پاورپوینت کامل دو رویداد مهم سده‌های میانه (ب تفتیش افکار) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دو رویداد مهم سده‌های میانه (ب تفتیش افکار) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دو رویداد مهم سده‌های میانه (ب تفتیش افکار) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دو رویداد مهم سده‌های میانه (ب تفتیش افکار) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

در پایان قرن دوازدهم مخالفات با کشیشان به صورت سیل بنیانکنی درآمد. درعصر ایمان، در گوشه و کنار، جماعتی از رازوران و صاحبان پاره‌ای از احساسات رقیقه‌ی مذهبی وجود داشت که از چنگ دستگاه کهانت مسیحی رستند و با آن تشکیلات از در مخالفت درآمدند. امواج جدیدی از روازوری شرقی، احتمالاً با بازگشت سپاهیان صلیبی، از مشرق زمین به مغرب سرایت کرد. از ایران طنینی از آرای دین مانوی و کیش اشتراکی مزدک از طریق آسیای صغیر و بالکان به اروپا رسید؛ از جهان اسلام مخالفت با صورت و تندیس‌پرستی نوعی اعتقاد مبهم به قضا و قدر، و تنفر از کشیشان به سوغات آمد؛ و بر اثر شکست صلیبیون در مبارزات خویش با جهان اسلام، تردیدی درباره‌ی منشاء ملکوتی کلیسا و حمایت الاهی از آیین عیسی به دلها راه یافت.

بدعت آلبیگاییان

در پایان قرن دوازدهم مخالفات با کشیشان به صورت سیل بنیانکنی درآمد. درعصر ایمان، در گوشه و کنار، جماعتی از رازوران و صاحبان پاره‌ای از احساسات رقیقه‌ی مذهبی وجود داشت که از چنگ دستگاه کهانت مسیحی رستند و با آن تشکیلات از در مخالفت درآمدند. امواج جدیدی از روازوری شرقی، احتمالاً با بازگشت سپاهیان صلیبی، از مشرق زمین به مغرب سرایت کرد. از ایران طنینی از آرای دین مانوی و کیش اشتراکی مزدک از طریق آسیای صغیر و بالکان به اروپا رسید؛ از جهان اسلام مخالفت با صورت و تندیس‌پرستی نوعی اعتقاد مبهم به قضا و قدر، و تنفر از کشیشان به سوغات آمد؛ و بر اثر شکست صلیبیون در مبارزات خویش با جهان اسلام، تردیدی درباره‌ی منشاء ملکوتی کلیسا و حمایت الاهی از آیین عیسی به دلها راه یافت. پاولیسینها، که بر اثر تعقیب و آزار امپراطوران بیزانس به طرف مغرب رانده شده بودند، تنفری را که از تندیس‌پرستی، آیینهای مقدس، و طبقه‌ی روحانی داشتند با خود از طریق بالکان به ایتالیا و پرووانس بردند. این جماعت عالم آفرینش را به دو جهان معنوی و مادی منقسم می‌دانستند و معتقد بودند که اولی پرداخته‌ی دست خداوند و دومی مخلوق شیطان است، و شیطان را با یهوه‌ی کتاب عهد قدیم یکی می‌دانستند. بوگومیلها (یاران خداوند) جماعتی بودند که در بلغارستان پیدا و سرشناس و، بالاخص در ناحیه‌ی بوسنی، پراکنده شدند. در طی قرن سیزدهم این جماعت چندین بار مورد تهاجم قرار گرفتند و از دم تیغ گذر کردند، لکن در خلال این احوال با سرسختی تمام از خویش دفاع نمودند، و سرانجام (۱۴۶۳) در برابر اسلام سرفرود آوردند نه در مقابل مسیحیت.

در حدود سال هزار میلادی، در ناحیه‌ی تولوز واورلئان فرقه‌ای پیدا شد که واقعیت معجزات؛ خاصیت احیای حیات در غسل تعمید، حضور واقعی عیسی در آیین قربانی مقدس، و تأثیر نیایش به درگاه قدیسان دین را منکر شدند. چندی کسی وقعی به اعتقادات این جماعت ننهاد، سپس مورد تقبیح قرار گرفتند، و به سال ۱۰۲۳ سیزده تن از ایشان را زنده زنده در آتش سوزانیدند. بتدریج بدعتهای همانندی پدیدار، و منجر به شورشهایی در کامبره و لیژ (۱۲۰۵)، گوسلار (۱۰۵۲)، سواسون (۱۱۱۴)، کولونی (۱۱۴۶) و امثال آنها شدند. برتولت، اهل رگنسبورگ، در قرن سیزدهم تخمین می‌زد که تعداد فرقه‌های بدعتگزار باید بالغ بر صد و پنجاه شود. برخی از اینها جماعاتی بی‌ضرر بودند که به دو هم جمع می‌شدند تا بدون حضور یک نفر کشیش برای یکدیگر کتاب مقدس را به زبان بومی خویش بخوانند و عباراتی را که مورد اختلاف مردم بود به نظر خویش تفسیر کنند. چندتا از این فرقه‌ها، مانند هومیلیاتها در ایتالیا، بگینها و بگارها در اراضی کم ارتفاع شمال اروپا ]بلژیک، هلند، و دانمارک امروزی[، به همه چیز ایمان داشتند جز به این مطلب که کشیشان باید در عین فقر زندگی کنند، و اصرار ایشان در این موضوع مایه‌ی شرمساری روحانیون می‌شد. نهضت فرانسیسیان نیز نهضتی بود با عقایدی همانند، منتها با این تفاوت که تیر تهمت زندقه از کنار گوشش گذر کرد.

