پاورپوینت کامل یادی از شاعری دانشمند ۸۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یادی از شاعری دانشمند ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یادی از شاعری دانشمند ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یادی از شاعری دانشمند ۸۶ اسلاید در PowerPoint :
اشاره: چند روز پیش، از «آفرین ادیب» رونمایی شد؛ کتاب حاصلآمده از مقالات تقدیمی به استاد ادیب برومند. آنچه در پی میآید، مقاله استاد مهدوی دامغانی در آن مجموعه است که خداوند چراغ عمر پربار هر دو گوهر علم و ادب را پر فروغتر بدارد.
اشاره: چند روز پیش، از «آفرین ادیب» رونمایی شد؛ کتاب حاصلآمده از مقالات تقدیمی به استاد ادیب برومند. آنچه در پی میآید، مقاله استاد مهدوی دامغانی در آن مجموعه است که خداوند چراغ عمر پربار هر دو گوهر علم و ادب را پر فروغتر بدارد.
گوهرشناسان و ارباب معانی و شعردوستان و هنرپروران ایران که خدای بزرگ شمارشان را فراوان فرماید، حسبالوظیفه در مقام تدوین جشننامهای برای پیشکش کردن آن به حضور شاعر بزرگ و بزرگوار ارجمند که از معدود اساتید بلامنازع قصیدهسرای معاصر و سخنسرایان شیرینکار ماهر فصیح بلیغاند، حضرت ادیب برومند (دامت افاضاته و زیدت عزته و ایامه) برآمدهاند و خدای خیرشان دهاد، بر این فقیر ناچیز نیز اشارت فرمودهاند که: « اراداتی بنما تا سعادتی ببری». گویا حسن ظن آن عزیزانی که این بنده را از آن نیت خیر مطلع ساختهاند، توجه نمیفرمایند که بیت جامی حسب حال اوست که:
به وادی غم منم فتاده زمام فکرت ز دست داده
نه فکر در سر، نه عقل رهبر، نه تن توانا نه دل شکیبا
با این همه به حکم محکم «المأمور لایسقط بالمعسور» و به مقتضای «ما لایدرک کله، لایترک کله» حقیر خود را موظف شناخت که آن امر را اطاعت کند و هدیهای هر چند ناچیز که در حکم ران ملخی است به حضور آن سلیمانی که ملک سخن پارسی مسخر اوست، و خط زیبا و دل انگیز شکسته نستعلیق آن عبدالمجید زمان، رام انگشتان ظریف و هنرمند اوست، تقدیم دارد.
به راستی فتور فکر و قصور قلم این بنده را یارای آن نیست و جسارت آن نه، که در حضرت ادیب برومند موضوع هدیه را مسئلهای ادبی قرار دهد؛ چرا که آن زیره به کرمان بردن است و نیز نمیتواند از گنجینه ناچیز ملاحظات و حواشی که بر اشعار و ابیات دو سلطان غزل فارسی: حضرت شیخ اجل و خواجه شیراز و یا برخی دواوین سلاطین دیگر شعر فارسی و یا شاهنشاهان نثر شیرین فارسی چون حضرات خواجه ابوالفضل بیهقی و بلعمی و میبدی (که گردش ایام گویا این سه بزرگوار اخیرالذکر را باید به شاگردی در محضر روزنامهنویسان و سخنوران معاصر ایران بنشاند تا آئین نگارش را از اینان بیاموزند!) که این بنده در طی سالیان گذشته نگاشتهام شرمم آمد که از آن «متاع قلیل حقیر»،۱ برداشتی کنم و از دهان پر از عربی در حضرت سرور گرامی خود عرض هنری کنم؛ چرا که لابد آن ملاحظات از نظر انور معظمله پوشیده نمانده است. از این روی با خود گفتم دستور «ذروه فی سنبله»۲ را به کار بندم و فعلاً به همین مقدمه اکتفا کنم تا مگر حق تعالی به لطف خود هدایتم فرماید که بتواند راهی به دهی ببرد و دست خالی به جمع دوستداران و ارادتمندان حضرت ادب برومند نپیوندد.
