پاورپوینت کامل اقبال لاهوری‌، روشنفکر دینی پیشین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اقبال لاهوری‌، روشنفکر دینی پیشین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اقبال لاهوری‌، روشنفکر دینی پیشین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اقبال لاهوری‌، روشنفکر دینی پیشین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

دبا : محمد اقبال لاهوری‌،شاعر و متفکر مسلمان‌ شبه‌ قار هند و پاکستان بود‌. کسانی‌ که‌ در زمان‌ حیات‌ اقبال‌ شرح‌ احوال‌ او را نوشته‌اند، تاریخ‌ ولادت‌ او را از روی‌ قرائن‌ به‌ اختلاف‌ سالهای‌ ۱۸۷۰-۱۸۷۲ و ۱۸۷۵-۱۸۷۷م‌ دانسته‌اند.

دبا : محمد اقبال لاهوری‌،شاعر و متفکر مسلمان‌ شبه‌ قار هند و پاکستان بود‌. کسانی‌ که‌ در زمان‌ حیات‌ اقبال‌ شرح‌ احوال‌ او را نوشته‌اند، تاریخ‌ ولادت‌ او را از روی‌ قرائن‌ به‌ اختلاف‌ سالهای‌ ۱۸۷۰-۱۸۷۲ و ۱۸۷۵-۱۸۷۷م‌ دانسته‌اند.

اقبال‌ خود در شرح‌ حال‌ مختصری‌ که‌ در ۱۹۰۷م‌ به‌ پایان‌ نام دکتریش‌ ضمیمه‌ کرده‌، ولادت‌ خود را در ۳ ذیقعد ۱۲۹۴ در شهر سیالکوت‌ پنجاب‌ نوشته‌ است‌، اما در تطبیق‌ آن‌ با سال‌ میلادی‌ محاسب دقیق‌ نداشته‌، و آن‌ را با ۱۸۷۶م‌ مطابق‌ دانسته‌ است‌ که‌ البته‌ درست‌ نیست‌، زیرا این‌ تاریخ‌ با ۹ نوامبر ۱۸۷۷ مطابقت‌ دارد. اقبال‌ در ۱۹۳۰م‌ نیز برای‌ اخذ گذرنام سفر به‌ انگلستان‌ همان‌ ۱۸۷۶م‌ را تاریخ‌ ولادت‌ خود ذکر کرده‌ است‌ که‌ طبعاً باید ناظر به‌ ۱۲۹۴ق‌ باشد. قرائن‌ دیگر نیز این‌ تاریخ‌ را تأیید می‌کند و به‌ هر حال‌ قول‌ خود اقبال‌ در این‌ مورد باید مبنای‌ معتبر شناخته‌ شود.

اقبال‌ دوران‌ کودکی‌ و نوجوانی‌ را در زادگاه‌ خود (سیالکوت‌) گذراند. زبانهای‌ فارسی‌ و عربی‌ را در مدارس‌ قدیم آنجا و به‌ روش‌ سنتی‌ فراگرفت‌ و با مقدمات‌ علوم‌ اسلامی‌ و معارف‌ قرآنی‌ آشنا شد؛ سپس‌ به‌ مدرسه‌ای‌ که‌ مبلغان‌ مسیحی‌ اسکاتلندی‌ به‌ نام‌ «اسکاچ‌ میشن‌۱» در سیالکوت‌ تأسیس‌ کرده‌ بودند، وارد، و به‌ اصول‌ و مبادی‌ علوم‌ جدید مشغول‌ شد. پدرش‌ شیخ‌ نورمحمد، با آنکه‌ پیش دوزندگی‌ داشت‌، اوقات‌ خود را در مصاحبت‌ اهل‌ سلوک‌ می‌گذراند و با شعر و ادب‌ عرفانی‌ آشنا بود و خصوصاً به‌ شیخِ اکبر، محیی‌الدین‌ ابن‌ عربی‌ ارادت‌ تمام‌ داشت‌ و در خانه‌ کتابهای‌ فصوص‌ الحکم‌ و فتوحات‌ مکیه‌ را مطالعه‌ می‌کرد.

زندگی و عرفان

آشنایی‌ اقبال‌ با مقدمات‌ عرفان‌ نظری‌ و الفاظ و اصطلاحات‌ خاص‌ آن‌ از همین‌ روزگار آغاز شد و چون‌ پدرش‌ به‌ سلسل قادریه‌ تعلق‌ خاطر داشت‌، اقبال‌ نیز در آغاز جوانی‌ به‌ این‌ سلسله‌ پیوست.

