پاورپوینت کامل شاه و مشروطهخواهان؛ تندروی نافرجام یا اعتدال ناممکن؟ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شاه و مشروطهخواهان؛ تندروی نافرجام یا اعتدال ناممکن؟ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاه و مشروطهخواهان؛ تندروی نافرجام یا اعتدال ناممکن؟ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شاه و مشروطهخواهان؛ تندروی نافرجام یا اعتدال ناممکن؟ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
وقایع اولین دوره مشروطه در ایران، یعنی حد فاصل ۱۴ مرداد ۱۲۸۵، امضای مشروطیت و مجلس شورا تا دوم تیر ۱۲۸۷، کودتای خونبار محمدعلی شاه علیه نظام مشروطه و برانداختن پارلمان توسط آتش لیاخوف روس از منظر پدیدار شدن عمیقترین و در عین حال ستیزهجویانهترین گفتوگوها پیرامون مفاهیم بنیادین همچون معنای سیاسی مشروطه و تاثیرات حد و حصر آن در جابجایی و پراکنده کردن قدرت، آزادی هم در معنای جمهوریت و هم لیبرالیسم و چگونگی تطبیق دادن قوانین سیاسی جدید با شرع اسلام شکل گرفت که به شکلدهی چندین گفتمان مرجع که با یکدیگر در حال تخاصم بودند منجر شد و در عین حال به ظهور صدها انجمن سیاسی، نشریه و گروه خرد و کلان کمک کرد که حول آن گفتمانهای مرجع خود را تعریف میکردند و در آنتاگونیسم شدید برآمدن از یک انقلاب که قدرت را تا حد زیادی از مطلقه بودن انداخته بود در تکاپوی حیرتانگیزی برای دست یافتن به بهترین سهم ـ و نه الزاما بالاترین سهم ـ در منازعات عمیق فکری و سیاسی بودند.
آشتی محمدعلی شاه و آزادیخواهان ناممکن بود
وقایع اولین دوره مشروطه در ایران، یعنی حد فاصل ۱۴ مرداد ۱۲۸۵، امضای مشروطیت و مجلس شورا تا دوم تیر ۱۲۸۷، کودتای خونبار محمدعلی شاه علیه نظام مشروطه و برانداختن پارلمان توسط آتش لیاخوف روس از منظر پدیدار شدن عمیقترین و در عین حال ستیزهجویانهترین گفتوگوها پیرامون مفاهیم بنیادین همچون معنای سیاسی مشروطه و تاثیرات حد و حصر آن در جابجایی و پراکنده کردن قدرت، آزادی هم در معنای جمهوریت و هم لیبرالیسم و چگونگی تطبیق دادن قوانین سیاسی جدید با شرع اسلام شکل گرفت که به شکلدهی چندین گفتمان مرجع که با یکدیگر در حال تخاصم بودند منجر شد و در عین حال به ظهور صدها انجمن سیاسی، نشریه و گروه خرد و کلان کمک کرد که حول آن گفتمانهای مرجع خود را تعریف میکردند و در آنتاگونیسم شدید برآمدن از یک انقلاب که قدرت را تا حد زیادی از مطلقه بودن انداخته بود در تکاپوی حیرتانگیزی برای دست یافتن به بهترین سهم ـ و نه الزاما بالاترین سهم ـ در منازعات عمیق فکری و سیاسی بودند. گرچه در چند ماه نخست عمده تلاشها بر این بود تا با گفتوگوهای مکتوب و تئوریک طرف ضد استبداد با پرداخت کمترین هزینه بیشترین یارگیری اجتماعی را به نفع خود انجام دهند تا حریف را با شیوههای نسبتا مسالمتآمیز از راه به در کنند، اما خیلی زود روشن شد میزان اختلاف نظرها بسیار بسیار عمیقتر و غیرقابل مذاکرهتر از آن است که بشود قدرت را با سیاستهایی به جز سیاستهای خشن و در عین حال صریح و بیپرده از آن خود کرد. به بیان بهتر از آنجا که عمده گروههای سیاسی مرجع حاضر در دوره اول مشروطه سهمی قابل دفاع در قدرت داشتند تصور اینکه «حفظ قدرت موجود» بدون استفاده از قدرت قهریه ممکن باشد به تصوری محال بدل شده بود و این محالاندیشی راه را برای اتخاذ سیاستهای رادیکال گشوده بود.
