پاورپوینت کامل زندگی نامه ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی (ابن ابی عزاقر) ۹۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زندگی نامه ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی (ابن ابی عزاقر) ۹۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زندگی نامه ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی (ابن ابی عزاقر) ۹۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زندگی نامه ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی (ابن ابی عزاقر) ۹۳ اسلاید در PowerPoint :

>

چکیده

این مقاله به بررسی ابعاد گوناگون زندگی ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی، معروف به ابن ابی عزاقر از علمای دوران غیبت صغرای امام زمان پرداخته و در آن به آراء، عقائد، فعالیت ها، پیروان، تألیفات، اختلافات و نظر علماء درباره ایشان اشاره شده است.

وی در ابتدا از فقها و شیعیان امامی و بر عقیده درست بود تا اینکه حسین بن روح به مقام نیابت خاصه رسید، پس بر او حسد برد و از مقام خود سوء استفاده کرد و عقاید ناصحیح و کفرآمیز را تبلیغ نمود تا آنجا که از سوی امام زمان (ع) توقیعی در ردّ و لعن او صادر گشت.

در این بررسی سعی ما بر آن است که از منابع تاریخی، فقهی، کلامی و رجالی معتبر استفاده شود و چنانچه یک مطلب در چند کتاب به هم شباهت داشت، مستند ما نزدیک ترین و معتبرترین منبع به عصر حیات شلمغانی بوده است.

مقدمه

بحث از منجی و مدّعیان دروغین مهدویت در اسلام به دوران رسول خدا (ع) باز می گردد. در طول زندگی ائمه اطهار(ع)، نمونه هایی از این مدعیان دروغین را می توان یافت.

از زمان ولادت حضرت صاحب الزمان (ع) تا به حال، این مسئله بسیار گسترش یافته و هر کس به گونه ای خود را منجی عالم بشریت معرفی کرده، اقدام به تشکیل فرقه نموده و مردم ساده دل و دوست دار اهل بیت (ع) را گمراه ساخته است.

از این میان، گاه دیده می شود افراد بی سواد چنین ادعایی دارند و حالت خود را به حضرت رسول اکرم (ع) تشبیه می کنند؛ از این جهت که ایشان هم امّی بودند.

گاهی نیز اتفاق افتاده است که افراد عالم و آگاه از مسائل دینی به انحراف کشیده شده اند. البته این گروه خطرشان بسیار بیشتر از گروه اوّل است؛ چرا که با مغالطه و تأویل های ناصحیح از دین، عقاید باطل خود را مطرح می نمایند.

ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی، معروف به ابن ابی عزاقر یکی از این افراد بود که با مقام علمی و جایگاهی که نزد شیعیان داشت، ادعاهای بی اساسی را مطرح نمود و برخی را نیز دور خود جمع کرد تا جایی که از سوی امام زمان (ع) توقیعی در لعن او به دست حسین بن روح نوبختی، نائب آن حضرت رسید.

تا به حال در کتاب هایی که در زمینه مهدویت نگاشته شده، به صورت پراکنده مطالبی درباره این شخص آمده است، لیکن در هیچ یک از این منابع، زندگی نامه و عقاید او به صورت کامل مورد بررسی قرار نگرفته است. ما به امید خداوند متعال، در این مقاله قصد داریم تا حد امکان، زندگی نامه دقیق و کاملی را از شلمغانی ارائه دهیم.

زندگی نامه

«شلمغان، ناحیه ای از نواحی واسط الحجاج است و جماعتی از نویسندگان به آنجا منسوب می شوند.» (یاقوت، ۱۹۹۵، ج ۲: ۲/۳۵۹) ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی از فقها و علمای مشهور دوران غیبت صغرای امام زمان (ع) می باشد.

