پاورپوینت کامل هایدگر و علم ۹۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هایدگر و علم ۹۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هایدگر و علم ۹۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هایدگر و علم ۹۶ اسلاید در PowerPoint :

ما برای تشریح مقاله «عصرِ تصویرِ جهان» نـخست بـه بـررسی بخشی از کتابِ شی‌ء‌ چیستِ؟‌ هایدگر‌ که در سال ۱۹۶۲ بـه آلمـانی و در سال ۱۹۶۷ به‌ انگلیسی‌ منتشر شد، می‌پردازیم؛ این بخش در گزیده آثار هایدگر نیز که در سال ۱۹۷۸ به انگلیسی‌ منتشر‌ شده،‌ تـحت عـنوان «عـلم مدرن، متافیزیک و ریاضیات» گنجانیده شده است. (اصل این‌ کتاب‌ بـه‌ سخنرانیهای هایدگر به سال ۱۹۳۵ بازمی‌گردد.)

یادداشتی درباره «عصر تصویر جهان»

این مقاله از سه بخش تشکیل شده است. در بخش اول گزارشی از بخشی از کتاب شی‌ء چیست؟ نوشته هایدگر داده می‌شود. این گزارش‌ مدخلی‌ برای‌ ورود به بـحثهای مـقاله «عصرِ‌ تصویرِ‌ جهان»‌ است. در بخش دوم، مقاله «عصرِ تصویرِ جهان» شرح داده می‌شود. این بخش را باید در کنار اصل مقاله خواند. در این شرح‌ از‌ گفته‌های هایدگر در باره علوم انسانی ذکری بـه مـیان نـیامده است. در بخش سوم مقایسه‌ای مـیان آراء هـایدگر بـا‌ آراء‌ تاماس‌ کوون به عمل آمده است تا نسبت آراء هایدگر با‌ فلسفه جدید علم روشن شود.

هدیه ‌ بـه‌ استاد فقید سیّدحسین جلالی

اثر هنری که دستاوردی اصیل باشد هیچ‌گاه جانشینی نخواهد داشت،‌ هـیچ‌گاه‌ کـهنه‌ نـخواهد شد. ممکن است افراد از این حیث تفاوت داشته باشند که از لحاظ شخصی‌ اثری هنری را تـحسین کنند اما هیچ‌کس قادر نیست بگوید که این اثرِ‌ هنری را اثر هنری‌ دیـگری‌ که آن نیز دستاوردی اسـت مـنسوخ خواهد کرد. اما در علم همه ما می‌دانیم که هر آنچه به دست آمده است در طول ده یا بیست یا پنجاه سال منسوخ خواهد‌ شد.

ماکس وبر (پیشه علم)

… به همین لحاظ نمی‌توانیم بگوییم که آمـوزه گالیله درباره سقوط آزاد اجسام صادق و گفته ارسطو که اجسام سبک به بالا میل می‌کنند کاذب است… به نظر‌ نمی‌رسد‌ که کسی بتواند بگوید شعر شکسپیر پیشرفته‌تر از شعر اخیلوس است و حتی غـیرممکن‌تر آن اسـت که بگویند فهم جدید از هر آنچه هست درست‌تر از فهم یونانیهاست. از این‌رو‌ اگر‌ برآنیم که ماهیت علم جدید را درک کنیم باید خود را از این عادت رها سازیم که از دیدگاه پیشرفت، صرفاً از حیث درجـه، عـلم جدید را با علم‌ قدیم‌ مقایسه کنیم.

مارتین هایدگر (عصرِتصویرِ جهان)

۱

ما برای تشریح مقاله «عصرِ تصویرِ جهان» نـخست بـه بـررسی بخشی از کتابِ شی‌ء‌ چیستِ؟‌ هایدگر‌ که در سال ۱۹۶۲ بـه آلمـانی و در سال ۱۹۶۷ به‌ انگلیسی‌ منتشر شد، می‌پردازیم؛ این بخش در گزیده آثار هایدگر نیز که در سال ۱۹۷۸ به انگلیسی‌ منتشر‌ شده،‌ تـحت عـنوان «عـلم مدرن، متافیزیک و ریاضیات» گنجانیده شده است. (اصل این‌ کتاب‌ بـه‌ سخنرانیهای هایدگر به سال ۱۹۳۵ بازمی‌گردد.)

