پاورپوینت کامل چرا فوکو سوژه را کشت؟ ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چرا فوکو سوژه را کشت؟ ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرا فوکو سوژه را کشت؟ ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چرا فوکو سوژه را کشت؟ ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

از آن زمان که امانوئل کانت همت گماشت تا محورریت انسان را که در زوایا و خفایا مانده بود، از خلوت به جلوت درآورد، خواسته یا ناخواسته انسان­محوری اندیشه‌ها را فراگرفته و هر اندیشمندی که دستگاه فکری اعم از فلسفی، اجتماعی، سیاسی، روان شناختی و غیره را بنیان نهاده در ابتدا باید تعریفی از انسان داشته باشد تا ماهیت و جایگاه جهان خارج و معرفت که باید در نسبت با انسان تعریف شوند، آشکار گردد. گوشزد کردن تبعات چنین پنداشتی از انسان، انگیزه و هدف اصلی فوکو در آثارش را تشکیل می‌دهد. از میان استعاره­ها و مفاهیم موجود در ادبیات فلسفی فوکو واژه سوژه در موضوعات مختلف، خود را به انحاء گوناگون ظاهر می‌کند.

نگاهی به مفهوم سوژه در ادبیات فلسفی فوکو

از آن زمان که امانوئل کانت همت گماشت تا محورریت انسان را که در زوایا و خفایا مانده بود، از خلوت به جلوت درآورد، خواسته یا ناخواسته انسان­محوری اندیشه‌ها را فراگرفته و هر اندیشمندی که دستگاه فکری اعم از فلسفی، اجتماعی، سیاسی، روان شناختی و غیره را بنیان نهاده در ابتدا باید تعریفی از انسان داشته باشد تا ماهیت و جایگاه جهان خارج و معرفت که باید در نسبت با انسان تعریف شوند، آشکار گردد. گوشزد کردن تبعات چنین پنداشتی از انسان، انگیزه و هدف اصلی فوکو در آثارش را تشکیل می‌دهد. از میان استعاره­ها و مفاهیم موجود در ادبیات فلسفی فوکو واژه سوژه در موضوعات مختلف، خود را به انحاء گوناگون ظاهر می‌کند. لذا فهم چیستی و چگونگی سوژه می‌تواند راه را برای فهم سایر وجوه فکری فوکو هموارکند. او در سرتاسر آثارش در پی کشف طریقه ساخته شدن سوژه است. تمام روش‌ها مثل دیرینه شناسی و تبارشناسی یا ابتکارات جدیدی که در زمینه تعریف مفاهیمی چون قدرت در آثارش نمایان است هیچ کدام بی­ربط به این واژه نیستند؛ و همه در راستای پاسخ به مسأله سوژه دراندیشه فوکو انجام می‌گیرد. مثلاً در تبارشناسی موضوع این است که چگونه انسانها به واسطه قرار گرفتن در شبکه‌ای از روابط قدرت و دانش به عنوان سوژه و ابژه شناسایی ساخته می‌شوند. یا در دیرینه شناسی با تکیه و تاکید بر نقش گفتمان، سویه اصلی بحث در پی پرداخت به چگونگی شکل گیری شناخت بدون وساطت سوژه و تحمیل آن بر افراد می‌باشد. او خود به این امر چنین اذعان می‌کند: «می خواهم هدف خویش از این بیست سال پژوهش را روشن کنم. محرک من تحلیل قدرت یا ایجاد چنین بنیادهایی نبوده است. بلکه آن چیزی که برایم اهمیت داشت نشان دادن روشهای مختلفی بود که در طول تاریخ اعمال شده تا انسان ها به سوژه تبدیل شوند»(فوکو، ۱۹۸۲: ۱).

علت گرایش به این رویکرد آن بود که فوکو و دیگر اندیشمندان فرانسوی در آن دوره در صدد بی اعتبار کردن کهن­کیشیهای امانیست لیبرال و محافظه کار بودند. فوکو نیز به همراه این جو فکری، تلاش خود را صرف نشان دادن نحوه شکل گیری سوژه کرد تا شاید بتواند راه برون رفتی از آن و نیز از مدرنیته پیدا کند. وی اعلام می کند سوژه محصول سده هجده بوده و در سده بیست از دنیا رفته است. او در تبار شناسی و دیرینه شناسی با حذف سوژه کار خود را آغاز می‌کند و این حذف سوژه در جهت تحلیل شرایطی است که شکل گیری سوژه و تحقق آن را در یک دوره، فهم پذیر می‌سازد.