در مدرس مبلغان‌ اسکاتلندی‌، استاد و راهنمای‌ او سیدمیر حسن‌ بود که‌ هم‌ به‌ تشویق‌ و مساعدت‌ او اقبال‌ به‌ این‌ مؤسس فرهنگی‌ راه‌ یافت. سیدمیرحسن‌ مردی‌ دانشمند بود که‌ هم‌ از علوم‌ قدیمه‌ و شعر و ادب‌ فارسی‌ و اردو و عربی‌ بهر تمام‌ داشت‌ و هم‌ با دانشهای‌ جدید و افکار سیاسی‌ و اجتماعی‌ زمان‌ به‌ خوبی‌ آشنا بود. وی‌ مردی‌ متقی‌ و پرهیزگار و از معتقدان‌ خاندان‌ رسالت‌ بود و در جریانهای‌ فکری‌ و سیاسی‌ مسلمانان‌ آن‌ روزگار شبه‌ قاره‌ از نظریات‌ سرسید احمدخان‌، بنیان‌ گذار نهضت‌ علیگره‌ پیروی‌ می‌کرد و با او روابط نزدیک‌ داشت. شخصیت‌ سیدمیرحسن‌ و تعلیمات‌ او در تکوین‌ حیات‌ فکری‌ و روحی‌ اقبال‌ و شکل‌ گرفتن‌ شخصیت‌ او بسیار مؤثر بود و تا پایان‌ عمر همواره‌ خود به‌ این‌ نکته‌ آگاهی‌ و توجه‌ تمام‌ داشت‌. هنگامی‌ که‌ در ۱۹۲۲م‌/۱۳۰۱ش‌ حکمران‌ انگلیسی‌ پنجاب‌ پیشنهاد کرد که‌ به‌ اقبال‌ لقب‌ «سر» داده‌ شود، اقبال‌ قبول‌ این‌ پیشنهاد را مشروط بدان‌ کرد که‌ حکومت‌ وقت‌ رسماً از خدمات‌ فرهنگی‌ سید میرحسن‌ تجلیل‌ و قدر دانی‌ کند و چون‌ از اقبال‌ دربار آثار و تصنیفات‌ سیدمیرحسن‌ سؤال‌ شد، وی‌ در جواب‌ گفت‌ «من‌ خود از تصنیفات‌ او هستم‌»، و تا لقب‌ «شمس‌العلماء» برای‌ سیدمیرحسن‌ تصویب‌ نشد، اقبال‌ لقب‌ پیشنهادی‌ را برای‌ خود نپذیرفت.

اقبال‌ از آغاز جوانی‌ شعر می‌گفت‌ و در مجالس‌ شعر خوانی‌ شرکت‌ می‌کرد و در بعضی‌ از جراید محلی‌ اشعارش‌ طبع‌ و نشر می‌شد. سید میرحسن‌ در تشویق‌ او در این‌ راه‌ سهم‌ کلی‌ داشت‌ و علاوه‌ بر این‌، اقبال‌ با داغ‌ دهلوی‌ استاد شعر اردو در آن‌ روزگار، مکاتبه‌ داشت‌ و از راهنماییهای‌ او بهره‌ می‌گرفت.

اقبال‌ پس‌ از طی‌ دوران‌ تحصیلات‌ متوسطه‌، در ۱۸۹۵م‌ به‌ لاهور رفت‌ و در دانشکد دولتی‌ آن‌ شهر به‌ ادام تحصیل‌ مشغول‌ شد. در مدت‌ ۵ سالی‌ که‌ وی‌ در این‌ دانشکده‌ بود، علاوه‌ بر زبانهای‌ فارسی‌ و عربی‌، با ادبیات‌ انگلیسی‌ و ادبیات‌ جدید اروپایی‌ آشنایی‌ کامل‌ حاصل‌ کرد و مقدمات‌ فلسف غرب‌ را فرا گرفت‌. در دور فوق‌ لیسانس‌ علاوه‌ بر تحصیل‌ فلسفه‌ که‌ موضوع‌ اصلی‌ کار او بود، به‌ مطالع اصول‌ علم‌ اقتصاد و حقوق‌ نیز اشتغال‌ داشت‌. استاد او در فلسفه‌ دانشمند شرق‌شناس‌ مشهور، سرتوماس‌ آرنولد بود که‌ در طول‌ این‌ دوران‌ نسبت‌ به‌ شاگرد خود دلبستگی‌ خاصی‌ یافته‌ بود و راهنماییها و تعلیمات‌ او نیز در پرورش‌ استعدادهای‌ ذهنی‌ و فکری‌ اقبال‌ تأثیر بسیار داشت‌.

اقبال‌ پس‌ از پایان‌ این‌ دوره‌ از تحصیلات‌ دانشگاهی‌، در بخش‌ زبانهای‌ شرقی‌ همان‌ دانشکد دولتی‌ به‌ تدریس‌ پرداخت‌، و عهده‌دار دروسی‌ در زبان‌ عربی‌، ادبیات‌ انگلیسی‌، اقتصاد، تاریخ‌ و فلسفه‌ شد، و تا ۱۹۰۵م‌ در این‌ زمینه‌ها به‌ تحقیق‌ و ترجمه‌ و تألیف‌ مشغول‌ بود.

یکی‌ از نخستین‌ کارهای‌ او در این‌ ایام‌ مقاله‌ای‌ بود به‌ زبان‌ انگلیسی‌ دربار انسان‌ کامل‌ از دیدگاه‌ عبدالکریم‌ جیلی‌، و مقال دیگری‌ دربار توحید وجودی‌ نزد همین‌ عارف‌. در این‌ دو مقاله‌ (که‌ بعدها اساس‌ فصل‌ مهمی‌ از رسال دکتری‌ او – «رشد مابعدالطبیعه‌ در ایران‌» – گردید) گرایش‌ فکری‌ اقبال‌ به‌ عرفان‌ وحدت‌ وجودی‌ که‌ از دوران‌ کودکی‌ بر اثر تلقینات‌ پدرش‌ با آن‌ آشنا شده‌ بود، آشکار می‌گردد.

