پاورپوینت کامل احمد کسروی و ادبیات ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل احمد کسروی و ادبیات ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل احمد کسروی و ادبیات ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل احمد کسروی و ادبیات ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :

سید احمد کسروی یکی از چهره های مطرح صد سال اخیر است که آراء متنوع و بعضا بسیار چالش برانگیز مطرح کرده است. صرف نظر از ویژگی های شخصیتی او، تا آنجا که به آراء و آثار کسروی برمی گردد ما با چند تصویر کاملا متفاوت با او روبه رو هستیم که فراز و فرود این ابعاد، بررسی هایی جدی را طلب می کند. متاسفانه کسروی در سالهای پایانی عمر خود با طرح آرای غیر قابل دفاعی برای ارائه یک مسلک دینی جدید که آن را پاک دینی نام نهاده بود، تا حد زیادی دیگر آرای شایان توجه خود را تحت الشعاع قرار داده و در نهایت نیز جان خود را پای آن گذاشت.

سید احمد کسروی یکی از چهره های مطرح صد سال اخیر است که آراء متنوع و بعضا بسیار چالش برانگیز مطرح کرده است. صرف نظر از ویژگی های شخصیتی او، تا آنجا که به آراء و آثار کسروی برمی گردد ما با چند تصویر کاملا متفاوت با او روبه رو هستیم که فراز و فرود این ابعاد، بررسی هایی جدی را طلب می کند. متاسفانه کسروی در سالهای پایانی عمر خود با طرح آرای غیر قابل دفاعی برای ارائه یک مسلک دینی جدید که آن را پاک دینی نام نهاده بود، تا حد زیادی دیگر آرای شایان توجه خود را تحت الشعاع قرار داده و در نهایت نیز جان خود را پای آن گذاشت. کم نیستند پژوهندگان بی طرفی که با این ایده موافقند که ای کاش کسروی هیچگاه وارد پروژه دین سازی خود نمی شد و چنان که گذر زمان نیز ثابت کرد، کسروی زبان شناس و تاریخ نگار بیش از کسروی پاک دین (!) تاثیر گذار و در اذهان مانا بوده است. پر بیراه نیست که بگوییم آرای متناقض نمای کسروی درباره ادبیات که برخی از پایه بی اساس جلوه می کنند، حاصل همان بعد از اندیشه کسروی بود که با پروژه دین سازانه اش نزدیکی بسیار داشت. برقراری جشن کتاب سوزان و رفتارهای تاسف باری از این دست از سوی کسی که در برخی از آثارش هموطنان شیعه خود را به زدودن پاره ای تعصبات دینی دعوت می کند، همانقدر غیر قابل قبول و متعصبانه است که وارد شدن به حوزه ادبیات با متر ملاکی که هیچ سنخیتی با آن ندارد.

نوشته ی زیر اثری است ژرف و خواندنی به قلم محمد علی همایون کاتوزیان،یکی از برجسته ترین پژو هندگان تاریخ و ادبیات معاصر و خواندن آن فرصتی مغتنم برای آشنایی با آرای چالش برانگیز سید احمد کسروی در حوزه ادبیات.

***

احمد کسروی بی گمان یکی از برجسته ترین و دانشورترین پژوهندگان و اندیشمندان ایران در قرن بیستم است.

دکتر غلامحسین صدیقی می گفت که سیدحسن تقی زاده پس از خواجه نصیر الدین طوسی، دانشمند بزرگ قرن سیزدهم میلادی، بزرگ ترین دانشمند ایرانی بوده است. این گونه قیاس ها طبیعتا در همه موارد نمی تواند دقت علمی داشته باشد، و منظور صدیقی هم گمان می کنم جز این نبود که مرتبه ارزش و اهمیت کار علمی تقی زاده را برساند.

به این معنا، مشابه چنین قیاس هایی در مورد کسروی نیز به جا خواهد بود. به عنوان نمونه، فقط در مورد کار تاریخ نگاری اش می توان گفت که پس از خواجه رشید الدین فضل لله، صاحب جامع التواریخ در قرن سیزده و چهارده میلادی،تا قرن بیستم تاریخ نگاری در ایران به ارزش کسروی پدید نیامده بوده،اگر چه بی گفتگو در مورد آثار تاریخی اش هم جای حرف و سخن و بحث و انتقاد کم نیست.