«… بر ما است که سوژه محوری را که همه چیز در نسبت با آن تعریف می شود، کنار بزنیم. باید خود را از شر نفس سوژه رها سازیم. به بیان دیگر به سمت تحلیلی پیش برویم که مبین چگونگی ساخته شدن سوژه در یک چارچوب تاریخی باشد… یعنی نگاه تاریخی خاصی که قادر است فرایند و شکل گیری دانش­ها، گفتمان­ها، مصداق­های ابژه­ها و غیره را توضیح دهد؛ بدون آنکه برای تبیین لازم باشد از سوژه­ای وام بگیرد که در مواجهه با امور، استعلایی است، یا بدون دگرگونی در طول تاریخ پیش می رود» (فوکو،

a

۱۹۸۱، ص ۹۸)

از آنجا که از سوژه معانی متعددی مستفاد می‌شود و از طرف دیگر فوکو بدون توجه به خطرات کاربرد بی محابای واژه‌ها، از سوژه در آثار و سطور گوناگون، معانی مختلفی را منظور داشته، آراء مفسران آثارش به تشتت منجر شده است. لکن در کل می‌توان برای ارائه معنای اصلی مد نظر او، به سخن وی در مصاحبه حقیقت و قدرت استناد کرد: «برای واژه سوژه دو معنی است: منقادِ دیگری بودن به موجب کنترل و وابستگی؛ و معنای دیگر آن: در قید هویت خود بودن به واسطه آگاهی یا خودشناسی» (فوکو، ۱۹۸۲: ۶). جستجو و تأمل در علت ارائه چنین تعریفی از جانب فوکو می‌تواند راهگشای درکی قریب به واقعیت از اندیشه فوکو باشد. چرا که تنها با روشن‌تر شدن سبب ارائه چنین تعریفی است که از اهمال فهم جوانب معانی این واژه کاسته می‌شود. برای نیل به این هدف و داشتن نگاهی جامع الاطراف به معنای مورد نظر فوکو از سوژه، نگاهی به تاریخچه سوژه و تغییراتی که از سر گذرانده لازم می‌نماید.

قبل از پرداختن به موضوعی که اشاره شد، لازم می نماید با بحث پیرامون چگونگی ساخت “خود” در جامعه آغاز ‌کنیم. چرا که یافته­ی جامعه­ شناسان در این موضوع، تحولی ژرف در دیدگاه ­های اندیشمندان علوم انسانی به وجود آورده است. درمرحله دوم به نقش سوژه، جهان طبیعت، ماوراء و خودِ پدیدارهای ذهن در ساخته شدنِ پدیدارهای ذهن، و میزان تأثیر فرد بر فرآیندهای اجتماعی، در اندیشه متفکرانِ اعصار مختلف می‌پردازیم تا روشن شود که چرا فوکو سوژه را فاقد کفایت علی می‌داند و سوژه‌ای که تاکنون مبنای تحلیل را شکل می‌داد در اندیشه فوکو به منتهی درجه انحطاط و تنزل ممکن می‌رسد تا جایی که کاملاً از تحلیلهای معرفت شناسی و جامعه شناسی حذف می‌شود.

به‌موازات دوگانگی ذهن و جسم موضوع اولویت فرد و جمع نیز از گذشته تاکنون همواره مطرح بوده است. چنین طرح مسئله‌ای راه درازی برای بررسی و معبر صعب و دشواری در پیش روی هر اندیشمند اجتماعی است. در عصر کنونی بحث از نهادِ روانکاوی و وجودِ فردی به تنهایی، دیگر راهگشا نخواهد بود. چراکه این جامعه جدید معضلاتی منحصربه‌فرد و خاص خود چون “از خود بیگانگی”[۱]، “آنومی”[۲] و سایر بیماری‌های مدرن را در خود دارد که مخصوص “فردِ در اجتماع قرار گرفته”، می‌باشند؛ لذا جز به مدد مفاهیم و صورت‌بندی‌های جدیدِ شناخت و بودن، قابل درک نیستند. موضوع فرد اجتماعی با پرسش از اولویت فرد یا جامعه در تشکیل هویت و ساختار فکری فرد، محوریت بررسی این تناقض ذاتی جامعه انسانی را عهده‌دار می‌شود تا شناختی واقعی‌تر از انسان و جامعه انسانی به ما عرضه کند.

