پاورپوینت کامل شش دهه پس از شالاپّ بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شش دهه پس از شالاپّ بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شش دهه پس از شالاپّ بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شش دهه پس از شالاپّ بزرگ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
در نگاه به پشت سر و آنچه شصت سال پیش در ایران روی داد میتوان تأمل کرد: چه مقدار از آنچه هدف نهضت ملیکردن صنعت نفت بود به دست آمد؟
درستتر بگوییم: هدفها. ماجرا چندین لایه و شاخه داشت، هر یک با زمینه و پیشینه خود و رو به سوی مقصودی معین. هدف اعلامشده بهدستگرفتن صنعت نفت از سوی دولت ایران تنها یکی از اهداف بود.
در نگاه به پشت سر و آنچه شصت سال پیش در ایران روی داد میتوان تأمل کرد: چه مقدار از آنچه هدف نهضت ملیکردن صنعت نفت بود به دست آمد؟
درستتر بگوییم: هدفها. ماجرا چندین لایه و شاخه داشت، هر یک با زمینه و پیشینه خود و رو به سوی مقصودی معین. هدف اعلامشده بهدستگرفتن صنعت نفت از سوی دولت ایران تنها یکی از اهداف بود.
ماجرا چهار بازیگر در داخل دوبهدو ـــــ مصدق و حزب توده، دربار و دیانت ــــ و دو بازیگر در خارج داشت: آمریکا و بریتانیا.
دلاور دوران
در دوره پایان امپراتوریهای قرن نوزدهمی، ملتها در آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی دارایی طبیعی خود را در اختیار میگرفتند. در آن سوی خلیج فارس هم تسلط تاموتمام بریتانیا بر منابع زیرزمینی مردمان بومی به تاریخ میپیوست. در ایران دلیلی نمیدیدند از جریان جهانی عقب بمانند.
محمد مصدق همین هدف را دنبال میکرد اما اصرار داشت یکتنه به آن برسد. پذیرای شریک و حتی همکار به معنی افراد صاحب رأی و دارای اختیار نبود. پرسش بیپاسخ را محققانی مطرح کردهاند: اگر در آنچه میخواست انجام دهد توفیق مییافت آیا حاضر بود قراردادی جدید برای بهرهبرداری از چاههای نفت ایران امضا کند؟
پشت سؤال این نکته نهفته است که قرارداد تجاری را رئیس کشور یا رئیس دولت امضا نمیکند؛ مدیران امضا میکنند. آیا مصدق به کسی از مدیران نفت و دارایی اجازه چنین کاری میداد؟ نه. به هیچکس به اندازه کافی اعتماد نداشت و کسی را در آن حد نمیدید که طرف کمپانی خارجی قرار دهد. نوشتهاند مهمترین اسناد نفت را همواره در کیفی با خود حمل میکرد و به دست احدی نمیداد.
آیا حاضر بود، خلاف عرف جهانی، شخصاً قرارداد امضا کند؟ باز هم نه. عظمت تصویر تاریخی خویش را در نفی امضاهای پیشین میدید، نه افزودن یک امضای جدید به امضاهای پای قراردادهایی که تقریباً بیاستثنا از سوی ملت لعن میشوند. مصدقی که قرارداد امضا کند مصدق نیست. پای آبرو در میان است.
نزد او نفت نه کالایی دارای مظنـّه بازار و قابل مبادله، بل مفهومی اخلاقی و غایتی معنوی بود که ختم قضیه با بستن قرارداد ستمی است بزرگ در حق آن. شعله اختلاف فروزان بر سر قرارداد نفت میتواند در ستیغ قلـّهتاریخ زبانه بکشد در همان حال که ملت از سرما و گرسنگی رنج میبرد.
کسانی که واگذار نکردن قدرت پس از پیروزی ۳۰ تیر ۳۱ را بزرگترین اشتباه مصدق میدانند اصرار او در ایجاد اسطورهای تاریخی از خویش را دست کم میگیرند.
وقتی استعمال لقب ممنوع شد درجه دکترایی در آستین داشت و کم نیاورد. در امضای اوراق دادگاه نظامی درجهتحصیلیاش را ذکر میکرد مبادا کسی فراموش کند. روی عکسی از خودش نوشته است: ”بفرزند عزیزم دکتر غلامحسین مصدق داده شد. احمدآباد امردادماه ۱۳۴۲. دکتر محمد مصدق.“
خیال داشت رأیدادن بیسوادها را ممنوع کند. دربار و دیانت با رأی رعیتها و بیسوادها نماینده به مجلس میفرستادند. بعدها نبود تا ببیند فرزندان همان رعیت بیسواد به قدرت رسیدهاند و مملکت را دکترآباد کردهاند.