تقی زاده به عنوان یک شخصیت سیاسی-و اساسا به دلایل واهی- مورد اختلاف،یا به قول متأخرین”بحث انگیز”بود،اما در کار علمی خیلی کمتر، چون پژوهش هایش در تاریخ و ادبیات قدیم بود و -از جمله به همین دلیل- خوانندگان آثارش تقریبا همه اهل فن و اهل اصطلاح بودند:اما کارهای کسروی درباره تاریخ معاصر-به ویژه تاریخ مشروطه ایران و تاریخ هجده ساله آذربایجان-را بیشتر کسانی می خواندند که از تاریخ و تاریخ نگاری بهره ای نداشتند. درباره این آثار با ارزش کسروی هم، گذشته از بحث و انتقاد،جدل و مناقشه کم نشده است.

اما بحث انگیزترین کارهای او خاصه دربارهء دین و مذهب و سیاست روز و ادبیات فارسی ست،که این آخری موضوع اصلی این مقاله است.

شاید بحث و انتقاد جدی و متعارف،و بی تعارف، درباره بسیاری از آراء و آثار کسروی در زمینه های گوناگون،به ویژه زمینه هایی که نام بردیم،به یک معنا دور از انصاف باشد. نه فقط به این دلیل که دست بسیار نیرومند او امروز از بحث و جدل کوتاه است؛ نه فقط به خاطر این که مرد دانشمند و تیزبین و جامع الاطرافی بود؛ نه تنها به این دلیل که آدمی درست و صدیق و در نظرات و اظهارات خود صمیمی بود؛ و نه همان به این جهت که به خاطر بیان بی باکانه و بی امان بخشی از آن نظرات به قتل رسید-که همه دلایلی خوبی ست تا ناقد امروزی را از سخت گیری زیاد درباره وجوه نپذیرفتنی آراء و آثارش دچار تردید سازد. بلکه علاوه بر اینها،و مهم تر از اینها،به این جهت ممکن است بی انصافی شود که اگر دایره را تنگ بگیریم خیلی از آن آراء و آثار تاب نقد و بررسی-دست کم نقد و بررسی مدرن-را نداشته باشند؛حتی بی آنکه لازم باشد-به خلاف شیوه ای که خود او در آثار جدلی اش روا داشته-بکوشیم تا جزء به جزء آن مطالب را بی پایه و اساس نشان دهیم.

کسروی طلبه مدرسه طالبیه تبریز- و از جمله شاگرد شیخ محمد خیابانی- بود. در عنفوان جوانی،و سپس در مدرسه آمریکایی آن شهر همزمان عربی درس‏ می‏داد و انگلیسی می‏آموخت. بعدها قاضی شد و دو سه سالی وکیل عدلیه و باز قاضی،که بار دیگر،به دلایل مبهمی،از آن کار کنار رفت و به وکالت‏ پرداخت و در همان شغل هم مرد. یعنی همانجا در عدلیه،در دادسرا،بود که‏ کشته شد،در ۵۴ سالگی و هنگامی که به دادسرا احضار شده بود.

عربی را از مدرسه شروع کرده بود ولی پیش خود آن را چنان یاد گرفت که ماهنامهء مهم‏ العرفان چاپ قاهره مقالات و ترجمه‏های او را به عربی چاپ می‏کرد.

زبان آذری را -که البته منظور از آن ترکی آذربایجانی نیست بلکه یکی از زبان‏های ایرانی قدیم است که پیش از ترکی در آن‏جا زبان مادری بوده-کشف‏ کرد،و چون برای این کار به دانستن زبان‏های ارمنی قدیم و جدید نیاز داشت، اینها را به یاری دو مرد ارمنی آموخت. زبان‏”اسپرانتو”را نیز به کلّی خودآموزی‏ کرد. مقدمات زبان پهلوی را نزد هرتسفلد شرق‏شناس آلمانی که یک سال در ایران بود فراگرفت و آنگاه خود به تکمیل آن پرداخت و از آن در پژوهش‏ هایش‏ در قلمرو تاریخ باستان بهره برد.

