پاورپوینت کامل سیطره نااندیشگی و بی‌اخلاقی در فضای فرهنگی جامعه ما ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سیطره نااندیشگی و بی‌اخلاقی در فضای فرهنگی جامعه ما ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیطره نااندیشگی و بی‌اخلاقی در فضای فرهنگی جامعه ما ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سیطره نااندیشگی و بی‌اخلاقی در فضای فرهنگی جامعه ما ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

یادداشتی در نقد کتاب «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب اسلامی» اثر موسی نجفی

چندی پیش برخی دوستان از نشریه‌ای فرهنگی، از بنده خواستند که در نشستی به منظور نقد و بررسی کتاب اخیر دکتر موسی نجفی، با عنوان «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب اسلامی (روش استنباط عقلانیت تاریخی و تحول علوم انسانی بر اساس مقایسه و نقد سنت ابن خلدونی با بسط حکمت نوصدرایی)» شرکت کنم.

یادداشتی در نقد کتاب «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب اسلامی» اثر موسی نجفی

چندی پیش برخی دوستان از نشریه‌ای فرهنگی، از بنده خواستند که در نشستی به منظور نقد و بررسی کتاب اخیر دکتر موسی نجفی، با عنوان «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب اسلامی (روش استنباط عقلانیت تاریخی و تحول علوم انسانی بر اساس مقایسه و نقد سنت ابن خلدونی با بسط حکمت نوصدرایی)» شرکت کنم.

عنوان کتاب، نشان‌گر حوزه‌ای از مطالعات و مباحث بود که با علائق‌ام سازگاری داشت، به خصوص که اثر مورد بحث به مقدمه‌ای از استاد بزرگوارم، جناب دکتر رضا داوری نیز آراسته بود. لیکن در میانه مطالعه این اثر وجدان اخلاقی‌ام از پذیرش مسئولیت نقد و بررسی آن به شدت جریحه‌دار گشت و از شروع مطالعه کتاب مذکور پشیمان شدم. احساسم این بوده و هست که اثر دکتر نجفی از زمره آن دسته از طرح‌های پژوهشی است که بیش از آن که برخاسته از دغدغه‌های علمی و آکادمیک باشد، نشأت گرفته از گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک برخی از نهادهای رسمی حمایت‌کننده این‌گونه طرح‌هاست.

به همین دلیل، در صدد پرسش‌وجو در خصوص طرح پژوهشی بودن یا نبودن کتاب مورد نظر و میزان مبلغی که برای انجام آن اختصاص یافته است برآمدم. پرسشی که پاسخ مشخصی برای آن نیافتم و امیدوارم دوستانی چون خود دکتر نجفی در جهت زدون «رقم مغلطه بر دفتر دانش» به شفاف‌سازی در این خصوص بپردازند. اما در حین پرس‌وجو در خصوص علل معده و وجودی تدوین کتاب «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب اسلامی»، برخی از دوستان به بنده متذکر شدند که دکتر موسی نجفی را باید یکی از صادق‌ترین نمایندگان «گفتمان انقلاب اسلامی» در کشور تلقی کرد. این نحوه قضاوت برایم انگیزه‌ای شد تا بتوانم کار نقد و بررسی این اثر را در شکل این سیاه‌مشق به اتمام رسانم.

این نقد در واقع به چالش کشیدن برخی از دانشگاهیان، حوزویون و اهل فضل کشورمان است که هم‌سو با گفتمان حاکم بر قدرت سیاسی اندیشیده، می‌کوشند به مشروعیت‌بخشی و بازسازی این گفتمان بپردازند. لذا نقد اثر دکتر نجفی به مثابه الگو و نمونه‌ای از نقد همه آن کسانی است که به نام دانشگاه، حوزه و فعالیت‌های علمی و آکادمیک در صدد بازتولید گفتمان مذکور می‌باشند.