والدوسیان از این معرکه جان سالم به در نبردند. در حدود سال ۱۱۷۰، پتروس والدوس نامی، از بازرگانان متمکن لیون، چند تن از فضلا را اجیر کرد تا کتاب مقدس را به زبان مردم نواحی جنوبی فرانسه یا لانگ د/اوک (زبان اوک) ترجمه کنند. خود والدوس با شور فراوان به مطالعه‌ی ترجمه‌ی مزبور پرداخت و به این نتیجه رسید که مسیحیان باید مانند حواریون مسیح، یا به عبارت دیگر بدون دارایی انفرادی، زندگی کنند. وی قسمتی از ثروت خود را به زنش بخشید و مابقی را میان فقرا تقسیم، و طبق تعالیم انجیل شروع به ایراد موعظاتی درباره‌ی فقر کرد. پتروس والدوس دسته‌ی کوچکی از «گدایان لیون» را به دور خود گرد آورد که مثل رهبانان لباس می‌پوشیدند، در عین عفاف زندگی می‌کردند، پای افزارشان نعلین بود یا پای برهنه راه می‌سپردند، و تمامی درآمدهای خود را به طرز اشتراکی یک کاسه می‌کردند. تا چندی کشیشان هیچ‌گونه مخالفتی را ابراز نداشتند و به اینگونه افراد اجازه دادند تا در مراسم عبادت کلیساها شرکت جویند. لکن هنگامی که پتروس والدوس تعالیم انجیل را لفظ به لفظ به کار بست و شروع به موعظه کرد، اسقف اعظم لیون بتندی او را مورد عتاب قرار داد و به وی خاطرنشان ساخت که فقط اسقفان مجاز به ایراد موعظات هستند. پتروس عازم رم شد (۱۱۷۹) و از آلکساندر سوم درخواست کرد تا اجازه‌ای برای موعظه با وی تفویض کند. پاپ به شرطی با این تقاضا موافقت کرد که ایراد موعظات با صوابدید و زیر نظر کشیشان محل صورت گیرد؛ ظاهراً پتروس بدون کسب اجازه از روحانیون محل به موعظات خود ادامه داد. پیروانش از فدائیان انجیل شدند و بخشهای بزرگی از کتاب مقدس را به حافظه سپردند. بتدریج این نهضت رنگ ضد کلیسایی به خود گرفت، با هر نوع کهنگی از در ستیز درآمد، منکر اعتبار آیینهای مقدسی که یک کشیش گناهکار اجرا نماید شد، و هر فرد مؤمن پاکدامن و عفیفی را برخوردار از قدرت آمرزش گناهان دانست. برخی از پیروان این فرقه خرید و فروش گناهان آمرزش را عملی پوچ شمردند و منکر تساهل، برزخ، و «قلب ماهیت» شدند و با دعا کردن به درگاه قدیسان مخالفت نمودند. یک دسته تبلیغ می‌کردند که «همه چیز باید اشتراکی باشد» و دسته‌ی دیگر کلیسا را همان زن فاحشه‌ی سرخپوشی می‌دانستند که در کتاب مکاشفه‌ی یوحنان رسول ذکرش رفته بود. فرقه‌ی والدوسیان در ۱۱۸۴ محکوم شمرده شد. اینوکنتیوس سوم بخشی از آن را، مشهور به «کاتولیکهای فقیر»، در ۱۲۰۶ به عضویت کلیسا پذیرفت، لکن اکثر افراد این فرقه در عقاید بدعت‌آمیز خویش ثابت قدم ماندند و از فرانسه به اسپانیا و آلمان ریشه دوانیدند، یک شورای روحانی تولوز، احتمالاً برای جلوگیری از فزونی عده‌ی پیروان این فرقه، در سال ۱۲۲۹ امر داد که هیچکس از افراد غیرروحانی نباید هیچ نوع کتاب مذهبی و مقدس را در تملک داشته باشد، مگر کتاب مزامیر را؛ به علاوه، چون تا این تاریخ هنوز هیچیک از ترجمه‌های کتاب مقدس به زبانهای بومی از طرف کلیسا بررسی و تضمین نشده بود، مقرر داشت که کتاب مقدس فقط به زبان لاتینی خوانده شود. در قلع و قمع آلبیگاییان، هزاران نفر از پیروان فرقه‌ی والدوسیان را به آتش سوزانیدند. خود پتروس والدوس ظاهراً به مرگ طبیعی در ۱۲۱۷ درگذشت.

تا اواسط قرن دوازدهم در شهرهای اروپای باختری شبکه‌ی عظیمی از فرقه‌های بدعتگزار تشکیل شده بود، چنانکه اسقفی در ۱۱۹۰ اظهار داشت که «شهرهای عمده پر است از این پیغمبرهای دروغی.» تنها در شهر میلان هفده مذهب جدید وجود داشت. مهمترین فرقه‌ی بدعتگزاران این شهر را پاتارینها تشکیل می‌دادند، که این نام مأخوذ بود از یک کوی فقیرنشین شهر به نام پاتاریا. ظاهراً نهضت پاتارینها به عنوان مخالفتی ازجانب فقرا نسبت به اغنیا آغاز شده، اما رفته رفته جنبه‌ی دشمنی با روحانیون را پیدا کرد، و تبدیل به مبارزه‌ای علیه خرید و فروش مناصب کلیسایی، ثروت، ازدواج، و همخوابه گرفتن کشیشان شد. غرض فرقه‌ی پاتارینها، به قول یکی از رهبران آن نهضت، این بود که «ثروت کشیشان ضبط شود، اموال آنها را در معرض حراج قرار دهند، خانه‌های آنها را بگشایند تا مردم چپاول کنند، و خود آنها و حرامزاده‌هایشان را از شهر بیرون رانند.» فرقه‌های دیگری دو ویتربو، اورویتو، ورونا، فرارا، پارما، پیاچنتسا، ریمینی، و امثال آن علم مخالفت با کشیشان را بلند کردند. گهگاهی این نهضتها بر مجالس عمومی استیلا می‌یافتند، حکومتهای شهرها را قبضه می‌کردند، و برای پرداخت مخارج امور شهری از کشیشان مالیات می‌گرفتند. اینو کنتیوس سوم به سفیر خویش در لومباردی دستور داد که کلیه‌ی صاحب منصبان کشوری را به قید سوگند مکلف کند که از گماشتن پیروان بدعتها به مناصب خودداری ورزند و مانع از رخنه‌ی آنها در مقامات حکومتی شوند. در۱۲۳۷، جماعتی از مردم میلان «در حالی که به مقدسات توهین می‌کردند و ناسزا می‌گفتند»، چندین کلیسا را با «کثافاتی ذکر ناکردنی» ملوث ساختند.