از قدیم گفتهاند «خدا وسیلهساز است» و الله اکبر که چنین است، آن سطور مختصر مقدمه مانند را چند ساعت پیش نوشتم و به امید آنکه موضوعی برای مقصود بیابم، آن را به کناری گذاشتم و نیازی به مراجعه به کتاب مستطاب «طرائقالحقائق»۳ روی داد و این کتاب نازنین عزیزی که فعلاً «چند روزی به عاریت بر ماست» نزد من بنده به جهات اضافی که دارد، بسیار ارجمند است و جهات اضافی آن، این است که پیش از آنکه این کتاب به تملک من بنده درآید، در تصرف و تملک مرحوم میرزاعلی آقای زرین قلم (رحمهالله علیه) خوشنویس مشهور خراسانی و از معلمان خط دبیرستانهای مشهد بوده است و این مرحوم زرین قلم انسانی بسیار شریف و وارسته و از «اهل علم» یعنی طبقه اهل شریعت و روحانیان مشهد به شمار میرفت و البته در طریقت نیز سیرو سلوکی میداشته است و بسیار فروتن و خوش محضر میبود و در اواخر عمر در تهران ساکن شد و غالباً عصرها درکتابخانه شمس که آن ایام در پاساژ معطر خیابان ناصر خسرو تقریباً روبروی شمسالعماره جای داشت و دو مرد شریف آقایان بارفتنی و فشائی(یا فشاهی) مدیران آن بودند و آنجا از «پاتوق»های ادبا و فضلا و کتابدوستان بود، حضور داشت.
و اینکه این کتاب مدتی در تصرف و تملک او بوده است، برای من حقیر یادآور خاطرههای خوشی است از مشهد مقدس که برای من بنده از همه شهرها به تعبیر حضرت مولانا «خوشتر» است. و سلام بر مشهد مقدس و بر امام همام ثامن ضامن (سلامالله علیه) که به برکت او آن شهر «مقدس» شده است.
جهت اضافی دیگری بر عزت و قداست این «طرائقالحقائق» که از دو جهت دیگر اهم و ارفع است، آن است که پیش از آنکه این کتاب به مرحوم زرین قلم منتقل شود، متعلق بوده است به حضرت ثقهالمحدثین و خاتمتهم، صاحب نفس قدسی و روح ملکوتی یعنی مرحوم مبرور آقای حاج شیخ عباس محدث قمی (طاب الله ثراه) مؤلف و مصنف کتب بسیار مفیده، مانند «سفینهالبحار» و «نفَس المهموم» و «منتهی الامال» و «الکنی و الالقاب» و غیره؛ کتابهایی که هیچ شیعه یا مسلمان اهل ادب و فضلی از مراجعه به آن بینیاز نیست… و بر ظَهر برگ نخستین آن وجود مقدس به خط مبارک خود مرقوم فرموده است: «بعد از فوت آن مرحوم، این احقر ابتیاع کردم. عباس القمی»؛ یعنی مرحوم محدث قمی(ره) این کتاب را از وراث آن مرحوم یا از کتابفروشی مالک کتب مرحوم مبرور آیتالله آقای حاج شیخ محمدحسن آیتی بیرجندی (رحمهالله علیه) خریداری فرموده بوده است.
و جهت سوم ارزش معنوی این مجلد از «طرائقالحقائق» نیز همان است و این حاج شیخ محمدحسن آیتی بیرجندی که به خط شریف نسخ بسیار زیبای خود بر بالای آنچه مرحوم محدث قمی مرقوم فرموده است، نوشته است: «من متملکات العبد الذلیل محمدحسن البیرجندی ۱۳۳۱» (یعنی۱۳۳۱ قمری= یکصد و دو سال پیش از این)، فرزند ارجمند آیتالله مرحوم حاج شیخ محمدباقر بیرجندی، جد خاندان مشهور «آیتی بیرجندی» است و مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتی مترجم کتاب «تاریخ یعقوبی» و استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران نوه اوست و بسیاری از اولاد و احفاد آن فقید سعید در اطراف و اکناف عالم موجودند.
این بنده از مرحوم مغفور «زرین قلم» در تهران و مشهد و مجالست با او کسب فیض بسیار کرده است. خدایش بیامرزاد! او و مرحوم حاج شیخ محمدحسن آیتی را نیز در نوجوانیام، و در هنگامی که آن مرد دانشمند(که مؤلف کتابی درباره تاریخ و رجال بیرجند نیز هست، به نظرم به نام بهارستان) به مشهد میآمد، دیدهام و یادم میآید که روزی به بازدید مرحوم پدرم به منزل ما تشریف آورده بود و مردی بسیار خوشرو و با صورتی زیبا و موقر مینمود. و نیز مرحوم والد او یعنی حاج شیخ محمدباقر را در کودکیام زیارت کردهام، در سال ۱۳۱۱ شمسی (۱۳۵۱ قمری) در مسجد گوهرشاد.