در همین‌ اوقات‌ بود که‌ به‌ پیشنهاد و تشویق‌ استادش‌ آرنولد، کتابی‌ در علم‌ اقتصاد سیاسی‌ از زبان‌ انگلیسی‌ به‌ اردو تلخیص‌ و ترجمه‌، و کتاب‌ دیگری‌ در علم‌ اقتصاد جدید تألیف‌ کرد. از کارهای‌ علمی‌ دیگر او در این‌ دوران‌ تألیف‌ کتابی‌ در تاریخ‌ سده‌های‌ ۱۱ تا ۱۵م‌ انگلستان‌، و کتابی‌ در تاریخ‌ هند برای‌ مطالع دانشجویان‌ بود.

در نخستین‌ سالهای‌ سد ۲۰م‌ در شبه‌ قاره‌، جریانهای‌ فکری‌ و حرکتهای‌ سیاسی‌ و آزادی‌خواهی‌ و استقلال‌طلبی‌ شدت‌ تمام‌ داشت‌ و طبعاً طبق جوان‌ روشنفکر را به‌ سوی‌ خود می‌کشید. اقبال‌ در این‌ احوال‌ و بیرون‌ از محیط تدریس‌ دانشگاهی‌ بیشتر اوقات‌ خود را در انجمنهای‌ ادبی‌ و مجالس‌ شعرخوانی‌ می‌گذراند، و هنوز سالهای‌ عمرش‌ به‌ ۳۰ نرسیده‌ بود که‌ سروده‌هایش‌ در نواحی‌ اردو زبان‌ شبه‌ قاره‌ دست‌ به‌ دست‌ می‌گشت‌ و شهرتش‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از بهترین‌ شاعران‌ این‌ زبان‌ به‌ دهلی‌ و دکن‌ و لکهنو رسیده‌ بود.

شعر صوفیانه

شعر اقبال‌ در این‌ دوران‌، نخست‌ رنگ‌ صوفیانه‌ و عشق‌ عرفانی‌ داشت‌ و از سبک‌ و مضامین‌ شعر سنتی‌ اردو پیروی‌ می‌کرد، لیکن‌ با درگیر شدن‌ در جریانات‌ سیاسی‌ زمان‌ و کوششهای‌ مسلمانان‌ برای‌ تجدید حیات‌ ملی‌ و حفظ حقوق‌ خود در مقابل‌ اکثریت‌ هندو مذهب‌، سروده‌هایش‌ به‌ تدریج‌ رنگ‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ می‌گرفت‌. منظومه‌های‌ «تصویر درد» و «نال یتیم‌» در حقیقت‌ تصویر اوضاع‌ دردناک‌ مسلمانان‌ هند بود. و منظوم «فریاد به‌ حضور سرور کائنات‌»فریاد دادخواهی‌ و تظلم‌ آنان‌ به‌ پیشگاه‌ پیامبر اسلام‌(ص‌) بود.

اقبال‌ در این‌ دوره‌ از عقاید سرسید احمدخان‌ پشتیبانی‌ می‌کرد و استاد پیشین‌ او سید میر حسن‌ که‌ خود از پیروان‌ افکار سرسید و نهضت‌ علیگر بود، سالها پیش‌ او را در این‌ جریان‌ فکری‌ قرار داده‌ بود. سرسید آشنا شدن‌ با علوم‌ و فنون‌ جدید را برای‌ جوانان‌ مسلمان‌ ضرورتی‌ حیاتی‌ می‌دانست‌ و می‌کوشید که‌ برای‌ این‌ منظور از حکومت‌ انگلستان‌ امتیازات‌ بیشتری‌ کسب‌ کند. تأسیس‌ دانشگاه‌ علیگر، ترغیب‌ مسلمانان‌ به‌ تفکر علمی‌ و عقلانی‌ و آموختن‌ روشهای‌ جدید زندگی‌، اقداماتی‌ در این‌ جهت‌ بود.

یکی‌ دیگر از کسانی‌ که‌ در این‌ دوره‌ در تکوین‌ شخصیت‌ اقبال‌ تأثیر تمام‌ داشت‌، مولوی‌ نذیر احمد دهلوی‌ بود که‌ طی‌ اقامت‌ ۱۰ سال اقبال‌ در لاهور غالباً به‌ آنجا می‌رفت‌ و در مجالسی‌ که‌ از طرف‌ «انجمن‌ حمایت‌ اسلام‌» برپا می‌شد، سخنرانی‌ می‌کرد. اقبال‌ در این‌ انجمن‌ شرکت‌ فعال‌ و مؤثر داشت‌ و در هر مجلسی‌ که‌ تشکیل‌ می‌شد، شعری‌ از سروده‌های‌ خود را می‌خواند. نذیر احمد در همان‌ ایام‌ از ستایشگران‌ شعر اقبال‌ بود و در اغلب‌ مجالس‌ شعرخوانی‌ او حاضر می‌شد.

بسیاری‌ از اندیشه‌های‌ اقبال‌، مخصوصاً نظری «خودی‌» و «تسخیر فطرت‌» که‌ از مبانی‌ فلسف اوست‌، و نیز مخالفتهای‌ او با برخی‌ از جنبه‌های‌ تصوف‌، انتقاد از تقلید غرب‌ و اتکاء کلی‌ به‌ ارزش‌ و اعتبار عقل‌، در حقیقت‌ بسط و گسترش‌ افکار نذیر احمد است‌ که‌ با بیانی‌ فلسفی‌ و نگرشی‌ ژرف‌تر و جامع‌تر اظهار می‌شود.