و این”سید ترک” چنان به زبان فارسی، دستورش، واژگانش، و شیوه‏ های‏ نگارش قدیم و جدیدش استیلا یافت که از حدود سی سالگی به‏”پیرایش‏” آن‏ پرداخت. نثری که بالاخره از این میان درآمد، یکی زبان تاریخ مشروطه و تاریخ‏ هجده ساله است. و این زبانی است که درس ‏خواندگان امروز(حتی از نسل من) به‏ زحمت آن را می‏خوانند، گرچه از آثار هزار سال پیش، مثلا تاریخ بیهقی، خواندنش آسان‏تر است.

نثر دیگری که به دنبال این از”پیرایش‏”زبان فارسی به‏ دست کسروی درآمد،زبان کارهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ او است،از جمله آثارش در باره ادبیات و تصوف. روان‏ترین آن‏ها را در جزوه سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ می‏توان خواند. واژگانی هم یا از زبان‏های باستانی یا خودساخته و برمبنای آن‏ها وارد زبان کرد که برخی -مانند همین‏”واژگان‏”،”انگاشتن‏”،”انگیزه‏”،”خودکامه‏”- ماندند،و بعضی دیگر-مانند”آمیغ‏”،”کاچال‏”،”سهش‏”و”آخشیج‏”- فراموش‏ شدند.

اما گمان نمی‏کنم حتی یک تن از اهل ادب و زبان باور داشته باشد که‏ اگر کسروی نبود،نثر امروز،به ویژه نثر پژوهشی امروز،تا این درجه پیراسته‏ و پرداخته می ‏بود. کاری که دهخدا و جمال‏زاده و هدایت و دیگران در نثر طنز و قصه و داستان کردند،کسروی و خانلری و یارشاطر و دیگران برای نثر رسمی‏ و پژوهشی انجام دادند،اگرچه این دو کار باهم بی ‏ارتباط نبود. آل احمد نثری‏ اختراع کرد که تنها به درد کار خودش می‏خورد،چه در داستان‏نویسی چه در نقد و جدل. به همین جهت آن دو سه تنی هم که خواستند از آن تقلید کنند نتوانستند.

همین یک کار کسروی کار بزرگی بود،اگرچه امروز عین شیوه نگارش او را نمی ‏توان به دست گرفت. تاریخ مشروطه و تاریخ هجده ساله سخت مشهور و مورد استفاده ‏اند،اگرچه طبعا درباره آنها،کلا و جزئا،حرف و سخن کم نیست.

تاریخ پانصد ساله خوزستان برای دوره نگارشش حرف تازه و مهم زیاد دارد. ولی‏ شاید برای اهل تحقیق کارهایی مانند شهریاران گمنام و شیخ صفی و تبارش از نظر نکات و یافته‏ های تازه‏ای که در آنهاست ارزش بیشتری داشته باشند.از جمله در همین تک‏نگاری دوم است که کسروی به اثبات این نکته می‏پردازد که اولا سیادت صفویه که حتی دشمنان سرسختشان(عثمانیان و ازبک‏ها)در آن شک‏ نمی‏کردند حقیقت نداشته؛ثانیا آنها-شاید تا زمان شیخ جنید و حتی پسرش‏ شیخ حیدر(پدر شاه اسماعیل)-سنی شافعی بوده‏اند. بیشتر به خاطر این‏ گونه تحقیقات بود که کسروی،ناخواسته و نادانسته،در میان شرق‏شناسان نامدار و به عضویت انجمن سلطنتی مطالعات آسیایی(

The Royal Asiatic Society

)انتخاب شد.

آنچه می‏ماند چیزهایی‏ست که شهرت کسروی بیشتر به خاطر آنهاست: جدل‏های مذهبی؛بحث و جدل بر ضد شعر و شاعران فارسی و -بیشتر در ارتباط با همین- کشمکش با مقامات دولتی درباره برنامه درسی مدارس و دانشکده ادبیات. و به دنبالش،زد و خوردهای لفظی ‏ای که برای همین کارها در این جزوه و آن جزوه با این‏”دکتر”و آن ‏”آخوندک‏”پیدا کرد؛و حتی اعلام‏ کتک خوردن جانانه چند تن از بدگویانش به دست هوادارانش؛ و بالاخره -دو سه‏ سال آخر عمر- کشیده شدنش به میدان سیاست،با اینکه زمانی خودش نوشته بود “ای پدر سیاست بسوزد.”