جامعه شناسان در بررسی علمی جامعه ضمن لحاظ کردن هر دو سر پیوستار کلیت (میزان شمول تئوری) و عینیت (تطبیق نظریه با سطح واقعیت مورد مطالعه) دریافتند که فردی که در جامعه قرار گرفته، دو نوع “من” یا همان “خود” دارد. فردی که از کودکی به دور از جامعه در انزوا و به تنهایی رشد کرده دارای یک نگرش به خودش و نیز دارای مفاهیم بسیار اندک و روشهای شناخت بکر و غیر شفاف در ذهنش می‌باشد. لکن هنگامی که این کودک در جامعه قرار می‌گیرد، جامعه شخصیت و هویت او را به مرور شکل می‌دهد و ذهن او را انباشته از مفاهیمِ بسیار و شیوه‌های دیدنِ مخصوصِ آن جامعه می‌کند. اتفاق جالبی که می افتد، در این فرایندِ جامعه پذیری، مفاهیم و هویتِ ساخته شده توسط جامعه، درونیِ فرد می‌شوند و بنابراین این باورها، ارزش‌ها، هنجارها، سنت‌ها، آداب و رسوم و عرف‌های اجتماعی از طبیعت ثانوی افتاده وفرد آن‌ها را جز لاینفک وجود خود می‌پندارد. او می‌پندارد که اینها، همه چیزهایی هستند که او خودش در تجارب شخصی زندگی یافته و به این نتایج اخلاقی، سیاسی، فکری،… رسیده است. در حالی که حتی سائقهای درونی و انگیزه‌های فردی برای او نیست. آنها یادگاری­هایی است که جامعه در دل او کاشته و زمان بروز و محو آن را تنظیم نموده است.

«خود به واقعیتی اطلاق می‌شود که فقط در جریان تجارب و کنش‌های اجتماعی شکل می‌گیرد. ازاین ‌رو دارای خصلت مضاعف عینیت یافتن به‌صورت یک شیء و مورد قضاوت دیگران قرار گرفتن است. علاوه بر آن مید من را به دو بخش منِ فاعلی و منِ مفعولی تقسیم می‌کند تا بین هویت فردی و اجتماعی شخص تفاوت قائل شود. من فاعلی نمایانگر حساسیت (پاسخ) اندام به وجهه نظر دیگران است و من مفعولی مجموعه‌ای سازمان‌یافته از نظرات متظاهر دیگران است؛ یعنی وجهه نظرات دیگری، سازمان من مفعولی را تشکیل می‌دهد. عناصر منحصر به فرد سازمان نیافته و غیرقابل‌پیش‌بینی “خود” و حرکات آنی “خود” من فاعلی یا خلاق را در موقعیت‌های اجتماعی به وجود می‌آورد»(توسلی، ۱۳۸۸: ۲۷۵).

فرض اساسی این نظریه این است که قسمت اعظم برداشت‌ها و تصورات ما از خویشتن به نحوه­ی برداشت و تصویر دیگران از ما وابسته است. منِ فاعلی گاهی چون صاعقه در آسمان ظاهر می‌شود و به فرد تلنگر می زند که این منِ مفعولی، خودِ واقعی او نیست. به قول مید: «منِ خلاق در فرد آن چیزی است که هرگز کاملاً قابل برآورد نیست»(مید، ۱۹۷۶: ۱۷۵). طبیعتاً با فرایند درونی شدن، دیگر فرد در مقابل هنجارها مقاومتی از خود نشان نمی‌دهد. بلکه به آنها وابسته و باورشان می‌کند. در نتیجه اکثر اوقات، ذهن، نگرش‌ها، استدلال‌ها، نتایج استدلالها، انتخاب‌ها، و رفتارهای فرد، بدون اینکه او آگاه باشد، با شدت و حدت چشمگیری از سوی نیروهای اجتماعی کنترل می‌شود.

