پاورپوینت کامل تاملاتی بر پرسش «معنای زندگی» ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تاملاتی بر پرسش «معنای زندگی» ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاملاتی بر پرسش «معنای زندگی» ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تاملاتی بر پرسش «معنای زندگی» ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

این پرسش، پرسش «معنای زندگی»، بی‌گزاف از هنگامی که پرسیده شد اوقات مرا پر کرده است. تاریخچه این سماجت را می‌شود چنین خلاصه کرد: از خنده به دلهره- آنچه در آغاز مضحک به نظر می‌رسید اکنون هولناک شده است.

این پرسش، پرسش «معنای زندگی»، بی‌گزاف از هنگامی که پرسیده شد اوقات مرا پر کرده است. تاریخچه این سماجت را می‌شود چنین خلاصه کرد: از خنده به دلهره- آنچه در آغاز مضحک به نظر می‌رسید اکنون هولناک شده است.
در اولین نگاه، چنین می‌نمود که پرسمان «معنای زندگی» پرسمانی است آنقدر وسیع- اگر نگوییم افق غایی همه پرسش‌ها- که پرداختن به آن چیزی نمی‌تواند باشد جز نوعی پرسه در عبث؛ پرسشی که هر خواننده پا به ‌سال ‌گذاشته‌ای را یاد موضوع‌های لوس انشای دوران تحصیل می‌اندازد، موضوعاتی از قبیل: «علم بهتر است یا ثروت؟»
اما همین که آدم، با توجه به شناختی که از پرسنده و موقعیت پرسش دارد، قبول کند که این پرسشی نیست از قبیل اینگونه موضوع‌های انشا یا پرسشی از موضع نوعی «تجاهل عارف»، آن‌وقت خود را موظف می‌یابد که چشم در چشم افعی این پرسش هیولایی بیندازد. یا به تعبیری دیگر، وقتی قبول کند که پرسنده از جایگاه یک پاسخ نیست که دست به پرسشگری می‌زند، بلکه وقتی دستش را به آن سوی این پرسش برای لمس پاسخی دراز کرده است یا دستش خالی مانده است یا با چیزی بی‌شکل و شاید چندش‌آور برخورد کرده است و حالا صمیمانه می‌خواهد بداند چرا، آن‌وقت نادیده‌گرفتن پرسش او اگر بی‌ادبی نباشد بی‌رحمی است.
اما همین که مخاطب پذیرفت که این پرسش خود را در او بپرسد، آرام‌آرام سایه ترسی بر او می‌خزد: چرا باید این پرسش اصلا پرسیده شود؟ و از آن مهم‌تر چرا در این زمان؟ چه شده است که این پرسش با چیدمانی چنین صریح خودش را بر ستون‌های یک روزنامه، که دغدغه‌اش، بنابر تعریف و تجربه، «امر حی و حاضر» است، تحمیل کرده است؟ چه شده است که چیستی زندگی خودش تبدیل به «امر حی و حاضر» شده است؟ شده است از جنس «اخباریات»؟ چرا باید «معنای زندگی» خاصیت شفاف خود را از دست بدهد و در هیبتی چنین تاریک- نه یک نوع دانایی و توانایی ناخودآگاه- بلکه چونان یک غیبت، یا شاید درست‌تر عارضه نوعی «از کار افتادگی»، سر راه زندگی، سر راه خودش، مثل گسلی دهان باز کند؟
این پرسشگری مضاعف، پرسش ما از پرسش «معنای زندگی»، نه کاری است سرسری و نه بیهوده.
با این پرسش می‌آغازیم: وقتی می‌گوییم «معنای» زندگی منظورمان از «معنا» چیست؟ «معنا» در نسبت به زندگی چه معنایی دارد؟ «معنا»، خودش امری است ذیل «معنا». معنا یک معنا ندارد، اما تمامی معناها ذیل یک تعریف قرار می‌گیرند: معنا یعنی «آنچه در فهم‌پذیری می‌ماند». پس پرسشگری از معنا، پرسشگری از فهم‌پذیری است: وقتی چیزی از فهم‌پذیری می‌افتد، آن‌وقت پرسش معنا پیش می‌آید اگر از «معنا افتادن» آن چیز کارکرد امری را که «گذران» انسان را ممکن می‌کند مختل کند.
بگذارید توضیح دهم. می‌دانید که تفاوت رهیافت «منشاشناختی» فوکو با زیررشته «تاریخ عقاید» درست در این است که فوکو به دنبال سابقه تقویمی مطلوب خود نیست بلکه به دنبال راه‌یابی به لحظه‌ای است که در آن پدیده‌ای «پرسمانی» می‌شود، یعنی پدیده‌ای که تا آن زمان چنان نامریی و شفاف بود که به خودی خود موضوع یک گفتمان به اصطلاح تاملی و بیرونی نبود تبدیل به یک موضوع و مساله می‌شود، یا به زبانی «موضوعیت» پیدا می‌کند. فوکو بدهکاری خود در این مورد به هایدگر را پنهان نمی‌کند. هایدگر در «هستی و زمان» نشان می‌دهد که نسبت ما با هستندگان در حالت معمولی نسبتی است شفاف و نه «موضوعی». مثلا تا وقتی که یک چکش سرجایش هست و با کارش نسبت درستی دارد، یعنی وزن و اندازه و کلفتی دسته‌اش مناسب اندازه و زور دست و کار ماست، چکش به مثابه چکش موضوع تامل ما نیست. ما چکش را- بی‌آنکه به لحاظ چکشی‌اش موضوع پرسش کنیم- برمی‌داریم و بر میخ می‌کوبیم. اما همین‌که چکش سرجایش نباشد، یا برای کار به‌شدت نامناسب باشد، آن‌وقت چکش به‌مثابه چکش برای ما موضوعیت پیدا می‌کند.