در حین تقریر این مقاله، کوشیدم از نحوه مواجهه دکتر داوری با این اثر الگو گرفته، همچون مقدمه انتقادی ایشان بر کتاب، به نقدی بسیار آرام و متین از اثر بپردازم، که متأسفانه، علی‌رغم همه تلاش‌هایم نتوانستم. جوانی و خامی‌ام از یکسو و تعصب و دل‌نگرانی‌هایم نسبت به وضعیت فرهنگی و زیست اجتماعی و تاریخی کشور، یعنی سیطره نااندیشگی و بی‌اخلاقی در فضای فرهنگی جامعه ما، از سوی دیگر بیش از آن بود که بتوانم با زبانی آرام و متین و فارغ از هرگونه خشونت گفتاری به نقد اثر دکتر نجفی بپردازم. امیدوارم دکتر نجفی، اگر واقعاً آن گونه که اظهار و ادعا شده است، اثرشان بر خاسته از نوعی صداقت علمی و انگیزه‌های آکادمیک بوده باشد، خشونت گفتاری نهفته در این نوشته را به خاطر دردمندی‌ها و دغدغه‌های فرهنگی و اجتماعی‌ایی که در پس آن وجود دارد، بخشیده، همچون حافظ به خویشتن بگویند:

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

لذا خواهانم ایشان و همه همفکران ایشان را را مورد پرسش‌گری و نقد اخلاقی پرغیض خود قرار داده‌، با فریاد بپرسم: براستی، تفاوت «تفکر» و «تفوه» چیست؟ آیا اساساً هیچ‌گونه مبنا و معیاری برای قضاوت درباره ادعاها ما وجود دارد؟ اگر آری، مبنا و معیار قضاوت برای سنجش درستی و نادرستی ادعاهای بلندپروازانه ما چیست؟ و چه چیز مرز میان «عقلانیت و تفکر» از یکسو و «توهم و حدیث آرزومندی» را از سوی دیگر جدا می‌سازد؟

براستی، آیا در شرایط پساانقلاب جامعه ما با مصائب و بحران‌های جدی روبرو نبوده است؟ اگر آری، چه کسانی و چه اندیشه‌هایی مسئول این مصائب و بحران‌های عظیم فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و تمدنی ما بوده‌اند؟ آیا اگر صاحب اندیشه‌ای براستی اهل حوزه نظر و تفکر و حقیقت‌جویی و حقیقت‌طلبی باشد، می‌تواند صرفاً به بیان اندیشه‌هایش بپردازد و هیچ گونه مسئولیت علمی و اخلاقیِ نتایج و لوازم اندیشه‌ها و گفتمانی را که در آن می‌اندیشد، نپذیرد و چشمانش را به روی همه موارد نقض اندیشه‌هایش ببند؟

لذا نقد من نه صرفاً به دکتر موسی نجفی بلکه به تیپی از به اصطلاح روشنفکران و دانشگاهیانی است که به هیچ وجه از جانب جامعه روشنفکری و دانشگاهی مشروعیت و مقبولیت نیافته، بلکه صرفاً در نهادهای وابسته به قدرت سیاسی و به کمک اقتدار نهادهای بوروکراتیک خود را به جامعه علمی و دانشگاهی تحمیل کرده‌اند و با بازتولید منویات قدرت سیاسی به حیات خویش ادامه می‌دهند و چشمان خود را بر مصائب و بحران‌های عظیم اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه بسته‌اند و به دلیل بحران‌های فرهنگی و اخلاقی جهان امروز و در معنای مضاعفش در جوامعی چون جامعه ماــ تو بخوان به دلیل «مرگ انسان» و «عدم وجود هر گونه نیروی اصیل نفی» در جوامعی چون جامعه ما‌‌ــ از یک چنین فضای بسته‌ای از گفتمان‌های حاکم بر جامعه ارتزاق مادی و هویتی می‌کنند. این دسته از شبه‌روشنفکران تنها بر سر سفره رانت‌ها حاضرند بی‌آنکه صادقانه اندک مسئولیتی در قبال بینش‌های نادرستی که به مصائب و بحران‌های این جامعه انجامیده است یا لااقل به نقد و خودانتقادی از این بینش‌ها بپردازند، در مقابل، هر روز در پس هر شکستی متوهمانه‌تر به طرح ادعاهای بزرگ‌تری همچون «شروع فصل نوینی در تاریخ بشریت»، «تغییر نظام اپیستمیک جهان»، «بنیان‌گذاری علوم جدید دینی» و «اسلامی کردن علوم انسانی» و غیره می‌پردازند.

