پاورپوینت کامل پیش‌درآمدی بر کانت‌شناسی در ایران ۷۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پیش‌درآمدی بر کانت‌شناسی در ایران ۷۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیش‌درآمدی بر کانت‌شناسی در ایران ۷۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پیش‌درآمدی بر کانت‌شناسی در ایران ۷۵ اسلاید در PowerPoint :

کانتی که در ایران می‌خواهیم بشناسیم و تاکنون شناخته‌ایم تنها در موارد خاصی، همان کانتی است که اروپاییان به خصوص آلمان‌ها او را می‌شناسند و این موضوع نخستین مسئله برای کانت‌شناسی در دو منطقه‌ی فرهنگی مغایر هم است. بنابراین مقدمتاً با شرح همین مسئله شروع می‌کنیم.ابتدایی‌ترین پرسش این است که من با چه دیدگاهی به کانت می‌نگرم و او را می‌شناسم؟ آیا من با دیدگاه یک آلمانی یا اروپایی به کانت نگاه می‌کنم؟

کانتی که در ایران می‌خواهیم بشناسیم و تاکنون شناخته‌ایم تنها در موارد خاصی، همان کانتی است که اروپاییان به خصوص آلمان‌ها او را می‌شناسند و این موضوع نخستین مسئله برای کانت‌شناسی در دو منطقه‌ی فرهنگی مغایر هم است. بنابراین مقدمتاً با شرح همین مسئله شروع می‌کنیم

.

ابتدایی‌ترین پرسش این است که من با چه دیدگاهی به کانت می‌نگرم و او را می‌شناسم؟ آیا من با دیدگاه یک آلمانی یا اروپایی به کانت نگاه می‌کنم؟

این رویکرد تقریباً غیرممکن است؛ زیرا من نمی‌توانم آلمانی بشوم و آلمانی باشم تا کانت را آن گونه که او را در خاستگاهش می‌شناسند، بشناسم. کما اینکه یک آلمانی هم (مانند گوته) که کوشیده است حافظ را بشناسد و بر این اساس «دیوان غربی، شرقی» خود را به نظم درآورده است و با وجود تعشق او به حافظ، نتوانسته است حافظ را آن گونه که ما او را می‌شناسیم، بشناسد. بنابراین من حامل یک استنباط تفهمی تفسیرگرانه‌ی (هرمونتیکی) اصیل نسبت به کانت نیستم. آیا من با دید ایرانی خود کانت را می‌شناسم؟ یعنی صرف‌نظر از نظاره‌ی معمولی یک انسان روزمره‌ی ایرانی، من با دیدگاه فلسفی فارابی و سینوی و صدرایی کانت را می‌شناسم؟ منِ ایرانی فاقد یک چنین دیدگاهی نیستم و تاکنون هم هم‌وطن ایرانی‌ای را نمی‌شناسم که با یک چنین دیدگاهی کانت را شناخته باشد.

بنابراین مدخل این هرمونتیک هم بروی فهم من بسته است. نتیجه‌ای که می‌خواهم بگیرم این واقعیت عذاب‌آور است که من دارای روش‌مندی و روش‌شناسی هرمونتیکی مضاعفی نیستم که بتوانم دو دیدگاه تفهمی تفسیرگرانه‌ی بیرونی (اروپایی) و درونی (ایرانی) را در هم ادغام کنم، تا بتوانم مدعی شناخت واقعی کانت باشم. حاصل کلام این است که وقتی من، من باب مثال به شرح مطالبی از «نقادی عقل محضِ» کانت می‌پردازم توضیحات من علی حسب الشکل تا حد توضیح واضحات است.۱

بر این اشکال اولیه این معضل نیز افزوده می‌شود که ما ایرانیان حدوداً ۱۰۰ سالی است که شروع به شناختن فلسفه‌ی جدید غرب پس از رنسانس کرده‌ایم حال آنکه متفکران غرب فلسفه‌های ما را (به استثنای ابن‌سینا و ابن‌رشد) دنباله‌ی ناتمام و ناقص همان فلسفه‌های قرون وسطایی خود می‌دانند که اندیشمندان آن‌ها با کوشش بسیار آن ‌را پشت سر نهاده‌اند. بنابراین «ستد ما با داد ما» قابل مقایسه نیست و همین موضوع بر شناخت کانت اثر می‌گذارد و من در یک دادوستد اندیشه‌ای یعنی در یک گفتمان فلسفی صمیمانه و ژرف با کانت قرار نمی‌گیرم.

