پاورپوینت کامل تاملی در باب اندیشههای رضا داوری اردکانی در مقام یک متفکر ۶۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تاملی در باب اندیشههای رضا داوری اردکانی در مقام یک متفکر ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاملی در باب اندیشههای رضا داوری اردکانی در مقام یک متفکر ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تاملی در باب اندیشههای رضا داوری اردکانی در مقام یک متفکر ۶۲ اسلاید در PowerPoint :
چیزی هست که از جان متفکر به سخن درمیآید و همین نداست که متفکر را در مقام یک متفکر قرار میدهد: هیچ چیز نمیتواند جانشین این ندا قرار بگیرد و هیچ قدرتی نمیتواند بر این ندا چیره شود یا آن را تحت الامر خویش قرار دهد.
چیزی هست که از جان متفکر به سخن درمیآید و همین نداست که متفکر را در مقام یک متفکر قرار میدهد: هیچ چیز نمیتواند جانشین این ندا قرار بگیرد و هیچ قدرتی نمیتواند بر این ندا چیره شود یا آن را تحت الامر خویش قرار دهد. در وجود متفکران و از وجود متفکران چیزی که در ذات تفکر خود را آشکار میسازد، با ما سخن میگوید. پاسداری از مقام متفکران به معنای پاسداشت از ندایی است که روشنایی افق حرکت و زندگیمان بسته به آن خواهد بود و بیاحترامی به مقام متفکران و جانشین ساختن هر چیزی به جای حقیقت و تفکر به معنای پشت کردن و ناشنوایی به ندایی است که روزگار و سرزمین ما بیش از هر دوره دیگری به گشودگی به آن نیازمند است
وجود متفکر متضمن عطشی سیرابناپذیر است که هر آنچه در جهان است از فرونشاندنش عاجز و ناتوان است، به همین دلیل تفکر سرشتی دردآلود و در همان حال شیرین و بهجتانگیز دارد. تفکر به جهت سرسپاریاش به امری متعالی و احاطهکننده، که یگانه امر مطلق و نامشروط است، عین آزادی و آزادگی است
کدامین «وصف» در داوری است که داوری را داوری کرده است؟ رییس فرهنگستان علوم بودن؟ استاد دانشگاه بودن؟ معلم فلسفه بودن؟ یا نویسنده تعدادی کتاب و مقاله بودن؟
اما به گمانم هر یک از این اوصاف در بسیاری دیگر نیز دیده میشود. ما مسوولان و متصدیان مقامهای فرهنگی، اساتید دانشگاه، اساتید فلسفه و نویسندگان بسیاری داشته و داریم. اما برای همه آنها یک چنین مراسم بزرگداشتی را برپا نمیکنیم.
لذا شاید بتوان گفت صفتی در داوری وجود دارد که وی را در میان جامعه ما و در نسل خودش، اگر نه به نحو مطلق، اما تا حدود زیادی یگانه و منحصر به فرد میکند: این صفت چیست؟ پاسخ من چنین است: «داوری یک متفکر است». اما حال سوال این است: تفکر چیست؟
همه میاندیشند، اما ما همه را متصف به صفت «متفکر» نمیکنیم. کارمندان بانک، روسای بانکها، سرمایهداران و بازرگانان، مهندسان، پزشکان، جراحان، شهردارها، فیلمسازان، فرماندهان نظامی، نمایندگان مجلس، روسای جمهور، مجتهدان و فقها و مراجع تقلید و رهبران سیاسی و اجتماعی و اساسا همه انسانها برای انجام دقیق و شایسته فعالیتهای خویش میاندیشند و بسیار نیز میاندیشند، با این وصف ما هیچ یک از آنها را متصف به صفت «متفکر» نمیکنیم. اساسا همه آدمیان میاندیشند و حتی یک لحظه نمیتوانند نیندیشند و پیوسته صور ذهنی در اذهان آنان در حال حرکت است. همه پیوسته و همواره میاندیشند، اما ما همه را حتی اساتید دانشگاه، از جمله همه اساتید فلسفه و بسیاری از نویسندگان و شاعران و هنرمندان را «متفکر» نمینامیم.