اهمیت این بخش یا مقاله از آن حیث است‌ که‌ هایدگر‌ در آن مقایسه‌ای دقیقتر میان ساخت علم ارسـطویی و سـاخت عـلم نیوتونی و به‌ شکلی‌ گذرا میان ساخت آن علوم و ساخت علم قرون وسـطایی بـه عمل آورده‌ است.‌ گزارشی‌ از این مقاله می‌تواند نکات مهمی را که در مقاله بسیار موجز و پیچیده‌ «عصر‌ تـصویر جـهان» وجـود دارد روشنتر سازد.

هایدگر این مقاله را با ذکر نکاتی آغاز‌ می‌کند‌ که‌ هر کسی کـه بـا فـلسفه علم مابعدامپریستی آشناست آنها را بدیهی می‌شمرد. برخیها برآن‌اند که‌ اولین‌ تفاوت علم مدرن بـا عـلوم سـابق آن است که علم مدرن از‌ امور‌ واقع‌ (

fact

) کار خود را آغاز می‌کنند در صورتی که علم یـونانی و قـرون وسطایی با‌ گزاره‌ها‌ (

propositions

)‌ و مفاهیم کلی و مجرد کار خود را آغاز می‌کنند. گالیله خود‌ دچـار‌ ایـن تـوهّم بود زیرا که علم مدرسی را به «تجریدی» بودن متهم می‌کرد و دلیل آن‌ را‌ آن می‌دانست کـه ایـن علم کار خود را با اصول و گزاره‌های‌ کلی‌ آغاز می‌کند. این تصور بر خـطاست؛ «هـم‌ عـلم‌ قدیمی‌ و هم علم مدرن، هم با امور‌ واقع‌ سروکار دارند هم با مفاهیم، اما شـیوه‌ای کـه بر مبنای آن امور واقع‌ فهمیده‌ می‌شدند یا مفاهیم وضع می‌شوند،‌ حیاتی‌ اسـت.» (هـایدگر‌ ۱۹۶۷،‌ ص۶۶)

از نـظر هایدگر بزرگی و برتری علم‌ طبیعی‌ در قرن شانزدهم و هفدهم ناشی از آن بود که «علما در‌ آن‌ دوران فیلسوف نیز بـودند» و مـی‌دانستند‌ کـه امر واقعی وجود‌ ندارد‌ و امر واقع از آن‌ حیث امر واقع است که در پرتو مفاهیم بنیادی مورد ملاحظه‌ قـرار‌ گـیرد. هایدگر در اینجا نکته‌ای را‌ متذکر‌ می‌شود که‌ نـاشی‌ از‌ نـاآگاهی فـیلسوفان آلمانی از‌ تحولی بود که در فلسفه علم رخ داده بـود. وی مـی‌نویسد: «خصوصیت پوزیتیویسم ــ که‌ دهه‌هاست‌ بر ما مستولی است و امروزه‌ بیش‌ از‌ هر‌ روز‌ دیگر ــ ایـن‌ اسـت‌ که… فکر می‌کند می‌تواند بـه امـور واقع یـا امـور واقـعِ دیگر و بهتر بسنده کند، و مفاهیم،‌ لوازمـی‌ ضـروری هرچند خلاف اصول‌اند که آدمی به‌ نوعی‌ نیازمند‌ آنهاست،‌ اما‌ نباید‌ زیـاد بـا آنها خود را مشغول کند زیرا [ در غـیر این صورت ] به فـلسفه درخـواهد غلتید. (همانجا، ص۹۷)

وی سپس می‌افزاید «کـمدی یـا فزونتر تراژدی وضعیت‌ علم در حال حاضر آن است که نخست گمان می‌برند که بـتوان بـا پوزیتیویسم بر پوزیتیویسم غلبه کـرد.» (همانجا)

تفاوت دومـی کـه برخی می‌پندارند عـلم جـدید با علم کهن و قـرون‌ وسـطی‌ دارد آن است که علم جدید به آزمون توسل می‌جوید، اما این نکته نیز بر خـطاست. زیـرا علم کهن و قرون وسطی نیز دسـت بـه آزمون مـی‌زدند، مـسأله صـرفِ‌ دست‌ زدن به آزمون نـیست بلکه درک خاص این علوم از آزمون است.

تفاوت سوم نیز که عده‌ای در این مورد متذکر می‌شوند محلی از‌ اِعـراب‌ نـدارد. به کار بردن سنجش‌ و محاسبه خـاصِ عـلم جـدید نـیست. عـلم کهن و قرون وسـطی نـیز دست به اندازه‌گیری و محاسبه می‌زدند. مسأله اساسی عبارت است از آنکه چگونه‌ و به چه معنا محاسبه‌ کـردن‌ و اندازه‌گیری کردن به کار برده می‌شوند و چه اهمیتی برای موضوع مورد مطالعه دارند.

