پاورپوینت کامل حیث تاریخی و فراتاریخ در متون مقدس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حیث تاریخی و فراتاریخ در متون مقدس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حیث تاریخی و فراتاریخ در متون مقدس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حیث تاریخی و فراتاریخ در متون مقدس ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
عنوان این جلسه «دومین پیش نشست همایش ملی نقد اعتزال نو» می باشد. قبل از شروع بحث، اجازه می خواهم به «عنوان» این نشست، که حکایت گر نکاتی بسیار اساسی در حیات اجتماعی و فرهنگی روزگار کنونی ماست، انتقاداتی داشته باشم.
نخستین انتقادم به «عنوان» همایش پیش روی، «نقد اعتزال نو»، این است که دست اندرکاران همایش و تفکر آنان از همان آغاز موضع سلبی و منفی خود را با واژه «نقد» نسبت به «اعتزال گرایی و نواعتزال گرایی» بیان داشته، پرسشگری، جست وجوی آزادانه حقیقت و لذا امکان دفاع از خردگرایی، «اعتزال گرایی و نواعتزال گرایی» را لااقل به نحو ذهنی برای خویشتن سرکوب کرده اند.
متن کامل مقاله ارائه شده دکتر بیژن عبدالکریمی در دومین نشست پیشهمایش «نقد اعتزال نو» که ۲۳ آذرماه در دفتر قم پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد، اکنون پیش روی شماست.
عنوان این جلسه «دومین پیش نشست همایش ملی نقد اعتزال نو» می باشد. قبل از شروع بحث، اجازه می خواهم به «عنوان» این نشست، که حکایت گر نکاتی بسیار اساسی در حیات اجتماعی و فرهنگی روزگار کنونی ماست، انتقاداتی داشته باشم.
نخستین انتقادم به «عنوان» همایش پیش روی، «نقد اعتزال نو»، این است که دست اندرکاران همایش و تفکر آنان از همان آغاز موضع سلبی و منفی خود را با واژه «نقد» نسبت به «اعتزال گرایی و نواعتزال گرایی» بیان داشته، پرسشگری، جست وجوی آزادانه حقیقت و لذا امکان دفاع از خردگرایی، «اعتزال گرایی و نواعتزال گرایی» را لااقل به نحو ذهنی برای خویشتن سرکوب کرده اند.
همچنین، عنوان همایشنوعی واکنش و نه کنش، یعنی نوعی عکس العمل به جای عمل را نشان می دهد و همین امر نشان گر نوعی عدم اصالت در انجام این همایش است. ای کاش به جای این عنوان از عناوین اصیلتری چون «متون مقدس در جهان کنونی»، «عقلانیت جدید و قدسیت متون مقدس»، «امکان یا عدم امکان قدسی بودن یک متن» یا لااقل «تأملاتی بر جریان نواعتزال گرایی» که بیانگر نوعی گشودگی به تبیین خاستگاه ها، دغدغه ها، پرسش ها و نیز محدودیت ها، آسیب ها و نقصانهای این جریان بود برای همایش پیش رو انتخاب می شد. این «واکنشی بودن» به یکی از اوصاف بسیاری از جریانات فکری و اجتماعی ما تبدیل گشته، سبب از دست رفتن بسیاری از سرمایه های مادی و معنوی ما گردیده است.
نکته اساسی دیگر این است که آدمی و تفکر او هموارهاز دو سو در خطر است. من می توانم با دغدغه برپاکنندگان و دست اندرکاران همایش پیش رو از خود همدلی نشان دهم که جریان «اعتزال گرایی و نواعتزال گرایی» نه تنها نمی تواند سدی در برابر رشد فراینده بسط عقلانیت مدرن و نتایج و لوازم اجتناب ناپذیر آن، یعنی سکولاریسم و نیهیلیسم در جوامع مسلمان باشد، بلکه خود نیز به عاملی در جهتشدت و حدّت یافتن روند پرشتاب کنونی تبدیل گشته است.
