پاورپوینت کامل مرگ پـدر ۴۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مرگ پـدر ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مرگ پـدر ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مرگ پـدر ۴۴ اسلاید در PowerPoint :

ترجمه‌ی نسیم حسنی : جولیان بگینی فیلسوف و نویسنده بریتانیایی در این مقاله از مرگ پدرش گفته است. او به دنبال پاسخی به این پرسش است که آیا فلسفه می‌تواند هنگام مرگ نزدیکان و عزیزانمان، یاری‌رسان باشد؟ آیا فلسفه می‌تواند مفهوم مرگ را برایمان به گونه‌ای معنا کند که رنج کمتری از آن ببریم.

ترجمه‌ی نسیم حسنی : جولیان بگینی فیلسوف و نویسنده بریتانیایی در این مقاله از مرگ پدرش گفته است. او به دنبال پاسخی به این پرسش است که آیا فلسفه می‌تواند هنگام مرگ نزدیکان و عزیزانمان، یاری‌رسان باشد؟ آیا فلسفه می‌تواند مفهوم مرگ را برایمان به گونه‌ای معنا کند که رنج کمتری از آن ببریم. از بگینی تاکنون آثار بسیاری منتشر شده است؛ از جمله «خوکی که می‌خواهد خورده شود» و «۹۹ آزمایش فکری». آثاری که او نوشته همگی دارای یک ویژگی مهم است: پرداختن به فلسفه، به گونه‌ای که عموم مردم از آن بهره‌مند شوند. او سردبیر مجله «فیلسوفان» نیز هست. او دکترای فلسفه خود را با تزی درباره هویت شخصی در سال ۱۹۹۶ از کالج دانشگاهی لندن دریافت کرده است.

با مرگ پدرم همان‌گونه مواجه شدم که با دیگر چیزها: اندیشیدن و پردازش آن اندیشه‌ها از طریق نوشتن؛ انگشت‌ها روی صفحه کلید. این افکار، از مرگ او تا مرگ دیگران، تغییراتی بر نگاه فلسفی من ایجاد کرد. ممکن است این مسئله به نظرتان تحلیلی سرد و منطقی افراطی بیاید. اما تنها قاعده در باب اندوه این است که هیچ قاعده‌ای وجود ندارد. واکنش‌ها به مرگ نمی‌توانند به‌طور مشخص به دو دسته طبیعی و غیرطبیعی، شایسته یا ناشایسته، درست یا نادرست تقسیم شوند. ما به همان میزان از مرگ گیج می‌شویم که از زندگی، تقلایی در تاریکی برای یافتن راهی در درون آن.

در زمان‌هایی از این دست، کار چندانی از فیلسوفان ساخته نیست زیرا زمانی که آن‌ها در باب مردن حرف می‌زنند، میل دارند بر مفهوم مرگ، بر کسی که می‌میرد تمرکز کنند. برای مثال، افلاطون فلسفه را تمهیدی برای مرگ می‌داند. این در حالی است که اپیکور می‌گوید دلیلی برای ترس از مرگ وجود ندارد. ولی چنین اندیشه‌هایی کارآیی چندانی برای کسانی که به‌طور ناگهانی می‌میرند، ندارد. پدرم سرحال و قبراق بود اما دچار حمله قلبی شد و فوت کرد. برای برادر و دامادش هم اتفاق‌های مشابهی افتاد. پدرش هم به دلیل سکته مغزی فوت کرد. مانند این است که دروگر مرگ (فرشته مرگ) از اجرای یک شوخی سنگدلانه با کسانی که به جلو نگاه می‌کنند لذت می‌برد. کسانی که برای دیدار چهره به چهره با او آماده می‌شوند مانند کسانی هستند که متوجه تعقیب‌کنندگان پنهانی پشت سرشان می‌شوند و ناگهان آن‌ها را غافل‌گیر می‌کنند.

یک فلسفه کاربردی و سودمند به ما کمک خواهد کرد تا برای مرگ دیگران آماده باشیم. هرگز مطمئن نبوده‌ام که فلسفه بتواند به خوبی از پس آن برآید. اما شاید نگاه فلسفی باعث شود تا با مرگ نزدیکانمان همذات‌پنداری کنیم. به نظرم این قضیه سه بعد دارد: مرگ برای آن‌که می‌میرد چه معنایی دارد، مرگ برای بازماندگان چه معنایی دارد و سومین و شاید مهم‌ترین این ابعاد، شوک و غافل‌گیری ناشی از مرگی است که در نزده، اما ناخوانده از در وارد شده است.

اغلب بر این عقیده‌اند که مواجهه با مرگی که پس از یک بیماری مزمن فرا برسد آسان‌تر است، حتی اگر برای آن روز آماده نباشید. هرچند هنگامی که مرگ ناگهان اتفاق می‌افتد، همه با تحیر و شگفتی می‌گویند: «این امکان ندارد»، «واقعیت ندارد»، «هنوز نمی‌توانم باور کنم». من چنین عبارت‌هایی را بارها و بارها در روزهای اخیر شنیده‌ام. اگرچه پدر من در موطن مادری‌اش یعنی ایتالیا چندان زندگی نکرد، اما در سفرهای دوره‌ای که به آنجا داشت، خونگرم و خوش‌مشرب بود. تعداد آدم‌هایی که برای اولین‌بار در روزهای آخر عمرش با او در ارتباط بودند نسبت به سال‌های گذشته بیشتر شده بود. قبراق و سرحال بود. هیچ‌کسی حتی فکر بیمار شدنش را هم نمی‌کرد چه برسد به مرگش. افرادی که با او دوستی دیرینه‌ای داشتند او را فردی ورزشکار و گیاهخوار می‌پنداشتند، حال آن‌که او یک می‌گسار و سیگاری حرفه‌ای بود. بیشتر دوران زندگی‌اش را قبراق و سرحال گذراند اگرچه مانند هم‌سن‌وسال‌های پیر و فرتوتش پشت میز‌نشینی را انتخاب کرده بود.

من قادر به بیان احساسات خود نیستم. البته عناصر غیرواقعی نیز درباره مرگ وجود دارد اما تا آنجا که می‌دانم، مرگ رخدادی است که در هر زمانی ممکن است گریبان فرد را بگیرد. پس حتما من از مرگ انسان‌ها شوکه نخواهم شد. حتی اگر آن فرد یکی از اعضای خانواده‌ام باشد. هستند افرادی که زیاد عمر می‌کنند. علتش را شانس و تقدیر می‌دانم و به تعداد معدودی اختصاص می‌دهم. آنچه شگفت‌زده‌ام می‌کند چگونگی مرگ افراد نیست بلکه بهت و حیرت مداوم مردم در زمان روی دادن مرگ عزیزانشان است. آیا شگفتی من تنها به این دلیل است که تمام زندگی‌ام را وقف فلسفه کرده‌ام؟ در این‌باره شک دارم. شاید یکی از دلایلی که مرگ در ذهنم حلاجی نمی‌شود، گذراندن بخش بزرگی از زندگی‌ام به مطالعه فلسفه باشد اما نمی‌توان اساس بینش هر فرد را به زمینه مطالعاتی‌اش ربط داد. من از واقعیت سخن می‌گویم. از مرگی که همگان بدان آگاهند اما توان پذیرشش را ندارند. همه آن چیزی که باعث می‌شود انسان‌ها ثابت باقی بمانند. این عادت فلسفه است که حتی ایده‌های سهل و آسان را به مسائل پیچیده تبدیل کند. هنجارهای فرهنگی نیز نقش خود را در این‌باره ایفا می‌کنند. در زادگاه پدرم هنگامی که فردی می‌میرد، مرگش برای دیگران منزجرکننده و ترسناک نیست. معابر پر می‌شود از آگهی فوت که مکان و زمان مراسم در آن درج شده است. هرجا که قدم می‌گذاری نشانی از مرگ را می‌بینی. مردم در اجساد هم نکته شرم‌آوری نمی‌بینند. جسد پدرم را در منزل برادرش برای تدفین آماده کردند. او را در تابوتی گذاشتند که درِ شیشه‌ای آن امکان دیدنش را برای همه میسر کرده بود. برای جلوگیری از فاسد شدن جسد، دستگاه تهویه هوا و خنک‌کننده نیز در تابوتش گذاشته بودند. تمام روز مردم برای وداع با او می‌آمدند و می‌رفتند. حتی عده‌ای بالای سر او می‌ایستادند و با جسدش صحبت می‌کردند. همه‌چیز مهیاست تا شما تا حدودی از واقعیت، ماهیت مرگ و جایگاه آن در چرخه طبیعی زندگی آگاه شوید. فیلسوفان همواره به دنبال عقلانی جلوه دادن مرگ هستند. آن‌ها نگران نبود فرد نیستند. آن‌ها معتقدند که فرد می‌میرد، راحت می‌شود، رنج نخواهد کشید و جای تاسف برای آنچه او از دست داده، نیست زیرا دیگر وجود خارجی ندارد که بخواهد به خاطر نداشته‌هایش متاسف باشد. تنها بازماندگان اویند که عذاب می‌کشند. فکر می‌کنم در این گزاره‌ها یک جای کار ایراد دارد. غم و غصه یک‌نفر به خاطر نبود دیگری، به این خاطر نیست که فرد متوفی قادر به لذت بردن از زندگی‌اش نیست. نه اصلا، بلک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.