تصویب قانون اساسی در تاریخ هشتم دی ۱۲۸۵ و ۴ روز بعد مرگ مظفرالدین شاه در تاریخ ۱۲ دی ۱۲۸۵ دو جریان قدر قدرت را در مقابل مشروطهخواهان قرار داد، نخست نهاد سلطنت که توسط محمدعلی شاه اداره میشد، شاهی که هیچ علاقهای نداشت شبیه به پدر خود باشد و بیش از آن رویای باز پسگیری جاه و جلال دستگاه سلطنت پدربزرگ خود، ناصرالدین شاه، را در سر داشت و دوم مشروعهخواهان به رهبری شیخ فضلالله نوری که هم به دلایل عمده سیاسی و هم به دلایل عمده ایدئولوژیک، مشروطه را زهرآلود و کشنده میپنداشتند. در عین حال مشروطهخواهان نیز دستکم به دو گروه تقسیم میشدند: دستهای از آنهایی که مشروطه را بیکم و کاست و با سویههای آزادیخواهی غربی طلب میکردند و تاکید بسیاری بر محدود کردن هر چه بیشتر شاه داشتند و دوم گروهی که به مشروطه ـ مشروعه تاکید داشتند و میکوشیدند خود را به طور تمام عیار در مقابل شاه قرار ندهند.
نوعی از تاریخنگاری که همذاتپنداری قابل تحسینی با آرمانهای مشروطه نیز دارد و در عین حال میکوشد از دل وارسی تحولات تاریخی ۸۷-۱۲۸۵ و بحران سیاسی برآمده از آن نسخهای برای سیاستورزی کنونی ارائه دهد، کوشش کرده است تا اولا تقصیر خشن شدن فضای سیاسی را به گردن مشروطهخواهان بیندازند و اینطور وانمود کنند که مستبد شدن محمدعلی شاه و دشمن شدن وی با مشروطه نتیجه عملکرد تند مشروطهخواهان و نشریات آزادیخواه بوده است و شاه مذکور عنادی ذاتی و جدی با سیاستهای مشروطه نداشته است و عدم حمایت از «اعتدالگرایی» و با تعابیر دیگر، «عدم درایت سیاسی» منجر به کودتای ۱۲۸۷ شده است. دوم اینکه اینگونه جلوه میدهند که منازعات سیاسی پسامشروطه، منازعاتی لاینحل نبودهاند و شیوههای سیاسی بسیار آرامتری برای حل و فصل آن وجود داشته است اما مشروطهخواهان به دلیل عدم آشنایی با سیاستورزی «اعتدالی» به این راهحلهای «اعتدالی» بیاعتنا بودهاند.
این یادداشت میکوشد ضمن بررسی وقایع دو سال مذکور و علنی کردن منازعات جدی سیاسی و فکری نشان دهد سطح درگیریهای سیاسی پس از انقلاب به اندازهای بالا بود که اساسا با سیاستهای اصلاحطلبانه و اعتدالی قابل حل و فصل نبود و همزمان تاکید کند که دریچه خشونت و بیاعتنایی به سیاستورزی در فضای مسالمتآمیز از سوی نیروهای مستبد و ضد مشروطه گشوده شد و نهایتا مشروطهخواهان را به مقابله تمام عیار با محمدعلی شاه و تلاش برای کشتن او سوق داد.
یکی از ایرادات گروهی از تاریخنگاران تحلیلگرا به رفتار سیاسی مشروطهخواهان در دوره ۲۲ ماهه مشروطه نخست معطوف به برخورد تند آنها با شاه است و در این باره دو گونه استدلال میکنند، دستهای میپندارند آنچه موجبات بدل شدن محمدعلی شاه به نیرویی شریر علیه مشروطه شد رادیکال بودن آزادیخواهان آن دوره بوده است اما دسته دوم میپندارند شاید شاه وقت واقعا یک مشروطهخواه نبود اما قابل مذاکره بود و مشروطهخواهان با در پیش گرفتن سیاستهای تند و تیز فرصت طلایی مذاکره با وی برای متقاعد کردن او به پشتیبانی از اصول والای مشروطهخواهی را از دست دادهاند.
