پاورپوینت کامل نگاهی به خیام ۵۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نگاهی به خیام ۵۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاهی به خیام ۵۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاهی به خیام ۵۸ اسلاید در PowerPoint :
در بخش اول این مقاله خواندیم که:«عُمَر و تاک مقدّس» عنوان مقالهای است از «گیلبِرْت کیث چِسترتون»،فیلسوف و نویسند شهیر انگلیسی در کتاب«بدعتگذاران»اش (Heretics). مقاله، همانگونه که از نامش برمیآید، راجع است به عُمَر خیّام نیشابوری، یا در واقع برگردان او به انگلیسی توسط فیتزجرالد، که روایتهایِ گوناگونِ آن سالها پیش از نشر «بدعتگزاران» در ۱۹۰۵، یعنی در فاصلهزمانی ۱۸۵۹-۱۸۸۹ در آمده بود.
اشاره:
در بخش اول این مقاله خواندیم که:«عُمَر و تاک مقدّس» عنوان مقالهای است از «گیلبِرْت کیث چِسترتون»،فیلسوف و نویسند شهیر انگلیسی در کتاب«بدعتگذاران»اش (
Heretics
). مقاله، همانگونه که از نامش برمیآید، راجع است به عُمَر خیّام نیشابوری، یا در واقع برگردان او به انگلیسی توسط فیتزجرالد، که روایتهایِ گوناگونِ آن سالها پیش از نشر «بدعتگزاران» در ۱۹۰۵، یعنی در فاصلهزمانی ۱۸۵۹-۱۸۸۹ در آمده بود.
نویسنده این مقاله ــ چنان که خود در مقدم مطلبش گفته است ــ بی آنکه قصد داشته باشد به نوعی در این مجال وارد مناظره با چِسترتون بشود، میخواهد حرفهایی دربارهخیّام و نسبت او با«شادی و نشاط» بزند که طوری با حرفهای چِسترتون در ارتباط است. ذیلاً ادام این مطلب را با هم پی می گیریم.
***
دغدغهخیّام اندیشه است، و نه زوالِ آن. از یک دید آغازینهشناختی، و نه تقویمی، نخستین رباعی خیّام (این رباعی در عطّار هم هست، ولی بیشتر خیّامانه مینماید تا عطّارگونه)، که تصویری از بحرانِ فکری او در آن دیده میشود. تصویری اتوبیوگرافیک، که در آن شاعر خود را در آستانهگذار به حقیقتی میبیند که او را مضطرب میسازد.این است که فیلسوف از «بحر تفکّر دُرّی در میآورد که او را دلیری سفتناش نیست». این کار توسط «خرد» انجام میشود و نه اضمحلالِ آن:
خورشید به گِل نهفت، مینتوانم
و اسرار زمانه گفت،مینتوانم
از بحر تفکّرم برآورد خرد
دُرّی که ز بیم سُفت مینتوانم
چقدر آشناست این مخاطرهاندیشه در زمانه، این دهشت سخن، که در جانِ اندیشه مینشیند. فکر کنم که دیگر بشود به سراغِ مقاله»عُمَر و تاک مقدّس» رفت و به شکلی درستفهمی و کجفهمیِ چِسترتون را از هم تفکیک کرد. این مقاله، همانطور که از عنوانش پیداست، از طریقِ پرداختن به نسبت خیّام با باده است که به سراغِ نسبت او با شادی و نشاط، و از آن طریق سرانجام به سراغِ درک جهانبینیِ خیّام میرود.
از هر زاویهای که بنگریم، نقشِ مرکزیِ «باده» در رباعیّات انکارناپذیر است. بنابراین، بر این که باده نقطهعزیمت چِسترتون در بررسیِ رباعیّات است، خُرده نمیتوان گرفت. آنچه امّا خُردهبَردار است، تعبیری است که وی از نقشِ باده در جهانبینی خیّام ارائه میدهد. سخنانِ او در باب خیّام با این عبارت شروع میشود: «بیش از سی سالی میشود که سایهو جلالِ یک چهرهبزرگ شرقی بر ادبیّات انگلیسیِ ما پهن شده است. برگردانِ عُمَر خیّامِ فیتزجرالد تمامیِ لذّتطلبیِ تیره و گذرایِ عصر ما را در یک شورِ نامیرا متمرکز کرده است. هر سخنی که در باب شکوه ادبیِ آن اثر گفته شود، چیزی جز یک حرف تکراری و پیشپاافتاده نخواهد بود؛ در شمارِ بسیار کمی از آثار انسان چنین وجدِ نشاطانگیزِ یک ثنا با غمناکیِ مبهمِ یک ترانه درهم آمیخته است.» درست به دنبالِ این ستایش است که چِسترتون با چنان حسِّ پرخاشی به سراغِ رباعیّات میرود که خود از آن یکّه میخورد:«امّا مایلم در باب تأثیر فلسفی، اخلاقی و دینی آن که به همان اندازه کلان بوده است که درخششِ آن سخنی بگویم، سخنی که باید اعتراف کنم سخنی است از سر خصومتی سازشناپذیر».خصومت سازشناپذیرچِسترتون با خیّام.بنابراین از زاویهنوعی زهدگرایی نیست.
چِسترتون فیلسوفتر و واقعبینتر از آن است که منکر بادهگساری خیّام شود. ایراد او به نوع بادهگساری اوست، یا دقیقتر فلسفه، اخلاق و دیانتی که چنین دعوتی از درونِ آنها اعلام میشود. از دیدِ چسترتون، دو ایراد پایهای بر خیّام وارد است. یکم اینکه ارزشی که خیّام تحت عنوانِ باده ما را بدان میخواند شادی نیست، بلکه گریز از غم است. این دو یکی نیستند. «بادهنوشیِ خیّام بد است، نه برای اینکه بادهنوشی است»،بلکه«بادهنوشی خیّام بد است، خیلی بد، برایِ اینکه …. بادهنوشیِ انسانی است که ناشاد است. باد او بادهای است که در را به رویِ جهان میبندد، نه بادهای که در را به رویِ آن بازمیگشاید.»