هـایدگر پس از‌ رد‌ ایـن سه تفاوت بر آن است که مشخصه اصلی علوم مدرن و جدید

Mathematical

بودن آن است. مته‌متیکال چیست و چه نسبتی با ریاضیات

mathematics

و اعداد دارد؟ مته‌متیکال از‌ واژه‌ یونانی

ta mathemata

برگرفته شده است، تامته‌متا عبارت است از آنچه آدمـی در جـریان برخورد عـملی و نظری با چیزی، از قبل درباره آن می‌داند. فی‌المثل اگر کسی بخواهد‌ تیراندازی‌ با‌ سلاحی را بیاموزد یا اطلاعاتی‌ دقـیق‌ درباره‌ آن کسب کند باید از قبل بداند که سلاح چیست. به هـمین‌سان اگـر بـخواهد از گیاهی استفاده کند یا دانشی از‌ آن‌ کسب‌ کند باید از قبل گیاه بودن آن را‌ دددددادانسته‌ باشد. از آنجا که عـدد ‌ ‌جـزو بارزترینِ از قبل ـ دانسته‌ها نزد یونانیان بود، به‌تدریج به کل مته‌متیکال اطلاق‌ دانسته باشد. از آنجا که عدد جزو بارزترین از قبل – دانسته‌ها نزد یونانیان بود، به تدریج به کل مته‌متیکال اطلاق گردید، اما عدد در واقع نوع خاصی اطلاق گردید،‌ امـا‌ عـدد در واقـع نوع خاصی از مته‌متیکال است. فی‌المثل ما‌ اگر به سه سیب روی میز برخورد کنیم باید از قـبل دانسته باشیم که «سه» چیست، تا بتوانیم‌ بگوییم‌ سه‌ سیب روی میز است. مـا «سه بودن» را از خود سـیبها‌ کـشف‌ نمی‌کنیم بلکه دانشی است که به آنها اطلاق می‌کنیم. مته‌متیکال آن جریان آموختنی است که آن‌ را‌ از‌ خود چیزها استنتاج نمی‌کنیم بلکه آنچه را می‌آموزیم که از قبل می‌دانسته‌ایم.‌ به‌همین‌سبب‌ ماهیت‌ مته‌متیکال در امر عددی نـهفته نیست بلکه کاملاً برعکس است عدد نوعی خاص از‌ مته‌متیکال‌ است.

هایدگر برای روشن کردن این امر به شعاری که افلاطون بر سَر دَرِ آکادمی نوشته‌ بود‌ اشاره می‌کند، معمولاً بر آن‌اند که ترجمه ایـن شـعار چنین است: «کسی که‌ ریاضیات‌ نمی‌داند‌ وارد اینجا نشود.» اما هایدگر بر آن است که اگر به عبارت یونانی توجه‌ کنیم‌ به هیچ‌وجه معنای آن این نیست که آکادمیسین‌ها باید فقط در یک رشـته‌ یـعنی‌ ریاضیات‌ آموزش ببینند بلکه منظورافلاطون آن است که آدمی باید بـداند‌ کـه‌ شـرط بنیادیِ امکانِ صحیحِ دانستن،عبارت‌ است‌ از‌ معرفت حاصل کردن‌ از‌ پیش‌فرضهای بنیادی تـمامی مـعرفت‌ و موضعی که ما بر مبنای آن معرفت اتخاذ می‌کنیم. به‌همین‌سبب مته‌متیکال به عنوان آموختنِ‌ آنچه‌ آدمی از قـبل مـی‌داند پیـش‌شرط بنیادی‌ کار‌ آکادمیک است.

با این‌ توصیفات‌ هایدگر در صدد برمی‌آید‌ نشان که چگونه اسـت کـه مـته‌متیکال خصوصیت اساسی علم جدید است. اما این امر را‌ به‌ تأخیر می‌اندازد تا مقایسه‌ای مـیان عـلم‌ نـیوتونی‌ و علم‌ ارسطویی‌ به عمل آورد.

نیوتون در‌ کتاب

Philosophiae Naturalis Principia Mathematica

تلاشهایی را که از قرن‌پانزدهم شروع شده بود به سرانجام رسـاند.‌ اگـر‌ به‌ عنوان کتاب نیوتون دقت کنیم درمی‌یابیم که‌ در‌ آن‌ واژه‌

Philosophiae

به‌ معنای عـلم کـلی اسـت و واژه

principia

به معنای اصول آغازین و نخستین. این کتاب اوج دستاوردهای تلاشهای علمی گذشته نبود، بلکه بـنیادی بـود برای علوم طبیعی‌ آینده.

