پاورپوینت کامل گفتگو؛ فلسفه نیاز بشر به دین ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتگو؛ فلسفه نیاز بشر به دین ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو؛ فلسفه نیاز بشر به دین ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو؛ فلسفه نیاز بشر به دین ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :
>
اشاره
حجت الاسلام والمسلمین ابوالفضل ساجدی در سال ۱۳۴۰ در شهرستان آران و بیدگل به دنیا آمد. مقدمات و سطح را طیّ سال های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ نزد اساتید برجسته ای؛ از جمله حضرات آیات اشتهاردی، اعتمادی، ستوده، پایانی، طاهری گلپایگانی، صالحی مازندرانی و طاهری خرم آبادی فراگرفت. در سال ۱۳۶۴ نیز به درس خارج فقه و اصول آیت الله العظمی وحید خراسانی، آیت الله العظمی روحانی، آیت الله العظمی شیخ جواد تبریزی و برخی علما و مراجع بزرگ دیگر رهسپار گردید.
پس از پایان درس خارج، در سال ۱۳۷۲ به کانادا عزیمت کرده و مدرک کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی را از دانشگاه مک گیل و دکترای فلسفه دین را از دانشگاه کونکوردیا اخذ نمود. آثار علمیِ پرشمار استاد؛ اعم از کتاب و مقاله، عمدتاً در موضوعات فلسفه دین و روان شناسی با رویکرد دینی است که به دو زبان فارسی و انگلیسی نگاشته شده است. او در حال حاضر، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) بوده و مدیریت «قطب علمی فلسفه دین اسلامی» را نیز بر عهده دارد.
***
اساساً خاستگاه مسئله «نیاز بشر به دین» کجاست؛ به این معنی که نخستین بار، این بحث از چه زمانی به عنوان یک مسئله درآمد؟
از آنجایی که اندیشه و تاریخ بشر به تصویر کشیده است، نشان می دهد که از قدیم الایام، این سؤال همیشه مطرح بوده است. در ابتدا اندیشه های نسبتاً خامی در باب دین مطرح می شد. ما هر چقدر تاریخ زندگی بشر را ورق می زنیم، می بینیم که او به گونه ای در باب خدا، سخن گفته و به گونه ای در مقام تفسیر جهان و جایگاه خودش در جهان برآمده که نشان دهنده نوعی نیاز فطریِ ثابت و مستمر در همه انسان ها بوده است و این خودش از شواهد فطری بودن دین است.
مطالعه تاریخ بشر، گویای نوعی تمایل به ارتباط با خدا است؛ ولو اینکه به نحو غلط، خالق را به ماه و ستاره و موجودات مادی نسبت می دادند؛ چون تحلیل مناسبی از خودشان و هستی نداشتند؛ مثلاً خدا را به ستارگان، خورشید و بت ها نسبت می دادند و آن ها را می پرستیدند.
قرآن کریم، درباره حضرت ابراهیم(ع)می گوید که روش ایشان در مواجهه با مردم، بر اساس همان اعتقاد آن ها بوده است. حضرت (ع) به آن ها این نکته را تذکر می داد که اگر این چیزی که می پرستید، خداست، پس چرا زائل می شود؟ حضرت (ع) با استفاده از همین روش با آن ها مجادله کردند تا فطرت ها را بیدار کنند.
به هر حال اصل اعتقاد به خدا، امری بوده که در دوره های مختلف وجود داشته است؛ بنابراین خاستگاه و ریشه نیاز بشر به دین، به مجموعه تاریخ انسان برمی گردد. از همان آغاز، اندیشه های فلسفی ما در باب خدا نیز طرح شد و این هم به نظر می رسد شاهدی بر فطری بودن اعتقاد به خداست.