در فقدان فضای اصیل فرهنگ انتقادی، هر گونه ادعایی با نقدی جدی و اصیل مواجهه نمی‌گردد. در پشت کامیونی نوشته شده بود: دو دوتا= هفده‌تا. کی به کیه؟ این عبارت، که حاصل فهم یک فرد عامی از فضای زندگی اجتماعی ماست، چشم‌انداز درستی را برای درک شرایط علمی و فرهنگی در دیار ما فراهم می‌سازد. متأسفانه پوپولیسم و عوام‌زدگی همه سطوح و لایه‌های گوناگون حیات اجتماعی، از جمله فضای علمی و فرهنگی ما را دربرگرفته است.

بنده انتقادات خویش به اثر دکتر موسی نجفی را، که نمونه‌ای از خیل آثاری است که در هم‌سویی با گفتمان‌ مسلط بر قدرت سیاسی حاکم بر جامعه ما پدید ‌می‌آید، حول سه محور ۱ نقد صوری، ۲ نقد نظری و ۳ نقد اخلاقی خلاصه می‌کنم:

نقد صوری

در این جا هر چند به بیان پاره‌ای نکات در خصوص نحوه صورت‌بندی کتاب پرداخته می‌شود، اما وصف «صوری» در تعبیر «نقد صوری» نباید ذهن ما را رهزنی کند. بسیاری از نکات صوری یک اثر می‌توانند بیش از هر مطالب مضمونی دیگری، نشان‌گر حقایق مهمی در خصوص محتوای علمی و نظری آن باشند.

کتاب «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی (روش استنباط عقلانیت تاریخی و تحول علوم انسانی بر اساس مقایسه و نقد سنت ابن خلدونی با بسط حکمت نوصدرایی» احتمالاً پروژه‌ای تحقیقاتی بوده است که انجام آن از جانب یکی از نهادهای دولتی حمایت شده است. عنوان کتاب انتظاری را در خواننده ایجاد می‌کند که متن اثر به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند آن را برآورده سازد. کل کتاب مقایسه دیدگاه‌های ابن خلدون و مرتضی مطهری در خصوص مقوله تاریخ است لیکن عنوان پرطمطراق «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی» نشان‌گر آن است که گویا اثر قرار است «فلسفه تحول تاریخ» را در کل دو حوزه شرق تمدن اسلامی و غرب تمدن اسلامی مورد مقایسه‌ قرار دهد.

از سوی دیگر عنوان فرعی کتاب، «روش استنباط عقلانیت تاریخی و تحول علوم انسانی بر اساس مقایسه و نقد سنت ابن خلدونی با بسط حکمت نوصدرایی» این معنا را به ذهن متبادر می‌کند که اثر در صدد است تا با مقایسه اندیشه و عقلانیت تاریخی در دو حوزه شرق و غرب تمدن اسلامی، مبنایی برای «تحول در علوم انسانی جدید»، سودایی که برخی در دل می‌پرورانند، فراهم آورد. در حالی که یک چنین تلاشی، یعنی نوعی مبناسازی برای تحول در علوم انسانی جدید به هیچ وجه در کتاب دیده نمی‌شود.