نیرومندترین فرقه‌های بدعتگزار به اسامی چندی مشهور شدند – آنها راکاتارها خوانده‌اند که برگرفته از واژه‌ای است یونانی به معنی «پاک»؛ در بعضی موارد لفظ بلغارها به آنها اطلاق شده است، زیرا که منشاء آنها از منطقه‌ی بالکان بوده است؛ ایشان را آلبیگاییان نیز نامیده‌اند، چون برگرفته از نام شهر آلبی در فرانسه بود که عده‌ی بسیاری از آنان در آنجا زندگی می‌کردند. مونپلیه، ناربون، و مارسی نخستین مراکز بدعت در فرانسه بودند. شاید این امر از آنجا ناشی می‌شد که ارتباطات میان فرانسویان با مسلمانان و یهودیان در این منطقه بسیار زیاد بود، و جماعتی سوداگر مرتباً از مراکزی مثل بوسنی، بلغارستان، و ایتالیا، یعنی مراکز رشد نهضتهای بدعت‌آمیز. به این صفحات سفر می‌کردند. سوداگران سبب اشاعه‌ی نهضت مزبور در تولوز، اورلئان، سواسون، آراس، ورنس شدند، لکن لانگدوک و پرووانس به صورت دو دژ مستحکم بدعتگذاران باقی ماندند. در آنجا تمدن قرون وسطایی فرانسوی به اوج کمال خود رسید؛ در محیط دوستانه‌ی شهری، پیروان ادیان بزرگ با هم آمیزش می‌کردند؛ زنان به نحوی مغرورانه زیبا بودند؛ و مانند ایتالیای عهد فردریک، مقدمات شروع رنسانس فراهم شده بود. در آن ایام (۱۲۰۰) فرانسه‌ی جنوبی عبارت می‌شد از مشتی امیرنشینهای تقریباً‌ مستقل که همه به طرز دقیقی از نظر صوری نسبت به پادشاه فرانسه وفادار بودند. در این ناحیه کنتهای تولوزاز همه‌ی خاوندها و امرا مقتدرتر بودند، و اراضی آنها بمراتب وسیع‌تر از سرزمینهایی بود که مستقیماً زیر نظر پادشاه اداره می‌شد. اصول عقاید و رسوم فرقه‌ی کاتارها تاحدی نشانه‌ی بازگشت به معتقدات و رسوم مسیحیان بدوی بود، تا اندازه‌ای معلول خاطره‌ی مبهمی از بدعت آریانیسم که در دوران سلطه‌ی ویزیگوتها در فرانسه‌ی جنوبی رواج داشت محسوب می‌شد، و تاحدودی هم حاصل پندارهای مانویها و سایر آرای مشرق زمینی به حساب می‌آمد. این جماعت، کشیشان و اسقفانی داشتند ملبس به جامه‌های سیاه؛ هنگام ورود به حلقه‌ی روحانیون، سوگند یاد می‌کردند که دست از پدر و مادر، دوستان، و کودکان خویش بشویند و خود را وقف «خداوند و انجیل کنند… هرگز به زنی دست نزنند، هیچگاه حیوانی را نکشند، هرگز لب به گوشت و تخم‌مرغ یا لبنیات نزنند، و هیچ چیز نخورند جز ماهی و سبزیجات.» «مؤمنان» اشخاصی بودند که قول می‌دادند بعداً به چنین عهدی مبادرت ورزند، و تا رسماً چنین عهدی نکرده بودند، اجازه‌ی خوردن گوشت و ازدواج داشتند، لکن مکلف بودند از کلیسای کاتولیک تبری جویند، به سوی زندگی «کامل» پیش روند، و هنگام برخورد با هر یک از پرفکتوسها، سه بار با احترام زانو خم کنند.