پس از مرگ مظفرالدین شاه، فقط ۱۶ نیاز بود تا محمدعلی شاه عناد علنی خود با نظام سیاسی مشروطه و نمایندگان برآمده از آن را اعلام کند.(۱) ۲۸ دی ۱۲۸۵، تاجگذاری شاه جدید انجام شد، با این حال هیچگونه اطلاعیه رسمی از سوی دربار وی به مجلس ارسال نشد و در یک دهنکجی تمام عیار هیچ کدام از نمایندگان مجلس به مراسم تاجگذاری دعوت نشدند.(۲)
یرواند آبراهامیان با دقت این تصمیم شاه را در راستای «تحقیر» نمایندگان توصیف میکند.(۳) از دیگر اقدامات سیاسی محمدعلی شاه برای مقابله با قدرت مشروطه میتوان به تشویق وزرای دولت به بیاعتنایی به مجلس، همچنین دستور به حاکمان در ایالات برای نادیده انگاشتن تصمیمات انجمنهای ایالتی و در راس همه انتصاب امینالسلطان، به نخستوزیری نام برد.(۴) امینالسلطان خود رجلی خودکامه بود که میپنداشت مسیر توسعه کشور نه از مشروطهخواهی که از جاده استبداد عبور میکند. امینالسلطان یا اتابک اعظم پیش به ایران برای جانشینی مشیرالدوله ـ نخستوزیر مستعفی ـ مراجعه کند، ۳ سال و نیم در تبعید به سر برده بود. از جمله تحرکات خونینی که شاه برای تضعیف جبهه مشروطهخواهان انجام داده بود میتوان به دسیسه چینیهای رحیمخان و پسرش برای ایجاد تشویش و اضطراب در تبریز و مهیاسازی زمینه قتل مشروطهخواهان سرشناس تبریز اشاره کرد. ادوارد براون میپندارد آن توطئه بدون تردید با تحریک شاه مشغول ساخته و پرداخته نشده بود.(۵)
خودداریهای اساسی شاه از پذیرش بنیادیترین اصول قانون اساسی اساسا پیش از خونین شدن فضای سیاسی و انجام ترورها و تند شدن لحن مطبوعات آزادیخواه کلید خورده بود. شاه علنا از امضای متمم قانون اساسی خودداری کرد و ۴ تن از سرشناسترین سران مشروطه، ملکالمتکلمین، میرزا جهانگیرخان (صوراسرافیل)، محمدرضا مساوات شیرازی و جمالالدین را «بابیهای ملحد» نامید و در تاکید بیشتر برای نفرت بیباکانه خود از جمهوریت همچنین آنها را «خرابکاران جمهوریخواه» لقب داد.
در چنین اوضاعی نیروهای اجتماعی تحولخواه با ابتکاراتی شاه را متوجه قدرت شگرف خود کرده بودند، برای نمونه پس از کشف توطئه رحیمخان، در حالی که تهران به مناسبت شب تولد شاه آذینبندی و چراغانی شده بود، مردم به خیابان ریخته، تزئینات را پایین کشیده و اجازه ندادند که زینتبندی خیابان تجدید شود مگر به یک شرط: تسلیم رحیمخان به وزارت دادگستری و محاکمه مشارالیه به اتهام «توطئه».(۶)
همزمان رویکرد شاه مبنی بر نپذیرفتن «مشروطه» و تلاش برای توتالیتر کردن قدرت خود از طریق سیاسی و نظامی با اعتراضات جدی اجتماعی مواجه شد. محمدعلی شاه خواستار آن بود که رئیس دولت همه وزرا از جمله وزیر جنگ را تعیین کند و شخصا ده هزار نیروی مسلح در اختیار داشته باشد.(۷)
شورشها علیه مشروطه و اصل دوم و هشتم متمم قانون اساسی(۸) کشمکشهای حقوقی را تبدیل به منازعات جدی خیابانی کرد و در حقیقت راهکاری به جز یارگیری برای تبدیل دعوا بر سر اصول بنیادین مشروطه به جدال تمام عیار را پیش پای روشنفکران و نیروهای سیاسی و اجتماعی مشروطهخواه باقی نگذاشته بود.
حامیان سلطنت مطلقه به رهبری شیخ فضلالله نوری آغازگر بازی خیابانی شدند. ۲۹ خرداد ۱۲۸۶، روز انتشار متن مصوب اصل دوم متمم قانون اساسی در «روزنامه مجلس» طرفداران(۹) شیخ فضلالله چادر بزرگی به مسجد جمعه آوردند تا در سوگ تصویب این اصل، برای یک «دهه» روضه بخوانند.(۱۰) اقدامی که برای بسیج اجتماعی به منظور شورش علیه مجلس نخست انجام میشد.