محدث قمی
و اما مرحوم رضوان جایگاه محدث قمی؛ این ناچیز قریب بیست سال پیش از این، در مقدمه کتاب «المجدی فی انساب الطالبین» اجمالا شرحی نگاشتهام. آن بزرگوار مشهورتر از آن است که نیاز به تعریف و ترجمه داشته باشد، آنچه مسلم است، پس از کلامالله مجید حمید، در ایران هیچ کتابی بیشتر از کتاب «مفاتیحالجنان» طبع و نشر نیافته است و همه ساله این کتاب در اندازههای گوناگون و با ترجمه و گاه ملخص آن مکرر چاپ میشود. آن مرحوم از مشایخ روایت و حدیث مرحوم پدرم (رحمهالله علیهما) است.
و بد نیست اضافه کنم که: محدث قمی که در سالهای ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۲ شمسی(۱۳۵۲ـ۱۳۴۵ قمری) ساکن مشهد مقدس بوده است، در بعضی از آن سالها شبها بعد از نماز مغرب و عشاء در «مسجد پیر زن» به سنت سلف صالح به «تحدیث» میپرداخته و حدیث روایت میفرموده است. و این مسجد پیر زن محوطه محصوری (به احتمال حدود شصت هفتاد مترمربع) در وسط صحن مسجد جامع گوهرشاد بود و به اندازه نیم متر از سطح مسجد گوهرشاد بالاتر بود و سه طرف آن با محجر(نرده و دارافزین)های سنگی از جنس همان سنگهای نرم کوهستانهای اطراف مشهد (که دیگهای سنگی معروف مشهد موسوم به «هرکاره» را نیز از آن میسازند، و گویا عبدالله بن طاهر در مدح خراسان و از جمله نعمتهای الهی بر آن سامان گفته است که «الان الله لهم الحجاره» (خدای برای خراسانیان سنگ را نرم ساخته است) به ارتفاع حدود نیم متر که در فاصلههای معینی ستونهای سنگی نیز در میان این مجموعهها قرار داشت؛ ولی پس از واقعه هائله «گوهرشاد» در سال ۱۳۱۴، آن مسجد از آن صورت دگرگون گشت، قسمتی از آن داخل در صحن جامع گوهرشاد و قسمتی از آن به صورت حوض بزرگ آب درآمد.
همچنان که عرض کردم، سابقاً نوشتم که آخرین باری که من بنده مرحوم محدث قمی را زیارت کرده است، در ایام عاشورای ۱۳۵۲ یا ۱۳۵۳ قمری در حسینیه مرحوم مبرور آیتاللهالعظمی حاج آقا حسین قمّی(رض) بر منبر وعظ و تذکیر آن حسینیه بوده است و هماکنون نیز به مقتضای «هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود»، قیافه شریف ملکوتی آن مرد که با قبایی کرباس آبی کمرنگ و عبای سیاه بر عرشه منبر جلوس فرموده بود و خود در ضمن ذکر مصیبت به شدت میگریست، در مقابل چشمم است. خداوند متعال درجات قرب او را افزون فرمایاد!
ای ویراستار گرامی که به تدوین و ترتیب مقالاتی که به حضور حضرت استاد برومند تقدیم شده است میپردازید، حق دارید اگر بگویید: مهدوی دامغانی دارد نقّالی میکند؛ ولی عیبی ندارد که در ضمن عرض ادب و ارادت به حضور معظمله، نیکیادی از چنان عالمان پرهیزگار بیاعتنا به مادیات و شهرت و مقام در این نوشته برده شود که فرمودهاند: «عند ذکر الصالحین تَنزل الرّحمه: چون نام نیکمردان نیکوکار به میان آید، رحمت خدای فرود آید» و که از محدث قمی صالحتر و نیکتر و نیکوکارتر؟ مضاف بر آنکه اگر از معنی موضوعات نسبتاً کماهمیت یادی نشود، آن مطلب به کلّی از خاطرهها محو میشود (مانند آنچه درباره «مسجد پیرزن» عرض کردم).