اما چه در زمینه ‏های تاریخی،چه اجتماعی،چه مذهبی و چه ادبی -حتی‏ نگارشی- دین کسروی را به پیشتازانش، به خصوص به ملکم خان،به فتحعلی‏ آخوندزاده،به جمال الدین اسدآبادی(معروف به افغانی)و به میرزا آقاخان‏ کرمانی،نباید از یاد برد. اما،این یادآوری ابدا از نوآوری‏های بارزی که در کارهای کسروی هست نمی‏ کاهد.

تأثیر نظریات ملکم خان درباره حکومت‏ قانونمند و دولت مشروطه -که بر همه آن دیگران هم تأثیر بزرگی داشت- کاملا روشن است. اما ندیده‏ ام که درباره اهمیت نثر ساده و روان ملکم بر تحولات‏ بعدی کاری شده باشد. ملکم کتابچه غیبی را در حدود سال ۱۸۶۰ نوشت. نثر مقالات صور اسرافیل(چاپ ۱۹۰۶)-به استثناء نثر ستون ‏”چرند پرند”دهخدا-از آن جلوتر نیست؛ و نثر نشریه مساوات(۱۹۰۶)-که مبلغ مشروطه ‏خواهی تندرو بود-از آن به مراتب عقب‏تر است.

تأثیر آخوندزاده و آقاخان-که پیرو او و مرید ملکم بود-نیز آشکار است: در مشروطه‏ خواهی؛ در برخورد انتقادی با دین و مذهب؛در بسط دادن ایدئولوژی‏ ناسیونالیسم آلمانی آن دوران به تاریخ و سیاست ایران؛ در یاد گرفتن چیزهایی از فرنگ و فرنگیان و روان‏شناسی اروپاپرستی؛ در کوبیدن شعر و ادب قدیم ایران. اگرچه، برخورد کسروی با دین و مذهب دقیقا مثل آن نبود -که برخلاف‏ کسروی یکیشان لامذهب بود و دیگری دست آخر لامذهب شد- گرایش‏اش به آن‏ گونه ناسیونالیسم -دستکم در ظاهر،ولی حتی بیشتر از آن-آرام‏تر و پخته‏تر بود.

نگرش کسروی به اروپاگرایی هم ضد اروپاپرستی بود هم کاملا از آن خالی نبود. کسروی با شدت آنان -به خصوص آخوندزاده(در جزوه قرتیکا)- شعر و ادب‏ قدیم را کوبید،اما آشنایی او با این موضوع گسترده‏تر از آنها بود و در هر حال‏ باید با اهل ادب و تحقیق زمان خودش عرض مقابله می‏کرد،و این مشکل را آن‏ دو تن نداشتند.

تأثیر جمال الدین اسدآبادی، گذشته از مشروطه ‏خواهی‏ اش، بیشتر از این جهت، بود که نگرش ‏اش -چه از لحاظ شخصی،چه از نظر اعتقادی- اروپایی ‏پرستانه نبود، هرچند آموختن از آنها را در صنعت و در سیاست و حکومت لازم می‏دانست. و نیز از این جهت گسترده ‏تر،که سابقه‏اش مانند کسروی درس مذهبی،نوعی‏ اصلاح‏ طلبی مذهبی، عربی ‏دانی و تماس با روشنفکران و اصلاح ‏طلبان عرب بود که بعضی از آنان-که شیخ محمد عبده نامدارترین آنهاست-مریدش بودند.