همچنین، در این کتاب، برخلاف آن بخش از عنوانش، «مقایسه و نقد سنت ابن خلدونی با بسط حکمت نوصدرایی»، که انتظار مقایسه میان سنت تفکر ابن خلدونی و سنت حکمت صدرایی و بسط تفکر حکمی و فلسفی از جریان صدرایی تا جریان نوصدرایی و بیان تمایزات آنها به منزله تمهیدی برای مبناسازی به منظور تحول در علوم انسانی جدید را برای خواننده ایجاد می‌کند، هیچ گونه بحثی در خصوص حکمت صدرایی و حکمت نوصدرایی دیده نمی‌شود، و نویسنده به ما نمی‌گوید اساساً مرادش از حکمت صدرایی چیست، شاخصه‌های این حکمت چیست، نتایج و لوازم حکمت صدرایی در خصوص درک تاریخ کدام است و با سیر از تفکر صدرایی به تفکر نوصدرایی چه تحولاتی صورت گرفته است و شاخصه‌های تفکر نوصدرایی چیست و مطهری به چه اعتبار متفکر نوصدرایی است و بر اساس کدام شاخصه‌ها باید مطهری را متفکری نوصدرایی تلقی کرد و نتایج و پیامدهای این شاخصه‌ها در فهم و تلقی از مقوله تاریخ چیست؟

نویسنده صرفاً بر اساس این اعتقاد مشهور و رایج که مطهری اندیشمندی نوصدرایی است و کتاب نیز صرفاً به گزارشی از اندیشه‌های ابن خلدون و مطهری درباره مقوله تاریخ پرداخته است، به خود اجازه داده‌اند تا این عنوان غیرمنطبق با مضمون کتاب را بر اثرش بنهند: «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی: روش استنباط عقلانیت تاریخی و تحول علوم انسانی بر اساس مقایسه و نقد سنت ابن خلدونی با بسط حکمت نوصدرایی».

نکته دیگری که آشکارا به چشم می‌خورد تبعیت از ادبیات رسمی، نخ‌نما و رایج ایدئولوژیک حاکم بر جامعه ما و کاربرد پیوسته تعابیر «استاد مطهری» و «استاد شهید مطهری» در سراسر یک متن به ظاهر علمی و آکادمیک است. این نوع ادبیات علاوه بر وصف غیرعلمی و غیراصیل بودن آن، سبب می‌گردد تا صاحب نظر و اندیشمند قابل احترامی چون مطهری تا سرحد یک چهره ایدئولوژیک و رسمی تنزل یافته، سبب فاصله‌گیری جامعه علمی، به خصوص نسل جوان از وی گردد.

آنچه به لحاظ صوری در کتاب کاملاً آشکار است تلاش به منظور نوعی «کتاب‌سازی» است. کتاب که بر اساس عنوان آن قرار است با بررسی مقوله تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی به عقلانیت جدیدی به منظور نیل به تحول در علوم انسانی جدید بپردازد، بیش از دو سوم آن گزارشی از دیدگاه‌های ابن خلدون (بر اساس ترجمه کتاب «مقدمه ابن خلدون» ترجمه محمدپروین گنابادی) و مرتضی مطهری (بر اساس مجموعه آثار منتشرشده وی) در خصوص مقوله تاریخ است، دیدگاه‌هایی که همگان کم‌وبیش با موضوعات آنها آشنایی دارند و کتاب حاوی بصیرت‌های تازه‌ای در این خصوص نیست.

به هر تقدیر، گزارش از اندیشه‌های تاریخی ابن خلدون و مطهری بیش از اندازه طولانی است و نویسنده در کل اثرش کم‌تر به هدف اصلی خود یعنی طرح «فلسفه تاریخ الهی» به منظور فراهم‌ساختن عقلانیتی اسلامی برای ایجاد تحول در علوم انسانی جدید پرداخته است. فرازهایی در کتاب دکتر نجفی وجود دارند که گمانه اراده معطوف به «کتاب‌سازی» را تقویت می‌کنند. فرضاً فرازی با عنوان «علم منطق، گزاره‌ها و روش استدلال یقینی»[۱]، که بحثی عمومی در خصوص منطق ارسطویی است در کل ساختار کتاب چه جایگاه و ضرورتی دارد؟