«ما در سلوک و تجارب روزمره متوجه می‌شویم که مقدار زیادی از چیزهایی که فرد می‌گوید و انجام می‌دهد دخلی به منظورهای او ندارد… آنچه مقدار خویشتنِ ذی مدخل در ارتباط را تعیین می‌کند همان تجربه اجتماعی است. البته مقدار قابل‌ملاحظه‌ای از این خویشتن نیاز به تبیین ندارد. انواع خویشتن‌های مختلف داریم که به انواع مختلف واکنش‌های اجتماعی جواب می‌دهند. فراگرد اجتماعی دقیقاً چیزی است که مسئولیت ظهور خویشتن را برعهده ‌دارد. خویشتن به‌عنوان چیزی که جدا از این تجربه باشد وجود ندارد»(پترورسلی، ۱۳۷۳: ۱۵).

قبل از دورکیم فلاسفه و اقتصاددانان مکتب فایده گرایی داعیه حفظ اصالت فرد در جامعه عصر روشنگری را داشتند و با تلقی اومانیستی خود فرد را ارجح بر جامعه و تاریخ می‌دانستند. گویی هر فرد به مثابه فیلسوفی است که بالهای خود را بر فراز زمان و مکان می‌گستراند. مانند من استعلایی در اندیشه دکارت یا فرد در اندیشه کانت که دارای مفاهیم پیشینی درخود و فارغ از موقعیت مندی است. چنین تلقی­ای از فرد، قدرت را به فرد می‌بخشد و شرایط اجتماعی را مانعی بر سر راه تحقق اراده فردی می‌داند که باید بر این موانع غلبه کند. چنین اندیشه‌هایی که جامعه را در مقابل فرد قرار می‌دهند نهایتاً سرلوحه کار اندیشمندان مکتب انتقادی قرار گرفت که سعی درکاهش فشار جامعه بر فرد دارند. لکن در بحث جامعه شناسی دورکیم که فرد را ساخته‌ی جامعه می‌داند دیگر تقابل معنا نمی‌یابد و در نهایت آوای حرف دورکیم به برساختارگرایانی می‌رسد که فرد را زاییده گفتمان و سیاست حاکم می‌دانند.

«اما به دلیل بسیاری از عوامل اجتماعی و عوامل دیگری که بر ما سلطه دارند این توانایی – تأثیر فرد بر زندگی خودش – همیشه و اغلب تا اندازه زیادی محدوداست. ما همیشه در زمینه‌ای اجتماعی عمل می‌کنیم. الگوهای اجتماعی همیشه اهمیت دارند. نقش، طبقه، فرهنگ و نهادها همواره تصمیمات ما و زندگی ما را هدایت می‌کنند. مسائل ما همیشه با مسائل اجتماعی رابطه دارند و موفقیتهای ما با چگونگی جامعه مربوط هستند. دیدگاه جامعه شناسی جایی برای آزادی فرد باقی می‌گذارد اما نه به مقدار زیادی. (چرا که فرار از منِ اجتماعی به خاطر اینکه دائماً از سوی افراد دیگر تأیید و تأکید می‌شود، بسیار دشوار است)»(جوئل شارون، ۱۳۷۹: ۲۵۷)

البته ذکر این نکته در اینجا بسیار ضروری می‌نماید که منِ اجتماعی و منِ فاعلی دو نوع ظهور فرد در جامعه می باشد. منِ اجتماعی، رنگ و لعاب و حالتی است که روی فرد کشیده شده است و فرد از عینک آن به جهان می‌نگرد. منِ فاعلی ظهور خالصانه فرد در جامعه است بدون اینکه تحت تأثیر آن قرار گرفته باشد. رابطه بین خلوص فرد و میزان جامعه پذیری، رابطه‌ای معکوس است و به هر میزان جامعه افرادش را بیشتر ساختارمند کند، کمتر شاهد ظهور منِ فاعلی خواهیم بود. لکن با تمام این حرفها، به صورت پارادوکسی همین ساختارها به عنوان تنها راه نمودِ خود برای ما شناخته می‌شوند. «حال اگر دقت کنیم می‌بینیم که این قوه ناطقه و تعقل به‌تنهایی نمی‌تواند عمل کند. فرایند اجتماعی شدن یکسری اطلاعات را از محیط اطراف به فرد می‌دهد و آنگاه است که به ماهیت قوانین اجتماعی و زیست‌شناختی، قوانین هنجاری و فرهنگی پی می‌برد.»(تنهایی، ۱۳۷۱: ۲۶۹).

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.