تا جایی که می‏دانم کسی به تأثیر آراء و انتشارات پیشروان و روشنفکران عرب- خاصه مصری-در آراء کسروی توجه نکرده،درحالی‏که خود او می‏گوید که – دست‏کم در اوائل، مثلا از بیست و دو سه سالگی تا سی و دو سه سالگی- او از طریق خواندن نشریات عربی،بخصوص همان ماهنامه العرفان که بیشتر از آن نام‏ بردیم با دانش‏های جدید فرنگی آشنا شده بود. در این‏باره می‏نویسد:”[در سال‏ ۱۳۰۱ در دماوند]سرگرمی که پیدا کرده بودم نوشتن تاریخ شورش‏های آذربایجان‏ می‏بود که به نام “آذربایجان فی ثمانیه عشر عاما” برای فرستادن به مهنامه العرفان‏ آغاز کرده بودیم. و نیز می‏گوید: “چون روزنامه ‏های بغداد خوزستان را “امیرنشینی عربی” می‏ستودند[می‏خواندند]…من گفتاری در پاسخ آن نوشته‏ بودم که خوزستان بخشی از خاک ایران است و شیخ خزعل گمارده ‏ای از دولت‏ ایران می‏باشد…این گفتار…در العرفان‏[چاپ قاهره‏]چاپ شده بود.” این‏ نکته بسیار مهمی ‏ست چون ریشه‏ های آگاهی کسروی را از دانش‏های اروپایی‏ نشان می‏دهد و ضمنا می‏رساند که این دانش‏ها از طریق برداشت پژوهندگان‏ و روشنفکران مصر به دست او آمده بوده است.

نگرش او به فرنگ و فرنگی نیز یکی از وجوه رویارویی او با ادبیات است. انقلاب مشروطه -طبق معمول انقلاب‏ها- از جمله نوعی رنسانس فرهنگی پدید آورد که -گذشته از نثر جدید و داستان‏نویسی مدرن و شعر نو- سبب بازیابی و تصحیح و انتشار متون مهم قدیم شد.

از سویی ایران‏شناسان جدید فرنگی به‏ پژوهش‏های تازه‏ای دست زدند، و از سوی دیگر،برخی از آنان -خاصه ادوارد براون- به پشتیبانی مالی و علمی از این‏گونه پژوهش‏های محققان ایرانی پرداختند. حضور تقی‏ زاده، قزوینی، عیسی صدیق و لطفعلی صورتگر، در سال‏های گوناگون، در کمبریج انگلستان همه به همت براون بود. به عنوان مثال، تا وقتی که قزوینی کتاب المعجم فی معأئیر اشعار العجم، شمس قیس رازی را در سال‏ ۱۹۰۹ و چهار مقاله نظامی عروضی را در سال ۱۹۰۸ از همین مجرا تصحیح نکرده‏ بود این کتاب‏ها فقط به شکل خطی در دسترس معدودی از کسان مرفه بود.

کسروی چنین می ‏پندارد که این توطئه‏ای بود -پس از تعطیل مجلس در سال ۱۹۱۱-ب رای فرونشاندن شور و شوق آزادیخواهی:

بایستی مردم را از آن شور پائین آورند،خون‏ها را از جوش بیندازند…این کار باید با دست خانواده‏[محمدعلی و ابو الحسن‏]فروغی و همداستان شدنشان با پروفسور [ادوارد]براون و همراهان او از اروپا انجام گیرد. و برای فریبکاری می‏گفتند که در اروپا ما را با سعدی و حافظ و خیام و فردوسی می‏شناسند. باید ما نیز هرچه می‏توانیم به آن اهمیت دهیم. [عیسی صدیق پس از بازگشت به ایران گفته‏ بود که‏]“به همین جهت من در اروپا با پروفسور براون همدست می‏بودم و به نشر ادبیات ایران می‏کوشیدم.” یک ‏بار هم من‏[کسروی‏] این سخن را از زبان فروغی‏ شنیدم…از اروپا براون “تاریخ ادبیات ایران” می‏فرستاد،کتاب‏ها چاپ می‏کرد …خیابان‏ها به نام شاعران نامیده می‏شد،به سعدی و حافظ و خیام و فردوسی‏ نام”مفاخر ملی” داده شد. کتاب‏هاشان پیاپی به چاپ می‏رسید.