اما از سوی دیگر، «اشعریت و اشعریت گرایی» نیز خطر بزرگ دیگری است که جهان اسلام را تهدید می کند و صرفاً باید دجّال و یک چشم بود که خطر «اعتزال و اعتزال گرایی» را دید لیکن خطر «اشعریت و اشعریت گرایی» را ندید و درنیافت که چگونه جریانات منحط، تباه کننده و غیر انسانی به اصطلاح بنیادگرایی ایی چون داعش، طالبانیسم، بن لادنیسم و بوکوحرام از دل همین جریان «اشعریت و اشعریت گرایی» بیرون آمده اند و همان گونه که در تاریخ اسلام نشان می دهد میان جریان منحط خوارج و شخصیتی چون ابوموسی اشعری با جریان اشعریت به رهبری ابوالحسن اشعری پیوندهای «نسب»ی و «سبب»ی آشکار و پنهانی وجود داشته است. اساساً خود همین جریان «اشعریت و اشعریت گرایی» یکی از مهم ترین عوامل و دلایل ضعف مسلمانان در جهان کنونی، روگردانی نسل های جوان مسلمان از سنت تاریخی خویش و طغیان علیه این سنت و استقبال از فرهنگ و عقلانیت جدید و نیز همان گونه که تاریخ خود ظهور این جریان در قرون اولیه تاریخ تفکر مسلمانان نشان می دهد زمینه واکنش و ظهور جریان اعتزال و اعتزال گرایی، هم در گذشته و هم در روزگار کنونی بوده است.
لذا ما امروز اگر نه بیش از لااقل به همان اندازه نقد اعتزال و اعتزال گرایی به تأمل و نقد و بررسی در وصف «اشعریت و اشعریت گراییِ» تفکر در میان خویش و در تفکر حاکم بر حوزههای علمیه و در میان جریانات سنت گرای جوامع مسلمان نیازمندیم، در غیر این صورت در جهان کنونی از این نیز ضعیف تر شده، بحرانهایمان مضاعف تر خواهد شد و جامعه و فرهنگ ما در مسیر انحطاط و تباهی خویش کماکان طی طریق خواهد کرد.
۱. متون مقدس: تاریخی یا فراتاریخی؟
یکی از مهم ترین مسائل و مناقشات در قرون اولیه اسلامی، که از قضا میان دو جریان اشعری و معتزلی مورد بحث ما وجود داشت در خصوص سرشت «کلام الهی» یا متن مقدس (قرآن) بود. پرسش از سرشت «کلام الهی» در جهان اسلام آن چنان اهمیت یافت که علم الهیات (تئولوژی) در میان مسلمانان به «علم کلام» به معنای شناخت کلام الهی شهره یافت. به اعتقاد اینجانب، امروز نیز پرسش از سرشت و چیستی «کلام الهی» یکی از مهم ترین مسائل ماست تا آنجا که تقدیر و آینده حیات فکری، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و تمدنی ما به نحوه پاسخگویی مان به این پرسش بستگی تام و تمام دارد.
مهمترین نزاع و چالش میان اشاعره و معتزله بر سر این بود که آیا کلام الهی را باید امری قدیم دانست یا حادث؟ با زبان و ادبیات امروزین می توان این نزاع را چنین بازگو و صورتبندی کرد: آیا کلام الهی امری تاریخی (حادث) است یا فراتاریخی (قدیم)؟ اشاعره را می توان پیروان قول به فراتاریخی، ازلی و ابدی بودن کلام الهی دانست و معتزله را قائلین به تاریخی، زمانی و مکانی بودن کلام الهی. امروز نیز یکی از مهمترین چالشگاه های نظری میان معتقدان به متون مقدس با تفکر سکولار و نقادی های تاریخی آن از این متون، و نیز میان جریانات مختلف فکری در ادیان گوناگون از جمله در میان جریانات فکری مسلمانان همین پرسش است.
اما صرف نظر از ادعاهای اعتقادی و تئولوژیک، مثل این که همه کتب مقدس تاریخیاند و تنها کتاب مقدس ما فراتاریخی است یا همه کتب به اصطلاح آسمانی ناقص یا تحریف شده اند و تنها کتاب مقدس ما کامل و اصیل است، به این پرسش که متون مقدس، از جمله قرآن، متونی تاریخی یا فراتاریخی اند به لحاظ حکمی و معرفتی و با شیوه حکمی و معرفتی چگونه میتوان پاسخ داد و برای یافتن پاسخ این پرسش از کجا باید شروع کرد؟
۲. وجه انسانی دین و متون مقدس
دین به طور کلی و متن مقدس به طور خاص در نسبت با «انسان» معنا دارد. به بیان ساده تر، کاملاً آشکار است که بدون انسان، نه دین و نه متن مقدس، نه ایمان و نه کفر هیچ یک معنا و مفهومی محصل نداشته و ندارند. به همین اعتبار می توان گفت دین و متن مقدس «امری انسانی» است.
