پاورپوینت کامل تاریخِ فلسفه فقط ?? سال طول کشیده است ۶۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تاریخِ فلسفه فقط ?? سال طول کشیده است ۶۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاریخِ فلسفه فقط ?? سال طول کشیده است ۶۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تاریخِ فلسفه فقط ?? سال طول کشیده است ۶۴ اسلاید در PowerPoint :
جنبشِ فلسفیای که با کانت آغاز شد و با راینهُلد، فیشته، شلینگ و هگل ادامه یافت، یکی از بحثبرانگیزترین جنبشها در تاریخ فلسفه است. همچنین، شیو روایتِ این جنبش، احتمالاً چیزهای زیادی دربار تعلقاتِ فلسفیِ راوی میگوید. یک راهِ گفتنِ داستان این است که کانت را بنیانگذارِ شیوهای از فلسفهورزی بدانیم؛ شیوهای که هنوز باید آن را بسط و توسعه داد و هم اتفاقاتِ بعد از آن را نهتنها بهعنوان بدفهمیهایی اساسی از کانت، بلکه بهعنوان جهانی در نظر بگیریم که کلهپا شده است. راه دیگر این است که کانت را کسی در نظر بگیریم که پایههای اساسیِ بنایی عظیم را نهاده است و جنبشِ پس از آن، بهطور اجتنابناپذیری بهسمتِ نتیج آن در هگل پیش میرود، کسی که درنهایت، کلیسای جامع را کامل میکند
نگاهی به کتاب «۲۵ سال فلسفه: یک بازسازی نظاممند»؛
ترجم: مهدی رعنایی / جنبشِ فلسفیای که با کانت آغاز شد و با راینهُلد، فیشته، شلینگ و هگل ادامه یافت، یکی از بحثبرانگیزترین جنبشها در تاریخ فلسفه است. همچنین، شیو روایتِ این جنبش، احتمالاً چیزهای زیادی دربار تعلقاتِ فلسفیِ راوی میگوید. یک راهِ گفتنِ داستان این است که کانت را بنیانگذارِ شیوهای از فلسفهورزی بدانیم؛ شیوهای که هنوز باید آن را بسط و توسعه داد و هم اتفاقاتِ بعد از آن را نهتنها بهعنوان بدفهمیهایی اساسی از کانت، بلکه بهعنوان جهانی در نظر بگیریم که کلهپا شده است. راه دیگر این است که کانت را کسی در نظر بگیریم که پایههای اساسیِ بنایی عظیم را نهاده است و جنبشِ پس از آن، بهطور اجتنابناپذیری بهسمتِ نتیج آن در هگل پیش میرود، کسی که درنهایت، کلیسای جامع را کامل میکند (و فقط مانده تا نیچه بگوید که خدا مرده است و بنابراین دیگر نیازی به کلیسای جامع نداریم). یا میتوانیم مانند برخی، این جنبش را همچنان بهعنوان امری اجتنابناپذیر در نظر بگیریم، اما چنین نتیجه بگیریم که بهتر است به هیچکدام از آثار کانت نپردازیم؛ زیرا این کار فقط میتواند نتیجه را از بین ببرد. علاوهبراین، بسیاری از فیلسوفان و غیرفیلسوفان احساس میکنند که مسائل بسیاری وجود دارد دربار اینکه چگونه این ترتیب روایت شود. این افراد آمادهاند تا به چیزی حمله کنند که به نظرشان، انحراف از «بخشِ مهمِ» داستان است. متخصصانِ هرکدام از این فیلسوفان آرام نشستهاند تا بپرند روی هر انحراف کوچک از چیزی که آنان دیدگاهِ درستْ دربار آن فیلسوفِ خاص میدانند. همیشه سوالهایی نظیر این وجود دارد: چرا شما به فلان چیز که در بهمان بحث، اساسی است اشاره نکردید؟ تا الان روایتهای جورواجوری شنیدهایم که هر یک ادعا میکنند «این چیزی است که واقعاً اتفاق افتاده است». آیا واقعاً به روایتی دیگر احتیاج داشتیم؟
هر کسی که وارد این حوز بحثبرانگیز میشود، دشواریهای آشکاری پیش رو دارد. از طرف دیگر، اِکِرت فورستر که نقداً در مطالعاتِ متنی، نظاممند و تاریخی در این مسئله مساهمتهای درخشانی داشته است، میتواند کاملاً مناسبِ این کار باشد. خوشبختانه این کتاب ما را ناامید نمیکند.
