پاورپوینت کامل وقتی اخلاق «بیبنیاد» میشود ۷۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل وقتی اخلاق «بیبنیاد» میشود ۷۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وقتی اخلاق «بیبنیاد» میشود ۷۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل وقتی اخلاق «بیبنیاد» میشود ۷۲ اسلاید در PowerPoint :
رابطه اخلاق و سیاست، مسأله سادهای نیست؛ ابعاد بسیار وسیعی دارد و چیره شدن بر همه جوانب بحث، امری غیرممکن است و تنها میتوان به برخی از جنبههای بحث اشارهای گذرا داشت. رویکرد من در این بحث نه سیاسی است و نه اخلاقی، بلکه «فلسفی» و «متافیزیکی» است. لیکن رویکرد فلسفی و متافیزیکی به همان اندازه که اساسی و بنیادین است، از فهم متعارف و همگانی نیز فاصله دارد و افراد کمتر با ابعاد فلسفی و متافیزیکی بحث ارتباط برقرار میکنند. برای بسیاری از افراد جامعه این حقیقتی بدیهی است که سیاست و سیاستمداران باید از ارزشهای اخلاقی تبعیت کنند.
تأملی فلسفی و متافیزیکی پیرامون «نسبت اخلاق و سیاست»
رابطه اخلاق و سیاست، مسأله سادهای نیست؛ ابعاد بسیار وسیعی دارد و چیره شدن بر همه جوانب بحث، امری غیرممکن است و تنها میتوان به برخی از جنبههای بحث اشارهای گذرا داشت. رویکرد من در این بحث نه سیاسی است و نه اخلاقی، بلکه «فلسفی» و «متافیزیکی» است. لیکن رویکرد فلسفی و متافیزیکی به همان اندازه که اساسی و بنیادین است، از فهم متعارف و همگانی نیز فاصله دارد و افراد کمتر با ابعاد فلسفی و متافیزیکی بحث ارتباط برقرار میکنند. برای بسیاری از افراد جامعه این حقیقتی بدیهی است که سیاست و سیاستمداران باید از ارزشهای اخلاقی تبعیت کنند. از آنجا که شهروندان بیگانه شده با حکومتها و قدرتهای سیاسی نمیتوانند بر ساختارهای قدرتمند روزگار جدید چیره شوند، در سنگر اخلاق پناه میگیرند. لذا برای اکثر مردم بدیهی مینماید که سیاست باید اخلاقی باشد و از فضایل و ارزشهای اخلاقی دفاع کند. اینکه گفته میشود رویکرد مورد نظر در این بحث فلسفی و متافیزیکی است و نه سیاسی و اخلاقی، به این معنا است که در این بحث نه قصد بر این است که به نقد اخلاقی سیاست و سیاستمداران در حوزه ملی یا بینالمللی پرداخته شود و نه قرار است برخی از شعارها و ارزشهای اخلاقی، همچون احترام به آزادی شهروندان، احترام به حقوق دیگران یا رقیب، تن دادن به روشهای دموکراتیک و غیره طرح شود و گفته شود سیاست «باید» در چارچوب فلان ارزشهای اخلاقی حرکت کرده، فلان اصول اخلاقی را رعایت کند. البته اکثر قریب به اتفاق افراد همواره چنین میکنند، یعنی پیوسته به نقد اخلاقی جامعه و سیاست میپردازند و برمبنای اصول اخلاقی، سیاستهای حکومتها و کنش سیاستمداران جامعه خود و دیگر جوامع را مورد نقد اخلاقی قرار میدهند و دانشجویان، احزاب، گروهها، جنبشها و «
NGO
»ها همواره حوزه سیاست را به رعایت اخلاق، ارزشهای اخلاقی، احترام به حقوق دیگران و رعایت حقوق بشر، احترام به آزادیهای فردی و دینی یا توجه به حقوق زنان و حقوق کودکان و غیره دعوت میکنند. لیکن در رویکرد فلسفی و متافیزیکی آنچه محل توجه و تأمل است، شرایط و امکان یک امر است و در بحث حاضر هدف، «اندیشیدن به شرایط و امکان زیست اخلاقی در عرصه سیاست» است.