فروکاستن شاه به هیچ و زدن ریشه او هدف دیگر مصدق بود. از مطالب غریبی که روی کاغذ آورد چند جمله بود پشت قرآنی که برای شاه فرستاد: ”دشمن قرآن باشم اگر بخواهم خلاف قانون اساسی عمل کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهوری را قبول نمایم.“ یعنی به حول و قوه الهی بهزودی وقتی سلطنت برچیده شد من یکی اهل رئیس جمهورشدن نیستم. گویی مسئله شاه این است که وقتی بساط سلطنتش چپه شد اسم نفر بعدی چه باشد و چه نباشد.
گرچه دستکم دوبار هم پشت تریبون مجلس به قرآن سوگند خورد و شهادتین گفت، شاید تنها فرد در تاریخ اسلام باشد که سالها پس از مرگ تکفیر شد. روی معصیتی خاص انگشت نگذاشتهاند اما طرز فکر مغرورانه ناسیونالیستی و رسالهای که سال ۱۲۹۲ پس از بازگشت از تحصیل در اروپا منتشر کرد به اندازه کافی دشمنتراش بود.
در آن رساله، با عنوان “کاپیتولاسیون و ایران”، نوشت ”قانون شرع که میگوید غیرمُسلم اگر با خودشان طرف باشند قانون آنها در حق خودشان اجرا میشود امروزه مضرّ به استقلال ایران و اسلام است.“ کمتر نظری، حتی انکار وجود خدا، به اندازهبرابری تمام اتباع مملکت اهل بازار و حوزه را برآشفته میکند.
حاصل ۲۸ مرداد برای مصدق: پیروزمندانه به اهدافش رسید. به استیلای بریتانیا بر نفت ایران پایان بیآنکه قرارداد امضا کند و حیثیت سیاسی خویش به خطر اندازد. به شاه چنان لطمهای زد که ربع قرن پس از آن را زیر سایه سنگین ۲۸ مرداد زندگی کرد و حکم راند و تحقیر شد.
وهمی پررنگتر از واقعیت
دیدگاه بریتانیا و آمریکا در ماجرای اوت ۱۹۵۳ در مواردی همسو، اغلب متفاوت و گاه حتی متضاد بود.
بریتانیا سرسختانه به آخرین قلـّک عظیم درآمد مستعمراتی چسبیده بود. به نظر خودش، هر گاه خواسته بود ایران به سادگی چندپاره میشد و حالا گچساران ربطی به بهارستان نداشت تا نطقهای آتشین وکلا جماعت را علیه شرکت نفت بشوراند.
بریتانیا از زمان پسراندن قشون محمدشاه قاجار از هرات تا سربرکشیدن رایش سوم، هر زمان اراده کرده بود ایران مانند هندوانه قاچ میخورد. سال ۱۹۰۷ در نواحی جنوبشرقی ایران عملاً منطقه خودمختار درست کرد. سخنرانان مخالف قرارداد نفتی رضاشاه در مجلس در سالهای پس از او وانمود میکردند نمیدانند شیخ خزعل نامی است عام برای هرکس که با پول و اسلحهخارجی عـَلـَموکتل هوا کند.
بریتانیا اگر این کار را نکرد برای حفظ هندوستان و بستن راه سایر قدرتهای اروپایی بود. اما برخوردش با دولت ایران نشان از مردمداری و دوراندیشی و نزاکت اجتماعی نداشت.
ایران کشوری اسماً مستقل و یکپارچه بود چون منافع بریتانیا و موازنه قوای جهانی چنین اقتضا میکرد. در هر دو جنگ بزرگ که پای بقای بریتانیا در میان بود، ایران رسماً ادعای بیطرفی کرد اما از شاه گرفته تا آدمهای کوچهو بازار از جانودل طرفدار آلمان بودند. سیاسیون بریتانیا ایران و شاه و مصدق و رجال آن را نه ذرّهای قابل اعتماد و احترام میدانستند و نه جدی میگرفتند.