باری، عرض میکردم به مناسبتی باید به «طرائقالحقائق» مراجعه میکردم؛ کتاب را ورق میزدم که مورد نیازم را پیدا کنم، آن قصیده عربی فائقه رایقه را دیدم که هر وقت «طرائقالحقایق» را باز میکنم، آن را میبینم و گاه تمام قصیده و ابیاتی از آن را میخوانم و به سراینده آن رحمت و درود میفرستم و قیافه شریف آن سید نجیب بسیار دانشمند عالیقدر در نظرم مجسم میشود، و تا آن ورقه بزرگی که آن قصیده بر آن چاپ شده است و من بنده آن را «چهار تا» کرده و لای کتاب گذاشتهام، دیدم، ناگهان به فکرم رسید که بسیار مناسب است که در جشننامهای که به نام نامی حضرت آقای ادیب برومند فراهم میشود، یادی از این سید بزرگوار عالم فاضل و شاعر ماهر در عربیت و شأن صدور و سرودن آن قصیده و چگونگی به دست آوردن این ورقه را موضوع مقاله تقدیمی خودم به حضور شاعر بزرگ والامقام زمان حاضر و استاد مسلّم قصیده و غزل و قطعه و مثنویسرایی ایران معاصر که خداوند متعال به لطف و عنایت خود بر عمر و عزّت و توفیق و سعادت ایشان بیفزاید، قرار دهم.
ماجرای ابوطالب یزدی
اجازه میخواهد که اول شأن سرودن و انشاء این قصیده حائیه غرّای فاخر که مشتمل بر یکصد و یک بیت است و به راستی و با توجه به قافیه آن که از قوافی مشکله است، با قصاید شعرای بزرگ عرب اسلامی میتواند مقابله و برابری کند عرض کنم:
از داستان «ابوطالب یزدی» که در موسم حجّ سال ۱۳۶۲ قمری (۱۳۳۲ شمسی) روی داد، حضرت آقای ادیب قطعاً مستحضرند؛ ولی برای خوانندگان جوان و میانسالی که این نوشته به نظر شریفشان میرسد، اجمالاً عرض میکنم که: ظاهراً چون در حال «طواف» کعبه مطهّره به مرحوم حاج ابوطالب یزدی کسالتی و یا بیماریی وباییشکل عارض میشود که او قهراً و بیآنکه بتواند از تهوّع و «دفع» خود جلوگیری کند، به ناخواه و ناگهان از او رطوباتی یا کثافاتی دفع میشود و خود او نیز با همان «احرام» آلوده بر زمین میافتد، پاسداران و خدّام حرم أمن الهی و مسجدالحرام ـ زادهالله شرفاًـ و یا دژخیمان سعودی وهّابی که وضع را مشاهده میکنند و در مقام تطهیر و تنظیف برمیآیند، آن جوان بیگناه بیمار را کشانکشان به «شرطهخانه» میبرند و محبوسش میکنند.
هرچه آن مرد بینوا و یا سرکردگان حجّاج ایرانی مدافعه و التماس میکنند که آن بیمار را آزاد کنند و به بیمارستان برسانند، اثری نمیکند؛ زیرا مقامات وهّابی سعودی یا به تعصّب و یا به تشرّع، بنا بر اعتقاد ناروایی که نسبت به شیعه دارند، ابوطالب را ظالمانه به اهانت به کعبه معظمه و نجس کردن عمدی مسجدالحرام متهم میکنند و او را به نام شرع مقدس اسلام و بدون توجه به «مرفوعات امّت محمدی»۴ گردن میزنند و میکشند این واقعه در سرتاسر مملکت ایران اثر نامطلوبی به جای گذاشت و در غالب شهرها مجلس ترحیم برای مرحوم حاج ابوطالب یزدی منعقد گشت و به ملاحظات سیاسی یا امنیتی و یا به اعتراض، سه چهار سالی دولت ایران از صدور گذرنامه برای سفر به عربستان خودداری میکرد که البته بعدها این مسأله مسکوت ماند و با ملاحظات سیاسی به نحو دیگر روابط ایران و عربستان التیام پذیرفت و ایرانیان توانستند مناسک و مراسم حج یا عمره خود را به صورت مطلوب انجام دهند.
و به نظرم در همان ابتدای تجدید روابط بود که دولت عربستان سفیر کبیر خود را به نام «حمزه غوث» که از صاحب منصبان عالیرتبه دستگاه سلطنت سعودی بود، به ایران فرستاد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 