پاورپوینت کامل کتابشویی صوفیان ۳۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل کتابشویی صوفیان ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کتابشویی صوفیان ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل کتابشویی صوفیان ۳۴ اسلاید در PowerPoint :
ابوبکر دقاق نوشتن را آفت مرید میدانست که عزم در کوی ارادت داشته است. در احوالات اوست که «از وی پرسیدند که چرا دست بداشتی از حدیث نوشتن؟ گفت مرا ارادت از آن بازداشت.»
ابوبکر دقاق نوشتن را آفت مرید میدانست که عزم در کوی ارادت داشته است. در احوالات اوست که «از وی پرسیدند که چرا دست بداشتی از حدیث نوشتن؟ گفت مرا ارادت از آن بازداشت.»۱
جنید بغدادى (فوت: ۲۹۷ق) یکى از سران بزرگ صوفیه و عارف معروف معتقد بود: «خواندن و نوشتن سبب پراکندگى اندیشه صوفى است» و نیز گفته است: «هر مریدی که ظن کند و علم نویسد، از وی هیچ نیاید.»
ابوسعید الکندى ـ از صوفیان بزرگ ـ روزى در خانقاه دوات از جیبش بیرون افتاد و رازش کشف شد؛ یکی از صوفیان گفت: «عورت خویش را پنهان دار!» الکندی را سخت گران آمد و به خود آورد.
وقتى از حبیب عجمى (ف ۱۲۰ ق) که مرد عامى و امّى بود، کرامتى ظاهر شد، حسن بصرى که عمرى را صرف آموختن علوم کرده بود، پرسید: «اى حبیب این به چه یافتى؟» گفت: «بدان که من دل سفید مىکنم و تو کاغذ سیاه!» و اینچنین قلم قرمز بر ساحت قلم کشید.
در احوالات بِشر حافی نقل است که «هفت قمطره (قفسه) از کتب حدیث داشت، در زیر خاک دفن کرد. روایت نکرد. گفت: از آن روایت نمیکنم که در خود شهوت میبینم. اگر شهوت دل خاموش بینم، روایت کنم.»۲
شیخ ابوسعید ابوالخیر (۳۵۷ـ ۴۴۰ق) از قدمای مشایخ صوفیه و صاحب مقامات، آغاز کار عرفان را پنهان کردن دوات و مرکب و پاره کردن دفترها و فراموشى علوم دانسته. در احوالات اوست که: «شیخ از علم قال روی به علم حال آورد، در اثناء آن مجاهدتها و ریاضتها چون شیخ را آن حالت روی نمود و لذت حالت بیافت، هرچه از کتب خوانده بود و نبشته و جمع کرده، جمله در زیر زمین کرد و بر زَوَر آن کتابها دکانی کرد و شاخی مورد به دست مبارک خویش بازکرد و بر آن دکان بر زَوَر کتابها فروبرد و آن شاخ به مدتی اندک بگرفت و سبز گشت و درختی بزرگ شد با شاخهای بسیار و از جهت تبرک دستکشتِ مبارک شیخ، اهل ولایت ما از جهت اطفال، به وقت ولادت، و از جهت گذشتگان، به وقت تجهیز و تکفین، به کار داشتندی، و به ولایتهای دور ببردندی و بزرگان عالم که به حکم زیارت به میهنه آمدندی، از آن تبرک زَلَه کردندی، و در عهد ما همچنان سبز و نیکو بود….»۳
شیخ ابوسعید ابوالخیر، خود توفیق انجام این کار را در نتیجه استجابت دعا، دائر بر گشودگی باطن و آسودگی خاطر دانسته و چنین بیان میدارد: «ابتدا که این حدیث بر ما گشاده گشت، کتابها داشتیم بسیار و جزوهها داشتیم نَهمار. یک یک میگردانیدیم و میخواندیم و هیچ راحت نمییافتیم. از خداوند عزوجل درخواستیم که: یارب، ما را از خواندن این علمها میگشادگی نباشد در باطن و به خواندن این از تو واز میمانیم. مرا مستغنی کن به چیزی که تو را در آن چیزی که تو را در آن چیز بازیابیم تا ازین همه بیاساییم. فضلی کرد و اما و آن کتابها از پیش میورگرفتیم و فراغتی مییافتیم، تا به تفسیر حقایق رسیدیم. آن ما میبایست میخواندیم. از فاتحهالکتاب درآمدیم، البقره و آل عمران و النساء و المائده و الانعام رسیدیم اینجا که قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون؛ آنجا کتاب از دست بنهادیم، هرچند کوشیدیم تا یک آیت دیگر فراپیش شویم راه نیافتیم. آن نیز از پیش برگرفتیم.»۴
البته رفتار شیخ چنان نبود که به مذاق دیگران خوش آید و مهر سکوت بر دهان اطرافیان فرود آورد. جملگی برتافته، لب به اعتراض گشودند؛ تا جایی که خبر این رفتار به پدر رسانیدند و او را به نزد بوسعید فراخواندند تا پسر را از این کار نهی دارد:
«… درین وقت که شیخ ما… کتابها دفن میکرد و آن دوکان برآورده بود و کتب در آنجا نهاده و خاک بر زَوَر آن کتابها میکرد، پدر شیخ ابوالخیر را خبر دادند که: بیا، بوسعید هرچه از کتب تا این غایت نبشته بود و حاصل کرده و تعلیقهها و هرچه آموخته است، همه در زیرزمین میکند و آب بر آن میراند. پدر شیخ بیامد و گفت: «ای پسر! آخر این چیست که تو میکنی؟» شیخ گفت: «یاد داری آن روزگار که ما در دوکان تو آمدیم و سؤال کردیم که: درین خریطهها چیست و درین انبانها چه درکردهای؟» تو گفتی: «تو مدانِ بلخی؟» گفت: «دارم.» شیخ گفت: «این تو مدان میهنگی است!»۵
خطاب شیخ ابیسعید به کتابها، هنگام وداع نیز خواندنی است: «و در آن حال که کتابها را خاک فرامیداد، شیخ روی فرا کتابها کرد و گفت: «نعم الدلیل انت و الاشتغال بالدلیل بعد الوصول محال.» (خوب دلیل بودی، ولی ایستادن با دلیل بعد از وصول مشقت و بلاست. معادلهایی نیز برای آن میتوان یافت. نظیر: «برهان وقتی باید که عیان نبود، چون عیان آمد، برهان چه کند؟ دلاله چندان به کار آید که دوست به دوست نرسیده است؛ اما چون دوست به دوست رسید، دلاله را چه کند؟»۶و در میان سخن بعد از آن به مدتی بر زفان مبارک شیخ ما رفته است که: «رأس هذا الامر کسر المَحَابر و خَرقُ الدفاتر و نسیانُ العلوم.»
و چون شیخ ما آن کتب دفن کرد و آن شاخ مورد به وی فرو برد و آب داد، جمعی از بزرگان، شیخ ما را گفتند: «ای شیخ! اگر این کتابها به کسی دادیی که او از آن فایده میگرفتی، همانا بهتر بودی.» شیخ ما گفت: «اردنا فراغه القلب بالکلیه من رؤیه المنه و ذکر ال
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 