صرف بیان یک عبارت که موارد نقض بسیاری برای این رأی ابن خلدون که عمر دولت‌ها، چهار نسل و ۱۲۰ سال است، کفایت می‌کرد و ضرورت نداشت تا فرازی از کتاب با عنوان «عمر دولت‌ها، چهار نسل و ۱۲۰ سال است» به ارائه مصادیق تاریخی متعدد و جدولی از طول دوران حکومت مادها تا حکومت پهلوی برای ارائه نقض نظریه ابن خلدون ارائه گردد.[۲] یا باز هم صرفاً به منظور نشان دادن آن که نظریه ابن خلدون در خصوص فرسودگی دولت‌ها به جهت تجزیه آنها با موارد نقض تاریخی روبروست، اختصاص فرازی از کتاب با عنوان «از آثار فرسودگی دولت، تجزیه آن است» چندان ضرورت نداشت.[۳] علاوه بر نقل قول‌های طولانی‌ایی که در متن کتاب وجود دارند،[۴] وجود پانوشت‌های طولانی و مکرر چند صفحه‌ای، به خصوص در فصل سوم، که شرح و تبیین دیدگاه‌های تاریخی مطهری را برعهده گرفته است،[۵] نشانه دیگری از اراده معطوف به کتاب‌سازی نویسنده است.

نکته اساسی دیگر، که به هیچ وجه قابل بخشش نیست، آن است که در کتاب «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی»، درست مثل بسیاری از رساله‌های دانشجویان تازه‌کار و غیرمتعهد، که قصد لاپوشی غیراصیل بودن پژوهش خود را دارند، در بسیاری از نقل قول‌ها علائم نقل قول مستقیم وجود ندارد و مرز میان نقل قول‌های مستقیم و غیر مستقیم و مرز میان مطالب نقل شده و عبارات خود نگارنده وجود ندارند. همین امر به شدت از اعتبار علمی یک اثر کاسته، نگارنده را با خطر شائبه بی‌اخلاقی و عدم امانت‌داری در حوزه فعالیت علمی و آکادمیک مواجه می‌سازد، امری که در جامعه ما، به دلیل شدت رواج آن از قبح قبیحش کاسته شده است.

اما خواننده کتاب «روش استنباط عقلانیت تاریخی و تحول علوم انسانی بر اساس مقایسه و نقد سنت ابن خلدونی با بسط حکمت نوصدرایی» که به امید خواندن مطالبی در خصوص «عقلانیت تاریخی مبتنی بر اسلام» و فهم نتایج و لوازم این عقلانیت در حوزه علوم انسانی و در راستای تحول در علوم انسانی جدید رنج مطالعه بیش از دو سوم کتاب را برای رسیدن به اصل مطلب، که فصل چهارم کتاب متکفل آن گردیده است، هموار کرده است، ناگهان خود را با امر عجیبی مواجه می‌بیند.

عنوان فصل چهارم به خوبی حکایت‌گر حاق مطلب و قلب اصلی کتاب است: «استنتاج، تحلیل و مقایسه دیدگاه‌های مرتبط با فلسفه تاریخ ابن خلدون و فارابی و استاد مطهری (بر اساس شریعت، فلسفه و تاریخ». اما خواننده که مقدماتی طولانی را سپری کرده است و انتظار دارد تا در این فصل با اصل مدعای نویسنده مواجه شود، علاوه بر آن که در آن مجدداً توضیحاتی در خصوص ابن خلدون می‌یابد،[۶] ناگهان خود را مواجه با مطالبی تکه‌ تکه و شماره‌بندی شده می‌یابد.[۷]

مطالب این فصل گویی تکه‌یادداشت‌هایی پراکنده است که قرار بوده است توسط نویسنده برای نوشته شدن یک فصل سامان و انتظام یابد، لیکن چنین ساماندهی و انتظام‌بخشی‌ای صورت نگرفته است. این یادداشت‌های پراکنده هیچ بصیرت معینی را در خصوص عقلانیت تاریخی مبتنی بر اسلام و نتایج و لوازم آن در خصوص تحول‌بخشی به علوم انسانی جدید در ذهن خواننده ایجاد نمی‌کند.