الاهیات کاتارها جهان آفرینش را به شیوه‌ی مانویان به خیر، خدا، روح، بهشت، و به شر، شیطان، هیولا، عالم مادی تقسیم می‌کرد؛ عالمی که به چشم دیده می‌شد پرداخته‌ی دست شیطان بود نه خداوند. کلیه‌ی مادیات، از جمله صلیبی که عیسی بر روی آن جان داد و نان مقدس آیین قربانی مقدس، همه در زمره‌ی شر محسوب می‌شدند. عیسی هنگامی که در شام آخر اشاره به فان کردن و گفت «این است بدن من»، فقط به طور مجازی این سخن را بر زبان رانده بود. هر گوشتی ماده بود و هر نوع تماسی با آن پلید. هرگونه امور جنسی گناه داشت، و گناه آدم و حوا آن بود که با یکدیگر نزدیکی کرده بودند. مخالفان مدعی هستند که آلبیگاییان منکر شعایر دینی، آیینهای مقدس، احترام به تمثال قدیسین، تثلیث، و زادن عیسی از مردم عذرا هستند؛ می‌گفتند که اینان عیسی و خدا را یکی نمی‌دانستند، بلکه ادعا می‌کردن که عیسی فرشته‌ای بوده است. در آثار همین مخالفان می‌خوانیم که بدعتگزاران مزبور اساس مالکیت شخصی را زیر پا نهاده بودند. آرزویشان آن بود که همگان یکسان از اشیای دنیوی برخوردار باشند. این جماعیت موعظه بر کوهسار مسیح را اساس اخلاقیات خود قرار دادند. به پیروان خود تعلیم می‌دادند که باید دشمنانشان را دوست بدارند، از بیماران و مستمندان توجه کنند، هرگز دشنام ندهند، و همیشه با خلایق صلح را پیشه‌ی خود سازند؛ توسل به قهر، حتی درمورد کفار، هرگز عمل پسندیده‌ای محسوب نمی‌شد. کشتن فردی به خاطر ارتکاب به جرم از گناهان کبیره بود. شخص مکلف بود قلباً اعتماد داشته باشد که سرانجام خداوند، بدون آنکه متوسل به وسایل شر شود، بر بدی چیره خواهد شد. در این الاهیات نه از دوزخ اثری بود و نه از برزخ؛ هرکسی، ولو آنکه روحش برای تطهیر چندین بار به حکم تناسخ عودت می‌کرد، سرانجام به رستگاری ابدی نایل می‌شد. شخص برای آنکه به بهشت رود، ناگزیر بود طاهر از جهان درگذرد، و برای این منظور ضرورت داشت که آخرین آیین مقدس یا به اصطلاح این فرقه کونسولامنتوم را از دست کشیشی از کاتارها دریافت دارد، و همین آیین مقدس آخرین بود که روان آدمی را بکلی از لوث گناه پاک می‌کرد. مؤمنان کاتاری (مثل برخی از مسیحیان اولیه که درمورد غسل تعمید چنین می‌کردند) این آیین مقدس را معمولاً آن‌قدر به تأخیر می‌انداختند تا به عقیده‌ی خودشان در بستر نزع می‌افتادند. افرادی که بهبود می‌یافتند این خطر را به جان می‌خریدند که بار دیگر ملوث شوند و بدون آیین مقدس از دنیا بروند؛ از این رو بهبود بیمار پس از دریافت آن آیین مقدس بدبختی بزرگی محسوب می‌شد؛ و مخالفان این جماعت اسناد داده‌اند که کشیشان آلبیگایی برای دفع این مصیبت بسیاری از بیماران شفا یافته را تشویق می‌کردند که برای رفتن به بهشت از خوردن خوراک بکلی خودداری ورزند. پاره‌ای از وقایعنگاران عهد می‌گویند جای هیچگونه شک نیست که گاهی یک کشیش برای آنکه رستگاری شخص را قطعی سازد، با اجازه‌ی بیمار، وی را خفه می‌کرد.

اگر فرقه‌ی کارتاها بجد در مقام اعتراض و ایراد به کلیسا برنیامده بود، احتمال داشت که کلیسا کاری به کار پیروان آن نداشته باشد و آنها را به حال خود گذارد تا موجبات فنای خویش را فراهم آورند. لکن کاتارها منکر آن بودند که کلیسا از آن عیسی باشد؛ و معتقد بودند که پطرس حواری هرگز پا به رم نگذاشته و هرگز دستگاه پاپی را پی نریخته است، و پاپها جانشینان امپراطورانند نه خلفای حواریون مسیح. عیسی چند وجب زمین برای خفتن نداشت، لکن پاپ در کاخ زندگی می‌کرد. عیسی از مال دنیا هیچ چیز حتی یک پنی را مالک نبود، حال آنکه اسقفان مسیحی مردمی ثروتمند بودند؛ کاتارها همچنین می‌گفتند که مردم، مگر چشم حقیقت‌بین ندارید: این اسقفان اعظم و اسقفان مغرور و آقامنش، این کشیشان دنیادار، این رهبانان چاق و چله همان فریسیان یا خشک مقدسهای عهد عتیقند که دوباره پا به عرصه‌ی وجود نهاده‌اند! در نظر کاتارها کلیسای کاتولیک روم بی‌شک همان فاحشه‌ی بابل بود، طبقه‌ی کشیشان وابسته به کنیسه‌ی شیطان بودند، و شخص پاپ ضد مسیح بود. مبلغین جنگهای صلیبی را به عنوان مشتی آدمکش متهم ساختند. بسیاری از افراد این فرقه تساهلها و یادگارهای منسوب به قدیسان را مسخره می‌کردند. ایضاً، به قول مخالفان، دسته‌ای از این جماعت از مریم عذرا صورتی کشیدند کریه منظر که صاحب یک چشم بود و قیافه‌ای بد ترکیب داشت. و وانمود کردند که اعجاز کرده‌اند؛ ابتدا عده‌ی زیادی را به این کرامات دروغی معتقد ساختند و سپس بی‌اساس بودن آن ادعاها را برهمه فاش کردند. بسیاری از آرای کاتارها از راه نغمات تروبادورها منتشر شد. این رامشگران غزلسرا، بی‌آنکه اصول اخلاقی فرقه‌ی جدید را پذیرفته باشند، با اخلاقیات دین مسیح مخالف بودند، و از این رو همه‌ی تروبادورهای برجسته، به استثنای دو نفر، را طرفدار آلبیگاییان می‌دانستند. این تروبادورها زیارت، اعتراف به گناهان، آب مقدس، و صلیب را مسخره می‌کردند؛ کلیساها را «لانه‌ی دزدها» می‌خواندند، و کشیشان کاتولیک در نظر ایشان جماعتی «خیانتکار، دروغگو، و ظاهرساز» بودند.