بی تردید، این بیان که «دین و متن مقدس اموری انسانی هستند» برای بسیاری از دینداران عوام و مؤمنان نامتفکر به متون مقدس عبارتی بسیار مناقشه آمیز، عصبی کننده و حتی کفرآمیز و برخاسته از نگرشی غیردینی و سکولار مینماید. اما اهل تفکر و آنان که به راستی به وجود معنا و حقیقتی متعالی در این جهان و زیستن در پرتو آن می اندیشند، می دانند که در واقع چنین نیست. از اهل ظاهر باید پرسید: آیا براستی، حتی علی رغم ایمان به دیانت و نحوه زیست دینی و اعتقاد به «آسمانی و الهی» بودن متون مقدس می توان «وجهی انسانی» برای دین و متون مقدس قائل نبود؟ از اصحاب تئولوژی و معتقدان به نظام های گوناگون الهیاتی باید پرسید: براستی، معنای «آسمانی» بودن کتب مقدس چیست؟ به بیان دیگر، کاربرد وصف «آسمانی» در تعبیر «کتب آسمانی» به مجاز است یا به حقیقت؟ یعنی آیا وقتی می گوییم «قرآن کتابی آسمانی است» بیانی حقیقی است است چون «خورشید تابان است» یا بیانی مجازی است همچون «علی شیر است»؟ بی تردید، در تلقی «آسمانی بودن کتب مقدس» مراد این نیست که این کتاب ها به حقیقت در آسمان، در معنای مورد نظر منجمان و ستاره شناسان، فرضاً در یکی از سیارات راه شیری، تهیه و تنظیم گشته و سپس برای هدایت بشر به کره زمین فرستاده شده است. پس، تعبیر «آسمانی بودن کتب مقدس» تعبیری مجازی است و لفظ «آسمانی» اشاره به «ساحتی از ساحات گوناگون وجود انسان» به طور کلی یا «ساحتی از ساحات گوناگون وجود نبی» به طور خاص دارد، ساحتی که با دیگر ساحات وجودی انسان، همچون ساحت زندگی غریزی، زندگی روزمره و حتی حیات علمی، عقلانی و متافیزیکی متفاوت و از آنها «متعالی تر»، یعنی «آسمانی» تر است.
حتی اگر گفته شود مراد از وصف «آسمانی بودنِ» کتب مقدس، «الهی بودنِ» آنها و تنزیل آنها از جانب خداوند است و این وصف به حقیقت و نه به مجاز به کتب برخی از انسان ها، یعنی انبیاء، اطلاق میشود، باز هم باید توجه داشت که این کتب حاصل «تلاقی آسمان و زمین» یعنی حاصل تلاقی «امر الهی با یک انسان/ نبی» است. لذا به این اعتبار، یعنی به اعتبار تلاقی «آسمان و زمین» یا «تنزیل امر الهی بر قلب یا روح یک انسان/ نبی»، نیز میتوان و باید پذیرفت که کتب آسمانی و الهی از «وجهی زمینی و انسانی» برخوردارند.
بنابراین، نه فقط فهم ما از آموزه ها و گزاره های دینی تاریخی اند بلکه خود این آموزه ها و گزاره ها سرشتی تاریخی دارند. تأکید بر سرشت بشری و تاریخی این آموزه ها و گزاره ها ضرورتاً نه به معنای ناسوتی و سکولاریزه کردن آنها بلکه به معنای فراهم ساختم مبنایی برای درک اهمیت و معنای انسانی این آموزه ها و تعالیم و نشان دادن پیوندشان با زندگی واقعی انسان ها در تاریخ انضمامی شان است.