در کل اثر دکتر نجفی، به خصوص در فصل اصلی کتاب، یعنی فصل چهارم، هیچ چشم‌اندازی به منزله شیرازه مباحث گوناگون وجود ندارد. همین فقدان چشم‌انداز و بصیرتی بنیادین در کل اثر خود را در تفکر پاره پاره‌ای که خود را با شماره‌گذاری‌ها نشان می‌دهد، نمایان می‌سازد. یافتن پرسشی حقیقی، یافتن مسأله‌ای محوری، و طرح مسأله‌ای درست و طرح درست مسأله، همه و همه خود نشانه‌ای از عقلانیت بل عین عقلانیت است. اما این‌ها اموری است که در یادداشت‌های پراکنده دکتر نجفی در کل اثرشان از جمله در فصل چهارم آن دیده نمی‌شود.

نقد نظری

نویسنده کتاب اثر خود را چنین معرفی می‌کنند: «نوشتار حاضر، پژوهشی برای بحث در ماهیت فلسفه تاریخ در حوزه تمدن اسلامی است».[۸] نویسنده کتاب امیدوارند تا با طرح «فلسفه الهی تاریخ» زمینه‌های ایجاد تمایز میان فهم ما از تاریخ و از فلسفه تاریخ در غرب را فراهم آورند.[۹] این هدف به کمک و با اتکا به چه چیز صورت می گیرد؟ به کمک و با اتکا به شریعت اسلامی. چرا که «شریعت اسلامی و در هسته مرکزی آن قرآن… در ایجاد تمدن اسلامی مهم‌ترین عامل می‌باشد».[۱۰]

اما نویسنده اثر به‌هیچ‌وجه توجه ندارند که علم جدید و تمدن و فرهنگ جدید نیازمند مبانی متافیزیکی و انتولوژیک خاصی است. اما ایشان برای ما روشن نمی‌نمایند با چه تفسیر تازه‌ای از «شریعت اسلامی» ما می‌توانیم به بصیرت نوینی در درک هستی و جهان و لذا فهمی جدید از تاریخ و بنای دانش تاریخی جدیدی بر اساس دیانت و اسلام نایل آییم و علوم انسانی بالذات سکولار جدید را در جهت تأسیس جامعه‌ای دینی به کار بریم. نویسنده، مثل بسیار دیگری از شیفتگان و مدعیان تأسیس جامعه‌ای دینی در جهان کنونی، هرگز به پرسش بنیادین امکان یا عدم امکان تأسیس جامعه دینی در جهان بالذات سکولار کنونی نیندیشیده‌اند.

همچنین، در دیباچه اثر، نویسنده به طرح این پرسش می‌پردازند که آیا میان مورخین بزرگ عالَم اسلام و حکمت متعالیه ملاصدرا، می‌توان در تحولات تاریخ و در ادامه حیات آن در قرون بعدی نسبتی برقرار کرد؟[۱۱] «آیا به خصوص بعد از فراگیر شدن علوم جدید دنیای مدرن و چالشی که ایجاد نمودند، می‌توان از استعداد حکمت متعالیه و ظرفیت آن، در ایجاد نوعی«فلسفه الهی تاریخ» سخن گفت؟

از نظر این کتاب، از مجموعه آثار استاد مرتضی مطهری به دنبال کار بزرگ استادش علامه سید محمدحسین طباطبایی در مباحث «اصول فلسفه و روش رئالیسم» شاید بتوان با عنوان «فلسفه تاریخ» به عنوان «طلیعه علم جدید اسلامی» سخن گفت؛ علمی که می‌تواند به نوعی از بسط حکمت متعالیه در حوزه علوم اجتماعی و تاریخ حکایت کند».[۱۲] اما در کل اثر هیچ یک از این اهداف تعیین شده نه فقط متحقق نمی‌شود بلکه اساساً به آنها پرداخته نمی‌شود و این غایات در حد شعار باقی می‌مانند.