پرسمانی‌شدن امری، تبدیل‌شدن امری به «مساله»، بنابراین، حکایت از اختلالی در نسبت ما با آن امر می‌کند و نشان می‌دهد که نسبت ما با آن امر به سببی به هم‌خورده است، به‌گونه‌ای که آن امر از حالت شفافیت درآمده است و سر راه «گذران» ما در جهان، همانند مانعی در نسبت ما با «کار جهان»، موضوعیت یافته است. با این تعریف، آن‌وقت شاید لازم به توضیح نباشد که چرا تامل من بر پرسمان «معنای زندگی» موجب دلهره من می‌شود و چرا شاید باید موجب دلهره همه ما شود.
بنابراین، هروقت که زندگی کار خودش را می‌کند، یعنی زندگی واقعا زندگی است، هیچ محلی برای این پرسش وجود ندارد. در آن شرایط، زندگی آنچنان با خودش منطبق است که جایی برای مکملی به‌عنوان «معنای‌زندگی» نمی‌گذارد. با کمی تسامح می‌شود گفت که آن‌وقت زندگی، بی‌آنکه به زیست صرف حیوانی کاسته شده باشد، حالتی «طبیعی» دارد. انسان آنجا به‌مثابه انسان طوری زندگی می‌کند که نگران این پرسش نیست. پرسمان «معنای زندگی» فقط وقتی مطرح می‌شود که زندگی به‌عنوان گسلی در مقابل خودش، به‌عنوان نسبتی نادرست با جهان، از نامرییت درآمده باشد؛ دچار بحران شده باشد، پژمرده شده باشد یا آماسیده یا هر دو. یعنی این نیست که انسان علاوه بر زندگی یک کار دیگر هم می‌کند که اسمش «معنای زندگی» است. «معنا»، برعکس، نام گسلی است در درون زندگی. «معنای زندگی» همیشه و از پیش خودش را فقط به‌عنوان یک پرسش و به شکل «نابوده» بر ما تحمیل می‌کند. وقتی در اثر گسلی در جریان زندگی، زندگی موضوعیت می‌یابد، این پرسش برای انسان پیش‌ می‌آید که چگونه باید زیست یا خدای‌ناکرده اصلا چرا باید زیست.
برگردیم به چکش هایدگر. چکش همراه اره و مته و میخ و چوب و سودمندی‌هایشان، در نسبت با همدیگر و با درودگر، جهان «مقصودمندی» را می‌سازند که نام آن کارگاه است. پرسش این است که کجاست آنجا که کارگاه از کارگاهی می‌افتد به‌گونه‌ای که پرسش معنای کارگاه، به‌عنوان افق همه پرسش‌ها، ناگزیر می‌شود. اگر چکشی از کار افتاده باشد کارگاه از «کارگاهی»اش نمی‌افتد. اما اگر شمار ابزاری که از کار افتاده‌اند یا در دسترس نیستند از حدی بگذرد آن‌وقت این پرسش پیش می‌آید که تکلیف درودگر چیست. یک جایی دیگر کارگاه «کارگاهی» نمی‌کند؛ مثلا هیچ‌چیز دیگر سر جایش نیست، چون شاگردی که تازه استخدام کرده بودیم اره را گذاشته است جای چکش و چکش را جای سوهان. آن‌وقت این کارگاه است- به‌مثابه افق همه پرسشگری‌ها- که به پرسمان تبدیل می‌شود. درودگر راه خودش را در آن گم می‌کند.
آنکه از «معنای زندگی» می‌پرسد، بنابراین، آن را از درون گسلی می‌پرسد که شکل وجودی آن گم‌شدگی است در جهانی که «گذران» او را مختل کرده است. حال اگر به اوضاع بلافاصله‌ای که این پرسش در آن مطرح می‌شود بنگرید می‌بینید که جنس این گم‌شدگی همانی است که «پیتزای قورمه‌سبزی» نام ذایقه‌شناختی آن است. این نام، در یک ترانه معروف، نام تمثیلی پدیده‌ای است که «[نا]ساختار» منطقی آن «هشلهف» است، پدیده‌ای که نه به‌عنوان «مدرن» (پیتزا) و نه به‌عنوان «سنت» (قورمه‌سبزی)، «اصالت» دارد. پیتزای قورمه سبزی نام خوراکی است که ما را در مقابل خود به پرسش وامی‌دارد: «این دیگه چیه؟»
بنابراین، این گم‌شدگی را باید در ارتباط با آن شرایطی دید که عنوان فلسفی‌تر آن گم‌شدن در تباهی یک وضعیت تصمیم‌ناپذیر است نسبت به نوعی‌گذار که نام‌های مرتبط به آن «مدرنیت» و «سنت»‌اند. وق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.