۳. متون مقدس و دیالکتیک «آسمان و زمین»/ دیالکتیک «امر الهی و امر انسانی»
اگر در پارادایم تفکر دینی با این مقدمات موافق باشیم و البته نمیتوانیم موافق نباشیم که وصف آسمانی بودن کتب مقدس به ساحتی متعالی از وجود انسان اشاره دارد و کتب مقدس حاصل «تنزیلِ» که خود مفهومی بسیار کلیدی و بنیادین در نظام معرفت شناسی سنت عبری و کتب مقدس شکل یافته در این سنت و لذا در بحث کنونی است امر الهی بر قلب یا روح نبی، یعنی قلب یا روح موجودی انسانی است، در نتیجه باید با این نتیجه گیری موافق بود که کتب مقدس حاصل دیالکتیک یعنی رابطه متقابل میانِ آسمان و زمین یا دیالکتیک امر الهی و امر انسانی است. این حقیقت بزرگ و ژرفی است که قرآن نیز صراحتاً بدان اذعان دارد:
قل اِنَّما أنَا بشراً مِثلِکُم الّا یوحی الیَّ (سوره ۶/ فصلت، آیه ۴۱)
قالَت رُسُلُهُم إن نَحنُ إلّا بَشَرٌ مِثلُکُم و لکن اللهَ یَمُنُّ علی من یَشاءُ مِن عبادهِ (سوره ۱۴/ ابراهیم، آیه ۱۱)
در قرآن آیات متعددی وجود دارد که جملگی به وجه بشری نبی اشاره داشته، تلقی غیربشری از نبی داشتن یا این انتظار را که نبی باید موجودی غیرانسانی و غیربشری باشد، به مخالفان و منکران دعوت انبیاء نسبت داده، آن را به چالش می گیرد.[۱] در این آیات وصف بشری نبی (أنَا بشراً مِثلِکُم) در کنار وصف الهی وحی (الّا یوحی الیَّ) قرار گرفته است.
حال می توانیم با توجه به این مقدمات و پذیرش وجود رابطه ای متقابل و دیالکتیکی میان «زمین و آسمان» یا «امر الهی و امر انسانی» به صوربندی جدیدی از نزاع اشاعره و معتزله دست یابیم: اشاعره با قول به «قدیم» بودن، یعنی ازلی، ابدی و در یک کلمه فراتاریخی، بودن کلام الهی وصف بشری بودن متن مقدس را نادیده گرفته یا لااقل بر آن کمتر تأکید می ورزیدند و، در مقابل، معتزله با اعتقاد به «حادث» بودن، یعنی زمانی، مکانی و در یک کلمه تاریخی بودنِ کلام الهی، وصف الهی متن مقدس را نادیده گرفته یا آن را کم رنگ ساختند.
لذا، در چارچوب باور به مقدس بودن متون مقدس و بر اساس نظام زبانی اشاعره و معتزله، می توان بر اوصاف توأمان قدیم بودن (ازلی، ابدی، فرامکانی و فرازمانی بودن) و نیز حادث بودن (داشتن آغاز و انجام و غیرازلی و غیرابدی، مکانی و زمانی بودن) کلام الهی، و با زبان و ادبیات امروز بر اوصاف توأمان تاریخی و فراتاریخی بودن آن تأکید ورزید.
البته، این نتیجه گیری به هیچ وجه امر تازهای نبوده، با کمی دقت می توان دریافت که مورد پذیرش هم معتزله و هم اشاعره بوده است و نزاع میان آنها در خصوص سرشت قرآن و وصف قدیم (فراتاریخی) یا حادث (تاریخی) بودن کلام الهی در نهایت با یکدیگر سازگار بوده است. معتزله «کلیم بودن» به منزله وصفی از اوصاف خداوند را صفتی زائد بر ذات ندانسته، همچون همه اوصاف خداوند عین ذات خداوند و هر یک از صفات الهی، از جمله صفت کلیم بودن، را به عنوان وجه و اعتباری عقلی برای ذاتی واحد برمی شمردند. لذا آنان همه صفات خداوند، از جمله کلام الهی، به منزله وجهی عقلی و اعتباری از ذات خداوند را به تبع خود ذات، قدیم، یعنی امری ازلی و ابدی می دانستند. لیکن، قرآن، به معنای مجموع سور و آیات و کلمات و حروف شکل گرفته در قلب و روح نبی، اموری هستند که با توجه به شأن نزول شان (یعنی با توجه به محدودیت های زمانی، مکانی، فرهنگی، جغرافیایی و به زبان امروزی با توجه به حیث تاریخی شان) نازل گردیده اند. لذا این آیات نمی توانند حقیقتی قدیم، ازلی و ابدی باشند. علاوه بر این، وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن و این که پاره ای از آیات در مقام ناسخ، برخی دیگر از آیات را به منزله منسوخ نسخ می کند، به خوبی دلالت بر حادث، یعنی تاریخی بودن آیات می کند. بنابراین، قرآن امری مخلوق است و خداوند با توجه به حاجت زمان و شأن نزول آیات آن را خلق کرده است. لذا قرآن قائم به ذات خداوند نیست بلکه خارج از ذات خداوند قرار دارد و خداوند آن را در «محل و شرایط» خلق کرده تا در همان محل و شرایط شنیده و عمل شود. لذا قرآن با «ظرف زمانی و مکانی» خود پیوندی لاینفک دارد.