نگارنده این سطور، با خودآگاهی تمام از این حقیقت که بحث از «نسبت میان اخلاق و سیاست»، مثل هر بحث دیگری، با شبکه بیکرانی- در معنای منطقی و غیراستعاری کلمه- از مفاهیم، مفروضات، آموزهها، اعتقادات و دلایل، علل و شرایط فردی، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و… درهم تنیده است، بخصوص با توجه به این مجال بسیار محدود، صرفاً خواهانم به برجسته کردن چند پرسش و چند چشمانداز برای تأمل بیشتر درخصوص نسبت اخلاق و سیاست بپردازم؛
۱. چرا با وجود همه نقدهای اخلاقی که هر لحظه از حوزه سیاست صورت میگیرد، حوزه سیاست کماکان به راه خود ادامه میدهد؟
۲. آیا همه سیاستمداران و شهروندانی که به نقد اخلاقی سیاست در عرصه داخلی یا بینالمللی میپردازند، خود دارای زیستی اخلاقیاند؟
۳. آیا بیاخلاقی در حوزه سیاست تابع ارادهها، تصمیمها و نیات افراد است؟ اگر چنین است، پس چرا- اگر چه نه مطلقاً لیکن تا حدود زیادی- با تغییر افراد و حتی حکومتها، بیاخلاقی در سیاست کماکان به روند خویش ادامه میدهد؟
۴. آیا اخلاق و تحقق ارزشهای اخلاقی امری صرفاً فردی و اگزیستانسیل است، یا اخلاق با زیستجهان فرهنگی، تاریخی و تمدنی نیز نسبت دارد؟ آیا ما حق داریم از نسبت میان اخلاق و سیاست مستقل از زیستجهان فرهنگی، تاریخی و تمدنی کنونی خود سخن بگوییم؟
۵. آیا اخلاق و اخلاقی زیستن، چه در حوزه حیات فردی و چه در حوزه سیاست و حیات اجتماعی، امری گزاف، دلبخواهانه و منعندی است یا نیازمند مبانی فلسفی و متافیزیکی است؟
۶. آیا اخلاق و اخلاقی زیستن، چه در حوزه حیات فردی و چه در حوزه سیاست و حیات اجتماعی میتواند مستقل از مبانی متافیزیکی اخلاق و مبانی فلسفه سیاسی مدرن مورد بررسی قرار گیرد؟
۷. مهمترین پرسش فلسفی یا متافیزیکی در این بحث این است: آیا زیست اخلاقی در جهان کنونی ما از مبادی متافیزیکی برخوردار است یا جهان کنونی با بحران متافیزیک اخلاق روبهرو است؟
در این مقاله میکوشم صرفاً به طرح پارهای چشماندازها برای تأمل و پژوهش بیشتر در نسبت میان اخلاق و سیاست بپردازم.
۱. توجه به حیث تاریخی مسأله
برای نیل به چارچوب شایستهای برای بحث از «رابطه اخلاق و سیاست» در روزگار کنونی به «حیث تاریخی» بحث باید توجه داشت. پدیدارهای انسانی و اجتماعی در یک فضای ذهنی محض و در یک فضای فراتاریخی متحقق نمیشوند و لذا نیز نمیتوانند صرفاً براساس تحلیل ذهنی مفاهیم در یک فضای فراتاریخی مورد تحلیل قرار گیرند، لذا هرگونه بحث شایستهای از پدیدارهای انسانی و اجتماعی، بدون توجه به سیاق و بستر تاریخی آنها نادرست و خالی از وجه است. لذا، پرسش از نسبت مطلق میان «اخلاق و سیاست» نادرست است. بحث از نسبت میان «اخلاق و سیاست»، بدون توجه به سیاق تاریخی روزگار ما، نمیتواند محتوا و مضمون مناسبی بیابد. به بیان دیگر، پرسش از نسبت میان اخلاق و سیاست میتواند چنین صورتبندی شود: الف. در روزگاران گذشته میان اخلاق و سیاست چه ارتباطی وجود داشت؟ ب. در روزگار کنونی میان اخلاق و سیاست چه ارتباطی وجود دارد، یا میتواند وجود داشته باشد؟
بیتردید، پرسشی که فرا روی ما است، معطوف به گذشته نیست، بلکه معطوف به روزگار و زیستجهان کنونی ما است: یعنی در روزگار حاضر یا در جامعه کنونی ما، میان اخلاق و سیاست چه نسبتی وجود دارد؟
۲. بحث توصیفی است یا توصیهای؟
نکته دیگری که باید مورد تأمل قرار گیرد این است: آیا بحث ما توصیفی است یا توصیهای؟ یعنی وقتی از «نسبت اخلاق و سیاست» در روزگار کنونی میپرسیم، باید به طور واضح و روشن بدانیم که پرسشمان چیست. پرسش ما میتواند به دو شکل زیر صورتبندی شود:
الف. میان اخلاق و سیاست چه نسبتی وجود دارد؟ (بحث توصیفی و پدیدارشناسانه)
ب. میان اخلاق و سیاست چه نسبتی «میتواند» یا «باید» وجود داشته باشد؟ (بحث توصیهای و هنجاری)
۳. شیفتگی یا عدم شیفتگی نسبت به عقلانیت جدید و لیبرالیسم
اگر بحث توصیفی و پدیدارشناسانه باشد، فیالجمله میپذیریم که عرصه سیاست از ارزشها و معیارهای اخلاقی تبعیت نمیکند. البته در این میان یقیناً برخی معتقدند که نظامهای لیبرالدموکراسی غربی در قیاس با دیگر نظامهای سیاسی در گذشته، همچون حکومتهای استبدادی پادشاهی و امپراتوریهای جوامع فئودالی و ماقبل مدرن، یا در قیاس با دیگر نظامهای سیاسی سوسیالیستی، اخلاقیترین نظامهای سیاسی جهانند. اخلاقمداری یا عدم اخلاقمداری نظامهای لیبرالدموکراسی غربی یکی از مهمترین چالشهای اصلی در بحث از نسبت میان اخلاق و سیاست در روزگار کنونی است. یعنی اتخاذ هرگونه موضعی درخصوص اعتقاد به اخلاقمداری یا عدم اخلاقمداری سیاست مدرن در جوامع لیبرالدموکراسیهای غربی مسیر و تقدیر بحث را به شیوه خاصی تعیین خواهد کرد.
