پاورپوینت کامل سوء برداشتهای فلسفی از فلسفه ۸۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سوء برداشتهای فلسفی از فلسفه ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سوء برداشتهای فلسفی از فلسفه ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سوء برداشتهای فلسفی از فلسفه ۸۳ اسلاید در PowerPoint :

>

چکیده:

رشد و نموّ علوم عقلی در گستره ی تکوین و تشریع امری است غیر قابل انکار، و در این میانه ضرورت معرفی نمودن علوم عقلی به عنوان یک دستاویز و مرجع، امری است که عقلای قوم به آن اذعان می نمایند،

لکن عدّه ای چه دانسته و چه ندانسته قائل بر این هستند که حکمت متعالیّه که مباحث سنگین آن ریشه در علوم عقلیّه دارد به خاطر گذر نکردن از مبادی عقلیّه فاقد هر گونه ارزش و اعتباری است و از این رو با تقسیم نمودن فلسفه به دوعنوان بدیهی و تأویلات، خواستار آن هستند که با تهی جلوه دادن حکمت متعالیه از قطعیّات عقلیّه، فلسفه را ذُوقِسْمَتَیْن قلمداد کنند و با موضع گیری نسبت به تأویلات مطرح شده در آن، از اساس نظرات و معقولات مطرح شده در این عرصه را متلاشی کنند،

در این مقاله سعی شده است که اولاً با اثبات و انحصار علوم عقلی در فلسفه و ثانیاً با تقسیم نمودن نحوه ی درک، به حُسن و سوء و عدم درک و همچنین ادراک مبهم از تأویلات علوم عقلی از سوء برداشت های حاصله از مباحث فلسفی تا حدّ مطلوبی فاصله گرفته و از دیدگاه منطقی ای به مباحث مطرح شده در این زمینه نگریسته شود.

مقدمه:

امروزه – پس از گذر علوم عقلی از مراحل رشد و نموّ و به ثمر نشستن آن در پهنهی تکوین و تشریع، و نمودار شدن تکامل و شکوفائی آن در ابحاث مبسوط فلسفه – عده ای از متفکّرین و دانشمندان محترم شیعی قائل به عدم دوام و قیّومیّت علوم عقلی گردیده، و شکوفایی و استکمال آن را در تداولِ زمان نادیده گرفته و با طرح نظریّه ای به نام تفکیک ابحاث از آب گذشته ی فلسفه را با این عنوان که ذوقسمین است مورد نقد و بررسی قرار داده و قائل به عدم انحصار مباحث عقلیّه در جایگاه مُدوَّنی به نام فلسفه گردیده اند.

آن گونه که از بیان ایشان استفاده می شود، مباحث فلسفی و یا علوم عقلی به دو بخش عمده تقسیم می شوند که هر کدام از آن دو بخش به خاطر محتوا و پارادیم موجود در آن ها از همدیگر تفکیک می گردند، که در یک نگاه کلی به آن، قسم اوّل را دارای بداهت عقلی می دانند که محتاج تدوین و انحصار در علم مضبوطی نیست،

و قسم دوم ازآن را با این بیان که تضارب آراء در آن به طرز فاحشی نمایان است و دارای تأویلات مختلفه است فاقد هر گونه ارزش علمی می شمارند؛[۱]

ایشان بدین وسیله خواسته اند، که شیرازه ی علم فلسفه را از هم جدا کنند! کوتاه سخن آن که در این مقاله سعی شده، تا با تکیه بر، براهین عقلی و نقلی، به نقد نظریه مکتب تفکیک پرداخته شود، تا از سوء برداشت های حاصله ازآن مصونیت نظری حاصل گردد.

قسم اوّل: نقد نظریه عدم انحصار علوم عقلی در فلسفه

مکتب تفکیک قائل بر این است که قسم اول از مباحث فلسفه همان قواعدی است که عموم عقلاء در فطرتشان وجود دارد نظیر: استحاله ی اجتماع ضدّین و استحاله ی دور و تسلسل و.. . و معتقد بر این رویه هستند که این بخش در حقیقت در انحصار فلسفه نیست بلکه این گونه مطالب در تمامی علوم مستحیل است و وجدان آن را به خوبی درک می کند و ادراک وجدان خود دلیل بر این است که این گونه علوم فطری می باشند،[۲]

و ملتزم هستند که این گونه مسائل در جمیع علوم به صورت بسیطی گسترش پیدا کرده و محلّ و جایگاه مستقلی به نام فلسفه ندارند، فلذا مسائل مرتبط با آن استقلالی بالعرض دارند و نمی توان با تکیه بر آن قائل به ضبط مسائل عقلی در علم فلسفه شد.