از این سو، اشاعره نیز میان دو گونه کلام الهی تمییز قائل می شدند: کلام نفسی و کلام لفظی.
مراد اشاعره از «کلام نفسی» همان صفت «کلیم بودن خداوند» و «معنای حقیقی و حقیقت باطنی قرآن» است که همچون ذات خداوند قدیم است و مرادشان از «کلام لفظی» همان کلمات، الفاظ، حروف، کاغذ و مرکب و جوهر و غیر آن است که حقیقت قرآن با آن ظهور می یابد و مثل هر امر دیگری امر مخلوق و حادث است.
به این ترتیب، به خوبی پیداست که به اعتبار بحث از حادث یا قدیم بودن کلام الهی نزاع میان معتزله و اشاعره نزاعی اصیل نبوده، بلکه چالشی ظاهری و لفظی است. زیرا هم معتزله و هم اشاعره کلام الهی، به معنای صفت ذاتی خداوند یا به بیان اشاعره، کلام نفسی، را امری قدیم می دانستند و نیز از نظر هر دو قرآن، یعنی کلام لفظی آن امری مخلوق و حادث است.
بنابراین، می توان و باید پذیرفت که همه متون مقدس، از جمله قرآن، به اعتبار ظهور صفت کلیم بودن خداوند و به تعبیر اشاعره به اعتبار «کلام نفسی» خداوند، امری الهی، آسمانی و فراتاریخی و در همان حال به اعتبار تنزیل شان در قلب و روح و نیز زبان آدمی (نبی) امری بشری، زمینی و تاریخی است. این نتیجه گیری امری است که در سنت تاریخی خود مسلمانان ریشه داشته و مورد پذیرش هم معتزله و هم اشاعره بوده است و تنها برخی جریانات قشری و ظاهرگرا، همچون حشویه بوده اند که هر آنچه را در قرآن است قدیم، یعنی حقایقی ازلی و ابدی می دانسته اند.
۴. حیث تاریخی بشر و متون مقدس
از منظر دیگری نیز می توان به وصف زمینی، انسانی و تاریخی متون مقدس نایل شد. اگر بپذیریم و باید بپذیریم که انسان موجودی بالذات تاریخی و نحوه هستی انسانی وی نحوه هستی ای اساساً تاریخی است، نه به این معنا که «انسان» موجودی است که در «تاریخ» زندگی می کند و نسبت میان «هستی انسانی» و «تاریخ» همچون نسبت دو امر مستقل و منفک از یکدیگری است که هر یک را می توان مستقل از دیگری لحاظ کرد و در قالب مثال تو گویی رابطه میان «انسان» و «تاریخ» همچون رابطه یک ترن با ریل قطار یا بسان رابطه آب رودخانه با بستر رودخانه است؛ بلکه به این معنا که نحوه هستی انسان اساساً مستقل از تاریخ و شرایط تاریخی اش قابل تصور نیست. به بیان سادهتر، انسان موجودی نیست که پس از قوام یافتنش در عالم ذر یا در عالمی مثالی پا به این جهان می گذارد بلکه نحوه هستی انسانی به گونه ای است که در یک عالم اجتماعی زبانی فرهنگی تاریخیِ خاص قوام و تحقق می یابد. ما انسانِ مستقل از جامعه، زبان، فرهنگ، تاریخ و سنت تاریخی ای که در آن رشد و نموّ کرده است نداریم. برای مثال اگر بتوانیم نوزاد انسانی را مستقل از جامعه، زبان، فرهنگ، تاریخ و سنت های تاریخی همچون کودکان وحش، یعنی کودکانی که به دلایل خاصی فرضاً بیمار روانی بودن پدر و مادر سال ها در یک زیرزمین به دور از جامعه و فرهنگ زندگی کرده اند در نظر بگیریم، حاصل موجودی انسانی در معنای دقیق کلمه نخواهد بود. این وصف، که از آن به «حیث تاریخی بشر» یاد می شود وصفی ضروری و تفکیک ناپذیر از نحوه هستی انسانی است. بنابراین، از آنجا که نحوه هستی انسانی بالذات تاریخی است، لذا هر آنچه نیز با انسان و نحوه هستی انسانی نسبت دارد، از جمله تفکر، معرفت، علم، هنر، اخلاق، سیاست، تکنولوژی و … اموری تاریخی هستند.