عنوانِ کتاب یک شوخیِ فلسفیْ مبتنیبر دو نقلقول است: در سال ۱۷۸۱، کانت گفته است که درواقع پیش از فلسف نقادان خودِ او، فلسف واقعی وجود نداشته است و در سال ۱۸۰۶، هگل گفته است که درواقع فلسفه اکنون به پایان خود رسیده است. اگر معنای ظاهری را در نظر بگیریم، این بدان معنا خواهد بود که از نظر کانت و هگل تاریخ فلسفه فقط ۲۵ سال طول کشیده است. حال فلسفه در این ۲۵ سال چه کرده است؟ کتاب فورستر پاسخی به این پرسش است.
میزان اطلاعاتی که فورستر بدان میپردازد چشمگیر است و همانطور که خود او از گفتن برخی چیزها چشمپوشی کرده است تا روایتش خواندنیتر شود، یک بررسی کتاب نیز بهخاطر حجم باید از چیزهای بیشتری چشمپوشی کند. این کار خجالتآور است؛ زیرا کتاب فورستر بسیار غنی است.
یکی از ایدههای اساسیِ فورستر در کتاب این است که در توسع فلسف کانت در سه نقدی که نوشته است، تحرکی در کار است که درنهایت به تمایزی منجر میشود؛ تمایزی که فقط پس از نقد سوم واضح خواهد بود، یعنی تمایز میان «شهود عقلی۱» و «عقل شهودی۲» فورستر معتقد است که علاوهبراین، کانت این تمایز را در بستر مجموعهای از فاکتورهای تاریخی و مفهومی برقرار میکند که تا حد زیادی به آنها بیتوجهی شده است. همینطور او معتقد است تنها این تمایز نیست که بسیاری از چیزهایی را که پس از کانت اتفاق افتاده است برمیانگیزد، اما این تمایز بهطورخاص برای چیزی که گوته در «دگردیسیِ گیاهانِ» خود بدان میپردازد مهم است؛ چیزی که به نوب خود، هگل را بهسمت ساختِ فلسف «دیالکتیکیِ» خود رهنمون میکند. اما این تمایز چیست؟ یک «شهودِ عقلی» اندیشهای است که در روندِ اندیشیدن به ابژ خود، آن را میسازد. همانطور که بسیاری از خوانندگان کانت میدانند، او معتقد است که ما میتوانیم چنین شهودی را تصور کنیم، اما از نظر او، داشتنِ چنین شهودِ عقلیای برای دانندگانِ متناهیِ انسانی ناممکن است؛ دانندگانی که که باید مفاهیمِ عقلی را با دادههای شهودِ محض و حسی ترکیب کنند. (یک شهودِ عقلی میتواند مرزهای امکان و واقعیت را درهم بشکند. ما بهعنوانِ موجوداتی عقلانی نمیتوانیم چنین کاری کنیم.) از طرف دیگر، یک عقلِ شهودی، عقلی است که از کل به جزء میرود. این عقل، هیچ امر امکانیای در شیوهای که اجزاء به کل مرتبطاند پیدا نمیکند. درموردِ شهودِ عقلی، تمایز اصلی میانِ دریافتنی۳ و خودانگیخته۴ است، درحالیکه درموردِ عقل شهودی تمایز اولیه میانِ شهودی۵ و برهانی۶است. اینها هر دو ایدههایی کانتی هستند و هر دو با هم متمایز، اما این تمایزها را شارحان کم و بیش نادیده گرفتهاند.
کانت بدین خاطر به این مسئله رسیده است که وقتی اولین نقد را شروع کرد، گمان میکرد که سؤال اصلی مربوط به ماهیتِ رابط بین بازنماییهای پیشینی۷ و اشیاء است. اما همین طور که کارش پیش رفت و آن طور که خود به شاگردانش گفته است، در میان مسیر به این نتیجه رسید که کارِ او در واقع دربار امکانِ احکامِ ترکیبیِ پیشینی۸ است. وقتی کانت دغدغهاش دربار اخلاق و ذائقه را آغاز کرد، تمرکز بر امکانِ احکامِ ترکیبیِ پیشینی بیشتر شد. اما کانت در طولِ بسط فلسفهاش، تأکید میکرد که هدفِ فلسفه این است که به یک علم تبدیل شود و او خود در جاهای مختلفی تصریح کرده است که علمیشدن فلسفه مستلزم این است که یک اصل اولیه وجود داشته باشد که از درونِ آن، هم چیزهای دیگر را بتوان به طریقی استنتاج کرد.