مدتی قدرتمداران روحانی و اینجهانی فرانسه‌ی جنوبی با بدعتگزاران کاتارها تاحدود زیادی مدارا کردند. ظاهراً مردم مجاز بودند میان دین کهن و مذهب نو هر کدام را که می‌پسندیدند اختیار کنند. میان الاهیون کاتولیک و کاتارها مجالس مباحثه و مناظره‌ی عمومی تشکیل می‌شد؛ یکی از اینگونه مجالس در کارکاسون (۱۲۰۴) در حضور یکی از نمایندگان پاپ، و پذرو دوم، پادشاه آراگون، دایر شد. در سال ۱۱۶۷، شعب مختلف کاتارها شورایی با حضور کشیشان خود برپا کردند که نمایندگان چند کشور در آن شرکت جستند. در این شورا راجع به اداره، انضباط، و اصول دین آنان مذاکراتی درگرفت، مقرراتی وضع شد، و بی‌آنکه کسی مزاحم حاضران شود، شورا تعطیل گشت. به علاوه، طبقه‌ی نجبا مقتضی می‌دید که در لانگدوک موقع کلیسا را تضعیف کند؛ کلیسای کاتولیک ثروت فراوان و ا راضی بسیار داشت؛ نجبا، که نسبتاً بی‌چیز بودند، شروع به ضبط املاک کلیسا کردند. در ۱۱۷۱، روژه‌ی دوم، ویکونت بزیه، به تاراج دیری دست زد؛ اسقف شهر آلبی را به زندان افکند، و یکی از طرفداران بدعت را به پاسداری وی گماشت. هنگامی که رهبانان آله شخصی را به ریاست دیر خود برگزیدند که بر وفق دلخواه ویکونت نبود، وی دیر مزبور را آتش زد و رئیس آن را زندانی کرد؛ چون آن پیر در زندان درگذشت، ویکونت شادکام جسدش را بر بالای منبر دیر گذاشت و رهبانان را ترغیب به انتخاب جانشینی کرد که پسند خاطر وی باشد. رمون روژه، کنت فوا، رئیس دیر و رهبانان پامیه را از آن دیر بیرون کرد؛ محراب آن را اصطبل اسبان خویش ساخت؛ سربازانش دستها و پاهای مسیح مصلوب چوبی را به عنوان دنگ برای آرد کردن گندم به کار بردند و صورت مسیح را هدف نشانه‌گیری خود کردند. رمون ششم، کنت تولوز، چندین کلیسا را ویران کرد، رهبانان مواساک را مورد تعقیب و آزار قرار داد، و مورد تکفیر قرار گرفت (۱۱۹۶). لکن حکم تکفیر در بین نجبای فرانسه‌ی جنوبی امری پیش پا افتاده شده بود. بسیاری از آنها آشکارا یا خود را از پیروان نهضت کاتارها می‌دانستند یا از روی آزادمنشی نهضت مزبور را حمایت می‌کردند.

اینوکنتیوس سوم، که در سال ۱۱۹۸ به مقام پاپی نایل آمد، متوجه شد که این تحولات هم برای کلیسا خطرناک است، هم برای حکومت. وی اذعان می‌کرد که پاره‌ای از اعمال کلیسا مستوجب سرزنش است، لکن عقیده داشت که وقتی فرقه‌ای بدعتگزار تیشه به ریشه‌ی این دستگاه می‌زند، اموال کلیسا را به غارت می‌برد، حیثیت این تشکیلات را خراب می‌کند، و به مقام قدیسان اهانت وارد می‌سازد، وی نمی‌تواند دست روی دست بگذارد و عملی انجام ندهد. اینوکنتیوس کلیسا را مهمترین دژ مستحکم در برابر تعدی آدم، هرج و مرج اجتماعی، و اعمال ناروای پادشاهان می‌دانست، و برای ترقی آن دستگاه آرزوها و نقشه‌هایی بالا بلند در سر می‌پرورانید. البته حکومت نیز به ارتکاب گناهانی دست زده و اعمال فاسد و نالایقی را در دامان خود پرورش داده بود، لکن فقط احمقها بودند که می‌خواستند حکومت را از بین بردارند، چطور امکان داشت که بر شالوده‌ی اصولی که زناشویی را ممنوع و خودکشی را تشویق می‌کرد، یک نظام اجتماعی مداومی بنا نهاد؟ آیا هیچ اقتصادی ممکن بود بر مبنای آیین فقرپرستی، و بدون انگیزه‌ی مالکیت، روی رونق و روزبهی بیند؟ آیا امکان داشت که بتوان روابط جنسی افراد و پرورش کودکان را جز به کمک بنیادی چون ازدواج از منجلاب هرج و مرج و پریشانی نجات داد؟ در نظر اینوکنتیوس، آیین کاتارها جز مشتی اباطیل و اراجیف چیز دیگری نبود، و سادگی مردم بود که این مهملات را زهرآگین می‌ساخت. هنگامی که در قلب دنیای مسیحی این آلبیگاییان بدعتگذار مدام روبه فزونی بودند، جنگ صلیبی با کفار در فلسطین چه معنی داشت؟

اینو کنتیوس دو ماه بعد از آنکه به مقام پاپی رسید، در نامه‌ای به اسقف اعظم اوش، در گاسکونی، چنین نوشت:

قایق کوچک قدیس پطرس در میان دریاها بارها سرگشته شده و طوفانهای بسیاری به خود دیده است. اما چیزی که بالاتر از همه مرا اندوهگین می‌کند آن است که در این ایام… جمعی از شیطان صفتان گمراه را مشاهده می‌کنیم که، بمراتب لجام گسیخته‌تر و موذیتر از سابق، مردمان ساده‌لوح را به دام می‌اندازند. این جماعت با خرافات و جعلیاتشان معانی اقوال «کتاب مقدس» را تحریف می‌کنند و درصدد امحای وحدت کلیسای کاتولیک برآمده‌اند. از آنجا که این خطای زیان‌آور در گاسکونی و اراضی همجوار روبه فزونی نهاده است، ما می‌خواهیم که شما واسقفان همکارتان با تمام قدرتی که دارید در برابر آن مقاومت ورزید… ما به شما اکیداً فرمان می‌دهیم که با هر وسیله‌ای که در اختیار دارید همه‌ی این بدعتگذاران را منهدم، و کلیه‌ی مردمانی را که بر اثر آرای آنها آلوده شده‌اند از قلمرو خویش بیرون کنید… در صورت لزوم، می‌توانید ملوک و مردم را برانگیزید تا به زور شمشیر آنها را پایمال کنند.

اسقف اعظم اوش، که درمورد خود و دیگران آدمی اهل تساهل بود، ظاهراً بعد از دریافت نامه‌ی پاپ هیچ اقدامی نکرد؛ اسقف اعظم ناربون و اسقف بزیه در مقابل نمایندگان پاپ، که برای اجرای فرامین وی آمده بودند، مقاومت ورزیدند. در همین اوان، شش بانو از طبقه‌ی نجبا به رهبری خواهر کنت فوا، ضمن مراسمی علنی که در آن عده‌ی زیادی از نجبا حضور داشتند، به آیین کاتارها گرویدند. اینو کنتیوس نمایندگان خود را که توفیقی حاصل نکرده بودند فراخواند و نماینده‌ی قوی اراده‌تری را، آرنو نام، که صدر رهبانان فرقه‌ی سیسترسیان بود، مأمور انجام این امر خطیر کرد (۱۲۰۴)، پاپ به آرنو اختیاراتی بسیار بخشید تا در سراسر فرانسه دستگاه تفتیش افکاری برپا کند، و به او اجازه داد که با صدور فرمانی عمومی جمیع گناهان پادشاه و آن دسته از نجبای فرانسوی را که در قلع و قمع بدعت کاتارها مدد می‌رسانند ببخشاید. پاپ به فیلیپ اوگوست پیشنهاد کرد که، در برابر این کمک، اراضی اشخاصی را که به شرکت در یک جهاد علیه آلبیگاییان حاضر نیستند از آن خود کند. فیلیپ در قبول پیشنهاد مردد ماند. وی تازه نورماندی را فتح کرده بود، و برای هضم آن لقمه‌ی چرب مهلتی می‌خواست. رمون ششم، کنت تولوز، موافقت کرد که بدعتگذاران را به قبول نظریات پاپ ترغیب کند، لکن حاضر نشد به جنگ با آنها برخیزد. اینو کنتیوس او را تکفیر کرد. رمون که حال را بدین منوال دید، قول داد اوامر پاپ را اطاعت کند؛ مورد بخشایش قرار گرفت، لکن دوباره طفره رفت. شهسواری که به فرمان یکی از نمایندگان پاپ مأمور اخراج کاتارها از خانه و زندگیشان شده بود سؤال می‌کرد: «چطور می‌توانیم به چنین عملی مبادرت ورزیم؟ ما با این مردمان بزرگ شده‌ایم، خویشان و بستگانی در میان آنها داریم، و به چشم خود می‌بینیم که پا از جاده‌ی عفاف و تقوا بیرون نمی‌گذارند.» در این ضمن قدیس دومیْنیک از اسپانیا وارد فرانسه‌ی جنوبی شد، با صلح و صفا به تبلیغ پرداخت، و از آنجا که آدمی متدین و پرهیزکار بود، عده‌ای از آنها را به پیروی از معتقدات صحیح کیش مسیحیت واداشت. این امکان بود که اشکال کار از این قبیل راهها و به کمک اصلاحات کلیسایی مرتفع، و وحدت میان مؤمنان برقرار شود، لکن قتل یکی از نمایندگان پاپ به نام پیر دوکاستلنو به دست شهسواری که از آن پس مورد حمایت رمون قرار گرفت ورق را برگردانید. اینو کنتیوس، که تقریباً مدت ده سال با شکیبایی شاهد بی‌ثمر ماندن کوششهای خویش برای قلع و قمع بدعت بود، اینک متوسل به اقدامات شدیدی شد. وی رمون و جمیع دستیاران او را تکفیر کرد، در تمام قلمرو وی مراسم مذهبی را ممنوع ساخت، و اعلام داشت که هر مسیحی این اراضی را تسخیر کند، آنجا مال حال وی خواهد بود. پاپ همچنین از مسیحیان کلیه‌ی کشورها خواست تا در جهادی علیه بدعتگذاران آلبیگاییان و حامیان آنان شرکت جویند، و دسته‌هایی از سپاهیان آلمانی و ایتالیایی نیز به آنها پیوستند. به کلیه‌ی شرکت کنندگان در این جهاد، مانند افرادی که عازم جنگهای صلیبی می‌شدند، وعده داده شد که مشمول فرمان امرزش عمومی خواهند بود. رمون تقاضای عفو کرد، علناً با بدنی نیمه عریان در کلیسای سن ژیل از دست کشیشان جد خورد، و رسماً در چنین جهادی شرکت جست (۱۲۰۹).