تحقیر بریتانیا نسبت به ایرانی با نفت شروع نشد. حاج میرزا آقاسی برای محمدشاه قاجار کاغذ فرستاد که الساعه در حال سکته است و از فرط خفـّت آرزوی مرگ میکند چون وزیر مختار اینگیلیس بدون آینکه به خودش زحمت پپادهشدن بدهد از پنجره کالسکه چیزهایی به او ابلاغ کرد و دور شد. برای واداشتن ایلچی فرنگ به رعایت نزاکت دیپلماتیک، اراده و پول و عزتنفس و قدرت نظامی لازم بود. ایران هیچ کدام را نداشت.
در هند، بریتانیا گرچه قلدری میکرد برای طرف مغلوب قدری احترام قائل بود: خوب کار میکند،ریاضیات بلد است، وجدان و حس وفاداری و درستکاری دارد، بی اختیار و از روی عادت دروغ نمیگوید.
در نامههای ریدر بولارد، سفیر بریتانیا در تهران در دهه ۱۳۲۰ که به زبان تند و تیز و قضاوت گزنده دربارهدیگران شهرت داشت، چنین جملاتی فراوان است: ”ایرانی نظر بدی نسبت به کسانی که ثروت خود را از راه نامشروع بهدست آوردهاند ندارد. متعجبم چرا معدود ایرانیهای صادق خودکشی نمیکنند“؛ ”وکلای مجلس از تمام ایرانیها نفرتانگیزترند“؛ ”شهامت اخلاقی ایرانیها به حدی کم است که وقتی آدم بااخلاقی جلوشان بایستد فوراً عقبنشینی میکنند. به همین دلیل رضاشاه توانست بهمدت طولانی با آنها مثل سگ رفتار کند.“
ترکیب عسرت بریتانیای پس از جنگ دوم با تحقیرش نسبت به جامعهایران سبب شد گره مذاکرات نفت خیلی زود کور شود. گزارشهای نمایندگان بریتانیا از تهران به دولت متبوعشان تصویری به دست میدهد از جماعتی سستپیمان، بیمرام و پولکی که نه جنگیدن بلد است، نه کاسب واقعی است، نه سیاستمدار است، نه میهندوست، نه منطقی، اما مدعی تمام فضایل قابل تصور.
در روزگار ما اهل رسانه و سیاست در بریتانیا با مطایبه و حسرت نوشتهاند ایران تنها کشور دنیاست که مردمش اینگیلیس را همچنان دارای قدرتی خیالی میدانند که دیر زمانی است ندارد. میتوان افزود: و هیچگاه به این شدت نداشته است.
تلقی پر از حساسیت و واهمه مردم ایران از اینگیلیس به رکوردی در تاریخ دیپلماسی انجامیده است. ایران یک بار در زمان ناصرالدینشاه و چهار بار پس از او (یک بار به دستور مصدق) با بریتانیا قطع رابطه کرد. در زمان نوشتهشدن این سطور،رابطه قطع است و یحتمل پیش از بستهشدن سفارتش برای بار ششم، یک بار دیگر وصل خواهد شد.
حاصل ۲۸ مرداد برای بریتانیا: سرانجام از ایران غرامت گرفت و با کشف نفت در آبهایش، از نفت ایران بینیاز شد.
میراثبر
ایالات متحده با ادعای مهارکردن شوروی و کمونیسم در چهارچوب توافقشدهپایان جنگ دوم پا در کشمکش نفت ایران گذاشت.
در برابر تلقی منفی مردم ایران از بریتانیا، خوشبینی و انتظارها از آمریکا بسیار بود. شاه تا آخر عمر از بریتانیا میهراسید اما از آمریکا چشم یاری داشت. مصدق از بریتانیا بیزار بود اما از آمریکا انتظار کمک داشت. قاطبه مردم به اینگیلیس بسیار بدبین بودند و به آمریکا بسیار خوشبین.
تلقی آمریکا از ایران و ایرانی تا نیمه دوم قرن بیستم بهمراتب مثبتتر از سیاسیون بریتانیا بود. اوایل حتی گاه آنها را برای رفتار متکبرانهشان در مذاکرات نفت ملامت میکرد. در مقابل، حرف انگلیسیها این بود که آمریکا نمیداند با چه کسانی طرف است (ضربالمثلی فارسی: زبان خر را خـَلـَج میفهمد).
