پاورپوینت کامل نقش توده مردم در جاودانگی شاهنامه فردوسی ۴۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقش توده مردم در جاودانگی شاهنامه فردوسی ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش توده مردم در جاودانگی شاهنامه فردوسی ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش توده مردم در جاودانگی شاهنامه فردوسی ۴۷ اسلاید در PowerPoint :

توده مردم همان مردمانی‌اند که بدون وابستگی به فرادستان جامعه و دلبستگی به جاه و مقام‌های آنان در جوامع انسانی زندگی می‌کنند. این توده مردم، نه در شمار فرودستانند، نه در گروه فرادستان؛ بلکه میان این دو گروه بوده و با آگاهی و دلبستگی که به جان، مال و میهن خویش دارند در برابر یورش‌ها، شورش‌ها و حملات بیگانگان چون کوه می‌ایستند. آنها در گیرودار و آمد و رفت حکومت‌ها همراه نیمه راه نیستند و به آن کس که دل ببازند، عاشقانه جان و مال خویش را در طبق اخلاص می‌گذارند. آنان سر به داران روزگارند، عاشقان و دلباختگان‌اند که در برابر عشق راستین خود جان بر کف‌اند و به این دلبستگی‌ها می‌بالند و می‌نالند و می‌مانند و گاه می‌میرند.

توده مردم همان مردمانی‌اند که بدون وابستگی به فرادستان جامعه و دلبستگی به جاه و مقام‌های آنان در جوامع انسانی زندگی می‌کنند. این توده مردم، نه در شمار فرودستانند، نه در گروه فرادستان؛ بلکه میان این دو گروه بوده و با آگاهی و دلبستگی که به جان، مال و میهن خویش دارند در برابر یورش‌ها، شورش‌ها و حملات بیگانگان چون کوه می‌ایستند. آنها در گیرودار و آمد و رفت حکومت‌ها همراه نیمه راه نیستند و به آن کس که دل ببازند، عاشقانه جان و مال خویش را در طبق اخلاص می‌گذارند. آنان سر به داران روزگارند، عاشقان و دلباختگان‌اند که در برابر عشق راستین خود جان بر کف‌اند و به این دلبستگی‌ها می‌بالند و می‌نالند و می‌مانند و گاه می‌میرند.

در گذر زمان، نه نامی از آنان وجود دارد و نه دلبستگی و شیفتگی به نام و نشان داشته‌اند، اما در برابر همه این وارستگی‌ها اینانند که نمی‌گذارند فرهنگ جامعه سترون و نازا گردد. نمی‌گذارند امیال و آرزوهای آنان نیست گردد و به یغما برود. توده مردم به راستی همانند سنگ زیرین آسیایند که در زمان پابرجایی حکومت‌ها انگاشته نمی‌شوند و درزمان زوال حکومت‌ها آنانند که می‌باید از میهن خویش دفاع کنند. سنگ زیرین آسیایند که حکمرانان بر شانه آنان ایستاده‌اند و در زمان گریز به گریز اینانند که تنها می‌مانند و هزار هزار در خاک می‌غلتند.

در طول تاریخی که بر این ملت کهن گذشته است، اینان که توده مردمانند، در برابر جباران و ستمگران جنگیده‌اند و در دوردست‌هایی از زادگاه و خانمان خود در دل خاک جای گرفته‌اند و شاید خانواده‌ آنان هیچگاه از بود و نبودشان آگاه نگشته‌اند، خانواده آنان همواره در این آرزو سوخته‌اند که شاید برگردند و مرهمی بر دل ریش آنان باشند.

در تاریخ بسیار خوانده‌ایم که کشور گشایان ایرانی کوشیده‌اند که مرزهای کشور خود را به مصر و چین و نواحی آفریقا برسانند ولی هرگز نیندیشیده‌اند که این سربازانی که پیاده و سواره به جنگ‌ها رفته‌اند، از دریاها گذر کرده‌اند و سرانجام هزاران هزار فرسنگ دور از خانمان خویش‌ جان داده‌اند،‌کیانند؟ این سربازان از سیستان،‌از بلخ، از شهر سمرقند و بخارا، از فارس و طبرستان، از آذربایجان و قفقاز بوده‌اند.

آنگاه که تازیان بر این مرز و بوم یورش آوردند، شاهزادگان و فرادستان جامعه که غرق در ناز و نعمت بودند، آنچه را می‌توانستند بار شتران و استران و چارپایان گذارده، رو به ساحل امن آورده و به سرزمین‌های دیگر رفته و خود را از مهلکه نجات دادند. اینان اگر جنگیدند و دست به شمشیر برده‌اند، نه برای میهن خویش بلکه برای جلوگیری از دستبرد و چپاول دارایی‌ ایشان بوده است. اگر فرودستی از جامعه توانسته است که از هجوم‌ها و قتل و غارت در امان باشد، بی‌گمان خادم و خدمتکار فرادستان بوده‌اند تا اسب و استر و مال و دارایی آنان را نگهبان و حافظ و حارس باشند. اینان که در مرز و بوم کهن سال خود مانده‌اند، در برابر بیگانگان تیغ برکشیده‌اند و کشته‌اند و کشته شده‌اند و خواه از سر اجبار و اکراه به ظاهر فرهنگ آنان را پذیرفته‌اند، از همین توده مردمانند.