مطلب دیگری نیز که باید بر این توضیحات افزود و این را نگارنده از خود کانت الهام گرفته این است که کانت برعکس بسیاری از متفکران تاریخ بشریت (و در صدر آن‌ها نیچه) «بت‌شکن بت‌ساز» نبوده است! یعنی او در مجموعه‌ی آثار خویش نه از فلسفه‌ی خود بتی ساخته است که باید مورد ستایش و پرستش قرار گیرد و نه عقیده‌ای را به گونه‌ی جازم و بت‌مآبانه عرضه کرده است.۲

رویارویی با چنین متفکری در کشوری مانند ایران که کاریسما‌پرستی در آن قدمتی طولانی دارد، آن هم درک واقعی تفکری که از هر نوع ستایش شدن می‌گریزد.۳ بسیار مشکل است، بنابراین بدون اغراق باید اعتراف کنم که من واقعاً بیشتر با شبح کانت در حال گفت‌وگو هستم و این تعاطی اندیشه مانند گفت‌وگوی کرها و لال‌ها با هم است.

در این باره دو نمونه در دست داریم که بسیار گویا هستند و در جای خود توضیح خواهم داد. یک‌بار شرحیت که همکار کانت، متفکر معروف هردر (

herder

) از کلاس درس کانت گزارش می‌دهد و به توصیف تواضع شدید او ضمن بیان مطالبش و احتراز از هر گونه بزرگ‌نمایی تفکرات خویش می‌پردازد. بار دیگر شرحیت که شاعر معروف هانیه (

heine

) از کلاس درس هگل عرضه می‌دارد و حکایت می‌کند که این متفکر سترگ با چه سطرت و سکنات و حالات روحی شگفت‌انگیزی تدریس خود را به پیش می‌راند تا آنجا که پس از مدتی کوتاه حاضران چنان مجذوب بیانات اغلب بسیار پیچیده و مبهم او می‌شدند که بهت و خشیتی شگرف سالن درس را فرا می‌گرفت. امیدوار باشیم که سلوک علمی ما نیز مانند مشی کانت باشد.

شارح این گفتار تا اینجا به بیان گرفتاری‌های مقدماتی کانت‌شناسی ما ایرانیان پرداخت،۴ حال مایل است به گوشه‌ی دیگری از این معضلات اشاره‌ای کند و بگذرد.

فلسفه‌ی کانت به شرحی که داده خواهد شد در یک «آنِ تاریخی» رها شدن از گذشته‌ی اروپا (دوران فئودال قرون‌وسطایی) و پرواز کردن به سوی آینده‌ای نامعلوم (بورژوازی متقدم عصر جدید سرمایه‌داری جهانی) پدیدار گردیده است و از این رو طبعاً و جبراً پرچم «روشنگری، انتقادگرایی، انسان‌گرایی، عقل‌گرایی» (کریتیسیسم، اومانیسم، راسیونالیسم) را برابر تمام تاریخ گذشته‌ی اروپا بر فراز فلسفه‌ی خویش برافراشته نگاه داشته است. ولی ما ایرانیان که از فضای بسته و دسپوتسیم‌زده و ساکن ۲۵۰۰ ساله‌ی نظام شاهنشاهی و ملوک‌الطوایفی همراه آن، سرانجام وارد دوران علی‌الاصول نیم آزاد مشروطیت و سپس آزاد جمهوریت شده‌ایم، هیچ‌یک از این موضوعات و مؤلفه‌هایی را که در بالا به آن اشاره کردم به همراه نهضت بیداری خود وارد دوران جدید خویش نکرده‌ایم (و توضیح خواهم داد که کانت در فلسفه‌ی سیاسی خویش جمهوریت را مقدم و مرجح بر دموکراسی می‌داند). حتی اصلاح‌طلبان (رفورمیست‌ها) و روشنفکران ما با تمام چالش‌ها و شعارهایی که نشان می‌دهند به ندرت پیرامون مسائل مربوط به «اومانیسم، راسیونالیسم، کریتیسیسم و روشنگری» اندیشیده و سخن گفته‌اند. بنابراین تاریخ از ما می‌پرسد شما که فاقد این شواخص هستید، چگونه می‌خواهید کانت را با آن ویژگی‌های او که برشمردیم، بشناسید.۵

