پاورپوینت کامل ریشه یابی پیروزی حزب الله در لبنان ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ریشه یابی پیروزی حزب الله در لبنان ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ریشه یابی پیروزی حزب الله در لبنان ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ریشه یابی پیروزی حزب الله در لبنان ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

جنگی که از ۲۱ تیرماه گذشته با ورود نظامیان صهیونیستی به جنوب لبنان و اسارت دو نظامی این رژیم به دست حز ب الله میان طرفین آغاز شده تا ۲۳ مرداد زمان اعلام آتش بس ادامه یافت و حز ب الله با حفظ ابتکار عمل در صحنه سیاسی و نظامی، به دفاع قهرمانانه خود ادامه داد. از روند گزارش های رسیده از کانون درگیری ها در لبنان و همچنین اظهارات منابع سیاسی و خبری جهان چنین برمی آید که حزب الله به مراتب بیشتر از رژیم صهیونیستی توانسته است در این رویاروئی نابرابر، اعتماد به نفس خود را حفظ کند.

به طوری که دولتهای غربی حامی اسرائیل و همچنین بعضی مقامات صهیونیستی شدیداً تلاش داشتند تا دولت این کشور را به پذیرش آتش بس در برابر حزب الله ترغیب کنند. اینکه چرا صهیونیستها با دادن دهها کشته جدید، نتوانستند ۲ نظامی اسیر خود را در جنوب لبنان آزاد سازند، سؤالی است که پاسخ آن را باید در جایگاه و موقعیت حزب الله در داخل و خارج لبنان جستجو کرد. مقاله حاضر تلاش دارد تا ضمن بررسی اجمالی بحران خاورمیانه، وضعیت حزب الله و تعامل این گروه با دولت و ارتش لبنان و منزلت آن در تحولات خاورمیانه را بنمایاند.

در پی اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی، بازیگران مختلفی به میدان آمدند تا با حریف تازه نفس به مقابله برخیزند. فلسطینی ها اگر چه در ابتدا متشکل نبودند، اما نخستین بازیگرانی بودند که در مقابل حملات حریف ایستادگی کردند. اردن، سوریه، مصر و لبنان و در مرحله بعد عراق و سایر کشورهای عربی هر یک به فراخور توان، قدرت و تهدیدی که از جانب این دولت جدید متوجه خود می دیدند، بازیگران دیگری بودند که به ترتیب وارد صحنه درگیری با دشمن شدند.

گذشت زمان، نه تنها از دامنه خصومت میان آنها نکاست، بلکه طی سه دهه موجب شد، منطقه شاهد چند جنگ تمام عیار باشد. ابتکار عمل اسرائیل به خاطر کسب حمایت های مادی و سیاسی غرب، سبب می شد تا هر از چندگاه یکبار به کشورهای اسلامی حمله کند.

حمایت بازیگران فرامنطقه ای از این روند خود حدیث مفصل دیگری می طلبد. اینکه چگونه آمریکا، فرانسه و انگلیس به حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی می پرداختند و سیل کمکهای خودرا به سمت این دولت جدید روانه می ساختند و در مواقع اضطراری با زدن پلهای هوایی سریعاً به کمک اسراییل می شتافتند خود می تواند موضوع یک کتاب گردد. از سوی ابرقدرت شرق نیز همین روال در جریان بود و شوروی می کوشید با کمک به دولت های هوادار سیاست خود در منطقه، به ایجاد توازن و تعادل میان خود و رقیبش (آمریکا) بپردازد. نقش و دخالت هر دو ابرقدرت و تأثیر آنها بر این بحران تا قبل از شروع مذاکرات مادرید در ۱۳۷۰ در کتابها و منابع مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. در این میان هر یک از دولتهای درگیر در بحران منطقه، براساس ملاحظات و محاسبات خود عمل می کرد و موضوع وحدت و یگانگی میان آنان فرع براین ملاحظات بود.

یک رهبر ملی گرا در مصر (جمال عبدالناصر) یک پادشاه فرصت طلب و ماجراجو در اردن (ملک حسین)، یک کشور ضعیف و فاقد حاکمیت مرکزی مقتدر که در تحولات منطقه بیشتر تابع نظر دیگران بود (لبنان)، یک حکومت طرفدار بلوک شرق که از دهه هفتاد به مدت سه دهه رهبری آن را یک نظامی مقتدر به دست گرفت (حافظ اسد)، عمده بازیگران منطقه عربی بودند.