یعنی، همان‌گونه که در خطوط پیشین گفته شود، نه تغییر و تحول بینش تاریخی و فهم و تلقی مسلمانان از تاریخ از مورخین بزرگ اولیه اسلام گرفته تا حکمت متعالیه ملاصدرا روشن می‌شود و نه نتایج و لوازم حکمت متعالیه ملاصدرا در فهم تاریخ مشخص می‌گردد و نه برای خواننده روشن می‌گردد که تمایزات تفکر نوصدرایی و تفکر صدرایی در فهم تاریخ چیست و نه مشحص می‌شود که چگونه فهم مرتضی مطهری از تاریخ «طلیعه علم جدید اسلامی» قرار گرفته، سبب تحول در علوم انسانی غربی می‌شود؟

به همین ترتیب، نویسنده اثر مدعی هستند که «با برگشت به مباحث فلسفه تاریخ که ابن خلدون در سطحی روان‌تر مطرح کرده و بعد با استفاده از مباحث مرحوم مطهری که عمیق‌تر و پرمحتواتر است، می‌توان به جامعه‌شناسی عمق بخشید.»[۱۳] اما کتاب هرگز برای ما روشن نمی‌سازد که این عمق‌بخشی به علوم انسانی جدید به طور کلی و به جامعه‌شناسی به طور خاص اساساً به چه معناست و چگونه تحقق خواهد یافت؟

البته، نویسنده پاسخ خواهند داد که رجوع به وحی و قرآن و شریعت اسلامی ضامن عمق‌بخشی به علوم انسانی جدید خواهد بود. لیکن، علاوه بر این که ایشان اساساً درکی از سوبژکتیویسم متافیزیکی به طور کلی و سوبژکتیویسم جدید به طور خاص نداشته، و نمی‌دانند که بر اساس سوبژکتیویسم دوره جدید، آدمی اساساً نمی‌تواند به قلمرویی آن سوی آگاهی دست یابد‌ــ لذا بر اساس این سوبژکتیویسم متون مقدس چیزی جز پژواک و انعکاس آگاهی و فرهنگ بشری نخواهند بود‌ــ، شیوه این عمق‌بخشی به علوم انسانی جدید و جامعه‌شناسی به واسطه رجوع به متون وحیانی نیز به‌هیچ‌وجه در کل اثر روشن نیست.

در این کتاب، اندیشه‌های مطهری در خصوص تاریخ، به منزله ظهور عقلانیت تاریخی جدیدی تلقی شده است که می‌تواند پشتوانه تحول در علوم انسانی جدید قرار گیرد: «ارائه ساختاری منظم، منطقی و جدید برای مباحث پراکنده فلسفه تاریخ استاد شهید مطهری؛ به گونه‌ای که این ساختار و قالب جدید با محتوای موجود در آن، توانایی و ظرفیت آن را دارد که به عنوان متن درسی “فلسفه تاریخ اسلامی” درآید».[۱۴] «مسأله و سؤال اصلی در تحقیق حاضر، عبارت است از: شناخت ماهیت و مؤلفه‌های اصلی فلسفه تاریخ و علم عمران ابن خلدون از یک‌سو، ماهیت و مؤلفه‌های اصلی فلسفه تاریخ استاد مطهری از سوی دیگر، و نسبت‌سنجی ومقایسه میان این دو فلسفه تاریخ.»[۱۵]

از نظر مؤلف اثر، اندیشه‌های مطهری را می‌توان «طلیعه علم جدید اسلامی» دانست، «علمی که می‌تواند به نوعی از بسط حکمت متعالیه در حوزه علوم اجتماعی و تاریخ حکایت کند».[۱۶] اما وقتی خواننده با این پرسش مواجه می‌شود که این جایگاه ویژه مطهری برخاسته از چیست و در اندیشه‌های مرحوم مطهری چه ویژگی‌ها و شاخصه‌هایی وجود دارد که وی را تا سر حد « مبدع فلسفه الهی تاریخ» ارتقا می‌بخشد صرفاً با این پاسخ مواجه می‌شویم که وی در اندیشیدن به تاریخ از یکسو شریعت اسلامی را کنار نمی‌گذارد و از سوی دیگر می‌کوشد بر اساس تفکر فلسفی به بحث در خصوص تاریخ بپردازد.