فحوای شبههی ایشان آن است که کلّی در این جا عین ذات و ماهیّت فرد یا افراد مورد نظر نمیباشد تا بخواهیم برای آن وجودی ذاتی قلمداد کنیم، ایشان با بیان این نکته خواهان آن می باشندکه علوم عقلی را محمولی بیرون از ذات موضوع معرفی کنند و آن محمول را در عرض عام و یا خاص با تصوّر هر یک از شقوق آن بگنجانند و درست نقطه ی انشقاق نظریّه ی تفکیک بر این محور از کلام ایشان استوار شده است.

و به زعم و گمان خویش خواسته اند که چربی را از ذات چربی جدا کنند!! و همین نکته برای سست نمودن بنیاد اعتقادات ایشان کافی است که علوم عقلی محمولی بیرون از ذات خویش ندارد تا بتوان آن را عرضی فرض نمود. [۳]

برای آن که لبّ شبههی ایشان خوب موشکافی شود، به قائلین مکتب تفکیک می گوئیم که اگر شما قائل به انفکاک علم فلسفه می باشید یا باید قائل بر آن باشید که علوم تجربی بدون تکیه بر علوم عقلی رشد نموده باشند، البته آن هم به نحو تباین و یا آن که علوم تجربی با اتکا به علوم عقلی رشد نموده باشد

آن هم به نحو تساوی و یا عموم و خصوص مِن وجه و یا مطلق. اما فرض اول –تباین بین علوم عقلی و تجربی- بدیهی البطلان است، به دلیل آن که ایشان قائل به گسترش علوم عقلی در سایر علوم هستند

پس باقی می ماند فرض دوّم که مقصود ما حاصل است، حال سؤال در این است که این نحو توسّع و گستردگی علوم عقلی در علوم تجربی به نحو عموم و خصوص مطلق است و یا من وجه، که با اذعان نمودن به یکی از دو وجه، خود قائل به وجود استقلالی علوم عقلی گردیده اند، و اگر این فرض را نیز قبول ندارند، تنها یک فرض باقی می ماند و آن هم تساوی است که بدیهی البطلان بودن آن نیز به خوبی روشن است چرا که فلسفه و علوم تجربی از دو معقوله جدا از هم صحبت می کنند. [۴]

پس نتیجه این می شود که، نحوه ی توسّع و گستردگی علوم عقلی در گستره ی علوم تجربی، به نحو عموم و خصوص مِن وجه است چرا که علوم عقلی پایه و مبنای علوم تجربی است؛ اما دلیل بر این مدّعا:

الف)إثبات إنحصار علوم عقلی در علم فلسفه به نحو ذاتی

واقعیت خارجی که موضوع فلسفه است و از آن با عنوان موجود یاد می شود به چهار صورت قابل تصوّر است:

صورت اول آن است که موجود، در خارج و در ذهن محتاج به ماده است: مانند مباحث معدن شناسی، گیاه شناسی، حیوان شناسی؛ صورت دوم آن است که موجود، در وجود خارجی خود نیازمند به ماده بوده ولیکن تصور ذهنی آن بی نیاز از ماده باشد، نظیر خط در کم متّصل و یا عدد در کم منفصل، زیرا عدد اگر در خارج بخواهد موجود شود، نیازمند به معدود مادی است،

لیکن در ذهن بدون ماده قابل تصوّر است؛ صورت سوّم آن است که موجود نه در تحقق خارجی نیازمند به ماده بوده و نه در وجود ذهنی محتاج به تصوّر ماده می باشد، مثل قانون علیّت و معلولیّت؛ صورت چهارم آن است که موجود، در وجود خارجی بی نیاز از ماده ولی در وجود ذهنی نیازمند به تصورآن باشد، که استحاله ی این قسم با اندکی دقّت معلوم می شود؛ با استحاله ی شقّ اخیر، سه صورت برای موجودات خارجی متصوّر است…: فلسفه طبیعی، فلسفه ریاضی، فلسفه الهی، که فلسفهی الهی به بحث از محمولاتی می پردازد که بر موجودات خارجی بی آنکه نیازی به تقیّد آنها به قیود ریاضی و یا طبیعی باشد، عارض می شوند. [۵]