اقبال‌ در ۱۹۰۵م‌ به‌ اروپا سفر کرد و ۳ سال‌ در انگلستان‌ و آلمان‌ به‌ تحصیل‌ حقوق‌ و فلسف جدید و تحقیق‌ در حکمت‌ ایرانی‌ و اسلامی‌ و تفحص‌ در تاریخ‌ فکر و تمدن‌ غرب‌ مشغول‌ بود. وی‌ در این‌ مدت‌ با استادانی‌ چون‌ مک‌ تگارت‌ فیلسوف‌ و هگل‌ شناس‌ انگلیسی‌، وایتهد، ادوارد براون‌ و نیکلسن‌ ارتباط نزدیک‌ داشت‌ و با افکار کسانی‌ چون‌ کانت‌، هگل‌، نیچه‌ و برگسن‌ آشنا شد. تأثیر نیچه‌ و برگسن‌ در فکر اقبال‌ بسیار عمیق‌ و سازنده‌ بود و بعدها در ساختار فکر و فلسف او و نیز در تصوراتش‌ دربار حیات‌ و انسان‌ و جهان‌ برجای‌ ماند. وی‌ از دوران‌ نوجوانی‌ با شعر و ادب‌ اروپا انس‌ و الفت‌ داشت‌ و در این‌ دوران‌ بیش‌ از همه‌ به‌ آثار گوته‌ و وردزورث‌ توجه‌ یافته‌ بود.

متاثرین

اقبال‌ در یکی‌ از یادداشتهای‌ روزان خود که‌ در ۱۹۱۰م‌ آنها را نوشته‌ است‌، به‌ چند تن‌ از کسانی‌ که‌ در شرق‌ و غرب‌ در تکوین‌ شخصیت‌ علمی‌ و حیات‌ روحی‌ و فکری‌ او مؤثر بوده‌اند، اشاره‌ کرده‌، و گفته‌ است‌ که‌ اسدالله‌ غالب‌ و عبدالقادر بیدل‌ به‌ او آموخته‌اند که‌ در عین‌ جذب‌ و دریافت‌ آراء و آرمانهای‌ بیگان غربی‌، در فکر و روح‌ خود شرقی‌ باقی‌ بماند؛ هگل‌ و گوته‌ او را به‌ باطن‌ و حقیقت‌ امور راهنمایی‌ کرده‌اند و وردزورث‌ در دوران‌ نوجوانی‌ او را از بی‌خدا شدن‌ نجات‌ داده‌ است.

رساله‌ای‌ که‌ اقبال‌ تحت‌ عنوان‌ «رشد مابعدالطبیعه‌ در ایران‌۲» در سال‌ ۱۹۰۷م‌ برای‌ اخذ درج دکتری‌ در دانشگاه‌ مونیخ‌ تألیف‌ کرد، نمایانگر رشد فکری‌، ذهن‌ منطقی‌ و روشمند، دامن اطلاعات‌، و ادراک‌ نقادان او از مسائل‌ علمی‌ و فلسفی‌ و تاریخی‌ است‌. وسعت‌ مطالعات‌ او در تاریخ‌ آراء و اندیشه‌های‌ ایرانی‌ پیش‌ از اسلام‌، حکمت‌ مشائی‌ و اشراقی‌، آراء و مکاتب‌ عرفانی‌، جریانهای‌ فکری‌ و فرهنگی‌ مهم‌ در جهان‌ اسلام‌ و کشورهای‌ غربی‌، دقت‌ نظر و نتیجه‌گیریهای‌ او از یافته‌ها و آموخته‌ها، در این‌ رسال کوچک‌ و در برخی‌ دیگر از نوشته‌ها و سروده‌های‌ او در این‌ سالها به‌ خوبی‌ آشکاراست‌ و حکایت‌ از آن‌ دارد که‌ در این‌ دوران‌ عمیقاً درگیر مسائل‌ فکری‌ و فلسفی‌ غربی‌ و اسلامی‌ بوده‌، و در عین‌ حال‌ با نگرانی‌ و دلبستگی‌ خاصی‌ به‌ اوضاع‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ مسلمانان‌ هند توجه‌ داشته‌ است.

اقبال‌ در ۱۹۰۸م‌ به‌ هند بازگشت‌ و پس‌ از دوران‌ کوتاهی‌ تدریس‌ فلسفه‌ در دانشگاه‌، از کار موظف‌ کناره‌ گرفت‌ و تا پایان‌ عمر با درآمدی‌ که‌ از وکالت‌ دادگستری‌ به‌ دست‌ می‌آورد، به‌ سر برد اوقات‌ او کلاً به‌ سرودن‌ شعر، نوشتن‌ مقالات‌ و ایراد سخنرانیها می‌گذشت‌ و سعی‌ داشت‌ که‌ مسلمانان‌ هند را به‌ ارزشها و مواریث‌ معنوی‌ خود آگاه‌ گرداند و آنان‌ را برای‌ کسب‌ آزادی‌ و استقلال‌ و بازیافت‌ هویت‌ تاریخی‌ و فرهنگی‌ خود آماده‌ سازد. آشنایی‌ عمیق‌تر و دامنه‌ دارتر او با افکار جلال‌الدین‌ مولوی‌ در این‌ سالها آغاز شد و این‌ شناخت‌ نه‌ تنها در شاعری‌ و قدرت‌ بیان‌ او به‌ زبان‌ فارسی‌ تأثیر عظیم‌ داشت‌، بلکه‌ به‌ جوهر اندیش او نیز رنگ‌ و نیروی‌ تازه‌ بخشید و ترکیب‌ و نظام‌ فلسفه‌اش‌ را کامل‌تر و منسجم‌تر ساخت‌.