قسمت بیشتر ساکنان لانگدوک، اعم از نجبا و عوام، که می‌دیدند خاوندها و جماعتی از مردم تهیدست شمال شور مذهبی را وسیله‌ای برای ضبط اموال ایشان کرده‌اند، در مقابل مجاهدین به مقاومت قیام کردند. حتی مسیحیان اصیل آیین نواحی جنوبی نیز به مقابله با مهاجمان شمالی برخاستند. جهادگران هنگامی که به شهر نزدیک شدند، پیغام فرستادند که اگر اهالی شهر کلیه‌ی افرادی را که نامشان در سیاهه‌ی اسقف محل درج است تسلیم کنند، از کلیه‌ی مخافات جنگ خواهند رست. رهبران شهر از قبول چنین درخواستی خودداری ورزیدند، و جواب دادند که تن دادن به محاصره و حتی خوردن کودکانشان در نظر آنها بمراتب اولی‌تر خواهد بود. جهادگران از حصار شهر بالا رفتند، آنجا را تسخیر کردند، بیست هزار تن مرد و زن و کودک را بی‌هیچ ملاحظه به خاک هلاک انداختند، و حتی آنهایی را که در کلیسا متحصن شده بودند از دم تیغ گذرانیدند. کایساریوس، رهبانی از فرقه‌ی سیسترسیان اهل هایستر باخ، که بیست سال پس از این حوادث خاطرات خود را به رشته‌ی تحریر درآورده است، تنها منبع موثقی است که می‌گوید چون از آرنو، نماینده‌ی پاپ، سؤال شد که آیا از قتل کاتولیکها باید خودداری شود یا نه، پاسخ داد: «همه را به قتل برسانید، زیرا خداوند می‌داند که چه کسی برحق است.» شاید آرنو از آن می‌ترسید که تمام مغلوبین برای فرار از مرگ موقتاً کاتولیک مؤمن شده باشند. بعد از آنکه بزیه را آتش زدند و با خاک یکسان کردند، جهادگران به رهبری رمون پیش تاختند و بر دژ کارکاسون هجوم بردند. در این محل بود که برادرزاده‌ی رمون، روژه، کنت بزیه، به آخرین پایداری در برابر مهاجمان مبادرت ورزید. سرانجام دژ مسخر شد و روژه به عارضه‌ی اسهال خونی درگذشت.

دلاورترین سرداران در این محاصره سیمون دو مونفور بود. سیمون که حدود سال ۱۱۷۰ در فرانسه بدنیا آمد، فرزند ارشد خداوند ناحیه‌ی مونفور بود که در نزدیکی پاریس قرار داشت؛ و چون مادرش یکی از زنان اشرافی انگلستان بود، بر اثر این بستگی عنوان ارل آو لستر یافت. سیمون، مثل بسیاری از مردان آن عهد که در شمشیر زنی و گزافه‌گویی سرآمد بودند، می‌توانست در عین حال هم آدمی بسیار دیندار باشد و هم در میدانهای جنگ هنرنمایی کند. وی همه روزه در مراسم قداس شرکت می‌جست، به پاکدامنی و عفاف مشهور بود، و به افتخار تمام در فلسطین خدمت کرده بود. اکنون وی با لشکر کوچکش، مرکب از ۵۰۰,۴ نفر، به ترغیب نماینده‌ی پاپ، به شهرها هجوم برد، بر کلیه‌ی مخالفان چیره شد، و مردم شهرهای فتح شده را مخیر ساخت که یا به قید سوگند خود را مکلف به پیروی از آیین کاتولیک سازند یا به عنوان بدعتگذار سر در زیر تیغ گذارند. هزاران نفر شق نخست را اختیار کردند، و صدها نفر به مرگ راضی شدند. مدت چهار سال سیمون به مبارزات خود ادامه داد، و تقریباً تمامی اراضی کنت رمون را، به جز تولوز، ویران کرد. در سال ۱۲۱۵، خود شهر تولوز تسلیم شد، و شورایی مرکب از اسقفان، در مونپلیه، کنت رمون را از مقامش عزل کرد. سیمون صاحب عنوان و مالک قسمت بیشتر اراضی وی شد.

اینو کنتیوس سوم با این جریانات کاملاً موافق نبود. وی بی‌اندازه از درک این حقیقت متوجش شد که جهادگران همچون مشتی راهزان درنده به سرقت اموال مردم و قتل نفس دست زده و اموال مردمانی را تصاحب کرده بودند که هرگز متهم به بدعت نبودند. به همین سبب، بر رمون رحمت آورد و مقرر داشت که تا زنده است، مرتباً از خزانه‌ی پاپی وظیفه‌ای دریافت دارد، و بخشی از اراضی وی را به امانت در اختیار کلیسا گذاشت تا فرزند رمون تهیدست نشود. رمون هفتم چون به سن رشد رسید، تولوز را بار دیگر تسخیر کرد. در دومین محاصره‌ی تولوز (۱۲۱۸)، سیمون درگذشت. اینک چون اینو کنتیوس سوم نیز از جهان رفته بود، جهاد آلبیگایی متوقف شد؛ و آن دسته از فداییان آلبیگایی که جان سالم از معرکه به در برده بودند، از گوشه‌ی انزوا به درآمدند تا در سایه‌ی حکومت معتدل کنت جدید تولوز به تبلیغ و اجرای مراسم مذهبی خود مشغول بودند.