نیوتون کتاب را با تعاریف (

Definitiones

) آغاز می‌کند؛ تعریف مفاهیمی همچون کمیتِ مـادی

materiae) (quantitas

و کـمیتِ حـرکتی (

quantitas motus

) و نیرو (

Force

) و مهمتر از همه نیروی جذب به‌ مرکز‌ (

centripeta

) . بعد از بخش تعاریف، بخش عمده کتاب شروع مـی‌شود کـه نام آن چنین است: «اصول یا قوانین حرکت» (

Axiomata sive leyes motus

) . هایدگر در بحث خود‌ فقط‌ اصـل اول از اصـول را مـدّنظر قرار می‌دهد. «هر جسمی (

body

) به حالتِ سکون یا حرکتِ یکنواخت خود در خط مستقیم ادامه مـی‌دهد،‌ مـگر‌ ایـنکه با نیرویی که بر‌ آن‌ وارد می‌شود ناگزیر شود حالت خود را تغییر دهد.»

از نـظر هـایدگر انقلابی که علم جدید به‌وجود آورد ناشی از همین اصل است. زیرا همین‌ اصل‌ است که تفسیر جـدیدی‌ از‌ طـبیعت به دست می‌دهد. اما وی متذکر می‌شود که قبل از نیوتون، گالیله و دکارت و لایـب نـیتس و حتی دموکریتوس نیز چنین مفهومی را در ذهن داشـته‌اند، امـا نـیوتون‌ بود‌ که به شیوه‌ای آگزوماتیک آن را مدون ساخت.

با تـوجه بـه این قانون می‌توان تفسیر ارسطویی از طبیعت و کیهان را با تفسیر جدید از طبیعت و کیهان سـنجید. اصـول ارسطویی‌ چه‌ بودند و اصل اول نـیوتون چـگونه آنها را از نـو تـفسیر کـرد و طرحی نو درانداخت.

در اینجا باز باید‌ مـتذکر شـد که تفاوت ارسطو و نیوتون تفاوت روش‌شناسانه نبوده است.‌ این‌ افسانه‌ که ارسـطو بـه امر واقع و آزمون و سنجش التفاتی نـداشته است و نیوتون با تـوجه بـه‌ این عوامل ‌‌انقلاب‌ خود را پی ریخت، صحت ندارد.

این تـفاوت عـمیقتر است و مربوط است به‌ آنچه‌ عملاً‌ به عنوان پدیدار درک می‌شود و چگونگی تفسیر آن پدیدار.

شرحی کـه هـایدگر از حرکتِ ارسطویی‌ و سرشت طبیعت و کـیهان بـه دسـت می‌دهد مفصل اسـت امـا اهم مطالب‌ وی عبارت از ایـن‌ اسـت‌ که: از نظر ارسطو حرکت به طور کلی

metaboleÎ

است یعنی تغییر چیزی به چیزی. حـرکت در ایـن معنا شامل رنگ‌باختن و از شرم سرخ‌شدن نـیز مـی‌شود. حرکت اجـسام

Îauta kath

اسـت یـعنی وابسته به خود آنـهاست. نوعِ حرکت و مکانِ جسم برحسب ماهیت و سرشتِ جسم تعیین می‌گردد. زمین همان مرکزی است کـه حـرکت براساس آن طبقه‌بندی و ارزیابی می‌شود. سنگ‌ بـه‌ طـرف زمـین کـشیده مـی‌شود زیرا در ماهیت جـسمِ سـنگین است که به طرف زمین کشیده شود و آتش نیز به سبب ماهیت خود، یعنی از آنجا کـه جـسمی سـبک است،‌ به‌ طرف بالا میل می‌کند. در هـر دو مـورد حـرکت در خـط مـستقیم انـجام می‌گیرد، اما ستارگان و تمامی افلاک حول محور مرکز یعنی زمین می‌گردند، حرکت آنها دوْری است.‌ حرکت‌ دوْری مرتبه‌ای برتر از حرکت مستقیم دارد زیرا کامل است و امر کامل، ممتازتر از امر نـاقص است. در حرکت دوْری، جسم خود جایگاهی در حرکت دارد، به همین‌ سبب‌ چنان‌ حرکتی مداوم است و به‌ وجود‌ خود‌ متکی است.