در طرف مقابل نیز یک دولت تهاجمی که در اختیار نسل اول مهاجران صهیونیست قرار گرفته بود با رهبرانی نظامی و به شدت جنگ طلب وجود داشت. حال و برآیند وجود چنین رهبران و چنان اوضاع و احوال متشنجی بروز جنگهای متعدد و درگیری های بی شمار بود. تعامل میان شرایط حاد و اوضاع و احوال پیچیده سالهای ۵۰ به بعد و وجود رهبرانی با خصوصیات سابق بدون شک بر نوع تصمیم گیری های سیاسی منطقه تأثیر می گذاشت.

اعراب گزینه های مختلف و متفاوتی برای تصمیم گیری داشتند. آنها نخست به منطقی ترین شکل مقابله با رژیم صهیونیستی روی آوردند. جنگ با دولت نوپدید اشغالگر به منظور حل سریع، اگر چه هزینه های هنگفتی در برداشت، اما مناسبترین راه حل می نمود. جنگهای پیاپی سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷، ۹۷۳ حاکی از این نکته بود که اعراب به جنگ به عنوان یک گزینه قابل توجه برای تحمیل خواسته های خود به طرف مقابل و وادار کردن این موجود نوظهور و اشغالگر به تمکین در برابر حقوق بین الملل می اندیشند.

گرایش شدید هر دو طرف به خرید جنگ افزار و پرکردن انبارها و زرادخانه ها از سلاحهای ساخت هر دو ابرقدرت، مسابقه تسلیحاتی وحشتناکی را در منطقه به وجود آورد که دامنه تأثیرات آن حتی پس از پذیرش تفوق اسرائیل و بازدارندگی آن نیز همچنان ادامه دارد. اگر چه شکستهای مختلف اعراب از رژیم صهیونیستی، در گرایش شدید آنان به مسابقه تسلیحاتی بی تأثیر نبود، اما از نقش بازیگران فرامنطقه ای در این رابطه نیز نباید غافل بود. در پرتو حمایت های هر دو ابرقدرت بود که منطقه خاورمیانه به زرادخانه سلاحهای متعارف و غیر متعارف تبدیل شد.

گزینه سوم، پس از جنگ و ایجاد موازنه نظامی، نگاه اعراب به سازمان ملل و جلب حمایتهای این سازمان در مقابله با تحرکات و تهاجمات گسترده رژیم صهیونیستی و تلاش این کشور برای تسلط بر منطقه بود. آنها می کوشیدند تا یک سپر حمایتی گسترده در مقابل روند غیر قابل پیشگیری سلطه رژیم صهیونیستی بر منطقه به دست آورند. در این عرصه علی رغم پذیرش ناکارآمدی سازمان ملل در حل مشکل خاورمیانه، آنها توانستند مصوبات قابل توجهی در محکومیت اقدامات اسرائیل به دست آورند. اما طرفین منازعه به خوبی می دانستند که این مصوبات و دخالت سازمان ملل و تحریک جامعه جهانی به واکنش فعال و جدی تر حتی در بهترین شرایط بی طرفی نیز نمی تواند مانع مهمی برای صهیونیستها محسوب گردد.

تلاش برای تشکل فلسطینییان و تأسیس سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) یکی دیگر از گزینه ها بود. درگیری های چریکی، حملات مختلف پارتیزانی به قصد فرسایشی کردن جنگ و افزایش هزینه های انسانی اشغال سرزمین فلسطین از دیگر گزینه ها برای مقابله با اشغالگری و سلطه اسراییل بود. تبلیغات شدید علیه فعالیتهای ساف و تروریست جلوه دادن رهبران آنها، محدود کردن اقدامات عملیاتی ساف، ترور شخصیتهای بارز و مبارز فلسطینی در اقصی نقاط جهان، برنامه ریزی برای سرکوب فلسطینی ها در اردن، اخراج فلسطینی ها از لبنان و نهایتاً درگیر کردن آنان در مذاکرات سازش و تحمیل خواسته های اسراییل و بالاخره پذیرش رژیم صهیونیستی به عنوان یک امر واقع و قبول همزیستی تحمیلی با آ ن، سرنوشت این گزینه را نیز با ناکامی مواجه کرد.