از اشاراتی سربسته در برخی نوشتههای سفرای اروپایی که در ایران بودهاند شاید بتوان دریافت این بحث بین آنها مطرح بوده که ایرانی وقتی متعهد کاری میشود اما انجام نمیدهد آیا نتیجه وطندوستی قلبی اوست که کشورش را بر پول مقدم میدارد؟ اگر چنین بحثی واقعاً در صحبتهای خصوصی محافل دیپلماتیک تهران جریان داشته، به احتمال زیاد نظر انگلیسیها این بوده که ایرانی اساساً برای قول و قرار و وقت ارزشی قائل نیست؛ ربطی به میهندوستی ندارد.
دستگاه سیاسی آمریکا رفتهرفته به همان تصویری از سستپیمانی و بیمرامی در ایرانی رسید که یونانیان باستان و انگلیسیها رسیده بودند. لوی هندرسن، سفیر ایالات متحده در تهران که ساعتها و روزها و شبها کنار تخت مصدق با او چانه می زد، به دولتش گزارش داد ”ایران کشوری بیمار و نخستوزیر یکی از بیمارترین رهبران آن است و نمیتوان از آنها توقع برخورد عادی داشت.“
میتوان گفت امروز در چشم زمامداران آمریکا ایرانی غیرمنطقیترین موجود روی زمین است، تصویری که سیاسیون بریتانیا زمانی به همتایان آمریکاییشان میدادند و از سوی آنها متهم میشدند گرفتار تصورات عهد امپراتوریاند.
بریتانیا هیچ گاه آنچه را در جریان دعوای نفت ایران انجام داده بود اذعان نکرد، تا چه رسد که پوزش بخواهد. در سالهای اخیر، مقامهای تراز اول آمریکا نقش دولتشان را اذعان کردهاند و شفاهاً پوزش خواستهاند (به بیان ایرانیـاسلامی: حلالیت طلبیدهاند) اما بیهیچ نتیجه مثبت و سود ملموسی.
حاصل ۲۸ مرداد برای آمریکا: بهعنوان حـَکـَم ِ دعوا بر سر گردو، تکهای بزرگ از مغز آن را بلعید. طرحی نو برای نفت ایران در انداخت با چهل درصد از سهام کنسرسیوم نوبنیاد برای خودش، و بعدها سودهای سرشار از فروش جنگافزار به ایران به دست آورد. با خروج بازماندگان نسل سیاسیون قاجار از حکومت و از جهان، میراثبر نفوذ بریتانیا هم شد، میراثی که نه میتواند آن را رها کند و نه قادر به استفاده سودآور از آن است.
چرخفلک
در سه دههگذشته محققان با بسط کارهای پیشینیان و بهرهگیری از یافتههای جدید متونی باارزش انتشار دادهاند. از نوشتههای وزین در این زمینه، ”خواب آشفته نفت“، کتاب دوجلدی محمدعلی موحّد است.
فشردهنبرد سهجانبه بر سر نفت ایران از این قرار بود: با تصویب مجلس شورای ملی و تأیید سنا، صنعت نفت ملی شد و آن گاه نوبت به این بحث رسید که آیا به شرکت نفت ایرانوانگلیس به عنوان دارنده سرقفلی غرامتی پرداخت شود، و به چه میزان. به بیان دیگر، تأسیسات نفت فقط ملی شده یا مصادره هم شده است.
روش مصدق گویی ترکیبی بود از دو چرخفلک افقی و عمودی. مسافتی بالا میرفت، دور که برمیداشت پائین میآمد، قدری دور خودش میچرخید، سر جای اول برمیگشت،باز اوج میگرفت و حرکت از نو.
خواست مصرّانه امروز خیلی زود جایش را به درخواستی متفاوت و حتی متضاد میداد. آنچه را پریروز رد کرده بود حالا مطالبه میکرد اما وقتی حریفان موافقت میکردند از آن هم دست میکشید. فیصله با مصالحه را پایان زندگی سیاسی و خوشنامی خویش میدید.
سفر به شورای امنیت سازمان ملل و به دیوان دادگستری بینالمللی ظاهراً برای به کرسینشاندن حرفی بود که نه در آن روزگار معنی واقعی داشت و نه امروز دارد: شرکت نفت انگلیسی غیر از دولت بریتانیاست. به این میماند که کسی بکوشد ثابت کند کمپانی بوئینگ ربطی به دولت آمریکا ندارد و شرکت ایران خودرو منفک از دولت ایران است.