اما نکته اینجا است که ما با کدامین رویکرد خواهانیم به تعیین موضع درخصوص این مسأله بپردازیم؟ آیا میخواهیم براساس نوعی گرایشهای ایدئولوژیک- یعنی براساس نوعی دلبستگی و شیفتگی به عقلانیت جدید و نظامهای سیاسی مدرن حاصل از این عقلانیت یا براساس احساس کینه و انزجار نسبت به حکومتهای غیرلیبرالی در جوامع جهان سوم- به بحث اخلاقمداری یا عدماخلاقمداری نظامهای لیبرالدموکراسی غربی بپردازیم یا براساس رهیافتی فلسفی و متافیزیکی؟ اتخاذ هر یک از این دو رویکرد «ایدئولوژیک» یا «متافیزیکی» مسیر بحث را به نحو متفاوتی رقم خواهد زد.
۴. وجود یا عدم بحران در متافیزیک اخلاق؟
اگر بحث در گفتمان و افقی فلسفی و با تأمل بر مبادی متافیزیکی پیش رود، خود بنیانگذاران فلسفه سیاسی مدرن، داعیه اخلاقی بودن سیاست جدید را نداشته و همواره بر توجه به امر رئال و «واقعیت»، به جای تأکید بر امر ایدهآل و «ارزشها» دعوت کردهاند.
اما ممکن است گفته شود بحث از نسبت اخلاق و سیاست جنبهای توصیهای و هنجاری دارد، یعنی پرسش این است: میان اخلاق و سیاست چه نسبتی «میتواند» یا «باید» وجود داشته باشد؟
اما در این صورت مسأله این است: ما این «ارزشها» و «بایدهای اخلاقی» خود را بر چه متافیزیکی استوار میکنیم؟ گفته میشود روزی یکی از دانشجویان هایدگر از وی پرسید: «استاد! شما چه موقع کتاب اخلاقتان را خواهید نگاشت؟» هایدگر پاسخ داد: «اول شما بگویید که بر کدامین مبنا باید اخلاق را استوار کنیم؟»
با ظهور مدرنیته و عقلانیت جدید و با فروپاشی نظام الهیاتی مسیحی، در غرب تلاشهای بسیاری به منظور تأسیس یک نظام اخلاقی اومانیستی و برپایه بشرانگاری، مستقل از دین و الهیات مسیحی صورت گرفت. اهتمام کانت درخصوص تأسیس اخلاق براساس اتونومی و خودمختاری بشر را باید یکی از سترگترین این تلاشها دانست. اما هیچیک از این تلاشها، از جمله عزم بزرگ کانت قرین موفقیت نبود. برخی از متفکران غربی چون نیچه از «مرگ خدا» در غرب سخن راندند. مرگ خدا در نیچه به معنای مرگ عالَم فرامحسوس، مرگ امر مطلق، مرگ بنیاد، مرگ حقیقت و مرگ بنیاد ارزشها و به تعبیر دیگر به معنای مرگ اخلاق و در نتیجه مرگ انسان نیز بود.
به بیان سادهتر، «بحران متافیزیک اخلاق» و حادثه سهمگین «بیبنیاد شدن اخلاق» در تمدن جدید غرب و در روزگار ما را باید یکی از سهمگینترین حوادث تاریخ دوره جدید تلقی کرد.
به هر تقدیر، اینجا نیز یک نقطه اساسی و تعیینکننده در مسیر اندیشیدن بر نسبت میان اخلاق و سیاست وجود دارد: آیا عقلانیت جدید و تمدن کنونی که هژمونی جهان را نیز برعهده دارد، با «بحران در متافیزیک اخلاق» مواجه است یا نه؟
۵. نسبت ما و عقلانیت جدید
ممکن است ادعا شود که «بحران متافیزیک اخلاق» از آن غرب و عقلانیت جدید است و این ربطی به دیگر جوامع غیرغربی، از جمله جوامع مسلمان ندارد. در اینجا نیز یک مسأله بنیادین وجود دارد: ما با غرب چه نسبتی داریم؟ آیا ما بخشی از غربیم یا در مقابل غرب؟
تأمل بر مدرنیته به منزله یک رویداد عظیم تاریخی و فراگیرنده، اجتنابناپذیری آن، حدت و شدت یافتن سرعت تکوین تاریخ جهانی با ظهور مدرنیته و بخصوص با ظهور
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 