اما آیا صرف توجه به «شریعت اسلامی و رجوع به قرآن» و نیز «توجه به اندیشه‌های فلسفی» صرفاً شاخصه‌های اندیشه مطهری بوده است؟ آیا نمی‌توان این شاخصه‌ها را در بسیار دیگری نیز یافت؟ آیا نباید خود همین دو وصف به ظهور ویژگی‌ها و شاخصه‌های خاص‌تری منتهی شود تا بتوان مطهری را در مقام بنیان‌گذار عقلانیت تاریخی جدیدی تلقی کرد؟ به گمانم اساساً ابن خلدون و مطهری از شأن و جایگاه یکسانی در تاریخ و عالم اسلام برخوردار نبوده‌اند و این که مؤلف اثر می‌کوشد تا بدون وجود هیچ‌گونه معیار اصیلی، نه فقط آن دو را هم‌سطح قرار داده بلکه شأن مطهری را بسیار بالاتر از ابن خلدون نشان دهد، امری گزافی و من عندی و برخاسته از گرایشات ایدئولوژیک ایشان بوده است.

به گمان اینجانب، این که مطهری ذیل جریان فکری ملاصدرا و حکمت متعالیه او قرار می‌گیرد‌ــ امری که به لحاظ تاریخی درست است لیکن در ساختار کتاب هیچ‌گونه بحثی در خصوص رابطه میان «حکمت متعالیه»، مطهری و «درک تاریخ» صورت نگرفته است (مگر این باور بسیار کلی که مطهری همچون ملاصدرا به وحی و فلسفه هر دو اعتقاد دارد)‌ــ تا حدود زیادی به این جهت است که «به واسطه ملاصدرای بزرگ» و نوصدرایی خوانده شدن مطهری بتوان مطهری را هم‌شأن ابن خلدون قرار داد. مؤلف در بیان رابطه ملاصدرا و مطهری تنها این ادعا را مطرح می کند که «فلسفه تاریخ مطهری… در حرکت استعلایی فلسفه حکمت متعالیه، به تاریخ و جامعه رسیده است».[۱۷]

اما برای خواننده روشن نمی‌گردد که اولاً، معنای این ادعا چیست؟ حرکت استعلایی فلسفه حکمت متعالیه به چه معناست و به چه معنا مطهری فلسفه صدرایی را «تکامل»[۱۸] بخشیده است؟ و مطهری چگونه و بر اساس کدام اصل از مبانی فلسفه ملاصدرا و حکمت متعالیه او به تاریخ و جامعه و درک خود از فلسفه تاریخ رسیده است؟ یا آن که مطهری چگونه و بر اساس کدام چشم‌انداز و کدامین مبادی حکمی و متافیزیکی تازه‌ای، حکمت متعالیه ملاصدرا را از حوزه فلسفه نظری مرسوم محض جدا کرده و راه را برای علوم جدیدی باز می‌کند تا آنجا که نویسنده کتاب از «حکمت متعالیه مطهری»[۱۹] سخن می‌گوید؟

نگارنده کتاب توجه ندارند که ابن خلدون در پایان قرن چهاردهم میلادی در صدد تأسیس و بنیان‌گذاری علم حقیقتاً بدیعی به نام «علم عمران» برمی‌آید و نگاه جدیدی به تاریخ می‌افکند و از رویکردی حکمی و فلسفی به تاریخ سخن می‌گوید و به نحوی بدیع، در معنای راستین کلمه، تاریخ را شاخه‌ای از حکمت و فلسفه قرار می‌دهد، و بصیرت‌های بسیار تازه‌ای را در خصوص تاریخ و نگرش تاریخی عرضه می‌کند‌ــ هر چند که در نهایت تلاش وی در جهت تأسیس یک علم جدید کاملاً نیز قرین مؤفقیت نبوده است‌ــ لیکن مطهری در دهه‌های پایانی قرن بیستم، بعد از ویکو، ولتر، منتسکیو، هگل، فوئرباخ، مارکس، نیچه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.