در سال ۱۲۲۳، لویی هشتم، شاه فرانسه، به پاپ هونوریوس سوم پیشنهاد کرد که حاضر است رمون هفتم را از مقامش عزل کند و ریشه‌ی بدعت را در قلمرو وی بکلی از بیخ برکند، به شرط آنکه تمامی سرزمینهای رمون را ضمیمه‌ی قلمرو خویش کند. معلوم نیست جواب پاپ به این پیشنهاد از چه قرار بود، لکن می‌دانیم که جهاد جدیدی آغاز شد؛ هنگامی‌که لویی در مونپلیه درگذشت (۱۲۲۶)، چیزی نمانده بود که به فتح قاطعی نایل آید. رمون برای صلح با بلانش دوکاستی، نایب‌السلطنه‌ی لویی نهم، این موقعیت را مغتنم شمرد و پیشنهاد کرد که حاضر است دخترش ژان را به زنی به آلفونس برادر لویی بدهد و هنگامی که خودش از جهان درگذرد، اراضیش را به دختر و دامادش واگذارند. بلانش، که از دست نجبای سرکش به ستوه آمده بود، پیشنهاد را پذیرفت، و پاپ گرگوریوس نهم، با گرفتن تعهدی از رمون برای از بین بردن هر نوع بدعتی در قلمرو وی، با این قرار روی موافقت نشان داد. در سال ۱۲۲۹ معاهده‌ی صلحی در پاریس منعقد شد، و جنگهای آلبیگایی، بعد از سی سال زد و خورد و خرابی، به پایان رسید. آیین رسمی کاتولیک پیروز شد، تساهل از میان رفت، و شورای ناریون (۱۲۲۹) دستور اکید داد که هیچ قسمتی از کتاب مقدس نباید در تملک افراد غیرروحانی باشد. فئودالیسم رو به توسعه نهاد، آزادی شهری تنزل کرد، و عصر تروبادورهای سرخوش در فرانسه‌ی جنوبی سپری شد. در ۱۲۷۱، ژان و آلفونس، که متصرفات رمون را به ارث برده بودند، بدون جانشینی درگذشتند، و ایالت وسیع تولوز به لویی نهم و سلسله‌ی فرانسوی رسید. اکنون فرانسه‌ی مرکزی صاحب بنادر تجارتی آزادی در مدیترانه شده و گام بزرگی به سوی وحدت برداشته بود. این امر، و تفتیش افکار، دو نتیجه از نتایج مهم مبارزاتی بود که به قصد از بین بردن بدعتگذاران آلبیگایی درگرفت.

سابقه‌ی تفتیش عقاید: سنگسار کنید!

کتاب عهد قدیم برای معامله با بدعتگذاران دستور ساده و سر راستی به مؤمنان می‌داد، به این معنی که می‌گفت اینگونه افراد را باید دقیقاً مورد بازرسی قرار داد، و اگر سه نفر شاهد معتبر شهادت می‌دادند که «رفته و خدایان غیر را عبادت و سجده‌ کرده‌اند» آنگاه مؤمنان موظف بودند که «آن مرد یا زن را با سنگها سنگسار کنند تا بمیرد». (سفر تثنیه: ۱۷.۵)

اگر در میان تو نبی یا بیننده‌ی خواب از میان شما برخیزد و آیت یا معجزه برای شما ظاهر سازد و آن آیت یا معجزه واقع شود که از آن ترا خبر داده، گفت خدایان غیر را که نمی‌شناسی پیروی نماییم و آنها را عبادت کنیم، سخنان آن نبی یا بیننده‌ی خواب را مشنو، زیرا که یهوه خدایتان شما را امتحان می‌کند تا بداند که آیا یهوه خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود محبت می‌نمایید. یهوه خدای خود را پیروی نمایید و از او بترسید و اوامر او را نگاه دارید و قول او را بشنوید و او را عبادت نموده، به او ملحق شوید؛ و آن نبی یا بیننده‌ی خواب گشته شود، زیرا که سخنان فتنه‌انگیر بر یهوه خدای شما، که شما را از زمین مصر بیرون آورد و ترا خانه‌ی بندگی فدیه داد، گفته است تا ترا از طریقی که یهوه، خدایت، به تو امر فرموده تا به آن سلوک نمایی منحرف سازد. پس به این طور بدی را از میان خود دور خواهی کرد، و اگر برادرت، که پسر مادرت باشد، یا پسر یا دختر تو یا زن هماغوش تو با رفیقت که مثل جان تو باشد ترا در خفا اغوا کند و گوید که برویم و خدایان غیر را که تو و پدران تو را نشناختند عبادت نماییم، از خدایان امتهایی که به اطراف شما می‌باشند، خواه به تو نزدیک و خواه از تو دور باشند، از اقصای زمین تا اقصای دیگر آن، او را قبول مکن و او را گوش مده، و چشم تو بر وی رحم نکند و بر او شفقت منما و او را پنهان مکن؛ البته او را به قتل رسان. دست تو اول به قتل او دراز شود و بعد دست تمامی قوم، و او را به سنگ سنگسار نما تا بمیرد… («سفر تثنیه»: ۱۳ ۱۰-۹). زن جادوگر را زنده مگذار («سفر حج»: ۲۲. ۱۸).

انجیل یوحنا (۱۵ .۶) حاکی از این بود که خود عیسی مسیح این سنت قدیمی عهد قدیم را قبول کرده بود، زیرا گفت: «اگر کسی در من نماند، مثل شاخه بیرون انداخته می‌شود، و می‌خشکد، و آنها را جمع کرده در آتش می‌اندازند، و سوخته می‌شود.» جوامع یهود قرون وسطایی حکم کتاب عهد قدیم را درباره‌ی بدعت از لحاظ نظری قبول داشتند، اما تقریباً در عمل هیچگاه از آن پیروی نمی‌کردند. ابن‌میمون بدون چون و چرا حکم مزبور را قبول کرده بود.

به موجب قوانین یونانی، هرکس مرتکب

asebeia

یا پرستش خدایانی غیر از خدایان اصیل پانتئون یونانی می‌شد، عملش یک گناه بزرگ محسوب به حساب می‌آمد. به اتکای چنین قانونی بود که سقراط را مجبور به نوشیدن جام شوکران کردند. در رم باستان، که میان ارباب انواع و حکومت هماهنگی کاملی وجود داشت،

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.