اگر عدهای میپندارند مشکلات جدی بر سر اصول مشروطه همچون «مساوات همگان» را میشد با مذاکره و رایزنی حل و فصل کرد بیتردید نوعی خوشبینی همراه با آرزومندی خیالی بر تحلیل آنها سایه افکنده است. شیخ فضلالله به شدت قائل به سرکوب مشروطهخواهان بود و در نامههایش به مشیرالدوله پی در پی شاه را به تشدید قوه قهریه علیه مشروطهخواهان تشویق میکرد(۱۱) و میل عجیبی داشت تا هر طور است به محمدعلی شاه بفهماند که در برخورداری از انگیزه برای سرکوب مشروطهخواهان او حتی از خود شاه نیز چند گام جلوتر است: «صریحا عرض میکنم که به شاه عرض نمایید که اگر فیالجمله سستی اظهار شود، در این موقع به اسوء حال گرفتار خواهید شد. این مردم که شاه را میخواهند، محض این است که علم اسلام دست ایشان است و اگر علم را از دست بدهند، مملکت به صد درجه زیاد اغتشاش میشود.»(۱۲)
شیخ در تهییج محمدعلی شاه برای ثابت قدم ماندن در مبارزه با مشروطهخواهان اضافه میکند که هر گونه «ضعف» نشان دادن به ضرر خواهد شد: «بحمدالله اعلیحضرت مویدند در تقویت اسلام اگر آنی بخواهند سستی نمایند، اول درجه ضعف است و آنی چه را بنده تعیین دارم و یقین خودم را به عرض میرسانم این است که غلبه با شماست، هیچ از این بادها نلرزید و اگر فیالجمله لغزشی بشود، دیگر اصلاح نمیشود … اقلا تجربه را از دست ندهند … آدم از حال گذشته خیلی کارها میتواند بکند. مختارید، مختارید!»(۱۳)
محمدعلی شاه برای سرکوب مشروطه آرام و قرار نداشت. ۶ ماه پیش از «کودتای بزرگ» وی کودتایی نافرجام را امتحان کرده بود. ۲۳ آذر ۱۲۸۶، عدهای از نیروهای حامی شاه و ضد مشروطه با تجمع در میدان «توپخانه» تهران، روانه مجلس شدند، اما با مقاومتی جدی روبهرو شدند. پس از آن لوطیان مزدور مجددا به توپخانه بازگشتند و این بار با حمله به کوچهها و خیابانها به غارت خانهها و دکانها و خلع سلاح مردم مشروطهخواه دست زدند.(۱۴) همان روز انجمن قدرتمند «تبریز» با ارسال تلگرامی به مجلس، محمدعلی شاه و انجمنهای سایر ولایات اعلام کرد از آنجا که شاه سوگند خود را در وفاداری به مشروطه شکسته است، آن انجمن وی را از سلطنت «خلع» میکند.(۱۵) بلافاصله تلگرافهایی از دیگر انجمنهای کشور به تهران سرازیر شد و باعث عقبنشینی محمدعلی شاه در غائله توپخانه شد.
