پاورپوینت کامل میمه سیس از منظر فلسفه افلاطون و ارسطو و ارتباط آن با هنر هفتم ۹۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میمه سیس از منظر فلسفه افلاطون و ارسطو و ارتباط آن با هنر هفتم ۹۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میمه سیس از منظر فلسفه افلاطون و ارسطو و ارتباط آن با هنر هفتم ۹۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میمه سیس از منظر فلسفه افلاطون و ارسطو و ارتباط آن با هنر هفتم ۹۸ اسلاید در PowerPoint :

مقدمه: تاریخ اندیشه بی اغراق با یونانیان آغاز می شود. اندیشیدن و آن گونه که امروزه مرسوم است فلسفیدن، دغدغه یونانیان بود و حتی پیش از آن که سقراط دانش را عین فضیلت بخواند و فروتنانه خود را دانا به این دلیل که بر نادانی اش آگاه است بنامد، بسیاری از یونانیان در تلاش برای درک معنای هستی برآمدند. هراکلیتوس، پارمنیدس، زنون، تالس و بسیاری دیگر از پیشاسقراطی ها نخستین خشت های ساختمان بزرگ اندیشه را بنا نهادند و بشریت را مدیون خویش ساختند.

مقدمه: تاریخ اندیشه بی اغراق با یونانیان آغاز می شود. اندیشیدن و آن گونه که امروزه مرسوم است فلسفیدن، دغدغه یونانیان بود و حتی پیش از آن که سقراط دانش را عین فضیلت بخواند و فروتنانه خود را دانا به این دلیل که بر نادانی اش آگاه است بنامد، بسیاری از یونانیان در تلاش برای درک معنای هستی برآمدند. هراکلیتوس، پارمنیدس، زنون، تالس و بسیاری دیگر از پیشاسقراطی ها نخستین خشت های ساختمان بزرگ اندیشه را بنا نهادند و بشریت را مدیون خویش ساختند.

برای یافتن سرمنشأ بسیاری از مفاهیم چالش برانگیز زمان، مراجعه به آرای فلاسفه بزرگ یونان ضروری است. گر چه بسیاری مفاهیم از جمله سیاست و حکومت داری، هنر، اقتصاد و … نسبت به عصر طلایی آتن بسیار پیچیده تر شده و تحلیل متفاوتی طلب می کنند، اما هنوز در اغلب موارد با مراجعه به آرای فلاسفه آتن شگفت زده بر جای می مانیم. مقاله پیش رو می کوشد هنر جدید سینما را که در قیاس با تاریخ دو هزار و پانصد ساله فلسفه چون طفلی نوپاست از دیدگاه افلاطون و ارسطو و مبحث میمه سیس در نظریات آنان را بررسی کند. واضح است افلاطون و ارسطو نمی توانسته اند تصور پدیده ای به نام سینما را در سر بپرورانند اما هر دو درباره هنر، نمایش و مفهوم میمه سیس بسیار نوشتند. با این حال مطالعه آرای این دو فیلسوف بزرگ می تواند ما را در درک این هنر نوپا یاری دهد. در انتها کوشیده ام از خلال نظریات افلاطون و ارسطو درباره هنر و مفهوم میمه سیس، حدس بزنم در صورتی که این دو در زمان ما می زیستند و سینما را می شناختند آن را چطور تحلیل می کردند. آیا سینما را به طور کلی رد می کردند یا گونه های خاصی از آن را می پسندیدند؟ آیا سینمای نخبه گرا را ترجیح می دادند یا با توده تماشاگران همراه می شدند و در صف طویل فیلم های روز در انتظار خرید بلیت می ماندند؟ این مقاله می کوشد از منظر بررسی آرای این دو فیلسوف بزرگ عصر طلایی یونان با این پدیده مهم هنر معاصر روبرو شود. از آنجا که مفهوم امروزین از هنر با معنایی که یونانیان از آن در ذهن داشتند بسیار متفاوت است، ابتدا باید هنر در یونان باستان معنا شود.

