پاورپوینت کامل امشب قرار است کودتا شود ۸۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل امشب قرار است کودتا شود ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امشب قرار است کودتا شود ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل امشب قرار است کودتا شود ۸۲ اسلاید در PowerPoint :

(نقبی به کودتای نوژه)

یکی از توطئه هایی که پس از پیروزی انقلاب علیه نظام جمهوری اسلامی طراحی شده بود «کودتای نوژه» بود. کودتایی که در شب عملیات و در آستانه اجرایی شدن آن لو رفت و خنثی گردید. مقاله زیر شرحی بر عقیم ماندن این کودتاست:

یکی از خلبانان که ۶ ماه قبل از کودتا از سوی گروه پشتیبانی «نقاب» مورد شناسایی قرار گرفته بود، سه روز مانده به موعد کودتا، در پایگاه نوژه مطلع شد که برای ایفای نقش در کودتا در نظر گرفته شده است.

او جهت آگاهی از مأموریتش باید با سروان نعمتی ملاقات کند. پس از دیدن سروان نعمتی در پایگاه قرار شد برای صحبت مشخص و مفصل در تهران او را ببیند. روز سه شنبه در تهران به منزل نعمتی رفت تا در جریان امر قرار گیرد. نعمتی به او گفت: «مأموریت تو بمباران بیت امام است و ما می توانیم تا پنج میلیون نفر را بکشیم. گویا شگرد نعمتی این بود که در نخستین دیدار توجیهی کودتا به خلبانان عضوگیری شده چنین جمله ای را می گفت تا از میزان آمادگی آنها برای شرکت درکودتا و کشتار میلیونی ( در صورت لزوم) اطلاع یابد. خلبان در مقابل نوع مأموریت و وسعت کشتار غافلگیر و مردد شد. اما بدلیل تصوری که از اکثریت و قدرت کودتاگران داشت بیمناک شد که اگر واکنش منفی نشان دهد، جانش در خطر قرار گیرد.

«من به او گفتم شما با مردم مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار می خواهید بکنید. گفت ما با حکومت مخالفیم ولی هر کس هم که بخواهد مانع کار ما بشود چاره ای نداریم جز اینکه همه را بکشیم. این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و چون از مخالفت کردن با آنها خصوصاً در منزل نعمتی ترس داشتم گفتم من بیت امام را نمی توانم بزنم ولی تلویزیون را می زنم و پس از کمی صحبت از او جدا شدم.»[۱]

پس از خروج از خانه نعمتی، تشویش و نگرانی بر جان او چنگ انداخت. در برابر وضع پدید آمده احساس بلاتکلیفی می کرد. دلش می خواست که موضوع را با کسی در میان گذارد. اما با که؟ مگر نه آن که نعمتی گفته بود جز امام، بقیه با کودتاگران همدستند؟ (القائات رهبران کودتا به کادرهای پائین) چهره مادرش زنی ساده و دلپاک و دیندار در نظرش نقش بست. اما مادرش چه کمکی می تواند بکند؟

مگر همیشه در مواقع استیصال جز مادر پناهگاهی داشته؟ به خانه می رود. موضوع را در حضور برادر کوچکتر، با مادرش در میان می گذارد:

«مادرم بشدت ناراحت شد و گفت تو نه تنها این کار را نباید بکنی بلکه باید خبر دهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی شیرم را حلالت نمی کنم و ازت رضایت ندارم.» [۲]

آنچه در این گفتگو میان مادر و فرزند رخ داد حادثه ای است که ابعاد آن محدوده یک خانواده کوچک را در می نوردد و عمق و پهنای یک ملک و یک تاریخ را فرا می گیرد. پناه بردن خلبان به مادر، اعتراف یک وجدان معذب و در آستانه گناه است، در پیشگاه میهن، مردم و دین. و مادر آن واحدجمع این سه است. او در برابر نهالی که در دامن خود پرورده قرار دارد و می بیند که اکنون به جای شکر نعمت می خواهد ثمر خود را در دامن بیگانه بتکاند. مادر چه می تواند بگوید جز اینکه شیره جانش را، که قطره قطره در کام فرزند چکانده، بر او نبخشد؟

فرزند بر سر دو راهی قرار دارد. یا به مادر (زادگاه، مردم، دین) پشت کند و نیروئی را که از خرمن هستی او جذب جان خود کرده به صورت بمب از سینه پرنده آهنین بر سر افراشته مردم و امام خود رها کند و یا به کسانی که به مادران خود پشت کرده اند پشت نماید و حادثه را متوقف کند.