کنیه او ابن ابی العزاقر است، لیکن در کتاب «کامل فی التاریخ»، او را ابن ابوالقراقر (ابن اثیر، ۱۹۶۵: ۸/۲۹۱)؛ و در کتاب البدایه و النهایه، او را« ابن العرافه» نام برده اند (ابن کثیر، ۱۹۸۶: ۱۱/۱۷۹).

گفته اند او در بغداد، پیشه دبیری و صنعت کیمیایی می دانست (یاقوت، ۱۴۱۴: ۱/۱۰۶). شلمغانی در نزد شیعیان، وجاهت و آبروی زیادی داشت. شیخ طوسی در کتاب غیبت خود آورده است:

«ابوجعفر بن ابی عزاقر در نظر طایفه بنی بسطام دارای آبرو و وجاهت زیادی بود و این آبرومندی به دلیل آن بود که شیخ ابوالقاسم حسین بن روح در نظر مردم برای او منزلت و جایگاه خاصی ایجاد کرده بود.» (شیخ طوسی، ۱۳۸۷: ۶۹۸).

شلمغانی در ابتدا، شیعه امامی و بر عقیده درست بود تا اینکه حسین بن روح به مقام نیابت خاصه رسید، پس شلمغانی بر او حسد برد و از مقام خود سوء استفاده کرد و عقاید ناصحیح و کفرآمیزی را تبیلغ نمود تا آنجا که از سوی امام زمان (ع) توقیعی در ردّ و لعن او صادر گشت.

نجاشی در رجال خود می گوید: «ابوجعفر المعروف بابن ابی العزاقر کان متقدماً فی أصحابنا فحمله الحسد لأبی القاسم الحسین بن روح علی ترک المذهب و الدخول فی المذاهب الردئیه حتی خرجت فیه توقیعات.» (نجاشی، ۱۴۰۷: ۳۷۸).

او به واسطه دوستی ای که با محسن پسر ابوالحسن علی بن محمد فرات، وزیر مقتدر بالله عباسی داشت، به دستگاه وزارت درآمد و به کتابت و دبیری پرداخت، لیکن پس از کشته شدن محسن و پدرش در زمان وزارت خاقانی مخفی شد و به ناصرالدوله در موصل پناه برد و وقتی بغداد آرام شد، دوباره آنجا بازگشت و دعوی های تازه آورد (ابن اثیر، ۱۹۶۵: ۸/۲۹۱).

مسکویه در تجارب الامم می گوید: «پس از یورش بردن هجری بر کاروان حاجیان، محسن از خشم کسانی که بیچاره کرده بود، بترسید که مبادا رشوه ها که گرفته و از پرداخت مجازات ها به سود خود چشم پوشی کرده است، آشکار شود.

پس ابوجعفر شلمغانی، مشهور به ابوالعزاقر را جانشین خود در پایتخت برای گروهی از کارگزاران نهاد.» (مسکویه، ۱۳۷۹: ۵/ ۱۸۶) شلمغانی پس از بازگشت به بغداد، ادعای خدایی و حلول کرد و در میان پیروان خود عقاید فاسد و الحادی را ترویج داد و این امر، باعث شد که حسین بن روح او را لعن و رد کند و از سوی حضرت صاحب (ع) توقیعی در ارتداد و لعن او صادر شود.

آخر الامر، علمای بغداد، خون او را مباح دانستند و شلمغانی به دست ابن مقله، وزیر راضی بالله عباسی دستگیر و گردن زده شد. در لغت نامه دهخدا، تاریخ شروع خروج و انحراف شلمغانی حدوداً بین سال های ۳۱۱-۳۰۴ هجری آورده شده است (دهخدا، ذیل لغت شلمغانی).

یاقوت حموی به نقل از ثابت می گوید: «گویند ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی… چون گرفتار آمد، او را با ابراهیم بن محمد بن ابی النجم، معروف به ابن ابی عون که به او گرویده بود، تازیانه زدند و سر بریدند و به دار کردند، سپس پیکرهایشان را سوختند. این واقعه در روز سه شنبه، اول ذوالقعده سال ۳۲۲ اتفاق افتاد. من این مطلب را از خط ثابت نقل کردم.» (یاقوت، ۱۴۱۴: ۱/۱۰۶).