اگر اینگونه است، آن اصل اولیه که از آن خودانگیختگی، دریافتنی بودگی، امر مقولی و دیگر چیزها بهدست میآید چیست؟ کانت خود نگفته است، اما کسان دیگری بودهاند که حاضر به پر کردن این خلأ باشند. در ده ۱۷۸۰، راینهُلد پیشنهاد کرد که این اصل اولیه میتواند مفهومِ بازنمایی بهطور عام باشد. در ده ۱۷۹۰، فیشته، که تلاش میکرد بعضی اشتباهاتِ راینهُلد را اصلاح کند، پیشنهاد کرد که این «من۹» است که میتواند این اصل اولیه باشد و این «منْ» خود را در یک شهودِ عقلانی ساخته است. درهمان حدود اما گوته، که سوپراستاری بود که هم شاعر، هم دانشمند و هم کارمند دولت بهحساب میآمد، تحتتأثیر اسپینوزا (که یاکوبی او را به مباحثِ کانتی وارد کرده بود) مفهومی جدید از یک فلسف علمی پیشنهاد کرد: این فلسفه باید مطابق پیشنهاد اسپینوزا، ماهیت یک شیء را از ذات («تعریف») آن بهدست بیاورد. هنگامی که گوته نقد سوم را خواند، فهمید که خودِ او یک «علمِ شهودی» را پیشنهاد میکرده است که از اجزاء بهسمتِ کل میرود و سپس برمبنای آن شهودْ اجزاء را از دریافتِ شهودی از کل بهدست میآورد. بنابراین، هر چند فیشته مدعیِ علمی بود که مبتنی بر شهودِ عقلیِ «من» است، گوته ادعا میکرد که علمْ مبتنی بر فهمِ شودی از «اید» اشیاء است. اگر فیشته ادعا میکرد که علم المعرفه۱۰ اثباتِ ابتنا بر شهود عقلانی است، آنگاه رسال گوته دربار دگردیسیِ گیاهان ادعایی خواهد بود برای اثباتِ اینکه چیزی بهعنوان عقلِ شهودی وجود دارد. (بیانِ فورستر در اینجا یک تفسیر جدید از یک دوران حیاتی است و اینکه چه ایدههایی پسِ پشتِ آن شور و هیجان قرار دارد.)
در ده ۱۷۹۰، شلینگ به صحنه میآید درحالیکه هم تحتتأثیر هم اینها است و هم از هم آنها ناراضی است. او نتیجهگیری کانت را رد کرد؛ نتیجهگیریای که میگوید: تناقض میان مکانیزم۱۱ و غایتشناسی۱۲ریشه در شرایطِ اندیش برهانی ما دارد. همینطور شیو کانت برای فرار از آن را نیز نپذیرفت (او مثلاً شیوهای که کانت آزادی را با توسل به ضرورتِ عملی آن و همینطور نادانستنی بودنِ نومنال آن حفظ میکند را رد کرد). اما او پیشنهاد فیشته برای حذفِ شیء فینفسه و در عوض نگاه به روابط بین «من» و «نا ـ من» را نیز، بیش از حد، سوبژکتیو میدانست. شلینگ معتقد بود که اگر کانت هنگامی که در نقد سوم میگفت که تجرب زیبایی طبیعی به ما مفهوم نامتعینِ جوهر فراحسیِ هم طبیعت و هم آزادی را میدهد درست میگفت. اگر ما تمایزِ دقیقِ بین نومنال و فنومنال را رد کنیم، حداقل باید راهی برای بحث کردن از آن جوهر داشته باشیم و فلسف اسپینوزا دقیقاً همین ابزار را در اختیار ما قرار میدهد. ما باید به طبیعت به شیو اسپینوزا نگاه کنیم؛ یعنی بهعنوان نیرویی سازندهای که خود را در ساختارهای متعین قرار میدهد. اگر این را در زمین پساکانتی قرار دهیم، به فلسف طبیعتِ شلینگ میرسیم. در این فلسفه بهجای اینکه مفهومِ فیشته از «من» به ابژ خویش تبدیل شود، با مفهومی از طبیعت روبهرو میشویم که با ساختنِ موجوداتی خودآگاه در درون خود، به ابژهای برای خود تبدیل میشود. طبیعتْ بهعنوان نیرویی نامتناهی خود را در درون خود محدود میکند تا اشیائی جدید بسازد.
ما چگونه این را میدانیم؟ شلینگ نتیجه میگیرد که باید از طریق شهودِ عقلانیِ نیروهای خلاق خودِ طبیعت باشد. هرچ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 