در آخرین دقیقه های روز سه شنبه و نخستین لحظات سحرگاه چهارشنبه، روز سرنوشت ساز کودتا، خلبان تصمیم خود را گرفت:

«بالاخره تا ساعت ۱۲ شب با مادر و برادر کوچکترم درباره این موضوع صحبت می کردم و تصمیم گرفتم موضع را به جایی و یا به کسی اطلاع بدهم ولی چون نعمتی گفته بود در جاهای مختلف از جمله سپاه نفراتی داریم و خیلی ها از جمله شریعتمداری این کار را تائید کرده اند، می ترسیدم بهر کسی این موضوع را بگویم شاید یکی از همان نفرات باشد و نه تنها نتیجه ای نگیرم بلکه بلائی سر خودم بیاورند. .. بالاخره تصمیم گرفتم موضوع را به آقای خامنه ای بگویم.» [۳]

خلبان در عین ترس از نابودی بوسیله کودتاگران، آماده پذیرش شهادت در این راه نیز شد و برای افشای کودتا، ولو آن که خودش بوسیله عوامل کودتا کشته شود، نقشه ای طرح کرد:

«برای محکم کاری موضوع را روی کاغذی نوشتم و در خانه گذاشتم و به برادرم گفتم اگر بلایی سر من آمد و برنگشتم بهر ترتیبی شده این موضوع را به جایی خبر بدهد و جلوی این کار را بگیرد.» [۴]

او نیم ساعت پس از نیمه شب از خانه بیرون آمد. ابتدا قصد داشت به جماران برود و موضوع را مستقیماً با امام در میان گذارد. برای گرفتن تلفن بیت امام، با یکی دو جا ( کمیته و سپاه و. ..) تماس گرفت. اما نتیجه ای عایدش نشد. سپس به سپاه پاسداران مستقر در پادگان ولی عصر (عشرت آباد) تلفن زد و گفت: موضوع بسیار مهمی است که باید فوراً با آقای خامنه ای در میان گذارد. سپاه برای آن که مجال تصمیم و چاره اندیشی داشته باشد پاسخ داد ۲۰ دقیقه دیگر مجدداً تماس بگیرد. پس از تلفن دوم، سپاه به وی گفت که برای توضیح بیشتر نزد آنان برود. خلبان، اگر چه به همه مشکوک بود ولی چاره ای نداشت و به پادگان رفت. پاسدارانی که با او برخورد کردند، کوشیدند تا از آنچه در سر دارد مطلع شوند. خلبان مقاومت کرد و برای نشان دادن اهمیت مسئله و دستیابی به حجت الاسلام خامنه ای به افشای شغل خود و اینکه خطر بزرگی ایران و موجودیت جمهوری اسلامی را تهدید می کند، اکتفا کرد. سپاه پادگان ولیعصر با کمیته سه راه امین حضور تماس گرفت و اندکی بعد چند نفر از کمیته مذکور خلبان را به خیابان ایران، منزل حجت الاسلام خامنه ای بردند:

