پاورپوینت کامل ملاحظاتی در رابطه احتمالی شعر و ادبیات و فلسفه ۴۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ملاحظاتی در رابطه احتمالی شعر و ادبیات و فلسفه ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ملاحظاتی در رابطه احتمالی شعر و ادبیات و فلسفه ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ملاحظاتی در رابطه احتمالی شعر و ادبیات و فلسفه ۴۷ اسلاید در PowerPoint :
نمیتوان بعضی از قرابتهای میان شعر و فلسفه را انکار کرد، افزون براینکه خود فلاسفه نیز- همانطور که اشاره شد – به بیان شعری متوسل شده بودند، هیچ شاعر و ادیبی هیچ گاه نخواسته و نمیتواند بخواهد که اثر خود را فاقد تفکر بداند، حتی اگر صرفا در صورت موزون، به محتوای بسیار مبهم رمزی، به سبک بعضی از نوپردازان جهان امروز، فقط به ترکیب زیبای کلمات واصوات موسیقیایی آنها، اکتفا کند
نمیتوان بعضی از قرابتهای میان شعر و فلسفه را انکار کرد، افزون براینکه خود فلاسفه نیز- همانطور که اشاره شد – به بیان شعری متوسل شده بودند، هیچ شاعر و ادیبی هیچ گاه نخواسته و نمیتواند بخواهد که اثر خود را فاقد تفکر بداند، حتی اگر صرفا در صورت موزون، به محتوای بسیار مبهم رمزی، به سبک بعضی از نوپردازان جهان امروز، فقط به ترکیب زیبای کلمات واصوات موسیقیایی آنها، اکتفا کند
فلسفه مضاف ـ صرفنظر از اینکه این ترکیب را بتوان مقبول دانست یانه ـ به معنایی کوششی است برای تشخیص جهت عقلی یک امر که در آن به تبیین علی اکتفا نمیشود، بلکه در واقع به نوعی تامل نیاز است که بیشتر به اهداف و غایاتی توجه میکند که عقلا بر موضوع خاص مورد نظر مترتب است. ولی در اینجا عنوان بحث را «فلسفه ادبیات» انتخاب نکردهایم، بلکه با قرار دادن حرف «و» میان آن دو، آنها را از ابتدا به نحوی از هم متمایز دانستهایم، با اینکه از طرف دیگر باید توجه داشت که دایره شمول این دو مفهوم به اندازهیی وسیع و گسترده است که نمیتوان محدوده هیچ یک و حتی مرز دقیق میان آن دو را به سهولت تعیین کرد، ولی باز در عین حال مسلم است که باید به نوعی قلمرو مشترک میان آنها قایل شد. به همین دلیل با نزدیکسازی این دو مفهوم به یکدیگر، ما به ناچار با تعدادی از مسائل روبهرو میشویم، از جمله اینکه آیا کار فلاسفه به نحوی از نوع ادبی نباید تلقی شود و از طرف دیگر، آیا شعرا و نویسندگان نیز به سبک خود از افکار فلسفی استفاده نمیکنند! در هر صورت این سوال در مورد بعضی از آنها واقعا مطرح میشود، اعم از اینکه خود چنین ادعایی داشته باشند یا حتی اگر صریحا به آن اشاره نکرده باشند. با رجوع به تاریخ، احتمالا بتوان در این مورد با مطالب و مثالهای جالب توجهی روبهرو شد.
در یونان باستان، در سنت فکری سقراط و افلاطون به نظر میرسد که فیلسوف باید کار خود را از نفوذ شعر و شعرا مصون بدارد و بیوجه نبوده است که افلاطون جوان، بعد از آشنایی با سقراط، اشعار و احتمالا تنها نمایشنامه خود را نیز در آتش از بین برده باشد. البته خواه ناخواه همیشه این نوع پرسش، بدون جواب قطعی باقی مانده است که افلاطون در آن دوره، چه تصور خاصی از شعر و ادب داشته که آن را مغایر با فلسفه دانسته است! چگونه میتوان به نام فلسفه، اصالت و ارزش ادب و خاصه شعر را نفی کرد! وقتی به یاد میآوریم که بعضی از فلاسفه بزرگ پیش از سقراط، چون کنوفانس، استاد پارمیندس و خود او و همچنین احتمالا گروهی از فیثاغورسیان، خاصه در مسائل اخلاقی، به بیان منظوم شعری متوسل میشدهاند، کار افلاطون جوان و نظر منفی او نسبت به شعر، بیش از پیش عجیب و غیرقابل توجیه، مینماید. احتمالا افلاطون تحت نفوذ سقراط معنای جدیدی از فلسفه را در ذهن خود میپرورانده است و آن را صرفا عقلی میدانسته و در نهایت برای عقل نیز قایل به مراحل تشکیکی بوده و همان طور که میدانیم، به لحاظی، آنها را نیز با سلسله مراتب وجودی مطابقت میداده است. به همین سبب اگر فلسفه را به معنای اخص کلمه در نظر بگیریم، حتی در یونان باستان، قدمت آن را زیاد نمیتوانیم بدانیم. در عصر پریکلس به نظر میرسد که کلیه فلاسفه اعم از سوفسطایی یا غیره، چهرههای بسیار جدیدی در جامعه آتنی بودهاند و به نحوی، سنتشکن تلقی میشدهاند و برعکس گویی در درجه اول شعرا بودهاند که با قصاید و نمایشنامههای خود، ریشههای بسیار عمیقتری در فرهنگ بومی واعتقادات مردمی داشتهاند و در جهت حفظ روح قومی و دفاع از آن، به نحو مستقیمتری از خدایان الهام میگرفتهاند. از طرف دیگر گفتههای آنها احتمالا حالت تلقینی داشته و بدون استدلال یا حداقل بدون توسل به شهود عقلی، مردم را تحت تاثیر قرار میدادهاند. آنها به نحو غیبگویان در یونان عمل میکردهاند و مردم عادی، همین گونه افکاری را میپسندیدهاند که از لحاظ زندگانی جمعی تضمینکننده جایگاه آنها باشد و تفکر اضافی را لازم نمیدانستند و احتمالا سقراط آرامش خاطر آنها را
برهم میزده است.