جنگهای متعدد اعراب با رژیم صهیونیستی، هزینه های هنگفت انسانی و مادی برای هر دو طرف داشت.با توجه به وابستگی دولت نوپدید به بلوک غرب و تأمین نیازمندی های اولیه آن توسط غرب به ویژه آمریکا، سر جمع هزینه های مادی برای اسرائیل چندان نمودی نداشت. با عنایت به تفوق نظامی این کشور و با تکیه بر توان اطلاعاتی و حملات غافلگیرانه ای که انجام می داد، رژیم اشغالگر تلفات زیادی به طرف مقابل وارد می آورد.

در همین حال، پوششهای متعددی برای حمایت از نظامیان و غیر نظامیان خویش در برابر حملات مقابله به مثل اعراب به وجود می آورد که در مجموع تلفات کمتری بر صهیونیستها وارد می آمد. اما در مقابل حجم تلفات و هزینه های مادی طرف مقابل بسیار سنگین بود. با توجه به اقتصاد ضعیف، نابرابری در امور نظامی، فقدان انسجام و عدم وجود منابع مالی هنگفت و حمایت ضعیف شوروی، قدرت مقابله به مثل طرف عرب به حداقل خود می رسد و در مقابل هزینه های آن به حداکثر ممکن بالغ می شد.

طرح بحث تملک سلاحهای غیر متعارف کشتار جمعی به ویژه انتقال فن آوری هسته ای به طور قطع در نوع تنظیم روابط اعراب و اسرائیل مؤثر بود. تجربه تلخ شکست در عرصه نبردهای متعارف و تحمل هزینه های مادی و معنوی هنگفت در مقابله با رژیم صهیونیستی، بالاجبار آنان را وا می داشت تا نسبت به ادامه روند خصمانه موجود تجدید نظر کنند.

بی گمان هیچ یک از دولتهای عربی توان برابری با «نیروی اتمی اسراییل» را نداشتند. هزینه های غیر قابل تصور چنین درگیری نیز به آنان اجازه نمی داد تادر یک نبرد نابرابر به مصاف دشمن اشغالگر بروند. عراق، تنها دولتی که گامهائی در راه دستیابی به سلاح اتمی برداشته بود، به طور غافلگیرانه مورد تهاجم اسراییل قرار گرفت و برنامه های اتمی این کشور برای مدتهای مدید به تأخیر افتاد. بمباران نیروگاه اوزیراک عراق، مرحله دیگر طرح بازدارندگی اسرائیل در منطقه بود.

در ابتدای دهه هشتاد رژیم صهیونیستی، سرمست از پیروزی های متعدد و پی در پی که در عرصه های مختلف به دست آورده بود، گام دیگری برای بسط سلطه خویش در منطقه برداشت. بهانه حملات چریکهای فلسطینی به مناطقی در شمال اسراییل، دستاویز مناسبی برای حمله به لبنان و اشغال خاک این کشور بود. اگر چه عنوان تهاجم اسراییل به لبنان «صلح برای جلیله» بود، اما در واقع نیاز اسرائیل به سرزمینهای بیشتر، سرمستی از قدرت بازدارندگی خویش، سکوت یا برخورد منفعل جامعه جهانی، مبنای اشغال لبنان بود.

اسراییل به یقین می دانست که اعراب به دلایل پیش گفته حاضر نیستند بار دیگر به مقابله با رژیم صهیونیستی برخیزند و بنابراین، با کمترین دغدغه خیال، فلسطینی ها را از لبنان اخراج و بخشهای مهمی از خاک این کشور را اشغال کرد. همان گونه که پیش بینی می شد، اعراب واکنش قهر آمیزی از خویش نشان ندادند و تنها از طریق تریبونهای سازمان ملل و از راه دور به محکوم کردن اقدامات رژیم صهیونیستی یا نشان دادن چنگ و دندان اکتفا کردند.