تکیه بر حیث تاریخی و تاریخمندی بشر و تأکید بر تعلق وی به یک وضعیت تاریخی فرهنگی خاص به معنای نشان دادن محدودیت های ذاتی بشری و به معنای نشان دادن این حقیقت بسیار ساده است که بشر موجودی همه زمانی و همه مکانی، یعنی خدا نیست. به همین دلیل، فهم وی همواره در وضعیتی معین ، یعنی از منظری معین و در چارچوب افق هایی معین و متکی بر مجموعه ای از پیش فهم ها و پیش داوری های آشکار و پنهان رخ می دهد.
حال اگر آیاتی چون «أنَا بشراً مِثلِکُم» و وجه بشری نبی را جدی بگیریم که گریزی نیز جز آن نداریم نتیجه آن صرفاً این امر ساده نیست که نبی همچون دیگر انسان ها تغذیه می کرد، می نوشید یا صاحب فرزند می شد، بلکه تمام اوصاف ضروری نحوه هستی انسانی، از جمله حیث تاریخی بشر، نیز بر نحوه هستی وی صادق است. بدین ترتیب، با توجه به حیث تاریخی نبی، نحوه هستی او و هر آنچه با این نحوه هستی ارتباط دارد، یعنی همه فهم ها، تفسیر ها، کنش ها و رفتارهای او، از جمله وحی و متن مقدس که با وی نسبتی دارند، متأثر از زبان، جامعه، فرهنگ و سنت تاریخی ایی هستند که وی در آن رشد و نموّ داشته است. برای نمونه ادعای حضرت عیسی در خصوص قریب الوقوع بودن پادشاهی خداوند بر روی زمین است، ادعایی که صرفاً بر اساس سنت تفکر آخرالزمانی یهودیان، که عیسی در آن تربیت یافته بود، قابل فهم است و به این معناست که حضرت عیسی در بسیاری از سنن، مفروضات و صور تفکر زمانه خویش با جامعه یهودی شریک و به بیان صحیح تر، وامدار جامعه خود و سنن فکری آن بوده است. البته این حقیقتی است که در خود کتب مقدس نیز کاملاً بیّن و آشکار است. برای مثال، این که قرآن به زبان عربی است و در آن از بت هایی چون لات و عزی (بت های اعراب) و نه فرضاً از ویشنو و شیوا (بت های هندیان) یا از حیواناتی چون گاو و شتر و نه فرضاً از پاندا و پلاتیپوس یا از پدیدهای به نام «ظهار» (رسم اعراب، و فقط اعراب، مبنی بر این که مردی به زنش بگوید «تو همچون مادرم بر من حرامی» و بر اساس همین جمله در روابط زناشویی به زنش پشت کند) سخن گفته شده است، به خوبی رابطه زبان، فرهنگ، جغرافیا، و سنت تاریخی نبی با متن مقدس را نشان می دهد.
البته حشویه و اصحاب تفکر تئولوژیک، به منظور پنهان و مغفول نگاه داشتن حقیقتی که در تکیه بر وصف بشری و تاریخی نبی وجود دارد، اعتراض خواهند کرد درست است که نبی از شرایط زبانی، اجتماعی، جغرافیایی، فرهنگی و تاریخی خویش تأثیر می پذیرد لیکن در همان حال، وی از آنها فراروی داشته و سبب تغییر آنها می شود. این نکته حقیقتی کاملاً درست و انکارناپذیر است لیکن این حقیقت انکارناپذیر نبی را از دایره انسانی و محدودیت های ذاتی بشری و تاریخی خارج نمی سازد. به بیان ساده تر، هر بشری، از جمله نبی از این امکان انسانی برخوردار است که بتواند فراخور شایستگی ها و توانمندی های خویش بر شرایط اجتماعی و تاریخی خود اثرگذار باشد، و صدالبته انبیاء به اعتبار اثرگذاری تاریخی خویش چهره های برجسته تاریخ حیات بشری بوده اند. اما هسته مرکزی و کانون معنایی تکیه بر حیث بشری و لذا تاریخی نبی در خصوص مواجهه منفعلانه یا فعال نبی با شرایط اجتماعی، فرهنگی و تاریخی نیست، بلکه سخن در این است که هیچ انسانی، از جمله نبی نمی تواند خارج از افق هایی که زبان، جامعه، فرهنگ و تاریخ وی برایش تعیین می کنند قرار گیرد یا حتی به اثرگذاری تاریخی بپردازد. به بیان ساده تر، ما هیچ «انسان استعلایی»، یعنی فرازبانی، فرااجتماعی، فرافرهنگی و فراتاریخی نداشته و نمی توانیم داشته باشیم. این تنها خداوند است که به منزله حقیقتی بسیط، مطلق، ازلی، ابدی و نامتناهی امری استعلایی، در معنای فرازبانی، فرااجتماعی، فرافرهنگی و فراتاریخی است. اما همین حقیقت استعلایی زمانی که در ظرف فهم و وسع وجود بشری نبی قرار می گیرد رنگ و بوی ظرف زبانی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی نبی را به خود می گیرد. این دقیقاً همان معنایی است که از معنا و مفهوم بسیار کلیدی «تنزیل» در سنت تاریخی ما مراد می شود. یعنی حقیقتی مطلق که هیچ زبان و مفهومی یارای بیان آن را ندارد و فراتر از هر آن چیزی است که به فهم و خیال هر بشری، از جمله نبی، در آید در آنات رویداد «وحی» که اندیشیدن به سرشت آن از مهم ترین موضوعات سنت تاریخی ماست به سطح زبان، فرهنگ و سنت تاریخی خاصی، که به دلیل بشری بودن شان از وصف محدودیت و تناهی ذاتی برخوردارند، تنزل یافته، از همین تنزیل آسمان تا سطح زمین، و پیوند حقیقتی فراتاریخی با بشر تاریخی مرحله تازه ای از تاریخ بشری آغاز شده، فرهنگ و تمدنی تازه قوام می گیرد یا فرهنگ و تمدن های پیشین روح و جهتی تازه می یابند.
۵. حیث تاریخی مخاطبان متون مقدس
توجه به حیث تاریخی بشر و درک این امر که بشر موجودی بالذات تاریخی و لذا همه فهم ها، تفسیرها و کنش های وی در چارچوبها و افقهای تاریخی است، ما را به این حقیقت مهم و بنیادین متفطن می سازد که انسانها نیز در چارچوب و افق تاریخی خاص و بر اساس عقلانیت های گوناگون تاریخی با یک متن از جمله متون مقدس مواجه شده، مورد خطاب قرار می گیرند. لذا به هیچ وجه نمی توان انتظار داشت مخاطبی که فرضاً در جهان مدرن و بر اساس عقلانیت مدرن، یعنی عقلانیت گالیله ای نیوتنی دکارتی بار آمده و می اندیشد به همان نحوه و با همان مفروضات و با همان عقلانیت و زبانی با متون مقدس مواجهه شود که در مخاطبان پیشین متون مقدس در اعصار گذشته با این متون مواجه می شدند، مضاف بر این که خود متون مقدس نیز، به واسطه حیث بشری و تاریخی نبی در دورانهای ماقبل مدرن و در سنتهای تاریخی پیشین شکل گرفته اند.
لذا مؤمنان راستین به کتب مقدس و آنان که زیست دینی را به جان تجربه کرده، دیانت را در سطح تکرار پاره ای از گزاره ها و باورهای نهادینه شده تاریخی درک نمی کنند، به خوبی می توانند این حقیقت بزرگ و بیّن را دریابند که مخاطبان امروز همچون مخاطبان دیروز متون مقدس نبوده، با مبادی تصوری و تصدیقی و مفروضات بسیار متفاوتی با گذشتگان با متون مقدس مواجه می شوند. به بیان ساده تر، عالمیت تاریخی مخاطبان جهان مدرن و پسامدرن با عالمیت تاریخی مخاطبان متون مقدس در جهان های پیشامدرن بسیار متفاوتند، و این نه ناشی از نوعی قصور، لجاجت یا الحاد بلکه ناشی از حیث تاریخی بشر و اقتضای نحوه هستی تاریخی اوست که حقیقتی اجتناب ناپذیر است. لذا به هیچ وجه نمی توان بر اساس عقلانیت های جهان های کهن با مخاطبی که به اقتضای بشری اش بر اساس عقلانیت مدرن و عقلانیت پسامدرن می اندیشد سخن گفت و از حقایق اصیلی که خود را در کتب مقدس آشکار می سازند دفاع کرد.