تاثیر مولوی

تأثیر مولوی‌ تا پایان‌ عمر در حیات‌ فکری‌ و روحی‌ اقبال‌ بر جای‌ بود و این‌ ویژگی‌ در تمامی‌ آثاری‌ که‌ از این‌ دوران‌ به‌ بعد پدید آورد، آشکار است‌، چنانکه‌ سرلوح منظوم اسرار خودی‌ او ابیاتی‌ از دیوان‌ کبیر شمس‌ است‌؛ در جاوید نامه‌ مولانا را راهبر و پیشرو خود در سیر و عروج‌ روحانی‌ قرار داده‌ است‌؛ در ارمغان‌ حجاز او را روشنی‌ شب‌ خود، و گره‌گشای‌ کارها خوانده‌، و در بال‌ جبرئیل‌ مرید هندی‌ و پیر رومی‌ را به‌ مشاعره‌ نشانده‌.

نظر و دیدگاه‌ اقبال‌ نسبت‌ به‌ عرفان‌ و تصوف‌ اسلامی‌ در طول‌ ۴۰ سال‌ زندگانی‌ فکری‌ او در تغییر و تحول‌ بوده‌ است‌ و در آثار او آراء مختلف‌ در این‌ باب‌ دیده‌ می‌شود. وی‌ از دوران‌ نوجوانی‌، چنانکه‌ گفته‌ شد، با موضوعات‌ عرفانی‌ انس‌ و آشنایی‌ یافته‌ بود و حتی‌ در رسال دکتری‌ خود (۱۹۰۷م‌) بزرگ‌ترین‌ فصل‌ را به‌ بحث‌ دربار تصوف‌ اختصاص‌ داد و در آن‌ از عرفان‌ وحدت‌ وجودی‌ ابن‌ عربی‌ و عبدالکریم‌ جیلی‌ به‌ تفصیل‌ و با بیانی‌ ستایش‌آمیز سخن‌ گفت‌؛ اما پس‌ از بازگشت‌ از اروپا، و درپی‌ تأملات‌ و مطالعات‌ نقادان بعدی‌ در حیات‌ اجتماعی‌ مسلمانان‌ هند و سعی‌ در یافتن‌ علل‌ و عوامل‌ ضعف‌ و ادبار و واپس‌ ماندگی‌ عمومی‌ این‌ جامعه‌ در جهان‌، و نیز تحت‌ تأثیر افکار کسانی‌ چون‌ شوپنهاور و نیچه‌ و برگسن‌، دربار تصوف‌ و راه‌ و روش‌ صوفیانه‌ به‌ نظر و نتیج دیگری‌ رسید که‌ در منظوم اسرار خودی‌ و آثار بعدی‌ او منعکس‌ است‌. وی‌ در این‌ راستا نه‌ تنها با اشعار حافظ و افکار ابن‌ عربی‌ و عرفان‌ توحید وجودی‌ و راه‌ و رسم‌ خانقاه‌نشینی‌ و جنبه‌های‌ زاهدان تصوف‌ به‌ مخالفت‌ برخاست‌، بلکه‌ حتی‌ فلسف افلاطون‌ و پیروان‌ او را نیز محکوم‌ کرد.

اقبال‌ لاهوری‌ در دوره‌های‌ بعد بسیاری‌ از اینگونه‌ آراء خود را تعدیل‌ کرد و تصوف‌ را کلاً نوعی‌ واکنش‌ در برابر غلب قشریت‌ و جمود فکری‌ دینی‌ و اعتراض‌ به‌ حکومتهای‌ استبدادی‌ به‌ شمار آورد و نیز در نقادی‌ عقل‌ گرایی‌ نظرگاه‌ عرفانی‌ اسلامی‌ را ستود و از این‌ جهت‌ غزالی‌ را با کانت‌ برابر دانست‌ ، ولی‌ کلاً تا پایان‌ عمر نوعی‌ گرایش‌ منفی‌ نسبت‌ به‌ تصوف‌ در افکار او دیده‌ می‌شود و حتی‌ از خرده‌گیری‌ بر غزالی‌ نیز خودداری‌ نمی‌کند. لیکن‌ با اینهمه‌، در طول‌ این‌ تحولات‌ فکری‌، نظر و اعتقاد او نسبت‌ به‌ مولوی‌ هرگز تغییر نکرد، و همواره‌ او را پیر و مرشد و راهنمای‌ خود می‌دانست‌ و در توضیح‌ و تبیین‌ نکات‌ دقیق‌ فلسفی‌ و جهان‌شناسی‌ اسلامی‌ خود در موارد بی‌شمار به‌ ابیاتی‌ از مثنوی‌ مولوی‌ استناد و استشهاد می‌کند.