از تخنه تا هنر:

((

Art

از واژه لاتین

ars

مشتق می شود که این خود ترجمه ای است از واژه یونانی

tekhne

)) (سوانه، ۱۳۸۹، ص ۷۱). اما تخنه در یونان شامل تمام آن چیزی که ما امروزه هنر می خوانیم نمی شود. در واقع تخنه معنایی بس فراتر و گسترده تر از آن چه اکنون هنرهای زیبا می دانیم دارد. به بیان ساده، تخنه در میان یونانیان بیشتر به معنای واژه «فن» در زبان فارسی نزدیک است و تمامی تولیدات انسانی را در بر می گرفته است. ((این تولیدات نقطه مقابل تولیدات طبیعت که دست انسان در آن ها نقشی ندارند قرار می گیرد و هر فعالیت انسانی را که منجر به ساختن چیزی شود را شامل می شود. تخنه اساسا با ساختن (پوئسیس) پیوند دارد و نه به طور مستقیم با عمل (پراکسیس) یا مشاهده و نظر (تئوری) )) (سوانه، ۱۳۸۹، ص ۷۲). در واقع مفهومی که از ساختن در واژه تخنه موجود است در تقابل با مفهومی که از خودبخودی ساخته شدن در طبیعت، بدون وجود دست و فکر و خواست سازنده است قرار می گیرد. وجود واژه

art

در واژه

artificial

که در انگلیسی به مصنوعات و دست ساخته ها اطلاق می شود بی دلیل نیست. افلاطون در رساله ایون خود که مکالمه ایست بین سقراط و ایون شاعر دوره گرد، پزشکان، فرماندهان و ریاضیدانان را صاحبان تخنه می داند. )افلاطون به نقل از جاناوی، ۱۳۹۱، ص ۸)

تمثیل غار افلاطون:

تمثیل غار افلاطون از نخستین تمثیلات در تاریخ اندیشه است که نویسنده از طریق آن سعی کرده فلسفه خود را درباره واقعیت و ارتباط دنیایی که ما در آن به سر می بریم با حقیقت نشان دهد. در واقع تمثیل غار علاوه بر آنکه به خوبی نشان دهنده بدبینی و نظر سوء افلاطون به هنرمندان است (و بعدتر به آن خواهیم پرداخت)، به طرز شگفت آوری گویی پیش بینی خود سینما هم هست. تمثیل را با وضعیت تماشاگران در یک سالن سینما مقایسه کنید:

((افلاطون از ما می خواهد گروهی از آدم ها را در ذهن تصور کنیم که در یک غار زندگی می کنند. آنان از بدو تولد دست و پایشان بسته شده و رو به دیوار غار در حالیکه معبر ورودی غار پشت سرشان قرار دارد نشسته اند. این افراد در سرتاسر طول عمرشان فقط سایه ها و تصاویری که روی دیوار روبرویشان نقش می بندد را می بینند و هرگز اصل اشیاء، آدم ها و حیوانات را نمی بینند. پشت سر این آدم ها معبری قرار دارد که موجوداتی در آن به این طرف و آن طرف می برند. پشت معبر آتشی روشن است و سایه این موجودات را بر دیوار مقابل آدم ها می اندازد. این افراد تا انتهای عمرشان تنها سایه ها، تصاویر و آن چه بر دیوار جلویشان نقش می بندد را می بینند و هرگز از پشت سرشان، آتش و دنیای بیرون از غار آگاه نمی شوند.)) (لاوین، ۱۳۸۳)