در طول تاریخِ بشر، همیشه این گونه سؤال ها مطرح بوده که خالق این جهان کیست؟ من در این جهان، چه رابطه ای با آن خالق دارم؟ در عرض تاریخ هم اگر نگاه کنیم، می بینیم در اقصی نقاط جهان، گویی این سؤال ها برای همه انسان ها مطرح بوده است؛ بنابراین این طور نیست که اگر به تاریخ آفریقا، آسیا، آمریکا یا اروپا مراجعه کنیم، آنجا دیگر این سؤال ها مطرح نباشد.
همه جا این سؤال ها مطرح بوده است؛ ولی گاهی در تعیین مصداق دچار اشتباه می شدند و یا به نحو کاذب، این سؤال ها را پاسخ می دادند. قرآن کریم هم به دفعات، به این نیاز و خواسته مهم انسان اشاره می کند.
نیاز بشر به دین در روان شناسی هم مطرح شده است. در حال حاضر، روان شناسان برخی از جوانب این بحث را تحت عنوان «تجربه دینی» Religious (Experience)/ (Top) Experience مطرح می کنند. حتی در پی وقوع برخی تحولات، روان شناسانی که نگاه منفی و بدبینانه ای به دین داشته اند، تردیدهای جدّی در دیدگاهشان به وجود آمد. تحولات مکاتب روان شناسی به خوبی این را نشان می دهد که دیدگاه هایی که در همین دو سده اخیر پدید آمده، نقدهای جدّی را نسبت به دیدگاه های کاملاً مادی گرا مطرح کرده اند؛ دستِ کم، معتقد شده اند که انسان، واجد ابعاد ناشناخته بسیاری است که باید به آن توجه کرد.
انعکاس این تحولات را در دیدگاه های روان شناسان انسان گرا می بینیم. از دیدگاه روان شناسان انسان گرا، یکی از ویژگی های انسان، ابعاد معنوی و نیاز ارتباط او با خدا و امور مقدس است. الآن روان شناسان رشد، در باب رشدشناختی می گویند: انسان از یک سطحی، مفهوم خدا را درک می کند. از دیدگاه روان شناسان رشد، طرح سؤال درباره خدا، امر مشترک و متعارفی در همه انسان هاست و با فطرت و ذاتشان پیوند دارد.
این ها همه گویای نوعی نیاز است. حالا مهم این است که اگر ما نیازی را کشف کردیم، ببینیم که این نیاز چگونه باید پاسخ داده شود. اگر من واقعاً رسیدم به اینکه بدنم نیازمند غذاست، لازم است که بررسی کنم که بدن من دقیقاً به چه غذاهایی نیازمند است و هر کدام از غذاها می تواند چه خواصی برای بدن داشته باشد؟
البته ما در اینجا به تحلیل های دقیق و گسترده پزشکی نیازمندیم. صِرف این که بدانیم انسان به غذا نیاز دارد، صحیح نیست که هر غذایی را مصرف کند. در بُعد ارتباط با خدا هم اصلِ این نیاز به خوبی مشاهده می شود. در بُعد نیازهای روانی و معنوی، مسائل مختلف و متعددی وجود دارد؛ اگرچه ابهاماتی هم هست. ولی اصل این نیاز، در طول تاریخ وجود داشته است.
چطور شد که دانش نوبنیاد فلسفه دین، متکفّل این بحث شد؟
فلسفه دین (Philosophy of Religion) دانشی است که به یک معنا، از غرب آمده و خاستگاه آن الهیات مسیحی بوده است. فلسفه دین، یک فلسفه مضاف است. به یک معنا، فلسفه دین در مقام تحلیل و تبیین عقلانی آموزه های دین است. از فلسفه دین، دستِ کم می شود دو تعریف ارائه داد: یک تعریف، مبتنی بر رویکرد سنتی و دیگری، مبتنی بر رویکرد جدید است.