شیخ طوسی در« الغیبه» می نویسد: «وقتی که ابوالقاسم بن روح او را لعن کرد و مسئله انحرافش مشهور شده، از او بیزاری جسته و شیعیان را هم به دوری از او دستور داد، دیگر نتوانست حیله گری کند؛

بنابراین در محفلی که همه بزرگان شیعه که هر کدام لعن و بیزاری از او را از شیخ ابوالقاسم نقل می کردند، گفت: بیایید من و او را جمع کنید تا من دست او را بگیرم و او هم دست مرا بگیرد. (با هم مباهله کنیم) اگر آتشی از آسمان نازل نشد و او را نسوزاند، هر چه در باره من گفته، حق و درست است. این خبر به راضی (خلیفه عباسی) رسید؛ به دلیل اینکه این حرف ها را در منزل ابن مقله زده بود؛ بنابراین راضی دستور داد او را بگیرند و بکشند و شیعه را از شرش راحت کردند.» (شیخ طوسی، ۱۳۸۷: ۷۰۴).

مسعودی در کتاب التنبیه درباره مرگ او چنین می گوید: «کشته شدن محمد بن علی شلمغانی کاتب، ملقب به ابن ابی العزاقر در روز سه شنبه ماه ذی القعده سال ۳۲۲ بود که در جایگاه شرطه در سمت غربی، دست ها و پاهایش را ببریدند و گردنش را زدند و جثه اش را سوزاندند و این به علت مطالبی بود که پدید آورده بود و گفته هایی که از او نقل می کردند و کسانی بسیار پیرو او شده بودند.» (مسعودی، بی تا: ۳۴۳).

عقاید شلمغانی

از جمله عقاید او الوهیت، حلولیت، غلوّ و تناسخ بود. شیخ طوسی در غیبت، ذیل حدیثی طولانی آورده است: ام کلثوم، دختر ابوجعفر عمری می گوید: روزی به دیدار مادر ابوجعفر بن بسطام رفتم.

او احترام زیادی از من به عمل آورد تا جایی که خم شد و پاهای مرا می بوسید. من او را از این کار نهی کردم، ولی او گفت: چگونه این کار را نکنم، در حالی که شما سیده و مولای من فاطمه (ع) هستی و گفت:

ابوجعفر محمد بن علی، سرّی را برای من آشکار کرده و دستور داده آن را کتمان کنم. از او خواستم آن را به من بگوید و عهد کردم او را برای هیچ کس بیان نکنم، ولی در دلم حسین بن روح را استثناء کردم.

او گفت: شیخ به ما گفته: روح رسول خدا (ع) به بدن پدر تو یعنی اباجعفر محمد بن عثمان انتقال یافته و روح حضرت امیرالمؤمنین (ع) به بدن شیخ ابوالقاسم حسین بن روح و روح سیده ما فاطمه (ع) به تو منتقل شده است.

پس چگونه شما را احترام نکنم؟ گفتم: این دروغ است و او گفت: این سرّ بزرگی است که از ما پیمان گرفته شده به کسی نگوییم. ام کلثوم گفت: وقتی از نزد آن زن خارج شدم، به نزد شیخ ابوالقاسم حسین بن روح رفتم و جریان را برای او گفتم. او به من گفت:

بعد از این ماجرا دیگر به خانه این زن نرو و پیامشان را جواب نده. این حرف ها، کفر و الحاد است که این مرد ملعون، آن را در دل های این قوم و عده ای نادان محکم کرده تا این گفته ها، مقدمه باشد که به آن ها بگوید:

خداوند با او متحد شده و در او حلول کرده است؛ همچنان که نصارا در خصوص حضرت مسیح (ع) همین را می گویند و می خواهند معتقد به قول حلاج شوند (شیخ طوسی، ۱۳۷۸: ۷۰۱).