تمثیل غار تمام آن چه افلاطون از ناتوانی انسان در دست یافتن به حقیقت ازلی-ابدی و عالم مُثُل در سر دارد را به خوبی بیان می کند و بر اساس این تمثیل، تعریفش از حقیقت و تمایز آن با دنیای بیرون را بیان می کند. افلاطون حقیقت را عالمی مُثُلی می داند که دنیای بیرون صرفا رونوشت هایی از آن است. افلاطون هر چیز قابل مشاهده و ملموس در دنیا را تصویری از ایده های مطلق آن در دنیای معقولات می خواند. در نظر افلاطون دنیای که ما مشاهده می کنیم توهمی است از حقیقت و تنها از این رو ارزشمند است که می تواند ما را به سوی دنیای ایده ها و مُثُل ها رهنمون شود. شباهت این تصور با بسیاری فیلم ها و داستانی های علمی تخیلی زمان ما، مثل ماتریکس (واچوفسکی، ۱۹۹۹) نشان از ذهن نبوغ آسای موسس آکادمی دارد.

ارسطو، شاگرد ناخلف:

ارسطو، شاگرد افلاطون و بعد از او مهم ترین فیلسوف یونان بود. او به عبارتی ۲۰ سال را در آکادمی آتن که ریاست آن بر عهده افلاطون بود تحصیل کرد و پس از مرگ افلاطون از آنجا رفت. ارسطو گرچه مهم ترین شاگرد افلاطون است اما بیشترین انتقادات را نیز به او وارد داشته. او نظریه مُثُل های افلاطون را قبول نداشت و سعی می کرد چونان نمونه عینی واژه قدیمی حکیم باشد و به علوم، اشیاء مشخص، گیاهان، جانوران و مسائل ملموس دنیای انسان ها بپردازد. بسیاری بر این باورند هر فرد یا افلاطونی است یا ارسطویی. همان طور که ((نقاشی معروف آکادمی آتن اثر رافائل افلاطون را با کتاب تیمایوس در دست در حال اشاره به آسمان به عنوان منبع مُثُلی و ارسطو را با کتاب اخلاق در دست در حال اشاره به زمین به عنوان موضوع همه مشاهده ها)) (هارت، ۱۳۸۲) نشان می دهد، هر انسانی در معنای عام کلمه یکی از این دو راه را در نظرش نسبت به حیات بر می گزیند. ارسطو نظریه مُثُل را نمی پذیرد چون ((اولا به نظر ارسطو این نظریه در ارائه هر نوع تحلیل و تبیین از هستی عاجز است و صرفا ماهیت اشیاء را به عالمی دیگر نسبت می دهد و ثانیا نظریه دوگانگی افلاطون عملا هر ارتباطی بین عالم محسوس و جهان ایده های معقول را ناممکن می سازد.)) (لاوین،۱۳۸۳). ارسطو می گوید ((هر چیز خود یک وحدت است. یک چیز وحدتی است از صورت و ماده، خواه انسان باشد خواه یک حیوان.)) (پرایس، ۱۳۹۱). در واقع ارسطو همچنان به فرم قائل است اما آن را درون خود شیء و بخشی جدانشدنی از آن می داند. با درک این تفاوت اساسی بین افلاطون و ارسطو و با شناخت ماهیت فلسفه آن ها بهتر می توان نظر آن ها را نسبت به هنر مورد بررسی قرار داد. گرچه تفاوت ماهوی این دو در سایر شاخه های فلسفه نیز بسیار بحث برانگیز است و به عنوان مثال تعریفی که هر دو از امر اخلاقی ارائه می کنند با هم بسیار متفاوت است، اما مراد از این مقاله صرفا بررسی نظر آن ها درباره هنر، و به طور مشخص در باب میمه سیس و تقلید در هنر است.