اصطلاح سنتی آن، به معنی تلاش عقلانی برای تبیین، توجیه، اثبات و دفاع از مفاهیم و آموزه های دینی است؛ یعنی به عبارت دیگر، بنیاد نهادن دعاوی دینی بر عقل نظری که به این معنا، فلسفه دین با کلام فلسفی، بسیار نزدیک است و در گذشته هم فلسفه دین به همین معنا، در پی اثبات و توجیه عقلانیِ وجود خدا بوده است.
این توجه و تمرکز در باب موجّه ساختن وجود خدا از طریق روش عقلانی، به دلیل این است که وجود خدا در مسیحیت، بسیار برجسته است. مسائلی که در فلسفه دین به این معنا به کار می رود، در مقام ارائه نظریه ای منسجم برای تبیین جهان است؛ بر خلاف دیدگاه هایی؛ مثل بودیسم و هندوئیسم که آن ها به این معنا، دنبال ارائه یک نظریه منسجم نیستند؛ بلکه به دنبال برخی دستورالعمل های اخلاقی و آداب و رسوم مذهبی هستند. فلسفه دین به معنای سنتی آن، سابقه ای طولانی در غرب دارد.
خاستگاه اصطلاح دوم و جدید فلسفه دین هم که در ایران، بیشتر به همین معنا رایج است، در غرب است. عمر فلسفه دین به معنای جدید آن، به اواخر قرن هجده برمی گردد. درباره تعریف جدید فلسفه دین، اجمالاً می توانیم بگوئیم که فلسفه دین، نوعی تحلیل یا ژرف کاوی بشری یا تحلیل بشری از عقاید و آموزه های دینی است که ضرورتاً در مقام دفاع یا ردّ آن ها نیست.
فلسفه دین در تعریف قبلی آن، برای تبیین، توجیه، اثبات و دفاع از آموزه های دینی بود؛ اما به تدریج در این دو قرن اخیر، سمت و سوی فلسفه دین عوض شد و دیگر درصدد دفاع نیست و به همین خاطر، ما فلسفه دینِ ضدّ دین هم داریم؛ فلاسفه دینِ دین گرا هم داریم؛ به عبارت دیگر، دانشی است که با استفاده از ابزار معرفت بشری؛ مثل عقل، تجربه درونی و یا تجربه بیرونی، در مقام تبیین خود دین، آموزه های بنیادین دین و یا احیاناً مبانی و مبادی تصوری و تصدیقی دین برمی آید.
فلسفه دین به معنای سنتی آن، در میان مسلمانان هم وجود داشته و دارد. متکلمان مسلمان که از روش عقلانی بهره می بردند، دنبال همین هدف بودند. ولی به هر حال خاستگاه فلسفه دین به معنای جدید آن، در غرب است.
در باب تعریف جدید فرمودید که فلسفه دین، به تحلیل و تبیین عقلانی آموزه های دین می پردازد؛ اما به نظر می رسد که بعضاً به آموزه های دینی، نگاهی صرفاً انتقادی می شود و تنها، تحلیل و تبیین عقلانی و منصفانه نیست. این رویکردِ صرفاً انتقادی، با اصول تعریف جدید، سازگاری دارد؟
الآن در فلسفه دین به معنای دوم که می گوئیم در مقام اثبات یا رد نیست، ممکن است نقد هم باشد. فلسفه دین به معنای دوم، هم شامل ردّ دین و هم شامل اثبات دین می شود و بلکه تحلیل عقلانی و حتی تحلیل های غیرعقلانی را دربرمی گیرد. ما بعضی از این نگرش ها و ادلّه آن ها را قبول نداریم و رد می کنیم و آن ها را تمام نمی دانیم؛ ولی یک مقدار، دلیلش این است که نسبت به همه ادیان، حکمی واحد و بدون توجه به خصایص هر دین داده اند. بعضی از نگرش ها و تبیین ها، نه قابل اثبات است و نه قابل قبول.