اقبال‌ در آغاز جوانی‌ – چنانکه‌ گفته‌ شد – از افکار سید احمد خان‌ پیروی‌ می‌کرد و طبعاً توجه‌ او به‌ احوال‌ اجتماعی‌ و نیز معیشت‌ مسلمانان‌ هند معطوف‌ و منحصر بود و گاهی‌ نیز نوعی‌ گرایش‌ قومی‌ و ملی‌ هندی‌ در سروده‌هایش‌ دیده‌ می‌شد. پس‌ از بازگشت‌ از اروپا و در دورانی‌ که‌ به‌ تنظیم‌ افکار و آراء خود مشغول‌ بود، نوعی‌ تحول‌ کلی‌ در دیدگاههای‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ او پدید آمد. وی‌ در عین‌ آنکه‌ مانند سید احمد خان‌ اصلاح‌ جامع مسلمان‌ هند را در دگرگون‌ شدن‌ مبانی‌ و مبادی‌ فکری‌ جامعه‌ و کسب‌ علوم‌ و فنون‌ و مهارتهای‌ جدید می‌دانست‌ و سعی‌ داشت‌ که‌ نظریات‌ خود را در قالب‌ تعبیرات‌ و مقولاتی‌ بیان‌ کند که‌ برای‌ طبق جوان‌ و تجددطلب‌ مسلمان‌ قابل‌ قبول‌ باشد، از چند جهت‌ با سید احمد خان‌ و پیروان‌ او اختلاف‌نظر پیدا کرده‌ بود، یعنی‌ اعتبار بی‌چون‌ و چرای‌ عقل‌ و عقل‌گرایی‌ یکسویه‌ را نامقبول‌ می‌دانست‌، تقلید از راه‌ و روش‌ زندگانی‌ غربی‌ و ارزش‌ گذاریهای‌ اخلاقی‌ و اجتماعی‌ غربی‌ را مردود می‌شمرد و نیز دریافته‌ بود که‌ حیات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ مسلمانان‌ هند را نباید از جامع بزرگ‌ اسلامی‌ بیرون‌ از هند جدا دانست‌. وی‌ در دوران‌ اقامت‌ در غرب‌ و مشاهد جنگها و ستیزه‌های‌ میان‌ اقوام‌ دریافته‌ بود که‌ بیشتر اینگونه‌ فجایع‌ و خونریزیها زایید احساسات‌ قومی‌ و در جهت‌ جلب‌ منافع‌ مادی‌ و اقتصادی‌ ملی‌ است‌، از این‌رو بود که‌ در سالهای‌ بعد از بازگشت‌، اشعاری‌ را که‌ در آنها احساسات‌ وطن‌ پرستانه‌ بیان‌ شده‌ بود و به‌ روزگار جوانی‌ او تعلق‌ داشت‌، از مجموع آثار منظوم‌ خود خارج‌ کرد و به‌ جای‌ زبان‌ اردو (هندوستانی‌) که‌ زبان‌ اکثریت‌ مردم‌ مسلمان‌ هند بود، زبان‌ فارسی‌ و الفاظ و تعبیرات‌ شعر عرفانی‌ فارسی‌ را برای‌ بیان‌ آراء و افکار خود به‌ کار گرفت‌. زبان‌ فارسی‌ از لحاظ تاریخی‌ و فرهنگی‌ دومین‌ زبان‌ مهم‌ جهان‌ اسلامی‌ به‌ شمار می‌رود و نه‌ تنها بخش‌ بزرگی‌ از عالم‌ اسلامی‌ را دربر می‌گیرد، بلکه‌ در سراسر شبه‌ قار هند طبق درس‌ خوانده‌ و روشنفکر، آن‌ را زبان‌ دینی‌ و فرهنگی‌ خود می‌شناخته‌اند.

تفکر سیاسی

از لحاظ تفکر سیاسی‌، در این‌ هنگام‌ اقبال‌ به‌ وحدت‌ جهانی‌ اسلام‌ و پیوستن‌ مسلمانان‌ هند به‌ جهان‌ اسلامی‌ اعتقاد داشت‌. این‌ جریان‌ فکری‌ و سیاسی‌ که‌ با اشاع افکار جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ و آرمان‌ تشکیل‌ یک‌ «خلافت‌» جهانی‌ اسلامی‌ آغاز شده‌ بود، در میان‌ توده‌های‌ مسلمان‌ هند طرفداران‌ بسیار داشت‌ و با آنکه‌ کسانی‌ چون‌ سرسید احمد خان‌ و پیروان‌ نهضت‌ علیگر اینگونه‌ آرمان‌ جوییها را خیال‌ پردازانه‌ و غیر عملی‌ و موجب‌ تشدید تضادهای‌ درونی‌ هند و انحراف‌ مسلمانان‌ آن‌ سرزمین‌ از مسائل‌ داخلی‌ خود می‌دانستند، گروهی‌ از روشنفکران‌ مسلمان‌ هند، چون‌ شبلی‌ نعمانی‌ و ابوالکلام‌ آزاد در آغاز از پشتیبانان‌ آن‌ شدند.

اقبال‌ نیز طی‌ سالیانی‌ که‌ در اروپا بود، و پس‌ از آن‌ درپی‌ مطالع اوضاع‌اجتماعی‌ هند، کشمکشهای‌درونی‌آن‌، توطئه‌ها و فتنه‌انگیزیهای‌ قدرت‌ استعماری‌، به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ بود که‌ همزیستی‌ مسلمانان‌ با هندوان‌ در کشوری‌ واحد، عاقبت‌ به‌ غلبه‌ و سلط اکثریت‌ هندو مذهب‌ بر اقلیت‌ مسلمان‌ خواهد انجامید و با آنکه‌ در جریان‌ مبارزات‌ جاری‌ برای‌ طرد قدرت‌ متجاوز بیگانه‌ اتفاق‌ و اتحادی‌ میان‌ دو گروه‌ پدید آمده‌ است‌، بی‌شک‌ پس‌ از کسب‌ استقلال‌ جنگ‌ و ستیز و نابسامانی‌ سراسر هند را فراخواهد گرفت‌ و حاصل‌ آن‌ به‌ هر حال‌ به‌ سود مسلمانان‌ نخواهد بود. بنابراین‌، بهتر آن‌ خواهد بود که‌ هر چه‌ زودتر مسلمانان‌ هند خود را از اکثریت‌ هندو مذهب‌ جدا کنند و به‌ پیروی‌ از اصل‌ توحید اسلامی‌ به‌ جامع بزرگ‌ مسلمانان‌ جهان‌ بپیوندند.