محمدعلی شاه که بار دیگر دسیسهاش برای به زیر کشیدن مشروطه و بازگرداندن ساختار حکمرانی ایران به سلطنت مطلقه به شکست ختم شده بود بار دیگر دست روی قرآن نهاد که وی به اصول مشروطیت وفادار است. نامه او در «لیله هفده ذیقعده ۱۳۲۵» در خصوص وقایع میدان توپخانه از سوی احمد کسروی نموداری از «فریبکاری، درویی و پیمانشکنی» توصیف شده است: «چون به واسطه انقلابی که این چند روزه در تهران و سایر ولایات واقع شده برای ملت سوءظن حاصل شد که خدای ناخواسته ما در مقام نقض و مخالفت از قانون اساسی هستیم، به این کلامالله مجید قسم یاد میکنیم که اساس مشروطیت و قوانین اساسی را کلیت در کمال مواظبت حمایت و رعایت کرده و اجرای آن را به هیچ وجه غفلت نکنیم و هر کس برخلاف مشروطیت رفتار کرده مجازات بدهیم.»(۱۶)
وقایع توپخانه مشروطهخواهان را بیاندازه نسبت به شرارت محمدعلی شاه در مواجه با مشروطه و غیرقابل اعتماد بودن وی مطمئن کرده بود. ۳۳ روز قبل از کودتای نافرجام توپخانه وی در مقابل انظار عامه از مجلس شورای ملی دیدن کرده و باز برای «وفاداری» به مشروطیت «سوگند» یاد کرده بود.(۱۷)
کمااینکه پس از ناکامی در توپخانه، ترور مشروطهخواهان و ایجاد فضای دهشت و ترور در دستور کار شاه و حامیانش قرار گرفته بود. شب ۲۶ ذیقعده به بهاءالواعظین حمله میکنند و قداره زخم سختی به او میزنند(۱۸) چند روز بعد در شب سوم ذیحجه ۱۳۲۵ جماعتی به خانه فریدون فارسی (زرتشتی) میریزند. او را میکشند و زنش را زخمی میکنند که «چرا پول و تفنگ به مجلس دادهای؟» خانه مشیرالدوله هم مورد هجوم قرار میگیرد.(۱۹)
استبداد شاه به اوج رسیده بود و آنتاگونیسم میان نیروهای مشروطهخواه و دستگاه حکومت همچنین عمیقترین درههای ایران بود. گروهی از تحلیلگران تاریخی پیرامون این نزاع عمیق و تمایل هولناک شاه به براندازی تمام عیار مشروطه دست به شوخی زدهاند و کوشیدهاند آن را ستیزی قابل حل توصیف کنند.
استنادهای گزیدهای به پارهای از نقل قولهای مورخان آن دوره که خود از مشروطهخواهان بودهاند و منتقد لحن تند مطبوعات آزادیخواه، عموما یکی از اصلیترین و در عین حال تنهاترین دلایل تحلیلگران است که میکوشند بگویند سطح دعوا در سال۱۲۸۶ و به ویژه ۱۲۸۷ قابل کنترل بوده و ثانیا این مشروطهخواهان بودهاند که با تندروی یک شاه میانهرو که قابلیت تبدیل شدن به شاه مشروطه را داشته به سمت یک شاه عصیانزده و خارج از کنترل سوق داده است. در حقیقت این دست از تحلیلگران سطح استنادات خود را به اختلاف نظرهای جدی گروههای میانه و رادیکال مشروطهخواه تقلیل میدهند و میکوشند تا از دل درد دلهای سیاسی عموما رمانتیک و احساسی یک گروه علیه گروه دیگر استدلالی سیاسی برای توضیح مسائل جستجو کنند. یکی از مستندات این گروه از تحلیلگران خاطرات احتشامالسلطنه است که در آن انتقادات جدی به مشروطهخواهان رادیکال وارد میکند. میزان احساس نامطبوع او که مدتی ریاست مجلس اول را برعهده داشت نسبت به همقطارانی که به تصور او تندرو بودهاند به اندازهای شدید است که باعث میشود اساسا به توپ بستن مجلس و ریختن خون مشروطهخواهان و نمایندگان مجلس اول را مبارک بشمارد: «عقیده من این است که محمدعلی شاه در آن حرکتی که کرد (به توپ بستن مجلس) فیالواقع، خدمتی به مشروطیت و بقاء آن نموده (عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد). زیرا، همانطور که قبلا ذکر شد، کار مجلس و فساد و سیاهکاریهای جمع سرشناس وکلا و تندرویهای بیمورد و موقع جمعی دیگر از ایشان و اعمال بیرویه و ناسالم انجمنها و مندرجات جراید به جایی رسیده بود که اگر محمدعلی شاه مرتکب آن خطای توام با خریت نشده بود، دیری نمیگذشت که طبقات مختلف مردم و بازاریان و کسبه و پیشهوران بر ضد مجلس قیام میکردند و آن بساط را بر میچیدند و اگر چنین اتفاق میافتاد، بیگمان تا یک قرن دیگر هم هیچ کس و هیچ قدرتی جرات نمیکرد نام رژیم مشروطه را در ایران بر زبان بیاورد.»(۲۰)