پس متفکران از چه اوصافی برخوردارند که به این وصف نایل میشوند؟ «تفکر» در «متفکران» از چه اوصاف و ویژگیهایی برخوردار است که در اندیشیدن دیگرانی که به وصف صفت «متفکر» متصف نمیشوند، دیده نمیشود؟ لذا میتوان این پرسش را در خصوص داوری تکرار کرد: این چه اوصافی است که داوری را در تاریخ معاصر ما در مقام یک متفکر قرار میدهد و وی را تا سر حد یک متفکر ارتقا میبخشد؟ پاسخ این پرسش را شاید بتوان حول محورهای زیر خلاصه کرد:
۱- همه ما به اندیشهها و تاریخ تفکر علاقه نشان میدهیم. اما اینکه کسی به اندیشهها و تاریخ تفکر علاقه نشان دهد نشانگر آمادگی برای تفکر نیست. خواندن نظریهها و تاریخ تفکر امری ستوده و سودمند است، به خصوص هنگامی که تلاشهای سترگ بشری را جلوی چشم ما میآورد، اما آن را نمیتوان نشانهیی بر آمادگی برای تفکر دانست. حتی این امر که ما سالیان سال و تمام عمر حقیقی خود را به مطالعه و بررسی آثار فلسفی و پژوهش درباره آرا و اندیشههای متفکران و نظریهپردازان بزرگ بپردازیم، ضرورتا به این معنا نیست که ما توانستهایم اندیشیدن را بیاموزیم یا خود سالک مسیر تفکر شدهایم؛ حتی برعکس، پرداختن به تاریخ تفکر و پیوسته درباره تفکر سخن گفتن میتواند غرور و خودفریبی بزرگی را برای ما به ارمغان آورده، این توهم را در ما شکل دهد که گویی ما خود پیوسته در حال تفکریم. هراکلیتس میگفت: «آموختن چیزهای بسیار، فهم و حکمت نمیآموزاند». داوری از جمله کسانی نبود که صرفا مترجم و برگیرنده خواندهها و آموختههایش باشد.
۲- شور اصیل تفکر و در واقع شور انسان به هستی و زندگی آنجاست که به گفته هایدگر، «شور انسان به امر عاری از منفعت پیوسته بیشتر میشود». ارسطو معتقد بود که حکمت نظری راستین، مغیی به هیچ غایتی نیست. شاید بتوان گفت همه به اموری که معطوف به نفع و مغیی به غایتی است، میاندیشند. اما متفکران پیوسته بیشتر و بیشتر به «امر عاری از منفعت» میاندیشند. «امر عاری از منفعت»، امری نیست که هیچ منفعتی از آن برنمیخیزد. درخصوص این تعبیر، یعنی «امر عاری از منفعت» باید دقت نظر بیشتری از خود نشان داد. «امر عاری از منفعت» نه به این معناست که هیچ منفعتی در آن نیست. شاید بهتر است گفته شود آنچه از «مطلوبیت ذاتی» برخوردار است، دیگر نمیتواند ابزاری برای نفعی قرار گیرد. «امر عاری از منفعت» همان حقیقتی است که از مطلوبیت ذاتی برخوردار است. لذا شاید بتوان گفت در داوری، شوق اندیشیدن به امر عاری از منفعت از همه ما بیشتر بوده است.
۳- تفکر حاصل مواجهه انسان با جهان است. در مواجهه با جهان دو امکان بنیادین در برابر آدمی وجود دارد. وجود این دو امکان شرط تحقق آزادی در بنیادیترین معنای آن است. این دو امکان عبارتند از: الف. «خودبنیادی» یا «اراده معطوف به قدرت». ب. «دگربنیادی» یا «اراده معطوف به حقیقت».