در گیرودار مذاکره در نیویورک، به جرج مکگی، معاون وزیر خارجهآمریکا، حرفی میزند که او را مات و مبهوت میکند: پالایشگاه آبادان ملی نشده است و گرچه از مالک آن خلع ید شده مشمول قانون ملیکردن نفت نیست. مرد آمریکایی بیدرنگ تقاضا میکند این را بنویسد. مصدق به فرانسه مینویسد و مکگی به انگلیسی و هر دو در حضور مترجم وزارت خارجه آمریکا امضا میکنند.
مصدق این حرف را به هیچیک از همراهانش نگفته بود و بعداً هم هیچگاه در هیچجا به زبان نیاورد و ننوشت. مقامهای آمریکایی دستنوشتهمصدق، در واقع تعهد به پسدادن تأسیسات آبادانبزرگترین پالایشگاه جهان آن روزگار، را به انگلیسیها نشان دادند.
انگلیسیها رد کردند. حرف و قول مصدق به فرانسه، به انگلیسی، به فارسی، به اردو، به عربی، به خط میخی، به خط کوفی، کمترین اعتباری نزد آنها نداشت. مصمم بودند مطلقاً وارد بازی سازش با مصدق نشوند و تا سرنگونی او پیش بروند.
اگر میپذیرفتند و موافقت خود را اعلام میکردند مصدق آن گاه چه میکرد؟ لابد گریهو زاری و از حالرفتن و قسم به قرآن که منظورش این نبود و اجانب میخواهند سر ملت بزرگ ایران کلاه بگذارند.
و اگر پالایشگاه آبادان ملی نشده پس چه چیزی ملی شده و دعوا بر سر چیست؟ گریزی نیست از اینکه نتیجه بگیریم مصدق هیچ چیز را به اندازه کافی جدی نمیگرفت درعین آنکه هر فکری را با جدیتی حماسی تا بینهایت ادامه میداد.
باید به اطلاع مشاورانش و هیئت همراه میرساند که کتباً و عملاً پشت در بسته اتاقش درهتل نیویورک قانون ملیکردن نفت را یکتنه لغو کرده است. معجزه بود که دستخطش به مطبوعات آمریکا درز نکرد وگرنه با اعتبار دولت جبهه ملی بازی مرگبار و بیبازگشتی کرده بود ـــــ و البته با آبروی خودش در پیشگاه ملت و تاریخ که آن همه برایش اهمیت داشت.
توصیفی برای شخصیت مصدق شاید نبوغ شیطانی ِ یک آنارشیستـ نیهیلیست باشد. جلودار و پیشوا شدن او با روحیه خودویرانگری در انسان آریاییـاسلامی تطابق دارد.
آن بهاصطلاح قانون ملیکردن نفت بدون چند جملهای هم که مصدق به فرانسه نوشت فقط حرف بود. کشور ایران در شرایطی قرار نداشت و ندارد و نخواهد داشت که اموال شرکتی خارجی را با قیاموقعود و گرداندن گلدان رأیگیری بین یک مشت آدم شدیداً متوسط موسوم به وکیل مجلس مصادره کند.
ملتهای غرب، برخلاف مردمان دیگر قارهها، در پانصد سال گذشته هر هجمهای به یک گوشه از اروپا از داخل یا خارج آن را تهدیدی مستقیم و فوری به خویش تلقی کردهاند. چه پای تمامیت ارضی بلژیک یا منافع شرکتی انگلیسی مدعی مالکیت بزرگترین پالایشگاه جهان در میان باشد و چه منافع کارخانهکوچک واشرسازی اسپانیایی، و مهاجم چه ناپلئون باشد یا رایش سوم یا مصدق یا قذافی یا عیدی امین یا جمهوری اسلامی، غرب به مثابه ید واحده عمل میکند. در ایران اسم این استراتژی تاریخی را گذاشتهاند توطئه و خیال خودشان را راحت کردهاند.
فکر قرارداد پنجاهـ پنجاه و حتی ملیکردن صنعت نفت از چندین سال پیشتر مطرح بود. مصدق در یک ضرب با تصویب مادهواحده با سر در شکم حریف رفت و پیروزمندانه او را خلع ید کرد و به گوشه رینگ راند. اما در فروش و صدور نفت فتیلهپبچ شد و دو سال در پی یافتن راهی برای خروج از بنبست بود.