به نظر می رسد برخی از مباحثی که هم اکنون در غرب، ضمن مسائل فلسفه دین از آن ها بحث می شود؛ همچون مسئله «معنای زندگی»، به دلیل ریشه ها و علل پدید آمدن آن ها، واقعاً مسئله ما ایرانیان مسلمان نباشد. آیا در باب مسئله انتظار بشر از دین هم این گونه است؟
این نکته که آیا هر چه فلسفه دین مطرح کرده است، مسائل ما هست یا نه سؤال خوبی است. ما معتقدیم که می توانیم یک فلسفه دینِ عام داشته باشیم و یک فلسفه دینِ خاص. فلسفه دین عام می تواند ناظر به مشترکات میان ادیان باشد و فلسفه دین خاص، ناظر به اسلام یا هر دین دیگری به طور جداگانه. ما معتقدیم که فلسفه دین اسلامی هم داریم و می توانیم هم داشته باشیم. حتی فلسفه دین شیعی نیز می تواند به تبع نظام اندیشه خاصی که دارد تا حدّی با فلسفه دین غیرشیعی متفاوت باشد.
این تفاوت ها ناظر به نوع رویکرد ما در پاسخ هاست یا این که مسائل آن ها با یکدیگر متفاوت است؟
نه مسئله آن ها با یکدیگر تفاوت دارد. اولاً ما باید این سؤال را روشن کنیم که به دنبال یک نگاه پیشینی به فلسفه دین هستیم یا یک نگاه پسینی؟ به عبارت دیگر، آیا ما می خواهیم فلسفه دینِ موجود را تعریف و تحلیل کنیم یا فلسفه دینِ مطلوب را؟ فلسفه دین موجود؛ یعنی همان فلسفه ای که الآن در جامعه علمی، در آثار منتشر شده به عنوان فلسفه دین، از آن بحث می شود. فلسفه مطلوب؛ یعنی اینکه اگر ما بخواهیم یک فلسفه دین بنا کنیم، چه تعریف و چه مؤلفه هایی دارد؟
و بعد هم این که ما دنبال تعریف فلسفه دین موجود هستیم و می خواهیم از آن، به فلسفه دین مطلوب پل بزنیم. حالا در اینجا، مجال این نیست که به طور مفصل درباره آن بحث کنیم. ولی به طور کلی، جامعه علمی ما به دنبال این هدف است. ما در «قطب فلسفه دین» که تشکیل داده ایم، به دنبال این هدف هستیم. مراکزی که به بحث فلسفه دین می پردازند، خوب است که هم به فلسفه دین موجود بپردازند و هم به فلسفه دین مطلوب و اسلامی.
نکته دیگر این که فلسفه دین مطلوب نمی تواند کاملاً منعزل و جدای از فلسفه دین موجود باشد؛ یعنی یک چیزی بگوئیم که اصلاً زبان مشترکی با دیگر اندیشمندان در دنیا نداشته باشد. باید زبانمان مشترک باشد و بتوانیم با دنیا حرف بزنیم. ما اگر می خواهیم سخنی بگوئیم، می خواهیم دیدگاه های اسلامی را بیان کنیم. درباره سایر ادیان هم باید چنین باشد.
سخنان ما باید برای دیگران قابل فهم باشد. فلسفه دین اسلامی یعنی چی؟ چه تفاوتی با فلسفه دینِ مثلاً مسیحی یا غربی دارد؟ چرا آن را ترجیح می دهیم؟ چگونه می توانیم از آن دفاع کنیم؟ پس باید ارتباط میان فلسفه دینِ پیشینی با فلسفه دینِ پسینی روشن باشد و باید با زبان مشترک، با بقیه اندیشمندان جهان سخن بگوئیم. در فلسفه دین موجود، ممکن است ما به اصل طرح مسئله انتظار بشر از دین، انتقاد داشته باشیم. یک وقت نگاه ما، نگاه طلبکارانه است؛ اما یک وقت نوع نگاه ما بدهکارانه است. یک وقت نگاه ما تکلیف گراست؛ یک وقت نوع نگاه ما حق گراست که البته از نظر اسلام، باید به هر دو توجه کرد.
