد و سایرین با تعجب به او می نگریستند.
در زندان باستیل، به هر نفر یک حوله، یک تکه صابون و یک دست لباس مخصوص زندان، عبارت از یک روپوش راه راه کهنه و پوسیده و یک جفت کفش گشاد و بزرگ داده شد و بعد از آرایش و اصلاح موی سر، روانه بهداری زندان شدند.
در حین معاینه معلوم شد فقط دو نفر سالم اند و بقیه هر یک گرفتار یک نوع بیماری مسری بودند. زندان باستیل نیز از نظر کثیفی تفاوت چندانی با زندان شهر نداشت و تنها یک توالت و دست شویی برای هفتاد نفر محکوم وجود داشت. غذای زندان نیز نامطبوع و عذاب دهنده بود.
مدیر زندان، سرپرستارها، پزشکیاران و حتی آشپزها و سایر کارمندان جزء، نه تنها به اختلاس از خواروبار و مواد غذایی زندانیان می پرداختند، بلکه از بودجه مربوط به خرید قفل، شیشه، میله نرده، رنگ، لباس، پوشاک و سایر وسایل نیز می دزدیدند.
معمولاً هر صبح، اکثر زندانیان تحت تأثیر محیط، خستگی و تحمل ناراحتی های حاصل از بی خوابی و خستگی تلاش شب گذشته، ناشی از درگیری با ساس، کک، شپش، سوسک و سایر حشرات! ناراحت بودند و عکس العمل ناراحتی درونی خود را با فحش و ناسزاگویی، ظاهر می کردند. تعداد انگشت شماری هم کاملاً خوش و سرحال به نظر می رسیدند؛ آن ها معمولاً افراد ولگرد و بیچاره ای هستند که در بیرون زندان هیچ سرپناهی ندارند.
زندانیان مصاحبه ای هم با رئیس زندان داشتند. رئیس مردی پنجاه ساله و هرزه بود. او در مصاحبه با الینور گفت: وظیفه هر زندانی این است که بدون چون و چرا همیشه تابع دستور و خواسته رؤسای خود باشد و سعی کند خود را با محیط و موضوعات اطراف وفق داده و با هر چه پیش می آید، بسازد و مخالفت نکند. در مقابل، مسئولین زندان نیز وظیفه دارند با برقرار کردن مقررات شدید و بی نهایت سخت، انتقام قانون را از محکومین بگیرند و راه و رسم زندگی صادقانه را به آن ها بیاموزند و آن ها را اصلاح کنند.
سپس در حالی که سعی در نزدیک شدن به الینور و در آغوش گرفتن او داشت، از او پرسید: آیا دوست دارد تا زمانی که در زندان است راحت و آسوده باشد؟ اما الینور که حاضر نبود خود را آلوده سازد و به این سادگی حیثیت، شرافت و ناموس خود را از دست بدهد، در مقابل خواسته او، مقاومت کرده و از اتاق بیرون آمد، اما رئیس که از خواسته خود دست بردار نبود، او را به عنوان منشی امور اداری زندان تعیین کرد و یک اتاق مرتب و یک دست لباس تمیز در اختیار او قرار داد. هفته ها گذشت و وضعیت جسمانی الینور در نتیجه استراحت و استفاده از غذاهای خوب، بهتر شد. رئیس زندان که تصور می کرد از این طریق، توجه او را به خود جلب نموده است، نیمه شبی از راه مخفی داخل گنجه لباس ها، وارد اتاق الینور شد، اما به علت عدم پذیرش او و تهدید به رسوایی، مجبور به ترک اتاق شد.
فردای آن روز، او را به بند قبلی برگرداند و از آن روز، آزار و اذیت او توسط رئیس شروع شد. ابتدا او را در کارگاه دوزندگی زیرزمین زندان که کارگاه کار با اعمال شاقه محسوب می شد، به بیگاری واداشت و دوباره، به علت کمبود غذا و هوای کثیف و آلوده کارگاه، روز به روز لاغرتر و رنگ پریده تر شد.
پرستاران برای اذیت کردن او، به انواع دسیسه ها و رذالت ها دست می زدند و به بهانه های مختلف برای او دردسر درست کرده
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 