به گذشته‌های دور نرویم. در حمله مغول و تاتار نیز همین داستان به عینه تکرار می‌شود و شواهد بسیار در این باره وجود دارد. سلطان محمد خوارزمشاه به واسطه نابخردی و بی‌کفایتی خود و فرادستان حکومت و جامعه خوارزمشاهی، بیداد و ستمی بر ایرانیان و ایران زمین وارد آورده است که خود حدیث مفصل و حکایتی آکنده از رنج و اندوه است. به شرح تاریخ مغول تألیف استاد فرزانه عباس اقبال آشتیانی: «بعد از آن که تولی مرو را فتح کرد به طرف نیشابور آمد در سر راه تمام آبادی‌های توس را گرفت چون به نیشابور رسید مردم به علت قحط و غلای آذوقه و قدرت لشکریان تولی با آن که مردانه جنگیدند و مقاومت بسیار به خرج داده بودند مصمم تسلیم شدند و قاضی شهر را به خدمت تولی فرستادند و تولی این تسلیم را نپذیرفت. در دهم صفر ۶۱۸ به شهر ریختند ابتدا حاکم پیر شهر را به صحرا بردند، مردان را کشتند و زنان را به اسیری گرفتند.

دختر چنگیز یعین زوجه تغاجار به نیشابور آمد و مغول هر کس را که باقی مانده بود به فرمان او کشتند و حکم شد آن شهر را چنان ویران کنند که در آن جا بتوانند زراعت کرد حتی سگ و گربه آن شهر را زنده نگذاردند حتی گفته‌اند که سپاهیان مغول هفت شبانه روز بر نیشابور ویران آب بستند و در سراسر آن جو کاشتند.»(۱)

دانشمند فرزانه شادروان دکتر محمدامین ریاحی در مقدمه کتاب گزیده «مرصادالعباد» نجم‌الدین رازی مشهور به «دایه» در گزارش این عارف بزرگ آورده است: «…در ربیع الاول ۶۱۷ مغول‌ها از جیحون گذشتند و از راه بلخ و هرات و طوس به ری رسیدند و دست به کشتار نهادند، نجم رازی کشتگان ری و اطراف آن را پانصد هزار تن ذکر کرده است. او که نزدیک یک سال در بلاد عراق گویا در زادگاه خود در بیم و هراس به سر می‌برد در لحظه‌های آخر زن و فرزندان را رها کرده و همراه گروهی از صوفیان و مریدان راه همدان را در پیش گرفت».(۲)

به شرحی که گفته‌اند، در هنگامه گریز به گریزها فراوان مردمانی بودند که در فرار حتی از زن و فرزندان خود نیز گذشتند. این داستان پر از اندوه و غم صرفاً در مورد فرادستان و حاکمان جامعه نبوده بلکه عارفان و شاعران و نخبگان از این خوی و اخلاق بیگانه نبودند؛ ولی همین توده فرودست جامعه که نه درگیر جاه و مقامی بودند و نه ادعای روشن گری و فرهنگ پروری می‌داشتند؛ ماندند و چه‌ها که بر سر آنان نیامد. در هیچ کتاب و نوشته‌ای هم مکتوب نگشت. بی‌جهت نیست که موسیقی این مردمان غم زده و آوای آنان، آوای درد و رنج و ستم و بیداد است که در گذر تاریخ بر آنان وارد شده است. از یک سو آهنگ‌های غمین و دردناک و از سوی دیگر آوای مرشدان و شاهنامه خوانان بیانگر دردها و رنج‌ها گشت. دل در تاریکی به روشنایی بامدادی داشتند تا کی فروغ خورشید روزگار تاریک آنان را روشن سازد.

آنچه درباره پیشینه تاریخی ایرانیان مانده، هر چند بعض آن‌ها در آثار مکتوب خردمندانی از جامعه بوده است، ولی بسیار گستره آن در گنجینه دل و جسم و زبان و اندیشه درمانی از توده مردم جای گرفته و سینه به سینه گفته شده تا به خردمندی فرزانه همانند حکیم طوس برسد.

گفته‌اند پس از آن که فردوسی به سرایش شاهنامه می‌پردازد، در پایان آن را به دربار حکومت غزنوی می‌برد که از شاه غزنه قدر نمی‌بیند و چاپلوسان و شاعران و وزیران نیز در برابر این شاهکار جاودانه فرهنگ ایرانی اگر سکوت پیشه نمی‌کنند، تیغ زبان و طعنه بر فردوسی می‌گشایند. و از بوالعجبی‌های

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.