نظامیان و سیاستمداران رژیم صهیونیستی در محاسبه سودو زیان اشغال لبنان، جز در یک مورد همه نکات را در نظر گرفته بودند. تنها موردی که در محاسبات آنان بدان توجه جدی و ویژه ای مبذول نشده بود، پیدایش یک بازیگر نوین در منطقه بود که توانست طی کمتر از دو دهه، بی توجه به همه موارد برتری رژیم صهیونیستی و بی اعتنا به سیاست بازدارندگی حاکم بر منطقه، ابهت این رژیم را در هم بشکند و آنچه را که دولتهای عرب از دستیابی بدان محروم مانده بودند، با عزت و شرف به دست آورد. اگر تهاجم اسراییل به لبنان و اشغال این کشور را نقطه اوج پذیرش بازدارندگی تلقی کنیم، یقیناً خروج ارتش اشغالگر و مزدورانش از جنوب لبنان را باید نقطه عطفی درناکامی تئوری بازدارندگی اسرائیل قلمداد کرد.

پس از این مرحله دولتهای عرب درگیر در بحران، راه نامطلوب دیگری را در پیش گرفتند و آن پناه بردن به آغوش قدرتی بود که عامل اصلی تسلیح و تقویت دشمن آنها اسرائیل و تضعیف روزافزون جبهه مقابل اسرائیل محسوب می شد. سبقت اعراب از یکدیگر برای جلب حمایت آمریکا، به منزله تلاش برای کسب حمایت دولتی بودکه بالاترین نقش را در نابودی حقوق ملت فلسطین و تحقیر دولتهای عرب در برابر اسرائیل ایفا کرده بود. این تلاش با آن عزم سیاسی اعراب که همواره درصدد بوده و هستند تا خود را مدافع ملت فلسطین و حقوق و آرمان آنان معرفی کنند.

نشانگر سیاستی مخدوش، متناقض و عوامفریبانه است. این سیاست در کنار تقویت روزافزون مواضع نظامی و سیاسی اسرائیل در منطقه خاورمیانه، شرایطی به وجود آورد که هیچ یک از بازیگران منطقه برای حفظ بقای خود، حاضر به قبول خطرات بالای مقابله با اسرائیل نبودند و ترجیح می دادند وضع موجود ـ اگر چه ناعادلانه ـ همان گونه که هست باقی بماندو اوضاع از این که هست بدتر نشود.

این عامل، محور اساسی تعامل اجباری با اسراییل قرار گرفته بود. تنها بازیگری که پس از تهاجم اسراییل به لبنان پای به عرصه نهاد و به نیابت از آرمان و اراده ملی، اشغالگران را به مبارزه طلبید و سیاست بازدارندگی اسرائیل را به چالش کشید، عنصر «حزب الله» و مقاومت اسلامی در لبنان بود. حزب الله بدون توجه به «تهدید اسرائیل» پا به عرصه عمل نهاد. مقاومت اسلامی نشان داد که به عنوان یک بازیگر ـ صرفنظر از استقلال یا وابستگی ـ می تواند به گونه ای عمل نماید که نه تنها در مقابله جدی و در رویارویی واقعی با حریف، ارزشهای از دست رفته خویش را باز پس گیرد، بلکه فارغ از هیمنه وقدرت نظامی غیر متعارف دشمن، او را از اراضی اشغالی اخراج کند.

در تحلیل چگونگی تفوق حزب الله بر نیروهای اشغالگر، دلایل و عوامل زیادی را می توان بر شمرد. از جمله می توان به بهره گیری حزب الله از حمایتهای افکار عمومی جهانیان در دفاع از خویش استناد نمود و می توان فعالیتهای مقاومت اسلامی را در چارچوب اقدامات یک نهضت آزادیبخش قرار داد.

حملات فرسایشی و استمرار جنگهای پارتیزانی و تهدید مناطق مسکونی شمال اسراییل به عنوان اهرم فشار مناسب و برگ برنده ای ارشمند تلقی می شود که اسراییل را به خروج از گرداب لبنان وادار خواهد کرد. چنانچه همین عامل بود که صهیونیستها را در خرداد ۱۳۷۹ به فرار از لبنان مجبور کرد.

نکته قابل توجه این که حزب الله به خوبی می دانست که چه می خواهد. هدف روشن و واضح، آنان را در برابر نیروهای اشغالگر همگام و منسجم کرده بود. افزون بر این آنان می دانستند که

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.