البته از طرف دیگر، نمیتوان بعضی از قرابتهای میان شعر و فلسفه را انکار کرد، افزون براینکه خود فلاسفه نیز
ـ همانطور که اشاره شد ـ به بیان شعری متوسل شده بودند، هیچ شاعر و ادیبی هیچ گاه نخواسته و نمیتواند بخواهد که اثر خود را فاقد تفکر بداند، حتی اگر صرفا در صورت موزون، به محتوای بسیار مبهم رمزی، به سبک بعضی از نوپردازان جهان امروز، فقط به ترکیب زیبای کلمات واصوات موسیقیایی آنها، اکتفا کند. منظور اینکه اگر فلاسفه الزاما از نثر زیبا یا از شعر برای بیان افکار خود استفاده نکردهاند، در عوضگویی همه شعرا و کل نثرنویسان- شاید بدون استثنا- ادعا داشتهاند که انگیزه اصلی آنها، بیان افکار نغز و درخور تامل، به صور مختلف ادبی بوده است.
امروزه شعر را بیشتر سخن موزون و غالبا مقفی میدانند که خالی از احساس و تخیل است. ضمنا مسلم است که میان «شعر» و «نظم» باید به وجوه تفارقی قایل شد: شعر، کلامی است موزون و متخیل، بنابراین شعر منثور هم وجود دارد، در صورتی که «نظم» کلامی است موزون و مقفی، بنابراین «نظم» غیر شعر هم وجود دارد، مانند نصاب و غیره… با رجوع به علوم جدید از نوع انسانی، در مورد مراحل تکوینی ابتدایی شعر، ریشهیابی عمیقتری نیز میتوانیم بکنیم. تحقیقات علم «انسانشناسی » نشان میدهد که اصوات والحان که حاکی از حالات و هیجانات مختلف در نزد گروه کثیری از جانداران است، احتمالا در نزد انسان اولیه نیز به مراتب قبل از الفاظ و کلمات و به طریق اولی پیش از مفاهیم، به عنوان وسیله برقراری ارتباط میان او و همنوعانش به کار میرفته است و کلا از این رهگذر بوده که هم آهنگی این نوع موجودات با یکدیگر و انطباق گروهی آنها با محیط خارجی برای حفظ حیات خود، فراهم میآمده است. افزون بر این، مسلم است که حرکات جسمانی
غیر صوتی به سبب عدم رویت در تاریکی، نمیتوانستهاند فقط مورد استفاده آنها قرار گرفته باشند. در واقع آن موقع هنوز اصوات الزاما بر امر معینی به نحو
با واسطه دلالت نمیکردهاند، بلکه آنها صرفا جنبه بازتابی داشته و مستقیما چیزی جز نفس همان مدلول خود نبودهاند و هنوز کوچکترین جنبه قراردادی در آنها محرز نبوده است، مثل کودکی که از شادی، فریاد میزند یا از گرسنگی گریه میکند یا به سبب سلامتی به طور طبیعی به خنده درمیآید. البته به مرور در نزد انسان، اصوات و الحان هم آهنگی بیشتری یافتهاند و بدون اینکه الزاما فردی بمانند، از مختصات نوعی انسان شدهاند، با اینکه از لحاظی هم اصلا در آن مرحله، فرد از جمع قابل تفکیک نبوده است. منظور اینکه لحن آهنگدار به مانند حرکات موزون، ریشه در نهاد انسان پیدا کر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 