«یک شبی من [حجت الاسلام خامنه ای] حدود اذان صبح دیدم که در منزل ما را می زنند، اون دری که بین محل پاسدارها و داخل حیاط بود. بشدت هم می زدند. من از خواب بیدار شدم رفتم دیدم آقای مقدم است و میگه که یک ارتشی آمده و می گوید با شما یک کار واجب دارد. فوری گفتم کجاست؟ گفتند توی حیاط نشسته. رفتم توی اطاق پاسدارها دیدم که یک نفری همون دم در تکیه داده به دیوار. با حال کسل و آشفته و خسته و سرش را فرو برده بود. همانطور که نشسته بود گفتم شما با من کار دارید. بلند شد و گفت بله! گفتم چکار داری؟ گفت کار واجبی دارم و فقط به خودتون می گویم و شاید یادم نیست گفت مربوط به کودتاست. بهر حال من حساس شدم از حرفش. گفتم باشه من نماز بخوانم و می آیم. رفتم نماز را خواندم، آمدم اونو صداش کردم توی حیاط. البته احتمال این هم بود که این مثلاً سوء نیتی داشته باشد. اما دیدم نمی شه به حرفش گوش نداد. او هم اصرار داشت که تنها به من بگه. به هیچ قیمتی اگر کس دیگری باشه نخواهد گفت. آوردمش توی حیاط. تابستان بود، تیر ماه بود، یک جایی گوشه حیاط نشستیم، گفتم چیه قضیه؟ گفت کودتائی بناست بشه! گفتم تو از کجا میدونی؟ بنا کرد شرح دادن… آثار بی خوابی [خلبان مذکور دوشنبه شب نیز به علت سفر از همدان به تهران نخوابیده بود] شب و خیابان گردی و خستگی و افسردگی شدید و ضمناً هم سراسیمگی و هیجان درش پیدا بود. حرفشو مرتب و منظم نمی زد و من مجبور بودم برای اینکه حرف ازش در بیاورم و ببینم چی میگوید مکرر ازش سئوال می کردم و خلاصه آنچه گفت این بود، که در پایگاه همدان اجتماعی تشکیل شده و تصمیم بر یک کودتائی گرفته شده که یک عده ای توی کارند و پول هایی به افراد زیادی دادند. به خود من هم پول داده اند و قرار است که در آن واحد در تهران و همدان یک جلسه ای انجام بگیره. یک عده ای از تهران جمع می شوند و می روند همدان و شب در همدان این کار انجام می گیره و آنهائی که در همدان هستند کار را در آنجا انجام دادند، بعد می آیند تهران، جماران را بمباران می کنند و چند جا را بمباران می کنند ـ سپاه پاسداران و یکی دو جای دیگر و یادم نیست، شاید مجلس را. پرسیدم کی قرار است انجام بگیره این کودتا؟ گفت امشب و شاید گفت فردا شب. گویا دقیقاً یادم نیست. من دیدم مسئله خیلی جدی است و بایستی آنرا پیگیری بکنیم. البته در این بین احتمال اینرا میدادم که حال عادی نداشته باشد و یا متعادل نباشد.

احتمال دادم اینکه یک سیاست باشد که بخواهند ما را سرگرم کنند. اما در عین حال اصل قضیه اینقدر مهم بود که با وجود این احتمالات لازم بود که ما دنبال قضیه باشیم.» [۵]

ضمناً، چند ساعت پس از افشای کودتا وسیله خلبان فوق یکی از درجه داران تیپ نوهد، به کمیته مستقر در اداره دوم[۶] ستاد مشترک مراجعه کرد و پس از افشای کودتا و اعتراف به اینکه قرار است بهمراه ۱۱ نفر دیگر در براندازی جمهوری اسلامی شرکت کند یک پاکت حاوی بخشی از طرح عملیاتی کودتا را در اختیارکمیته فوق قرار داد. به این ترتیب بفاصله چند ساعت از سوی دو عنصر جذب شده به کودتا، اقدام به «ضد کودتا» شد، و چشمان انقلاب در برابر خطری که در چند گامی اش کمین کرده بود، گشوده گردید. این «ضد کودتا» گرچه بوسیله دو فرد، که از اقدام یکدیگر بی اطلاع بودند، صورت گرفت ولی عمل این دو، در واقع ترجمان اراده یک ملت انقلابی علیه ضد انقلاب بود.

گاه چنین است که توان و نیروی یک ملت در یک یا چند فرد گمنام، بی هیچ ویژ گی مشخص که به آنان صفت قهرمانی دهد، تراکم می یابد و آن فرد یا افراد، حتی گاه بی آنکه از ابعاد تصمیم و عملکرد خود آگاه باشند وارد صحنه می شوند و تحولات تعیین کننده ای را می آفرینند.