میمه سیس و نظریه هنر افلاطون:

برای بدست دادن تحلیلی درست از مفهومی که از هنر در ذهن یونانیان، بخصوص فلاسفه مورد بحث ما وجود دارد نخست باید این مسئله را در نظر گرفت که افلاطون و ارسطو هر دو در دوره ای از تاریخ هنر یونان می زیسته اند که اکنون آن را با نام دوره کلاسیک هنر یونانی می شناسیم. دوره ای که پس از دوره های هندسی و باستانی و پیش از دوره هلنی به وقوع پیوست و مشخصه آن اهمیت تقلید در آثار گوناگون هنری از طبیعت بود. در واقع تصوری که مردم یونان از آن چه امروزه هنرهای زیبا می خوانیم داشتند عبارت بود از تقلیدی بی عیب و نقص و کامل، به صورتی که هر چه اثر به اصل بیرونی آن نزدیک تر می بود هنرمند نزد عامه مقبولیت بیشتری می یافت. با کمی اغماض می توان این مسئله را به تعریف کنونی مردم از هنر نیز نسبت داد. هم چنان تصور غالب بر این است که اثر هنری موفق باید تا جای ممکن با اصل برابری کند و با آن مطابقت داشته باشد. ((در بین یونانیان این تصور تا آن جا گسترده بود که در افسانه های عامیانه خود، زئوکسیس نقاش را از آن رو قدر می نهادند که خوشه های انگور را چنان واقعی نقاشی کرده بود که پرندگانی برای خوردنش به آن هجوم آوردند.)) (کارول، ۱۳۸۷)

افلاطون چنین هنری را می دید و به شدت آن را نکوهش می کرد. چنان که پیش تر گفته شد افلاطون دنیا را رونوشتی از عالم ایده های معقول می دانست و از همین رو آثار هنری تقلیدی را، که خود تقلیدی از تقلید بودند رد می کرد. در واقع به نظر افلاطون، با مثالی که در مورد تختخواب می زند، ((دنیای محسوس خود رونوشتی از دنیای معقول است و نجار ایده مُثُلی تختخواب را تقلید و به شکل تختخواب محسوس می سازد. حال آن که نقاشی که از روی تختخواب ساخته شده توسط نجار تقلید می کند و نقاشی می کشد عملا دو مرحله از حقیقت فاصله گرفته و به همین دلیل کار او بی ارزش است.)) (سوانه، ۱۳۸۸) افلاطون به بی ارزش خواندن این تقلید بسنده نمی کند و در کتاب معروف جمهور خود، هنرمندان را به این دلیل که ذهن جوانان را با تصاویر و اوهام می فریبند از آرمان شهر خود بیرون می اندازد. لازم به ذکر است در آن زمان موسیقی و رقص به طور جداگانه وجود نداشتند و همه در دل هنر نمایش تعریف می شدند که تمام آن را هنر شاعری می گفتند. در واقع نمایش، با درام و موسیقی و رقص و آواز می کوشید توهمی از واقعیت برای مخاطب بیافریند و افلاطونِ سرسپرده ایده ها و مُثُل ها چنین هنری را بر نمی تابید. هنر مبتنی بر میمه سیس از نظر افلاطون بازتابی است از تصاویر موهوم تمثیل غار و به یک معنا کپی برداری از روی کپی برداری. او کسی را که اسیر این تصاویر موهوم شود از راه بردن به سمت حقیقت ناب ناتوان می داند و به همین دلیل ترجیح می دهد شاعران و هنرمندان در دنیای او، در آرمان شهری که در جمهور شرحش می دهد زندگی نکنند. افلاطون شاید نخستین کسی است در تاریخ که بر سانسور به صورت تئوریک مهر تایید می زند.

میمه سیس از منظر ارسطو:

اما اگر افلاطون بخش هایی از کتاب مهم خود را به میمه سیس اختصاص می دهد، ارسطو نخستین کسی است که هنر را در قالب کتابی مجزا و مستقل تشریح می کند. ارسطو با نگارش بوطیقا قرن ها بر جهان نمایش و درام حکمرانی می کند. او همچون افلاطون هنر را تقلیدی می پندارد اما بر خلاف افلاطون، آن را نه نکوهش و رد، که می ستاید. ارسطو استدلال می کند که اتفاقا ارزش هنر به همین جنبه تقلیدی آن است، چرا که اساسا انسان با تقلید است که می آموزد. کودک در مراحل رشد خود با تقلید رفتار و اعمال دیگران چگونه زیستن را می آموزد و تقلید پایه و اساس آموزش بشر است.