این‌ دیدگاهی‌ بود که‌ در آن‌ روزگار در سراسر هند عمومیت‌ یافته‌ بود و اقبال‌ خود در سراسر منظوم رموز بیخودی‌ که‌ در ۱۹۱۸م‌ انتشار یافت‌، به‌ تفصیل‌ تمام‌ و در نهایت‌ قوت‌ و روشنی‌ بیان‌ کرده‌ است‌. اما در سالهای‌ آخر عمر، او خود دریافت‌ که‌ چنین‌ جامعه‌ای‌ لااقل‌ در آن‌ زمان‌ وجود خارجی‌ ندارد و با مشاهد نابسامانیها و اختلافات‌ فرقه‌ای‌ و اعتقادی‌ در کشورهای‌ اسلامی‌، رسوخ‌ ضعف‌ و زبونی‌ و واپس‌ ماندگی‌ در میان‌ آنها، در هم‌ شکستن‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ (که‌ چندین‌ سال‌ مرکز و محور تصورات‌ مربوط به‌ نظری خلافت‌ بود)، و غلب مستقیم‌ و غیر مستقیم‌ قدرتهای‌ بزرگ‌ استعماری‌ بر ملتهای‌ اسلامی‌ (از ملل‌ مسلمان‌ آسیای‌ مرکزی‌ که‌ در حلقوم‌ روسی تزاری‌ فرورفته‌ بودند، تا مصر و مراکش‌ و الجزایر که‌ دستخوش‌ مطامع‌ قدرتهای‌ استعمارگر غرب‌ بودند)، دریافت‌ که‌ در شرایط حاکم‌ آن‌ روزگار، اینگونه‌ آرمان‌جویی‌ غیر عملی‌ است‌ و با واقعیتهای‌ سرسخت‌ زمان‌ موافق‌ نیست‌. مسلمانان‌ هند باید در درون‌ زادگاه‌ خود – هند بزرگ‌ – به‌ استقلال‌ و آزادی‌ فکر و عمل‌ برسند و در این‌ موقع‌ نباید نیروهای‌ فعال‌ جامعه‌ را از مسائل‌ و مشکلات‌ اصلی‌ و محسوس‌ خود منحرف‌، و به‌ سوی‌ آرمانی‌ خیالی‌ و غیر عملی‌ معطوف‌ سازند. این‌ تغییر فکر نخست‌ تلویحاً در بخش‌ ششم‌ از مجموع سخنرانیهایی‌ که‌ او در سالهای‌ ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۸م‌ ایراد کرده‌ ، به‌ نظر می‌رسد و سپس‌ در خطابه‌ای‌ که‌ در دسامبر ۱۹۳۰م‌ به‌ مناسبت‌ افتتاح‌ جلس «مسلم‌ لیگ‌» در اسدآباد عرضه‌ کرد، به‌ تصریح‌ بیان‌ می‌شود، و سرانجام‌ رواج‌ و غلب همین‌ نظرگاه‌ در جامع مسلمانان‌ هند بود که‌ به‌ تشکیل‌ کشور پاکستان‌ و تأسیس‌ حکومت‌ اسلامی‌ در مناطقی‌ که‌ اکثریت‌ آنها مسلمان‌ بود، منجرشد.

رجوع دوباره به زبان اردو

در راستای‌ همین‌ تغییر فکر و دیدگاه‌ بود که‌ اقبال‌ در اواخر عمر دوباره‌ به‌ زبان‌ اردو روی‌ آورد، و دو منظوم مهم‌ بال‌ جبرئیل‌ (۱۹۳۵م‌) و ضرب‌ کلیم‌ (۱۹۳۶م‌) را به‌ این‌ زبان‌ سرود. او با این‌ کار می‌خواست‌ مسلمانان‌ هند را مخاطب‌ خود قرار دهد. این‌ دو منظومه‌ گرچه‌ از لحاظ تاریخ‌ زبان‌ و ادب‌ اردو از مهم‌ترین‌ آثار پدید آمده‌ در این‌ زبان‌ به‌ شمار می‌روند، لیکن‌ از لحاظ مضامین‌ و مطالب‌ در حقیقت‌ بیان‌ همان‌ افکار و نظریاتی‌ است‌ که‌ قبلاً در منظومه‌های‌ فارسی‌ او به‌ طور پراکنده‌ عرضه‌ شده‌ بود.