عده‌ای از ما چنین تصور می‌کنیم که وقتی اثر عقل‌گرایانه‌ی دکارت و یا آثار انتقادی هیوم و کانت را خواندیم عقل‌گرا و انتقاداندیش می‌شویم.۶ راسیونالیست و کریتیسیسم شدن مستلزم آن است که ما در جامعه‌ای عقلانی و انتقادآمیز زیست کنیم و این ویژگی‌ها مقولات و مصادر اصلی اجتماعی و تاریخی ما باشد، نه آنکه از گهواره تا گور و از سر تا پا غیرعقلانی و غیرانتقادی زندگی کنیم و بیندیشیم و سپس با خواندن چند اثر عقل‌گرایانه و انتقادی به عقل و انتقاد روی آوریم. آدورنو (یکی از بنیان‌گذاران مکتب فرانکفورت) با دقت علمی فلسفی و جامعه‌شناسانه‌ای نشان داده است، نمی‌توان در منطقه‌ای که سراسر آن را عقل‌ستیزی فرا گرفته است، در گوشه‌ای از آن به نحو خاص عقلانی اندیشید. این عقلانیت نه اصالت و رسالت اجتماعی و تاریخی دارد و نه از تداوم و استحکام تاریخ‌مند برخوردار است.

بر این توضیح معذب‌کننده لازم است این تذکر را نیز افزود که به هنگام مطالعه‌ی آثار کانت طبعاً و الزاماً این سؤال برای من ایرانی مطرح می‌شود که کانت با وجودشناسی و معرفت‌شناسی (انتولوژی واپیستمولوژی) خود واقعاً و بدون مجامله و تعارف چه چیزی به من می‌دهد؟ البته تاریخ جهان غرب این پرسش را از کانت کرده است و پاسخ آن را هم کم و بیش دریافت داشته است. اساس پرسش این است که «فیزیک» ارسطو امروز به فیزیک کوآنتومی ماکس پلانک و نسبیتی این‌اشتاین و یا نجوم بطلمیوسی امروز به کیهان‌شناسی جدید و یا طب بقراطی ایپکوراسی (که به نامش هنوز اطبا هنگام اخذ دکترا سوگند یاد می‌کنند)، به طب جدید می‌تواند بدهد؟ این پرسشی است که باید آن‌را برابر فلسفه‌ی کانت نیز قرار داد.

اجازه می‌خواهم در تکمیل این گفتار خود بیفزایم که افکار کانت وکانتیانیسم امروز در پشت سر تفکر اروپاییان (غربیان) قرار دارد و آن‌ها هر از چند گاهی خویشاوندانه و محبت‌آمیز به سوی آن دستی دراز می‌کنند حال آنکه کانت و کانتیانیسم در ایران ما برابر ما قرار دارد و ما شبح آن ‌را از دور و در افق تفکر فلسفی خود با بهت و انتظار نظاره می‌کنیم! یعنی یکی آن‌را پشت سر گذاشته است و تنها تخته پاره‌هایی از آن ‌را به همراه سیر تفکر خویش وارد هگلیانیسم، مارکسیسم، پوزیتیویسم و پراگماتیسم نموده است و دیگری یعنی ما، می‌کوشد خود را در این دریای مواج افکار در جهان به این تخته پاره‌ها برساند و به آن‌ها متوسل شود!