کسروی از “هایهوی‏” و “دلقک‏بازی‏” جشن هزاره فردوسی که “سال‏ها نقشه آن را کشیده و بسیج کار را دیده بودند” نام می‏برد-اگرچه فردوسی را کم یا بیش‏ می‏پذیرد. در این‏باره می‏گوید که “پس از آن جشن‏هایی به نام هر یکی از سعدی و حافظ و خیام خواستندی گرفت و نقشه‏ ها کشیده بودند. ولی چون ما پشت سر هزاره‏[فردوسی‏]آواز بلند کرده،نبرد خود را با آن هیاهو آغاز کردیم‏ نقشه‏ ها ناانجام ماند.”آخوندزاده نیز برای هیچ شاعر دیگری جز فردوسی‏ ارجی نمی‏شناخت.

کسروی اساسا اهل تئوری توطئه نبود درحالی‏که چه در زمان او و چه در زمان ما، این تئوری رایج‏ترین طریق شرح و تحلیل حوادث اجتماعی و سیاسی بوده‏ است. دلیل این‏که کسروی در این مورد – و گمان می‏کنم فقط در این مورد- دچار این مقدار سوءظن شده به خاطر نفرت او از شعر و شاعران قدیم است. بر اثر این نفرت، هنگامی که پی برد که براون “تاریخ ادبیّات فارسی” نوشت و قزوینی و فروغی و دیگران نیز با او در تماس بودند و به تصحیح و انتشار ادبیات قدیم نیز کوشیدند نتیجه گرفت که قطعا توطئه‏ای در کار است تا به قول‏ خودش ملت ایران را از شور و شوق انقلابی بیندازند. از جمله در جای دیگر در پیرامون‏ “ادبیّات‏” با اشاره به شهرت خیام در انگلیس و آمریکا می‏گوید که ستایش‏ هایی که فرنگی‏ها از خیام کرده‏اند “همه برای فریفتن مردم بیچاره شرق است” وگرنه اگر شاعری چون خیام “جبری‏گری” تبلیغ کند و “جوانان را به مستی و تنبلی و بی‏غیرتی وادارد،هر آینه او را به دادگاه کشند و حکم بند و زندان‏ دهند و شعرهایش را همه به آتش کشند.”

کسروی هنگامی نسبت به ادوارد براون خوش‏بین بود که او کتاب انقلاب‏ ایران را درباره تاریخ مشروطه نوشت و سپس با اولتیماتوم روس در سال ۱۹۱۱ و عواقب آن مبارزه کرد. اما با انتشار تاریخ ادبیات براون گمان برد که این‏همه‏ ناشی از توطئه است زیرا شعر و ادب مرسوم را زشت و زیانبار می‏دانست. مرتبط با همین اندیشه توطئه است که می‏گوید “لیتراتور” در فرنگ معنای گسترده‏تری‏ دارد و از جمله تاریخ و جغرافی را در بر می‏گیرد،در حالی‏که در ایران آن را به “ادبیات”ترجمه کرده‏اند و “ادبیات در فارسی تنها به معنای شعر و چیزهایی‏ وابسته به شعر است.” این کار را “دسته بدخواهان یا خائنان کشور” در اوایل‏ مشروطه آغاز کردند و “به همدستی برخی شرق‏شناسان های هوی در ایران به نام‏ “ادبیات‏” برانگیخته،رواج شعر و یاوه‏گویی را بالا برده،مردم را به سوی کتاب‏ های شاعران و دیگران کشیده‏ اند.”

البته‏ “لیتراتور” در فرنگ به هر دو معنا یعنی هم به معنای گسترده ‏تر آن و هم به معنای شعر و داستان و غیره است. در ایران هم به همین دلیل دانشکده ادبیات رشته ‏های تاریخ و جغرافیا -حتی فلسفه و منطق- را در بر می‏گرفت. از سوی دیگر،اهمیت و استیلای شعر بر ادبیات -به معنای محدودتر آن- چنان بود که در دوره جوانی کسروی، در عمل ،ادبیات را -در این معنای محدود -با شعر یکسان می‏گرفتند. و بهترین شاهد در این مورد بحثی بود که در سال ۱۹۲۰ درباره “انقلاب ادبی” بین نشریه دانشکده،به رهبری ملک الشعراء بهار،و روزنامهء تجدد تبریز به رهبری رضا رفعت درگرفت که به رغم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.