با توجّه به گفتار فوق، فلسفه ریاضی حدّ وسط فلسفه الهی و فلسفه طبیعی است؛ نکته ای که در این مقام حائز اهمیت است، آن است که فلسفه ی طبیعی و یا به عبارتی دیگر علوم تجربی به ناچار از فلسفه ریاضی نشات می گیرد و بس؛ چرا که علوم تجربی، بدون اتکا بر علوم ریاضی قادر به حرکت و پویایی نیست، و این امری است که تاریخ گواه آن است،

حال جای مطرح نمودن این بحث است که بگوییم علم ریاضی همان تعریف عکس علم منطق به صورت اعداد و خط است و علم منطق همان نثر برگردانده شده از علم ریاضی است به نحوی که تمامی مطالب علم ریاضی و هندسه و جبر و احتمال و دیفرانسیل و انتگرال.. . همه نشات گرفته از اجرای عملیات عقلی در معلومات موجود برای دستیابی به مطلوب است که از آن با عنوان فکر یاد می شود.

پس از ذکر این مقدمه بایستی گفت که برای رسیدن به فلسفه ی الهی، ناگزیر بایستی از فلسفه ریاضی گذر نمود و تا وقتی که نتوان از گردنه ی فلسفه ی ریاضی یا همان منطق گذر نمود، نمی توان به فلسفه ی الهی راه پیدا کرد، چرا که طفره رفتن است، و طفره هم محال است.

توضیح آنکه: فلسفه ریاضی یا بگو همان منطق، علمی است که متکفل استنتاجات عقلی بر اساس موضوع و محمول های مختلفه است، که همان گونه که بیان شد، حلقه ی رابط بین فلسفه طبیعی و فلسفه ی الهی است به گونه ای که تقدم ذاتی بر فلسفه ی طبیعی و تاخّر ذاتی از فلسفه ی الهی دارد،

و به خاطر همین تاخّر ذاتی از ماوراء الطبیعت است که بعضی از اساتید فلسفه به شاگردان خود قبل از فراگیری حکمت متعالیه و فلسفه ی الهی توصیه می نمودند که ابتدا یک دوره ریاضیات و هندسه را بگذرانند و سپس مشغول تحصیل فلسفه ی اولی گردند.

بر این اساس بسیاری از مسائل فلسفی با علم ریاضی و هندسه اتحاد موضوعی یافته اند، مثلاً در باب تعریف نقطه و تقسیم لایتناهی آن و اثبات قضیه ی آن در علم فلسفه، این موضوع را از نقطه نظر دیگری در علم ریاضی مشاهده می کنیم مانند تقسیم عدد طبیعی یک بر اساس تقسیم پذیری اعشاری آن تا بی نهایت، و باز همین موضوع را در علم هندسه با زبان دیگری می شنویم مانند امکان تقسیم دایر به بیش از ۳۶۰ قسمت تا بی نهایت.

این اتحاد شگرف گونه بین مباحث فلسفی و ریاضی و هندسی و سایر علوم تجربی باعث شده است که قائلین مکتب تفکیک این گونه بپندارند که این گونه مسائل بدیهی العقول است و قواعد قطعیّه آن یک اصل ثابت شده ای است که نیاز به جایگاه و محلّی مستقل ندارد و بر این اساس گمان ناپختهی نظریه تفکیک را ارائه داده اند؛

ایشان چه دانسته و چه ندانسته بدین وسیله خواستهاند که در ابتدای امر، خرسنگ استقلال ذاتی علوم عقلی را بشکنند، و سپس بعد از شکستن آن وارد بر نظریات فلسفی الهی مانند الواحد لا یصدرُ عنه الا الواحد و غیره شوند، و با نشان دادن تهی بودن آن، از قواعد قطعیّه عقلیّه، این گونه نظریات را خالی از هر پشتیبانه ی عقلی معرفی کنند، تا بدین وسیله هم جلوی نشر افکار فلسفی را در ذهن رمیده و تشنه ی نسل امروز بگیرند و هم آنکه به ظّن خود مطالب متقن فلسفی را هباءً منثوراً نمایند.

