پاورپوینت کامل امتحان کتبی و مصاحبه حوزه ی نرجس(س) ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امتحان کتبی و مصاحبه حوزه ی نرجس(س) ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امتحان کتبی و مصاحبه حوزه ی نرجس(س) ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امتحان کتبی و مصاحبه حوزه ی نرجس(س) ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
>
امتحان کتبی و مصاحبه ی حضوری برای ورود به حوزه ی نرجس(س)
ماه صفر بود برای دیدن دختر و داماد و نوه هایم باید به خارج از کشور می رفتم بعد از برگشتنم به حوزه ی علمیه نرجس(س) رفتم. اطّلاع داشتم که امتحان ورودی به آن حوزه حدوداً در همان تاریخ است وقتی وارد دفتر حوزه شدم و گفتم برای امتحان ورودی آمدم مسئول دفتر سری تکان داد و گفت دیر آمدید یک هفته پیش انجام شد. توی دلم آشوب به پا شد گفتم ولی من آمدم امتحان بدهم،
فکر می کردم هنوز وقت است که باز همان مسئول عذرم را خواست و باز من اصرار کردم. حاضرانی که در آن جمع بودند همه متوجّه اشتیاق من و بی قراری فرصت از دست رفته ام شدند که یکی از آنان که بعدها فهمیدم استاد بزرگوار خانم اعتمادی است، دلداری ام داد و فرمود نگران نباشید سال دیگر تشریف بیاورید. کمی بلندتر از قبل و البته با صدایی لرزان گفتم اصلاً حرفش را هم نزنید مدّت ها سرگردان گشتم تا اینجا را پیدا کردم.
تحمّل برای یک سال دیگر را از من نخواهید. کمی سکوت برقرار شد، دیدم ایشان با خانم نورانی دیگری که بعدها فهمیدم خانم طاهایی است آرام آرام چیزهایی گفت و بعد رو به من کرد و فرمود: فقط یک راه هست، سراسیمه گفتم قبول. لبخندی زد و گفت صبر داشته باش تا بگویم ما فردا عازم بندر ترکمن هستیم آن جا شعبه ای از حوزه نرجس(س) داریم امتحان ورودی آن ها فردا انجام می شود مسافت یازده ساعت است و با مینی بوس می رویم اگر همسرت اجازه بدهند می توانی همراه ما بیایی و با طلبه های بندر ترکمن که البته شیعه هم نیستند و بلکه از مسلمانان اهل تسنّن هستند امتحان بدهی.
در آن اتاق یک باره جاده ای را دیدم به طول یازده ساعت، فضای یک مینی بوس، صدای امواج دریا در بندر ترکمن را هم می شنیدم. امتحان ورودی حوزه قرار نبود با این شرایط باشد در افکارم زیر و بالا می رفتم که صدای خانم اعتمادی مرا به خود آورد: چی شد؟ فرصت شما کم است از همسرت اجازه بگیر و فردا آماده باش.
البته کتاب هایی هم هست که باید تا فردا بخوانی. بی اراده دستم به طرف تلفن داخل اتاق خزید و صدای همسرم را شنیدم که می گفت: الو بفرمایید. آرام آرام گفتم اجازه می دهید برای امتحان ورودی حوزه نرجس(س) به همراه اساتید با مینی بوس بروم بندر ترکمن، همین فردا، میشه؟
از آن طرف سیم صدایی نمی آمد عجیب بود من هم اصراری نداشتم صدایی بیاید چرا که می ترسیدم صدا، صدای مخالفت باشد. خانم طاهایی به خانم اعتمادی نگاه می کرد و خانم اعتمادی به من و من هم چنان توی مینی بوس و توی جاده بودم که صدای همسرم تکانم داد: این چیزهایی که گفتی شوخی بود؟
گفتم: نه نه من الان در حضور اساتید محترم دارم از شما اجازه می گیرم… و لحظاتی بعد اجازه داده شد و من خطّ ممتد جاده را می دیدم و طول راه را… و فردای آن روز نه این که من به حوزه بروم و به آن ها ملحق شوم بلکه همان مینی بوس کنار خانه ی ما منتظر بودند که به آن ها پیوستم و مینی بوس راهی جاده شد. خانم اعتمادی پرسید این ساک چیست؟
گفتم کتاب هایی که باید بخوانم. خندید و گفت فقط یازده ساعت فرصت داری. گفتم: بله می دانم الان شروع می کنم. و اولین کتاب را باز کردم.
تکان های مینی بوس مانع خواندن کتاب می شد و من خودم را به دست این تقدیر عجیب سپرده بودم. در قسمت انتهایی مینی بوس هفت، هشت طلبه هم بودند که از رخسارشان می شد فهمید که ایرانی نیستند چند تا چینی بودند، چند تا هندی، چند تا هم پاکستانی که برای تعطیلات، حوزه به آن ها اجازه داده بود تا بندر همراه جمع باشند. دو سه ساعت از مسیر گذشته بود که خانم طاهایی به عقب مینی بوس و نزد من و آن طلبه های خارجی آمدند و نشستند.
سپس رو به یکی از طلبه ها کردند و فرمودند برایمان یک چیزی بخوان! طلبه مورد خطاب که بعدها فهمیدم با ارشاد خانم طاهایی شیعه شده گفت: بله؟ توی مینی بوس راننده نامحرم شما می گویید یک چیزی بخوانم؟!
خانم فرمود: نگفتم که آواز بخوانی یک چیزی بخوان. طلبه گفت: خجالت می کشم. شما استاد من هستید و خانم فرمود: اینجا استاد شما نیستم همسفر شما هستم! و طلبه ی پاکستانی چیزهایی خواند که بعد از ترجمه فهمیدیم مدیحه سرایی برای امام حسین(ع) را زمزمه کرده است.
بعد از
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 