اکنون بعد از این توضیحاتِ بیشتر مقدماتی، حال لازم است چندگامی به سوی تمهید مقدماتی برای ورود به افکار کانت برداریم ولی هنوز وارد اصل موضوع (طبق طرحی که ارائه داده شده است) نمی‌شویم منتها آنکه این نظاره‌ی ما مختص به منظری تنها ایرانی نیست، بلکه به طور کلی، ورودی است عام به کانت‌شناسی، البته بی‌آنکه به ساخت فلسفه‌ی او دست‌درازی کنیم.

فلسفه‌ی کانت در دوران تاریخی‌ای متولد شده است که تفکر اروپایی به تدریج از دوران کهن قرون وسطایی فئودال و نظام تئوکراتیکی و تفکر اسکولاستیکی (مدرسه‌ای) آن خارج می‌گردید۷ و با پشت سر نهادن نهضت‌های «نوزایی فرهنگی» (رنسانس) و «تجدید و تجدد حیات دینی» (رفورماسیون، ازدئیسم و لائیسم تا پروتستانتیسم) گام به دنیای جدید بورژوازی (سرمایه‌داری متقدم وکاپیتالیسم متأخر) با تمام مختصات مادی و معنوی و منفی و مثبت آن می‌گذاشت. در این «آنِ تاریخی» ای که تفکر اروپایی (غربی) از بندهای اسارت‌بار سنن و اندیشه‌های کهن رهیده، ولی هنوز با زنجیرهای اسارت آمیز سرمایه‌داری بسته نشده بود در این آنِ تاریخی تفکر اروپایی توانست به روشنگری، انتقادگرایی، عقل‌گرایی و انسان‌گرایی اصیل و ژرفی دست یابد که این وضع دیگر پس از کانت تکرار نگردید!

آنچه نگارنده مایل است توجه شناسنده‌ی کانت را به فراسوی تمام بحث‌هایی که می‌توانیم درباره‌ی افکار کانت مطرح سازیم، به آن معطوف سازد ماهیت و شکل و کارکرد و ساختار (فونکسیون و استروکتور) این روشنگری، راسیونالیسم، کریتیسیسم و اومانیسم است که تا به امروز درباره‌ی آن‌ها متفکران بعد از کانت این همه درست و نادرست بیان نموده و عنوان ساخته‌اند.

البته قبل از کانت و برای تولد کانتیانیسم کوشش‌های شگرفی توسط بزرگانی مانند کوزانوس (فن‌کویس)، یوآخیم فن‌فیوره (فلوردی) و ویکو برای انجام این گذار بسیار مهم از «دنیای قدیم به جدید»۹ به عمل آمده بود. این اندیشمندان که اهمیت آن‌ها در «اواسط و واسطه قرار گرفتن» بین دنیای قدیم و جدید اروپا (غرب) طی ۱۰۰ سال اخیر مکشوف گردیده است! در این مسیر کوشش‌هایی بسیاری به عمل آورده بودند. ولی من حیث المجموع این کوشش‌های ارجمند، دردهای زخمی طولانی‌مدت این زایش و والایش را مرارت‌بار ساخته و در نتیجه مولودهای ناقص‌الخلقه‌ای را پدید آورده بود. وجه مشترک تمام این‌ها که در فلسفه‌ی کانت به نحو کامل‌تری نیز انعکاس یافته است نَبَضان شدید دوران گذار و تموجی است که دامن‌گیر اندیشه‌ی فلسفی گردیده است و این آن چیزی است که باید در مطالعه‌ی آثار و افکار کانت با دقت نظر بسیار متوجه آن بود.

استادان نگارنده، کارل لویت و هانس گئورگ گادامر (که اکنون دیگر در بین ما نیستند) در هایدلبرگ آلمان می‌پرسیدند: آیا تفکر اروپایی این دوران گذار را بیش از حد لزوم، شتاب‌زده طی نکرده است؟ چه بسا گاه به همراه کنار زدن درست بسیاری از موانع بازدارنده در مسیر پیشرفت تفکر انسانی، برعکس دستاوردهای چندین ده قرنی ارزشمندی را نیز عجولانه به دور نریخته است!؟ هنگام بررسی آثار کانت باید این پرسش را برابر فیلسوف بزرگ خود بگذاریم. ضمناً مایلم شناسنده‌ی ایرانی کانت را نیز متوج

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.