دوّم اینکه آنچه خیّام در لحظه میطلبد گذرایی آن است. به نظر چِسترتون «کیشِ لذّتطلبیِ نومیدانه» که رباعیّات منادی آن است،همان «مذهب دم را غنیمت شمر (
carpe diem
)» است. «امّا دم را غنیمت شمر مذهب مردمِ شاد نیست، بلکه مذهب مردم بسیار ناشاد است.»
ازآنجا که این دو برداشت به شکلی در میانِ برخی از ما نیز جریان دارد، و حتّی میتوان گفت چنین برداشتی سرچشمه در این مقاله و خوانشهایی از این دست دارد که در اروپای اوایل قرن بیستم منتشر میشدند، بد نیست که در اینجا به آنها بپردازیم. من میخواهم «با خصومتی سازشناپذیر» بگویم که آنچه خیّام ما را به آن عبرت میدهد، درست برعکس این است. او ما را به قدرشناسی از جهان، به جستجویِ معنای حیات در درونِ حیات و در مقابلِ رازهایی سردرگمکنندهای که ما را از عمل زیستن بازمیدارند، و به تجربهجاودانگی در درونِ لحظه و نه در فراسوی زمان، فرامیخواند.
حرف نهاییِ خیّام این است: به هستی و زمان بازگرد! مگذار تا این همه هایوهو در باب آنچه فراسویِ هستی و زمان است؛ تو را از تجربهحیات که خود را از درون لحظه بر تو منکشف میکند، باز دارد! راه انسان به جاودانگی از درون لحظه میگذرد، و نهایت وامداری انسان، لذّت بردن از جهان در درون نسبتی است با دیگران که نام فلسفیِ آن دوستی است. در مقابل هر نامِ دیگری که میخواهد نسبتی میان انسانها تعریف و برقرار کند. خیّام در نهایت کوششی است برای گشایشِ نسبتی دست اوّل با هستی، نسبتی که از درون مایهتار و سردکنندهباورهای زاهدانه نگذشته باشد.
هنگامی که خیّام میگوید:
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باد گلرنگ نمیشاید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبز خاک ما تماشاگه کیست
ما را نه به گریز از جهان میخواند، و نه از غم سخن میگوید. تنها میگوید هستی در بیرون از این اندرباشی نیست که ما را در آغوشِ خود دارد. ما در درونِ چرخش هستی قرار داریمِ و در درون گردشِ زمان، و معنایی اگر هست، آن نیز در همین چرخش و گردش است. آداب زندگانی ما، ادب ما نسبت به طبیعت این است که اکنون که طبیعت سبزینگی خود را چون فرشی فراروی ما گسترده است، بدان پاسخی شایسته دهیم و با رنگِ باده آن را زیباتر کنیم.
در این همآوردنِ سبز و سرخ(دو رنگ اصلی حیات) است که انسان و هستی مکمّل هم میشوند. هرکه انکار کند که در این رباعی درهایِ هستی و انسان به روی هم بسته شدهاند، غرض میورزد. این رباعی خود گشودی است که هستی را از نو و در طراوتِ نورستهسبزههایی که هنوز قطرّهایِ باران بر برگههای آنها تلؤلؤ دارد، پیشِ چشم ما باز میکند.
این،ما را میرساند به «لحظه». در رباعیِ بالا لحظه در شکل یک همآیش (همایشِ عناصر طبیعت و انسان،سبز و سرخ) در گذار یک حرکت، یک رگبار کوتاه و گذارایِ بهاری بر سبزههای نورسته، خود را عرضه میکند. حرکت لحظه، مثلِ هر حرکتی، آنچه را در سکون زمان و مکان به چشم نمیآمد، به یکباره به شکلی دراماتیک در مقابلِ ما زنده میکند. آنچه لحظه در حرکتش باز میگشاید، زندگی است. بارشِ رگبار بر سبزه به یکباره در مقابل ما جهانی تشکیل میدهد که زنده است و ما را به عنوانِ مکمّلِ خود به خود میخواند.
این لحظه که به صورتی گذرا بر ما ظاهر میشود، این جهانی که در یک لحظه جهانی میکند، بلافاصله ما را به تأمّل میاندازد. این لحظهگذرا توجّه ما را در درونِ خود به عنوان یک لحظهنمادین به سمت ابدیّت حیات، اینکه حیات نهایتاً هربار یک بار تجربه میشود، معطوف میکند: اینکه این لحظه در تکرار ابدی خود معنادار میشود. این شادی که این لحظه ما حس میکنیم، بارها حس شده است و بازهم حس خواهد شد. و بنابراین دراندرباشیِ خود معنادار است. این جهان واجدِ نوعی وحدت وجود است که استعلایی نیست. این هستی است که در نگر ما به خود مینگرد.
بنابراین، آنچه خیّام در این لحظه میبیند، گذرایی لحظه به مثابه گذراییِ آن نیست، بلکه در تکرار ابدی آن است که تکراری است در درونِ امر انسانی. پس خیّام نیز به مانند دانته، که چِسترتون او را در نقطه مقابلِ خیّام میگذارد، «در این شادمانی بزرگ به دنبال این نیست که تا فرصت هست غنچهگل بچیند، بلکه به آن گلی چشم دوخته است که …. در خود واجدِ یک حسِّ نامیرایی است».
نکتهفلسفیِ چِسترتون، که نمیشود با آن م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 