((به نظر ارسطو چیزی به نام جهان معقول، مافوق این جهانی که ما می شناسیم وجود ندارد و درست به همین دلیل از هنر تقلیدگر دفاع می کند و آن را نیاز طبیعی نهاد بشر می داند)) (سوانه، ۱۳۸۹). ارسطو در بخش چهارم بوطیقا که به طور کامل به میمه سیس می پردازد تقلید را گرایشی طبیعی و باعث لذت فرد می خواند و آن را راهی برای شناخت و کسب مهارت تعریف می کند.

اما آن چه در نظر ارسطو تقلید را ارزشمند می کند نتیجه ایست که از تماشای درام برای تماشاگر پدید می آید و ارسطو آن را کاتارسیس می خواند. کاتارسیس را می توان تخلیه هیجانات و حتی پالایش هیجانات خواند. ارسطو معتقد است مخاطب نه تنها پس از تماشای درام اسیر توهمات دنیای که از روی کپی ها کپی شده نمی شود، بلکه احساساتش به سطحی بالاتر ارتقا می یابند. ارسطو معتقد است ما همیشه قادریم بین امر واقعی و تصویر آن تمایز بگذاریم و نسبت به اینکه آنچه به عنوان تقلید می بینیم ساختگی است آگاهیم. حال آن که همین آگاهی باعث تخلیه هیجانات درونی مان می شود و احتمال ارتکاب اشتباهات قهرمان تراژدی در ما کمتر می شود.

کاتارسیس که گاه آن را به تخلیه هیجان و گاه به پالایش هیجان برگردانده اند مهم ترین دفاع ارسطو از درام و هنر تقلیدگر است. تحقیقات جدید در علم روانشناسی اما چیز دیگری نشان می دهد و می تواند کاتارسیس ارسطویی را کاملا بی اعتبار سازد.

پرسشی که چندین سال است ذهن روان شناسان و جامعه شناسان را به خصوص بعد از وقایعی همچون کشتار کلمباین و حادثه ای که در سینمای نمایش دهنده آخرین فیلم بت من

The Dark Knight Returns

اتفاق افتاد مشغول کرده این است که آیا ارتباطی بین خشونت روی پرده سینما و خشونت بازتولید شده در سطح جامعه وجود دارد یا خیر؟ به عبارتی آیا تماشای خشونت بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون باعث تخلیه و پالایش احساس خشونت در فرد می شود یا بالعکس او را بیشتر به سمت پرخاشگری و رفتارهای خشن سوق می دهد؟ گر چه به طور قطع نمی توان خشونت موجود در جوامع غربی را محصول مستقیم سینما و تلویزیون دانست اما بهرحال نمی توان این امر را هم نادیده گرفت که شکل این خشونت در مواردی با تقریبی بسیار بالا یادآور فیلم های خشن هالیوودی است. در ادامه علاوه بر بررسی یافته های یک تحقیق روانشناختی به بررسی نظریه ای می پردازیم که معتقد است این زندگی است که از هنر تقلید می کند.

((در تحقیقی که انجام شده دو گروه کودک را که هر روز مدت زمان معینی را به تماشای فیلم های کارتونی می پرداختند انتخاب و یک گروه را در معرض تماشای فیلم های کارتونی خشن و گروه دیگر را به تماشای فیلم های غیرخشن نشاندند. با ثبت رفتارهای پرخاشگرانه این دو گروه در طول روز مشخص شد کودکان تماشاکننده فیلم های خشن رفتار پرخاشگرانه بیشتری از خود نشان دادند.)) (ادوارد اسمیت، ۱۳۸۵، ص ۳۹۹)

نتایج این تحقیق گرچه نمی تواند اثبات کند پرخاشگری صرفا ناشی از سینما و تلویز

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.