اسلام نمی گوید شما تکلیف گرایی را دنبال کن؛ نه نمی گوید حق گرایی را دنبال کن. اسلام می گوید حق و تکلیف، متضایف یکدیگرند؛ هر دو با هم ارتباط دارند. ما نه حق گرایی صِرف را تأیید می کنیم و نه تکلیف گرایی صِرف را و نه آن کسی را که می گوید شما مکلّف هستید و هیچ حقی ندارید.
ما حق را در درجه خاصی تحلیل و تعریف می کنیم و می توانیم برای آن، مبنای نظری مطرح کنیم. از جمله انتقاداتی که امروزه در این خصوص وارد می کنند، این است که زمان، زمان حقوق بشر است و ما فقط باید حق گرایی را تبیین کنیم و به آن عمل کنیم. آن ها معتقدند، دوران تکلیف گرایی گذشته است. بشریت پیشرفت کرده و چون پیشرفت کرده است، دیگر باید دنبال حق خودش باشد. معنی ندارد که ما بگوییم مکلّف هستیم. کسی نمی تواند برای انسان، تکلیف معین کند.
این، یک نگاه افراطی است که امروزه وجود دارد. امروزه برخی روشنفکران، حرف های ناصحیح می زنند؛ به طور مثال، جناب آقای دکتر سروش صریحاً از همجنس گرایی دفاع می کند. در سخنرانی که ایشان در یکی از دانشگاه های خارج از کشور داشته اند، از ایشان می پرسند که نظر شما در این زمینه چیست؟
ایشان این گونه پاسخ می دهند که این کار در اسلام و ادیان، کار قبیحی است؛ ولی امروزه ما دنبال کشف حقوق بشر هستیم؛ اینکه انسان ها چه حق و امتیازی و چه خواسته ها و حقوقی دارند. با توجه به نگاه جدید به بشریت، این هم یکی از حقوق بشر است و می تواند به دنبال آن باشد و نمی شود او را محدود کرد.
بر اساس همین مبنا، گاهی توصیفاتی را که در باب قهّاریت و قادریت خداوند به کار می بریم، نقد می کنند و می گویند: این که خداوند، قادر و قهّار و مالک است و تعابیر دیگری از این دست، این ها برای عهد عتیق بوده است.
این قدر بر سر بشریت نزنید که تو ضعیف هستی و همه چیز از آنِ خداست و تو هیچ نیستی و او بر تو قاهر است. این ها دیدگاه های پادشاهانه و سلطنت گرایانه است. دوران حاکمیت پادشاهی گذشته است. ما در دوران دموکراسی و آزادی بشر هستیم. جناب دکتر سروش، به کار بردن این واژه ها را درباره صفات خدا، بر رویکردهای پادشاهانه حمل می کنند و معتقد هستند این نگاه، با دموکراسی مخالف است. ایشان اعتقاد دارند که امروزه باید از واژگان نرمش و مهربانی و محبت سخن بگوئیم.
همه این ها مغالطه است. خدا هم رحیم است هم رحمان و هم قهّار و متکبّر است. همه صفات را داراست. بستگی دارد که انسان از اختیارات خودش چگونه استفاده کند. آیا استفاده از آن، درست است یا غلط؟ و در مسیر خودش چگونه حرکت می کند؟ اگر پلیس، کسی را جریمه کرد، باید بگوئیم دوران، دورانِ دموکراسی است؛ چرا پلیس جریمه می کند؛ این ها مربوط به دوران عصر عتیق بوده؟
آیا آزادی انسان به این معناست که بگوئیم در خیابان، هر طور که می خواهی حرکت کن؛ می خواهی راست برو یا چپ برو و… آیا آزادی این است که بگوئیم اگر کسی می خواهد از آزادی اش استفاده کند و دیگری را با چاقو به قتل برساند، چه حقی داریم که جلوی او را بگیریم؟
آیا اگر کسی مثل صدام را مجازات کنند، به بشریت خدمت شده یا این که او را آزاد بگذارند؟ کدام یک از این ها خدمت است؟ همه انسان ها معتقدند که باید جلوی این اعمال را گرفت. اگر آزادی ها محدود و مشخص نشود، هیچ انسانی به کمال خود نمی رسد. به کمال رسیدن، قواعد و ضوابطی دارد.