واضح است که در یک تحلیل بیطرفانه، لازم است تا تاریخنگار وجوه احساسی مستندات را از آن سلب کند و بعد ماجرا را توضیح دهد. حرف اساسی و بنیادین احتشامالسلطنه این نیست که شاه قابل مذاکره بوده است، او به شدت به این موضوع که محمدعلی شده «ذاتا مستبد» بوده تاکید میکند، کلام و بحث اصلیاش این است که لحن تند مشروطهخواهان صرفا بهانه دست وی میداد تا ارابه استبداد را با قدرت بیشتری به جلو براند: «محمدعلی شاه که ذاتا مستبد و عاشق حکومت فردی بود و برای اعاده نظام سابق، از هیچ تلاش و کوشش خودداری نمیکرد و برای سرکوبی مجلس و مشروطهخواهان دنبال بهانه میگشت، ولی به عقیده من با شرایطی که وکلای تندرو و انجمنهایی که با هزار غرض تشکیل شده و وضعی که جراید هرزه و هتاک پیش آورده بود، هر پادشاه ترقیخواه و عاشق آزادی و حکومت مشروطهای را هم که به جای محمدعلی شاه بود متنفر و عاصی و وادار به دشمنی و جنگ با آن مجلس و آن نوع مشروطهخواهی مینمود، چه رسد به پادشاهی نظیر محمدعلی شاه که از سراپای وجودش بهانه برای تعطیلی مجلس و باز گرفتن آنچه خود و پدرش به زور از دست داده بودند، هویدا بود.»(۲۱)
عموما آن نوع از تحلیل تاریخی به سوی برداشتهای گزیدهای از مستندات و خاطرات و نقل قولها میکوشد تلویحا پند و عبرتی نیز برای سیاستمداران و سیاستورزی در زمانه خود نیز عرضه کند. از آنجا که در زمانه سیاسی امروز ایران دستهای از روشنفکران و پژوهشگران مسبب وضعیت رکود کنونی سیاست در کشور و فضای نه چندان پر رونق کنشگری و تحولخواهی را «تندروی» دستهای دیگر از روشنفکران و گروههای متعدد اجتماعی و سیاسی میدانند و از آنجا که از سرزنش بیپرده و صریح این کنشگری به دلایل گوناگون پروا دارند، شوربختانه میکوشند گفتمان خود را در ردای بحث تاریخ مطرح کنند تا هم حرف خود را بیان کرده باشند و هم کسی را از خود نرنجانند و موجبات حمله گروههای تحولخواهتر را فراهم نکنند. این نوع تفکر نتیجهاش نهایتا این میشود تا تحلیل سیاسی از سالهای نخست مشروطهخواهی منتج به این شود که عامل شکست مشروطه اول، نه جنون بیحد و حصر شاه برای برانداختن بساط مشروطه و قانون و «استبداد ذاتی» او، بلکه تندروی مطبوعات آن دوره بوده است.
به طرز حیرتآوری برای آن که تقصیرها گردن مشروطهخواهان انداخته شود حتی گروهی از تاریخنگاران مذکور همه تلاش خود را کردهاند تا با ردیف کردن برخی ویژگیهای محمدعلی شاه و عدم اشاره به وجوه استبدادی جدی او پرترهای قابل دفاع از وی ترسیم کنند: «محمدعلی شاه در مقایسه با پنج سلطان سلف و یک پادشاه خلف خود نه «بیناموس و بیشرف» بود و نه «بیدین و عصمت» و نه همتای «یزید بن معاویه». او در روز عاشورا قمه و قداره به سر میزد و خون سرش را به روی صورتاش میمالید، غالبا نماز شب میخواند و به استخاره اعتقاد داشت. در نوزده سالگی دختری غیرقاجار به زنی گرفت و از او صاحب پسری به نام حسنعلی شد. یک سال بعد به دستور پدر بزرگ با جهان خانم (ملکه جهان) دختر عمویش ازدواج کرد و تا پایان عمر با تنها همسرش زیست، محمدعلی میرزا سه هفته پیش از مرگ مظفرالدین شاه به تهران آمد و امضای خود را پای قانون اساسی نوشت و حدود ۹ ماه بعد نیز متمم قانون اساسی را تایید و امضا نمود. محمدعلی شاه زبان فرانسه و روسی میدانست. برخلاف پدربزرگش و پدر و