آنچه را که درباره عقاید شلمغانی نقل کرده اند، این است که او اعتقاد داشت: او خدای به حق است و او قدیم و ازلی، ظاهر و باطن، رزاق و کامل است و می گفت:

خداوند سبحان در هر چیزی به قدر لزوم حلول می کند. (ابن اثیر، ۱۹۶۵: ۸/۲۹۱). شلمغانی معتقد بود که ضدّ هر چیزی از خود آن شیء بهتر است؛ چرا که وقتی ضدّ آن شیء، شروع به طعن و بدگویی می کند، شنوندگان به دنبال فضیلت های آن شخص می روند.

پس فضیلت «ولی» توسط ضدّ او مشخص می شود. شیخ در کتاب غیبت می نویسد: «یعتقد القول به حمل الضد و معناه أنه لایتهیا اظهار فضیله للولی إلا به طعن الضد فیه لأنه یحمل سامعی طعنه علی طلب فضیلته فإذا هو أفضل من الولی اذ لا یتهیا اظهار الفضل إلا به.» (شیخ طوسی، ۱۳۸۷: ۷۰۴).

شاید بتوان گفت شلمغانی این عقیده را اظهار کرده تا افکار پیروانش را در مقابل لعن ها و بدگویی هایی که از سوی علمای شیعه به خصوص حسین بن روح به او می شود، محافظت کند و پیروانش در عقاید خود راسخ تر شوند؛

چرا که پیروان او شخصی مثل حسین بن روح را نیز قبول داشتند. حسین بن روح با شلمغانی مخالفت می کرد. بر این اساس، او با این باورداشت هم جایگاه حسین بن روح را محفوظ می داشت؛

زیرا ضدّ هر شیء از آن شیء بهتر است و همشان و جایگاه خودش را تثبیت می نمود؛ چرا که ضد باعث می شود تا شنوندگان به دنبال فضیلت های ولی بروند. شیخ در ادامه عقاید وی می آورد:

«الولی ینصب الضد و یحمله علی ذلک کما قال قوم من أصحاب الظاهر أن علی بن ابی طالب (ع) نصب أبابکر فی ذلک المقام.» (همان: ۷۰۵). یعنی ضد را خود ولی نصب می کند و او را وادار به مخالفت با خودش می نماید؛ چنان که عده ای از اصحاب ظاهر[۱]گفته اند: علی بن ابی طالب خودش ابابکر را به این مقام نصب کرد.

در باب احکام این فرقه برخی مسایل ناسزا و قبیح وجود دارد که شیخ طوسی در کتاب غیبت می نگارد: «و له حکایات قبیحه و امور فظیعه تنزه کتابنا عن ذکرها ذکرها ابن نوح و غیره.» (شیخ طوسی، ۱۳۸۷: ۷۰۳) البته ما در اینجا بنا به ضرورت بحث، متعرض بعضی موارد آن می شویم:

ابن اثیر می گوید: «آنان اعتقاد دارند به ترک نماز و روزه و دیگر عبادات و در ازدواج، عقد نمی خوانند و فرج را مباح می دانند و می گویند: به تحقیق، حضرت محمد (ع) بزرگان قریش و عرب را تکلیف کرد به سجده و الآن حکمت این است که ما مردم را به مباح دانستن فروج زن هایشان امتحان کنیم و اینکه بر انسان جایز است جماع کند با هر کسی از اقوام و دوستان و آشنایان و فرزندانشان که بخواهد و شخص فاضل باید با مفضول نکاح کند تا نور خود را در او داخل کند و هر کس که از این کار امتناع نماید، بعد از این به صورت زن به این عالم برمی گردد؛ چرا که آنان به تناسخ اعتقاد داشتند.» (ابن اثیر، ۱۹۶۵: ۸/۲۹۴).