ناگفته نماند مذاکره گامبهگام با بریتانیا برای افزایش سهم ایران از درآمد نفت هم بدون ماده واحدهضربتی در شرایط آن روزگار به راحتی به جایی نمیرسید. شرکت نفت ایرانوانگلیس دولت در دولت بود و سازمان اطلاعاتی و بازوی عملیاتی و بودجه برای بسیج گردنکلفت و بزنبهادر داشت. از شاه گرفته تا نخستوزیر و وزیر و نماینده مجلس و روزنامهنگار، هرکس را حرف اضافی میزد مانند گربه در کیسه میکرد، سر آن را گره میزد و در رودخانه میانداخت.
پس از پایان تسلط بر هند حتی میتوانست این مملکت را تجزیه کند و کشور نفتی کوچکی به میل خویش تشکیل دهد. ورود آمریکا به دعوای نفت راه چنین اقدامی را بست.
بحث شیرین آجیل و مناصب
لایه چهارم ماجرا دیانت بود. ابوالقاسم کاشانی را که پس از تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ۲۷ به لبنان تبعید شده بود به ایران بازگرداندند و رئیس مجلس کردند. هیچ گاه پا به جلسه صحن علنی نگذاشت اما در بدترین شرایط مالی مملکت که دولت به هر ریال درآمدش نیاز داشت، برای راضیکردن فدائیان اسلام قانون ممنوعیت رسومات (کارخانههای تولید مشروبات الکلی) گذراند. مصدق هم بهروشنی میدید برگرداندن آیتالله ترفند دربار برای کاستن از ادعاهای او در نبرد نفت و برای کارشکنی است.
نیروهای بریتانیا کاشانی را سی سال پیشتر از بینالنهرین که در حال تبدیل به بخشی از کشور جدید عراق بود اخراج کرده بودند و او بهمخالفت با انگلستان شهرت داشت. اما احساسات سیاسی ممکن است زمین تا آسمان با نتیجه عمل سیاسی تفاوت داشته باشد.
در دهههای بیست و سی، مراجع تقلید میدیدند نخستین قربانی پرخاشهای امثال نواب صفوی خودشان خواهند بود و از دخالت در سیاست پرهیز میکردند. کاشانی کوشید وانمود کند سرنخ همه کس و همه چیز، از جمله چاقو و هفتتیر فدائیان اسلام، را در دست دارد.
در پایان ماجرا، کاشانی که با دریافت مبالغی از داخل و خارج علناً طرف مخالفان مصدق را گرفته بود از نظر اجتماعی بازنده و طرد شد. تبلیغات تلویزیون وطنی در سه دههگذشته برای سرپوشگذاشتن بر این سؤال از سوی جامعه که پیشنماز اصلاً چرا در موضوعی مانند نفت دخالت کند، با حالتی تهاجمی کاشانی را یکی از ارکان و حتی رهبر ملیشدن نفت معرفی میکند که مصدق به حرفش گوش نکرد. مصدق به حرف تقریباً هیچکس گوش نکرد اما صرف بیاعتنایی او دلیل حقانیت کاشانی نیست.
رقابتهای تلخ بین همراهان نهضت ملی بر سر پست و ریاست، خصوصاً در تشکیلات نفت که کارکنان خارجی آن رفته بودند، دردسر بزرگی برای دولت مصدق بود و یکی از اسباب ناکامی آن شد. کاشانی هم از راه نرسیده و هنوز ثمری از ملیشدن نفت به دست نیامده انتظار داشت در عزلونصب وزیران و مقامهای اداری اِعمال نفوذ کند و حتی اختیار مناصبی در شرکت نفت با او باشد،تا بدان حد که استاندار خوزستان دستور داد مطلقاً به توصیهنامههایش ترتیب اثر ندهند.
اصول، اگر واقعاً اصولی در کار باشد، در درجه بعدی است. احتشام نزد پیروان و رقابت با سایر گیرندگان وجوهات است که اهمیتی حیاتی دارد. همین انگیزه بود که فضلالله نوری را به ستیز با مشروطهخواهان واداشت و سبب شد حسن مدرس با قوامالسلطنه و وثوقالدوله همدست شود. حرف مشهور مستوفیالممالک، ”من آجیل نمیدهم و آجیل نمیگیرم“، اشاره به وعده قوام بود برای گماشتن آدمهای مورد تأیید مدرس در مناصب مهم چنانچه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 