متأسفانه حوزههای علمیه، روحانیون و متولیان حیات دینی در میان مسلمانان بیش از اندازه اسیر اسانسیالیسم (ذات گرایی) ارسطویی و درک غیرتاریخی پدیدارها هستند که درکی از نگرش تاریخی و حیث تاریخی نبی، حیث تاریخی متون مقدس و حیث تاریخی مخاطبان خود داشته باشند. لذا دفاع آنها از متون مقدس صوری[۲]، بی حاصل، محکوم به شکست و حتی در جهت هر چه بیشتر سکولاریزه شدن جامعه و سبب خشم و طغیان نسل های جوان مسلمان علیه فرهنگ و سنت تاریخی خویش و در غلتیدن به سوی تفکر و فرهنگ سکولار و نیهیلستیک غربی است.
۶. همدلی با جریان نواعتزال گرایی
بر اساس مقدمات گفته شده، یعنی با توجه به «حیث تاریخی بشر» و لذا با توجه به نتایج اجتناب ناپذیر و ناگزیر آن، یعنی حیث تاریخی نبی، و به واسطه آن حیث تاریخی متون مقدس، و نیز حیث تاریخی مخاطبان متون مقدس می توان و باید با جریان نواعتزال گرایی نوعی همدلی و هم سویی نشان داد، بی آن که این سخن به معنای پذیرش مطلق و تمام عیار این جریان باشد.
جریان نواعتزال گرایی به درستی اما نه به تمامی به حیث تاریخی بشر التفات یافته است. این جریان به درستی دریافته است که دیگر نمی توان با مخاطب امروز بر اساس عقلانیت و مفروضات دیروز سخن گفت. این جریان دغدغه دفاع از باورهای دینی در جهان معاصر را دارد و، برخلاف رقبای اشعری مسلک خویش، به خوبی به این امر واقف گردیده است که بعد از قرون هفده و هجده به این سو، با بسط نگرش و آگاهی های تاریخی، دیگر نمی توان از پاره ای تعالیم، آموزه ها و احکام محلی، بومی، جغرافیایی و در یک کلمه تاریخی به منزله حقایقی ازلی، ابدی و فراتاریخی دفاع کرد. جریان نواعتزال گرایی می کوشد تا با تکیه بر وجه بشری نبی و ارتباط متن مقدس با این وجه و با استفاده از مفاهیم و مقولاتی چون «تجربه نبوی»، «رؤیاهای نبوی»، و… از یکسو رویداد تاریخی «وحی» را برای بشر امروزی، که بر اساس عقلانیت جدید می اندیشد، تبیین و قابل فهم سازد و از سوی دیگر محدودیت های تاریخی برخی از این تعالیم، آموزه ها و احکام محلی، بومی و جغرافیایی و لذا وصف غیر ازلی و غیر ابدی بودن آنها و ضرورت بازنگری و تغییر در آنها را نشان دهد.
به اعتقاد من، ما حق نداریم دغدغه ها و دردمندی های درست جریان نواعتزال گرایی را، که بر اساس دریافتی درست هر چند ناتمام از «حیث تاریخی بشر» است نادیده گرفته، این جریان را به تمامی مورد انکار قرار دهیم.
اما از سوی دیگر، جریان رقیب نواعتزال گرایی، یعنی سنت گرایان و اشعری مسلکان جامعه ما نیز علی رغم آن که به دلیل اسارت شان در اسانسیالیسم (ذات گرایی) ارسطویی و لذا عدم برخورداری از نگرش تاریخی و عدم درک بنیادین «حیث تاریخی بشر» و لذا «حیث تاریخی نبی» و «حیث تاریخی متون مقدس» و لذا عدم برخورداری از شایستگی برای دفاع از حیات دینی در جهان معاصر و به جهت ایجاد بحران های بسیار عمیق در جامعه ما از جمله هر چه بیشتر سکولاریزه کردن جامعه و سوق دادن افراد کشور، به خصوص جوانان به سوی فرهنگ و تفکر سکولار و نیهیلستیک غرب و ایجاد احساس طغیان و نفرت نسبت به سنت و خویشتن تاریخی در آنها انتقادات بسیاری بر ایشان وارد است دردمندی و دغدغه ای قابل دفاع دارند. آنان به درستی جریان نواعتزال گرایی را زمینه ساز بسط سکولاریسم برشمرده، در صدد نقد آن برآمده اند، لیکن به بحران های حاصل از تفکر تئولوژیک و اشعری مسلکی خویش و عدم توانایی خود در پاسخگویی به پرسشهای برخاسته از بسط سوبژکتویسم متافیزیکی جدید و بحران های حاصل از این ناتوانی در عرصه حیات اجتماعی و تاریخی کور و نابینا هستند.
۷. انتقاداتی به جریان نواعتزال گرایی
اما همدلی و هم سویی من
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 