پاورپوینت کامل حکمت عملی تاریخ ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حکمت عملی تاریخ ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حکمت عملی تاریخ ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حکمت عملی تاریخ ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

با درودی به پهنای کویر و به گستردگی صفای باطن مردم صبور، ثابت‌قدم و هوشمند این خطه تاریخی ـ استانهای کرمان و یزد ـ به دعوت دانشگاه آزاد اسلامی واحد سیرجان و نماینده شریف مردم اصیل سیرجان و پاریز برای شرکت در مراسم گرامیداشت شادروان استاد همیشه استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی به این سامان آمده‌ام، تا نخست با دیداری از زادگاه استاد، خاندان گرانقدر او و یاران وفادارش دل، آرام گیرد و آرزوی ۵۰ ساله ارادتمند برای سفر به سیرجان و پاریز برآورده شود و دیگر آنکه به آحاد ملت ایران به ویژه شما مردم دل‌آگاه که چنین نادره کارانی را در میان خود می‌پرورید و فرصت پرواز می‌دهید، تهنیت بگویم و از آنجا که فقدان صوری استاد، جامعه را از ادامه افاضاتش محروم ساخته است، با اخلاصی تمام تسلیت عرض کنم.

در کار عشق، سوختن و برفروختن

معنای ماندگاری و تفسیر دلبری است

با درودی به پهنای کویر و به گستردگی صفای باطن مردم صبور، ثابت‌قدم و هوشمند این خطه تاریخی ـ استانهای کرمان و یزد ـ به دعوت دانشگاه آزاد اسلامی واحد سیرجان و نماینده شریف مردم اصیل سیرجان و پاریز برای شرکت در مراسم گرامیداشت شادروان استاد همیشه استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی به این سامان آمده‌ام، تا نخست با دیداری از زادگاه استاد، خاندان گرانقدر او و یاران وفادارش دل، آرام گیرد و آرزوی ۵۰ ساله ارادتمند برای سفر به سیرجان و پاریز برآورده شود و دیگر آنکه به آحاد ملت ایران به ویژه شما مردم دل‌آگاه که چنین نادره کارانی را در میان خود می‌پرورید و فرصت پرواز می‌دهید، تهنیت بگویم و از آنجا که فقدان صوری استاد، جامعه را از ادامه افاضاتش محروم ساخته است، با اخلاصی تمام تسلیت عرض کنم.

بیمارستان مهر و دانشگاه تهران در پس این حادثه بزرگ، میعاد استادان، دانشجویان، هنرمندان، نویسندگان و صاحبان فکر و اندیشه بود تا «به تشییع هنر بانگ دریغا شنوند / ای دریغ از زبر گنبد خضرا شنوند». اگر بگویم در این روز تاریخ، ادب و فرهنگ بوداع آمده بود، سخنی برگزاف نگفته‌ام.

قصه‌گو در خاک خفت و قصه ماند

درخور این قصه جان باید فشاند

این تویی آن قصه در یلدای شب

و آن نوا ریزنده اندر نای شب

در نیابد هیچ شیدا آنِ عشق

تا برو بر نگذرد طوفان عشق

این سه بیت را من در سوگ استاد بزرگ تاریخ، ادب و فرهنگ کشور، شادروان دکتر عبدالحسین زرین‌کوب سروده بودم که او را بر این دعاگو حقی است بسیار:

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم شرح آن رشک ملک

و سخت بجاست که این سخن در مقام ارادت و اخلاص به ساحت استاد دکتر باستانی پاریزی نیز گفته آید که:

این قدر هم گر نگویم ای صنم

بی‌گمان باید که دیوانه شوم

و اگر در این رهگذر با ابن الانباری در تاریخ بیهقی همنوا شوم که در رثای «ابن بقیه» گفت:

علیک تحیه الرحمان تتری برحمات غواد رائحات

به راستی جای آن است، یعنی «درود و رحمت الهی همواره در بامدادان و شامگاهان بر تو جاری باد». شایسته ذکر است که استاد، تاریخ بیهقی را بنیکی می‌شناخت، نکته‌هایش را تجرع کرده بود و بدین حقیقت آگاه بود که:

لعمرک ما الدنیا بدار اقامه

اذا زال عن عین البصیر غطاوها

چون از دیده بینا، پرده غفلت برداشته شود، دریابد که دنیا سرای آرمیدن نیست و به گفته رودکی:

چه نشینی بدین جهان هموار؟

که همه کار او نه هموار است

این بیت از متنبی است و چه زیبا سروده است:

لله در النائبات فانها صدع اللئام و صیقل الاحرار

خداوند حوادث بزرگ بر آدمی فرو می‌فرستد تا او را بیازماید. در این عرصه، فرومایگان روز به روز فرمایه‌تر و آزادگان روز به روز آزاده‌تر معرفی می‌شوند، چه در مقام استغنا:

کمر کوه کم است از کمر مور اینجا

ناامید از در رحمت مشو ای باده‌پرست

مردان بزرگ، در کوران حوادث، در بحرانها و مهالک شناخته می‌آیند. دکتر باستانی خود در جایی گفته است: «مردم برای مدح یا قدح من آورده‌اند که: او سه پادشاه را در عمر خود تجربه کرده است!» بنده می‌گویم تجربه باستانی تاریخ است. ای کاش بیشتر می‌ماند تا با آن ذهن تحلیل‌گر خویش نسلهای آینده را به علل و اسباب رویدادهای تاریخی آگاه سازد، چه او معلمی است راستین. روزی استاد این بیت سعدی را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ـ گروه تاریخ برخواند:

ما خود نمی‌رویم دوان از قفای کس

آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم

گویا از استاد دعوتی کرده بودند که روزی شرفیاب شود و علت دعوت را نمی‌دانست. در توضیح این بیت افزود: «بروید خدای را شکر کنید که قانعید و فراغت دارید.» پیغام دادم: «ما خدا داریم، ما را ناخدا در کار نیست».

هر که را خیمه به صحرای فراغت زده‌اند

گر جهان زلزله گیرد ،غم ویرانی نیست

ما «آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم»؛ زیرا در کمند سلطان حقیقت افتاده‌ایم و اوست که رعایت فاصله عزت و ذلت را به ما الهام می‌کند.

این نکته یکی از ابعاد و رشحات شخصیت اوست که فلسفه نظری تاریخ را با ظرافت و شیرینی تمام وجهه حکمت عملی بخشیده است. وی علاوه بر هویت علمی، اخلاقی و مرتبت استادی، شخصیتی است جامع الاطرف: تاریخ ایران و جهان را دریافته است. هنر، ادب، عرفان و فلسفه را با تاریخ درآمیخته است، طنز و تفریح را چاشنی تلخی‌های حوادث تاریخی کرده است. آفات معلمی را از رهگذر تجربه عملی شناخته است. عبرت‌آموزی تاریخ را اساس حکمت عملی و غایت تاریخ نظری مقرر داشته است و منزلت معلمی را از این رهگذر تعالی بخشیده است.

استاد دکتر بهزادی اندوهجردی کرمانی، دوست و همکار گرانمایه‌ام کتابی به نام «تذکره شاعران کرمان» دارد که در آن از ۶۲۱ تن شاعر کرمانی یاد کرده است؛ از جمله استاد باستانی پاریزی، همو که غزلی استوار و دلنشین سروده است به مطلع:

یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می‌ریخت

بر سر ما ز در و بام و هوا گل می‌ریخت

سپس قطعه‌ای از او در بابت دشواری‌های معلمی آورده است که صورت طنز دارد و یادآور معادله دومجهولی است و به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی با «بیان هنری اجتماع نقیضین» میان دو طرف رد و قبول پل زده است و با تواضعی راستین که خوی اوست، گفته است:

چیست مقام معلمی که مبادا

پای کسی تا بدین مقام رسیدن

معرکه‌گیری به پیری ار تو شنیدی

حالت ما بین به چشم معرکه دیدن

در پی مجهول چون معادله عمر

خط زدن و عاقبت به صفر رسیدن

او در «کوچه هفت پیچ» انسان اسیر زمان و مکان خویش است. تاریخ بدون انسان ساخته نمی‌شود، هرچند تاریخ را هم تنها انسان نمی‌سازد. ویل دورانت با ۲۵ جلد تاریخ تمدن جهان، باز می‌گفت قسمت عمده تاریخ «حدس» است و باقی تعصب، پس آدمی به تعبیر دکتر باستانی اگر «اقیانوس‌العلما» هم باشد، نمی‌تواند به کُنه قضایا پی ببرد و در مقام تحیر می‌سراید:

یک عمر شدیم محو تاریخ و سیر

وز جمله علل باز گرفتیم خبر

حق بود که علت العلل بود و دگر

باقی همگی عوارض زودگذر

و می‌افزاید که تنها در این مقام است که آدمی آرزوی کشف و شهود می‌کند و به حضرت حق تمسک می‌جوید که:‌

یارب آن تمییز ده ما را به خواست

تا شناسیم آن نشان کژ ز راست

باری «جان پرور است قصه ارباب معرفت» و به راستی استاد «گنج زری بود درین خاکدان» و دانشوری بود عبرت‌افزای تاریخ ایران و جهان و دستگیر دانشجو در حوادث آشکار و نهان.

گویی در جان ناآرام باستانی پاریزی‌ سازی تعبیه شده است که پیوسته در ترنم است و به گفته مولانا در دیوان کبیر شمس تبریزی:

می جهد شعله دیگر ز زبان و دل من

تا تو را وهم نیاید که زبانیم همه

آن معلم که خرد بود بشد، چون طفلان

یکدگر را ز جنون تخته زنانیم همه

چه سماعهاست در جان، چه ترانه‌های ریزان

که به گوش می‌رسد ز آن دف و بربط و اغانی

استاد باستانی هرگز سرسپرده درس رسمی نبود و آن را به چیزی نمی‌گرفت، چه آن را سر به سر قیل و قال می‌دانست که آن را نه کیفیتی است و نه حال:

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت

یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم

او معتقد بود علم، حجاب نیست مگر آنکه بر تن زند لیکن اگر بر دل زند، اشراق است، تربیت است، تهذیب است، عبرت است. باید برقی بتابد تا تاریکی متراکم اوهام را زایل کند و وسوسه تفرقه را محو سازد.

ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع

به حکم آن که چو شد اهرمن، سروش آمد

دکتر باستانی آگاهی را رمز تحول و تکامل می‌دانست و بازتاب حقایق در پیشگاه عقل، هر چند از ره‌گذر علم حصولی باشد. نقش استاد این است که علم حصولی یا اکتسابی را مسخر خرد دقیقه بین و عقل سوداگر نساخته،‌ دانش‌جو را آماده علمی حضوری کند. بدین دلیل است که مولانا خرد دقیقه بین را اندیشه ابلهانه نامیده است.

استاد از رهگذر تجربه عارفانه خویش دریافته بود که شمس تبریزی برای تربیت مولانا، خواندن کتابهای درسی را کافی نمی‌دانست و معتقد بود که تنها با خواندن آن کتابها کسی آدم نمی‌شود. خود مولانا از زبان شمس می‌گوید:

تو نطفه بودی، خون شدی

و آنگه چنین موزون شدی

پیش من، ای آدمی

تا زینت موزون‌تر کنم

*

تو هنوز ناپدیدی، تو جمال خود ندیدی

سحری چو آفتابی ز درون خود درآیی

و در مقیاس بشری کدام معلم در کار عشق و دلبری و سوختن و برفروختن چون شمس توانیم یافت؟ برای برقراری این پیوند معنوی و قوت بخشیدن به سریان این تحول تا نیل به آگاهی، شمس، مولانا را از قالب تنگ درس رسمی و عقاید تعبدی و غیرت‌های کاذب بیرون می‌کشد.

این جوهر سیال و این اشتر کین‌دار یعن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.