این مدّعی اتی که بعضاً درباره آزادی انسان و حقوق او مطرح می شود، مملوّ از مغالطه و بی توجهی نسبت به مباحث نظری و مبنایی است که ضرورتاً باید به آن توجه کرد؛ اما به هر حال این دو رویکرد وجود دارد و همین هاست که افراط و تفریطش، ثمرات نامناسبی دارد که امروزه می بینیم روشنفکران ما به این سمت ها کشیده شده اند و صریحاً حرف هایی را مطرح می کنند که در ذهن جوانانی که فرصت و امکان مطالعه و تحقیق ندارند، ایجاد شبهه می کند. ما در بازار آشفته ای زندگی می کنیم که در این بازار، تبلیغات کالاهای بسته بندی شده مضر و مسموم، بسیار است و به راحتی انسان ها را دچار غفلت و گمراهی می کنند.
در بحث فلسفه دین هم برخی سؤالات مطرح شده که به نظر می رسد چندان موجه نباشد. البته ما به آن ها پاسخ می دهیم. در باب انتظار بشر از دین، این سؤال جدّی مطرح است که آیا انسان در برابر خدا و دین، حق دارد یا تکلیف؟
پاسخ اجمالی به این سؤال اساسی، این است که اولاً باید انسان را بشناسیم و این را بدانیم که خداوند، خالق مطلق است و انسان، مالک حقیقی چیزی نیست. این مطلب، اقتضاء می کند که بگوییم انسانی که چیزی از خود ندارد، هیچ ادعایی هم نباید داشته باشد. در دیدگاهی اخلاقی، اگر بر خلاف این معتقد باشیم، به نوعی ناسپاسی دچار شده ایم. این نگاه، در فضایی دینی است.
ما معتقدیم که بین حق و تکلیف، رابطه متضایف وجود دارد. هر جا حقّی هست، تکلیفی هم هست و هر جا تکلیفی هست، حقّی هم هست؛ یعنی مثلاً ما حق داریم که از فضای خیابان برای حرکت خودمان به سمت مقصد استفاده کنیم، ولی در برابر این حق، مکلّف هستیم این مسیر را به گونه ای طی کنیم که به حقوق دیگران خللی وارد نشود.
به نظر می رسد مسائلی که مطرح فرمودید، مبتنی بر رویکرد اخلاق تکلیف گرا است. قاعدتاً شاید این رویکردی که فرمودید در اخلاق فایده گرا، چندان معنای موجّهی نداشته باشد. این دیدگاه شما در اخلاق تکلیف گرا، قابل طرح است.
البته آن دسته که معتقد به سودگرایی هستند، خودشان می پذیرند که باید قواعد اجتماعی را رعایت کرد؛ به خاطر این که بتوان به همان منافع مدّ نظر خودشان، دست پیدا کرد. امروزه، مسائلی که در باب دین مطرح است، مبتنی بر بعضی مسائل نظری است که در آن هم دیدگاه های متفاوتی وجود دارد.
نمی توانیم در میان این مکاتب، تزلزل داشته باشیم. باید در میان مکاتب مختلف، مکتبی را که معقول تر و موجّه تر از بقیه است، صحیح تلقّی کنیم و از آن دفاع کنیم؛ به عبارت دیگر، مسائل اندیشه ای و ن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 