اما درجواب باید گفت: مباحث مطرح در فلسفه ی الهی هیچ گاه نمی تواند بدون گذر از فلسفه ی ریاضی ارائه شود، چرا که مدخل مباحث فلسفه ی الهی، فلسفه ی ریاضی است که به مانند فلسفه الهی برای تصوّر آن در ذهن، نیاز به تصوّر مادّه نداریم، علاوه بر آن بایستی گفت که مباحث علوم عقلی محمولی بیرون از ذات موضوع خود معرّفی نمی کند، تا آن را بتوان در حیطه عرض عام یا خاص وارد نمود و همچنین تاریخ گواه آن است که علم ریاضی که مادر تمامی علوم تجربی است

از مکتب فلاسفه نشأت گرفته، فلاسفه ای همچون طالس، ابیقورس، هراکلیت، ارسطو، بغراط، سقراط، افلاطون.. . و نه تنها علم ریاضی نشأت گرفته از علوم عقلیّه است، بلکه علوم دیگری همچون فیزیک، شیمی و نجوم.. . همه ریشه در بحر عمیق علوم عقلی دارند

بطوری که اگر بخواهند روح فلسفی را از این علوم بگیرند طوری کُمیت آن علوم لنگ خواهد شد که دیگر نمی توانند قدم از قدمی بردارند و همچون جسدی می شوند که لا یأکلون الطعام است، پس چگونه می توان قائل بر عدم مرجعیت علوم عقلی در حیطه فلسفه گشت.

سرجیمز پوود جینز gens,sihgames opwood در تالیف خود در کتاب فیزیک و فلسفه می گوید: فرق فلسفه و فیزیک فقط در این است که فلسفه در صدد کشف مشی حوادث مجموعه جهان است نه فقط عالم بی روح و فلسفه ی تحقیق اشیاء به اندیشه و دیده ی خرد است.. ..

علم (فیزیک) تحقیق اشیاء به وسیله ی تجربه و جستجوی مستقیم است و کارگاه و آزمایشگاه دانشمندان یا مزارع و یا آسمان پرستاره و غیره است، و حال آنکه (کارگاه و آزمایشگاه) فیلسوف مغز متفکر است.

طرز تعریف علم (تجربی) و فلسفه هر چه باشد علم (تجربی) و فلسفه همسایه اند آنجا که علم (تجربه) متوقف می ماند فلسفه شروع می شود؛ در دو طرف خط مرزی علم (تجربی) و فلسفه، از طرف علم (تجربی) فیزیک، و از آن طرف فلسفه ی اولی یا بعد الطبیعه قرار گرفته اند، و به سبب همسایگی علم تجربی و فلسفه، جای تعجب نیست اگر تعداد کثیری از فلاسفه در زمره ی علمای فیزیک هم بوده باشند. [۶]

بایستی گفت که علم شیمی و سایر علوم نیز از این قاعده مستثنی نیستند، مثلاً در علم شیمی که علم واکنش مواد بر اثر علل مختلفه و تعدد عناصر است نیازمند ضابطه و پارادایمی مشخص نسبت به واکنش و تاثیر مواد بر یکدیگر هستیم، نظیر مبحث موازنه و توازن عناصر در فرمول های متضاد؛ پس همان گونه که محرز است، تمامی علوم تجربی ریشه در علوم عقلی دارند و ای کاش می دانستیم که قائلین مکتب تفکیک به چه دلیلی برای علوم تجربی استقلالی بالذّات قائلند، ولی برای علوم عقلی که رستنگاه علوم تجربی است استقلالی بالعرض را مطرح می کنند؟!

ب)فطرت منشأ علوم:

مکتب تفکیک قائل بر این است که قواعد عقلیّه نیازمند محّل و مرجع منسجمی نیست، و مسائل آن در فطرت عموم عقلاء قراردارد و به عبارتی در ذات تمامی انسان ها موجود است اگر چه عبارت اصطلاحی و علمی آن را ندانند مانند نیاز معلول به علت.. . [۷]

باید به ایشان گفت مگر علوم موجود، از فطرت انسان تراوش نکرده است؟ و کیست که معتقد به تبلور ذات انسان بماهو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.