در فاصل سالهای‌ ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۵م‌ کارهای‌ ادبی‌ اقبال‌ منحصر بود به‌ چند منظوم کوتاه‌، چون‌ «شکوه‌» (۱۹۰۹م‌)، «جواب‌ شکوه‌» (۱۹۱۲م‌) و «شمع‌ اور شاعر» (۱۹۱۲م‌) که‌ غالباً آنها را برای‌ جلسات‌ سالیان «انجمن‌ حمایت‌ اسلام‌» لاهور سروده‌ بود؛ نیز مجموعه‌ای‌ از یادداشتهای‌ مختصر دربار افکار و تصورات‌ مختلف‌ او که‌ در ۱۹۱۱م‌ به‌ نام‌ «تفکرات‌ پراکنده‌» منتشر شد (نک‍: آثار، بخش‌ د). مضمون‌ این‌ منظومه‌ها و اشعار دیگری‌ که‌ در سالهای‌ بعد به‌ زبان‌ اردو سرود، چون‌ «خضر راه‌» (۱۹۲۱م‌) و «طلوع‌ اسلام‌» (۱۹۲۲م‌) بیشتر رنگ‌ اجتماعی‌ داشت‌ و به‌ قصد بیدار کردن‌ جامع مسلمان‌ هند، و تأسف‌ بر غلب ضعف‌ و غفلت‌ و جهل‌ بر این‌ جامعه‌، و ایجاد حس‌ اعتماد به‌ نفس‌ و اتحاد و همبستگی‌ در آن‌ بود.

آغاز افسردگی

از نامه‌های‌ خصوصی‌ او به‌ دوستانش‌ در این‌ اوقات‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ در سالهای‌ بعد از بازگشت‌ از اروپا شدیداً افسرده‌ خاطر، مأیوس‌ و دلسرد بوده‌، و حتی‌ به‌ گفت خودش‌ شوق‌ و ذوق‌ شعر گفتن‌ هم‌ نداشته‌ است‌. این‌ احوال‌ در منظوم «شکوه‌» که‌ در همان‌ سالها سروده‌ شده‌، به‌ خوبی‌ منعکس‌ است‌. این‌ منظومه‌، چنانکه‌ از نام‌ و عنوان‌ آن‌ برمی‌آید، شکو دردناک‌ شاعراست‌ از خداوند، از آنهمه‌ تیره‌ بختی‌ و زبونی‌ و سستی‌ و جهلی‌ که‌ دامنگیر اقوام‌ مسلمان‌ در سراسر جهان‌ شده‌ است‌ . ناگوارترین‌ واقعیت‌ برای‌ اقبال‌ و مسلمانان‌ هوشمند در آن‌ احوال‌ تلخ‌ و دردآور این‌ بود که‌ جامع مسلمان‌ هند باید برای‌ حفظ موجودیت‌ خود در برابر اکثریت‌ متخاصم‌ هندو مذهب‌، از قدرت‌ متجاوز و استعمارگر غاصب‌ استمداد کند. گرایش‌ اقبال‌ به‌ افکار جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ و وحدت‌ جهانی‌ اسلام‌ که‌ او تبلیغ‌ می‌کرد، بیشتر نتیج روبه‌رو شدن‌ با این‌ بن‌بست‌ تاریخی‌ بود.

در ۱۹۱۵م‌ و با انتشار منظوم اسرارخودی‌ دوران‌ شاعری‌ اقبال‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ آغاز می‌شود. ۳ سال‌ بعد، در ۱۹۱۸م‌ دومین‌ منظوم فارسی‌ او به‌ نام‌ رموز بیخودی‌ انتشار یافت‌ که‌ در حقیقت‌ ادامه‌ و مکمل‌ اسرار خودی‌ است‌. ترجم منظوم اسرار خودی‌ به‌ زبان‌ انگلیسی‌ به‌ قلم‌ شرق‌شناس‌ معروف‌ نیکلسن‌ و انتشار آن‌ در لندن‌ در ۱۹۲۰م‌، و مقدمه‌ای‌ که‌ مترجم‌ در معرفی‌ این‌ اثر نوشت‌، مای شهرت‌ اقبال‌ در اروپا شد. اقبال‌ در این‌ دو منظومه‌ اصول‌ فلسف نظری‌ و دیدگاههای‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ خود را بیان‌ داشته‌ است‌. در اسرار خودی‌ حیات‌ فردی‌ مطرح‌، و در رموز بیخودی‌ حیات‌ اجتماعی‌ مورد نظر است‌، و پیام‌ هر دو تحقق‌ کمالات‌ فردی‌ و اجتماعی‌ است‌. در منظوم دوم‌، «بیخودی‌» به‌ معنایی‌ که‌ در فرهنگ‌ و ادب‌ صوفیانه‌ به‌ کار می‌رود، نیست‌. بیخودی‌ در اینجا یکی‌ شدن‌ فرد در جامعه‌، و خود را در جمع‌ و جمع‌ را در خود دیدن‌ است‌، و بدین‌ سان‌ است‌ که‌ خودی‌ فرد در حیات‌ جامعه‌ جاودانی‌ و مخلد می‌شود. آنچه‌ در این‌ دو منظومه‌ مرکز و محور اندیشه‌های‌ اوست‌، نظری «خودی‌» است‌ که‌ از این‌ زمان‌ به‌ بعد در تمامی‌ آثار اقبال‌ مطرح‌ است‌ و هم افکار و نظریات‌ او بر آن‌ قرار می‌گیرد. «خودی‌» انسان‌ بنیاد شخصیت‌ و هویت‌ فردی‌ و مرکز حیات‌ و مرکز ثقل‌ وجود اوست‌، و کمال‌ خودی‌ در حقیقت‌ کمال‌ وجودی‌ هر فرد است‌. کمال‌ اجتماع‌ وابسته‌ به‌ کمال‌ خودی‌ افراد است‌، و فردیت‌ هر فرد انسانی‌ جلوه‌ای‌ از فردانیت‌ ذات‌ الهی‌ است‌. خداوند وحدانی‌ و فرد مطلق‌ است‌، و تخلق‌ کامل‌ به‌ اخلاق‌ الله‌، یعنی‌ همچون‌

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.