سوبژه خودبنیاد پدیدارها و هر آنچه هست را به مثابه چیزها و وضعیتهای متعلق به خویش تلقی کرده، آنها را متوقف و مسدود میسازد. او پدیدارها را در ذات خودشان رها نمیگذارد، بلکه میکوشد تا هر آنچه هست را تا سطح فهم خویش فروکاهد و سپس به تجزیه و تحلیل و ارزیابی آن بپردازد. سوبژه خودبنیاد به صورتبخشیهای آزادانه و خودانگیخته خویش به هستی پدیدارها بیش از خود هستی پدیدارها ارزش و اعتبار میبخشد. اراده سوبژه خودبنیاد معطوف به خویش و بسط قدرت خویشتن است. اما تا فرد خود را تحت امر خویش قرار نداده، در برابر پدیدارها و آنچه هست به خوارداشت خویش نپردازد، نمیتواند به ساحت تفکر اصیل گام گذارد. نامتفکر پیوسته درصدد بسط قدرت و بزرگ کردن خویش، آن هم به بهای ضعف و ذلت دیگران است، اما متفکر به خوارداشت خویش میپردازد چرا که چشمانش به امری اصیل، یعنی همان امری عاری از منفعت گشوده شده و شوق این امر آنچنان در جانش خانه کرده است که دیگر جایی برای خویشتن و بزرگنمایی خویش باقی نمیماند و اینچنین است که آنان که بیشتر به خوارداشت خویش میپردازند به عظمتها و بزرگیهای بیشتری نایل میشوند.
اما امکان بنیادین دیگری در برابر نحوه هستی آدمی وجود دارد. در این امکان، آدمی نه خویشتن بلکه امری متعالی و احاطهکننده را بنیاد جهان، بنیاد خویشتن، خاستگاه تفکر و تعیینکننده مسیر و هدایتکننده تفکر تلقی میکند.
لذا شاید بتوان گفت، آنچه داوری را از ما متمایز میسازد، عبارت از این است که وی نکوشید پدیدارها و هر آنچه هست را به مثابه چیزها و وضعیتهای متعلق به خویش تلقی کرده و به همین دلیل آنها را متوقف و مسدود سازد. او پدیدارها را، در حد تواناییاش، در ذات خودشان رها گذارد و سرکوبشان نکرد و نکوشید تا هر آنچه هست را تا سطح فهم خود و صورتبندیهای ذهنی خودش تنزل بخشد. به نظر میرسد نوشتهها و اندیشه داوری، برخلاف بسیاری، نمایانگر اراده معطوف به خویش و صرف بسط قدرت خویشتن نبوده است. شاید بتوان گفت داوری، همچون دیگر متفکران، در حد بضاعت تاریخی خویش، خود را تحت امر خویش قرار داده، در برابر پدیدارها و آنچه هست به خوارداشت خویش پرداخت، در غیر این صورت او نمیتوانست به ساحت تفکر گام گذارد.
۴- در سنت تفکر متافیزیکی عموم ما، به تبعیت از این سنت که در روزگار ما سیطره کامل یافته است، انسان را غالبا «حیوانی ناطق» میدانیم، یعنی موجودی که تفکر میکند. اما مساله اینجاست که انسان در مقام سوبژه، یعنی در مقام موجودی اندیشنده، باید هرگاه که اراده کند، قادر به تفکر اصیل باشد، اما بههیچوجه چنین نیست. انسان همواره خواهان است که به تفکر و نظریهپردازی بپردازد، با این حال چنین نیست که همواره به تفکر و نظریه نایل شود. دانشگاههای ما خیل انبوهی از تصدیقداران را به جامعه ارائه میدهند، اما صاحب دکترین امری است و صاحب دکتری امری دیگر. پس شاید انسان همواره قصد تفکر و نظریهپردازی داشته باشد، اما با این حال قادر به این امر نیست. اما سوال این است: چرا؟
ممکن است گفته شود شرایط بد اجتماعی و اقتصادی مانع تفکر و نظریهپردازی در یک جامعه هستند. اگر چنین است، پس باید افراد متعلق به طبقات مرفه اجتماعی و اقتصادی و افراد جوامع قدرتمند هرگاه که اراده کنند، بتوانند به تفکر، در معنای اصیل کلمه، نایل شوند و افراد جوامع و قدرتهای بزرگ جهانی، به دلیل وفور امکاناتشان باید بتوانند هر گاه که اراده کنند برای بحرانها و بنبستهایشان افقهای تازهیی بیافرینند. نکوشیم مساله را با تقلیل به یک مساله سیاسی و اجتماعی ساده کنیم. آری! تفکر منوط به وجود امکانات برای تفکر است، اما همه سخن در این است که آنجایی هم که امکانات تفکر هست، تفکر تابع اراده سوبژه نیست
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 