در این موارد گرچه به ظاهر عمل از آن فرد یا افراد است اما در واقع، اقدام فرد یا افراد از ایمان و اراده آرمان میلیون ها انسان ملهم است. آیا بستری زیباتر و بارورتر از این برای سیلان مشیت الهی وجود دارد؟

آیا جمهوری اسلامی در برابر «کودتای نوژه» کاملا غافل بود و با افشای آن توسط خلبانان فوق و درجه دار تیپ نوهد از خطر آگاه شد؟

قریب به دو ماه پیش از کودتا، واحد اطلاعات سپاه پاسداران از کانال های گوناگون از وجود یک کودتای در حال تحقق آگاهی یافته بود.

فعالیت شهید ستوانیار محمد اسماعیل قربانی اصل (تنها شهید عملیات خنثی سازی کودتا) و شادروان سرهنگ دلشاد تهرانی، گزارش های نه چندان مؤثر حزب منحله توده به شخصیتها، گزارش های انجمن اسلامی نیروی هوائی مبنی بر رفت و آمدها و نشست و برخاست های مشکوک در مراکز نظامی، و دستگیری ابوالقاسم خادم، دستگیری شهلا و فریده یار احمدی (اعضای شاخه ساسی «جبهه اتحاد ملی» وابسته به مهدی سپهر) و سرهنگ نودهی و سرهنگ زاد نادری، مشاهده قرائن و شواهد گوناگون در بین ملی گرایان و نظامیان و نقل و انتقالات مشکوک و. .. در مجموع واحد اطلاعات سپاه پاسداران و کمیته مستقر در اداره دوم ارتش و مسئولین درجه اول جمهوری اسلامی را از وجود یک توطئه براندازی مطلع کرده بود. لذا، از همان زمان ستادی مرکب از واحد اطلاعات سپاه پاسداران، گروه مهندسی. .. انجمن اسلامی نیروی هوائی، تعدادی از پرسنل مؤمن نیروی زمینی و تیپ نوهد بنام «ستاد خنثی سازی کودتا» تشکیل گردید. تا از طریق هماهنگی در اطلاعات کسب شده، آمادگی برای مقابله با توطئه و خنثی سازی آن تأمین شود.

ولی علیرغم دستگیری عضو مهم شاخه سیاسی کودتا و یکی از مهره های بسیار فعال آن، سرهنگ زاد نادری، که از حلقه رابط «چریک های ناسیونالیست» و سازمان «نقاب» بود… کودتای ۱۹/۴/۱۳۵۹ لو نرفت و مجموعه اطلاعات بدست آمده محدود به این شد که توطئه ای در شرف وقوع است و ممکن است ۲ تا ۴ هفته دیگر (۲ تا ۴ هفته پس از تاریخی که «کودتای نوژه» انجام و خنثی شد) اجرا گردد.

از اینرو، پس از پیوستن برادر محسن رضائی، به حجت الاسلام خامنه ای برای تخلیه اطلاعاتی خلبان افشا کننده کودتا، او خطاب به حجت الاسلام خامنه ای گفت «ما. .. فکر می کردیم دو سه هفته دیگر یا یک ماه دیگر [کودتا] انجام بگیرد.» [۷]

بنابراین در تحلیل نهائی باید گفت: اطلاعات مؤثر و کارآ از کودتا تا حدود زیادی پس از افشای کودتا بوسیله خلبان فوق و تا حدود کمتری توسط درجه دار تیپ نوهد در اختیار «ستاد خنثی سازی کودتا» قرار گرفت. گرچه ستاد

خنثی سازی کودتا نسبت به واقعیت کودتا مطلع بود ولی نبض آن را در دست نداشت. نبض کودتا بوسیله خلبان و درجه دار تیپ نوهد در دست مسئولین جمهوری اسلامی قرار گرفت.

ضد کودتا

حجت الاسلام خامنه ای پس از شنیدن سخنان خلبان، ابتدا با حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی مشورت کرد و سپس با برادر محسن رضائی تماس گرفت و از او خواست که فوراً بهمراه یکی دیگر از همکارانش که در ستاد خنثی سازی کودتا فعایت می کند به منزلش بیاید:

«گفتم شما [خلبان] بنشین تا من ترتیب کار را بدم. نشاندمش و آمدم داخل اطاقم. ضمناً آقای ها

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.