در این رابطه ابوریحان بیرونی در کتاب« آثارالباقیه» آورده است: «محمد بن علی بن الشلمغانی فادعی… ایلاج الفاضل نوره فی المفضول بالفجور به فاتبعه أناس من أغمار الخلق و اباحوه حرمهم و طیبوا أنفسهم بایلاجه النور فیهن.» (ابوریحان بیرونی، ۱۴۲۲: ۲۶۲).

دو تن از بزرگان؛ همچون شیخ طوسی و ابوریحان بیرونی در کتب خویش به این عقاید فاسد و قبیح شلمغانی اشاره کرده اند و هر دوی آنان به دوران حیات شلمغانی نزدیک تر از سایرین بوده اند.

پس می توان نسبت این عقاید را به او صحیح دانست. این مسایل، پرده از سستی و بی اساس بودن این مذهب برمی دارد و اینکه شلمغانی و پیروانش قصد داشتند با سخنان به ظاهر عرفانی و زیبا، ولی بدون اساس، شیعیان را از مسیر حق و صراط مستقیم دور کنند و فسق و فجور را میان آن ها رواج دهند. آیا شلمغانی خود به تنهایی چنین قصدی داشته یا برخی دیگر در این مسیر، او را همیاری کرده اند؟

پیروان شلمغانی

یکی از اصحاب و پیروان شلمغانی که معمولاً این دو را با هم نام می برند، ابراهیم بن محمد بن ابی عون، صاحب کتاب« التشبیهات» است.

یاقوت در معجم الأدباء می گوید: «ابراهیم بن محمد بن احمد بن ابی عون ابی هلال ابی النجم الکاتب ابواسحاق از اصحاب محمد بن علی شلمغانی بود و یکی از افراد مورد اطمینان او و از کسانی بود که درباره شلمغانی غلو می کرد و برایش ادعای خدایی می نمود( تعالی الله عن ذلک).

پس زمانی که ابن ابی عزاقر را گرفتند، ابن ابی عون را نیز گرفتند و وقتی ابن ابی عزاقر را کشتند، از ابراهیم خواستند تا او را دشنام دهد و بر او آب دهان اندازد، ولی ابراهیم از ترس بر خود لرزید و از این کار امتناع کرد. پس او را نیز کشتند. ابراهیم از اهل ادب و صاحب تألیفاتی بود، ولی ناقص العقل و متهور بود.» (یاقوت، ۱۴۱۴: ۱/۱۰۶).

ابن اثیر در کامل درباره پیروان او می نویسد: «گفته شده است حسین بن قاسم بن وهب، وزیر مقتدر بالله و ابوجعفر و ابوعلی از فرزندان بسطام و ابراهیم بن محمد بن ابی عون و ابن شبیب الزیات و احمد بن محمد بن عبدوس از جمله کسانی بودند که از او پیروی می کردند و به عقیده او معتقد بودند و وقتی که این امر آشکار شد، ابن مقله، وزیر مقتدر آنان را تعقیب کرد، ولی پیدایشان نکرد.

ولی در سال ۳۲۲ که شلمغانی قیام نمود، او را دستگیر و خانه اش را تفتیش کرد و نامه هایی یافت که پیروانش در آن نامه ها او را به ما فوق بشر (خدا) خطاب کرده اند، لیکن شلمغانی خود مذهب خویش را منکر شد و ادعای اسلام نمود.

همراه شلمغانی ابن ابی عون و ابن عبدوس را نیز دستگیر کردند و به خدمت خلیفه بردند و به هر دوی آنان دستور دادند که بر سر شلمغانی بزنند و از او تبری جویند. چون هر دو را مجبور کردند، ابن عبدوس دست دراز کرد و بر سر شلمغانی زد، اما ابن ابی عون وقتی دست به ریش و سر شلمغانی برد، بر خود لرزید و سر و روی او را بوسید و گفت: الهی و سیدی و رازقی. راض

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.