تفاوتی ماهوی میان حرکت اجسام آسمانی (

cetestial

) و اجسام زمینی وجود دارد. چگونگی حرکت هر جـسم بـه نوع و مکانی‌ که‌ به‌ آن تعلق دارد وابسته است. حرکت دوْری مستقل‌ از‌ هر چیز در خارج خود است و از آنجا که حرکت ماه دوْری یعنی ساده‌ترین و مداومترین و کاملترین‌ حرکت‌ است‌ ماه به زمین سقوط نـمی‌کند. امـا در علم جدید حرکت‌ دوْری به گونه‌ای تصور می‌شود که نیروی جاذبه مداومی در مرکز لازم است تا حرکتِ «قمر» حفظ شود.‌ برخلاف‌ این‌ امر از نظر ارسـطو نـیرو یا

dynamis

یا همان قابلیت حـرکت،‌ در‌ سـرشت خود جسم نهفته است. اکنون می‌توان حرکت نیوتونی و حرکت ارسطویی و نتایج ناشی از‌ آن‌ را‌ با یکدیگر سنجید. لازمه این سنجش آن است که اگزویم نیوتون را‌ بـه‌ طـور‌ خلاصه یادآور شویم: «هـر جـسمی اگر به حال خود رها شود به طور یکنواخت‌ در‌ خط‌ مستقیم حرکت می‌کند»

۱.اگزیم نیوتون با عبارت «هر جسمی» شروع می‌شود. این امر به آن‌ معناست‌ که تفاوت میان اجسام زمینی و آسـمانی از مـیان رفته است. جهان دیگر‌ به‌ منطقه‌ پایینِ ستارگان و منطقه خود ستارگان تقسیم نشده است، همه اجسام طبیعی به‌طور ماهوی‌ یکسان‌اند،‌ قلمرو بالا دیگر قلمرو برتر نیست.

۲.بر همین سیاق برتری حرکت دوْری بـر حـرکت‌ مستقیم‌ از‌ مـیان رفته است. حرکتِ مستقیم است که اکنون اهمیت یافته است، اما تقسیم‌بندی اجسام بر‌ مبنای‌ نوع حـرکتشان نیز از میان رفته است.

۳.بر همین مبنا متمایز بودن برخی‌ از‌ مکانها‌ نیز نـاپدید شـده اسـت. هر جسمی اساساً می‌تواند در هر کجا باشد. مفهوم مکان نیز‌ تغییر‌ یافته‌ است. مکان دیگر جایی نـیست ‌ ‌کـه جسم بنا به سرشت درونی خود‌ به‌ آن تعلق داشته باشد، بلکه فقط مـوقعیتی اسـت کـه نسبتهایی با موقعیتهای دیگر دارد.

۴.خود حرکت نیز‌ دیگر‌ برحسب طبایع و قابلیتها و نیروها یا عناصرِ جسم تـعیین نمی‌گردد بلکه‌ برعکس‌ ماهیت نیرو با قانون بنیادی حرکت تعیین‌ می‌شود:‌ «هر‌ جـسمی اگر به حال خـود رهـا شود‌ به‌ طور یکنواخت در خط مستقیم حرکت می‌کند.» به‌همین‌سبب نیرو عبارت از چیزی است‌ که‌ تأثیر آن به انحراف از‌ حرکت‌ مستقیم و یکنواخت‌ منجر‌ می‌گردد. این تعریف جدید از نیرو‌ در‌ عین‌حال به تعریف جدید از جـرم (

mass

) می‌انجامد.

۵.مطابق با تغییر مفهوم مکان،‌ حرکت‌ نیز فقط به عنوان تغییر موقعیت‌ و موقعیت نسبی، یعنی‌ به‌ عنوان فواصل میان مکانها، دیده‌ می‌شود.‌ بنابراین حرکت به عنوان فواصل قابل اندازه‌گیری تعریف می‌گردد، حـرکت را انـدازه حرکت‌ می‌پندارند‌ و جرم را وزن.

۶.بنابراین تفاوت‌ میان‌ حرکت‌ طبیعی و حرکت‌ در‌ مقابل طبیعت یا به‌ سخن‌ دیگر حرکت قَسری از میان برداشته می‌شود. قسریت به عنوان نیرو اکنون فقط ملاکی‌ برای‌ اندازه تغییر حـرکت اسـت و دیگر‌ هیچ‌ خصوصیت خاصی‌ ندارد.‌ برای‌ مثال اندازه حرکت صرفاً‌ شکل معینی از نیروی داده شده است درست مانند فشار و نیروی جذب به مرکز.

۷.بنابراین مفهوم‌ طبیعت در کل تغییر می‌کند. طبیعت‌ دیگر‌ اصـلی‌ درونـی‌ (

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.