فرزندش که مجموعا ۹ بار به اروپا رفتند به آن دیار سفر نکرد. به عکس پسرش احمدشاه که با فروش جواهرات سلطنتی مبلغ بیست میلیون فرانک اندوخته در فرانسه داشت، مالی به خارج نفرستاد و به هنگام خروج از ایران حدود یک میلیون بدهی بانکی داشت. محمدعلی شاه به موسیقی علاقهمند بود و به آواز ابوالحسنخان اقبال آذر و تصنیفهای مشترک او با درویشخان و عارف گوش میداد، هر چند که میدانست در زمره مشروطهخواهان است. در جشن عروسی خود، در یک سنتشکنی، از پانزده زن فرنگی دعوت به عمل آورد و برای پذیرایی از آنان از میز و صندلی استفاده شد. محمدعلی شاه، برخلاف شاهان قبلی دودمان قاجار، دشمنان و رقبای تاج و تخت خویش را تبعید و زندانی نکرد و کسی از آنان را نکشت. در حالی که ظلالسلطان و جلالالدوله و سالارالدوله و جز آنها در فکر سرنگونیاش بودند و از جمله عبدالله بهبهانی آمادگی داشت تا با دریافت یکصد و پنجاه هزار تومان از ظلالسلطان او را به تخت سلطنت بنشاند.»(۲۲)
چنین مشاجراتی به نظر مخلوطی از استدلالات بیربط به مساله استبداد سلطانی و استدلات مخدوش است. برای نمونه آیا مسائلی همچون «قمه زدن به سر» و یا دعوت از «پانزده زن فرنگی به جشن عروسی و پذیرایی از آنها با میز و صندلی» و علاقه وی به موسیقی و هنر ویژگیهایی هستند که خصلتهای سراسر استبدادی یک شاه را زیر سؤال میبرند؟ که اگر چنین باشد ناصرالدین شاه به عنوان یک شاه آوانگارد و کمنظیر در مقوله توجه به هنر باید به شدت در مقوله حکومتداری مورد ستایش قرار گیرد؟
استدلالاتی همچون عدم خشونت وی علیه رقبای سیاسیاش به طور قاطع قابل تکذیب است. نگاه شاه به مخالفان خود به شدت خصمانه بود و آنچه تا پیش از کودتای تیر ۱۲۸۷ مانع از تبدیل آن به خونریزی علنی میشد، قدرت سیاسی مخالفان بود که توازن قوا را به شکلی برقرار کرده بود که شاه یارای برخورد خونبار با مخالفان خود را نداشته باشد. هر چند وی از بیان تمایلات خشن خود ابایی نداشت. برای نمونه در مورد آیتالله بهبهانی وی را «سردسته مفسدین فیالارض» توصیف کرده بود.(۲۳)
مستمری کلانی که او پس از پیروزی مشروطهخواهان برای خروج از مملکت درخواست کرده بود (پانزده هزار لیره استرلینگ) از قضا نه تنها موید روحیه سادهزیستی وی نیست بلکه بازتابنده علاقه وی به ثروت و تنآسایی شاهانه بود آن هم در شرایطی که کشور در رکود اقتصادی بزرگی به سر میبرد و دولتمردان برای دریافت وامی ۴۰۰ هزار لیرهای برای نجات کشور از سقوط اقتصادی عمیقا در تکاپو بودند. اشاره به علاقه محمدعلی شاه به «استخاره» نیز به عنوان یکی از ویژگیهای ظاهرا مثبت وی نیز تراژیک و در عین حال طنزآلود است چرا که نحوه استفاده وی از استخاره خود اتفاقا میتواند به ما در تجسم محمدعلی شاه به مثابه سلطانی در بالاترین سطوح خودکامگی و همزمان جنون باورنکردنی و نوعی شوم از مالیخولیا کمک کنند. او وقتی نقشه تجمیع کودتا را مهیا میکرد در آخرین دقایق تصمیم به استخاره میگیرد(۲۴) که «آیا مصلحت است من امشب توپ به مجلس بفرستم و فردا با قوه جبریه مردم را اسکات نمایم؟» میرزا ابوطالب زنجانی، روحانی ضد مشروطه در پاسخ استخاره و تفسیر جواب نوشت: «این کار باید اقدام بشود، غلبه قطعی است اگرچه در اول زحمت داشته باشد.»(۲۵)
این قسم جنونها، در کنار قساوت بیحد و حصری که وی در کشتار رهبران مشروطهخواه پس از کودتا به راه انداخت همه موید این است که نیروهای سیاسی و فکری مشروطهخواه به درستی دریافته بودند که حد دعوای سیاسی میان شاه و آنان به درجهای بالا است و عناد شاه با مبانی مشروطه و قانونگرایی چنان هولآور است که جز با دعوایی بزرگ قابل حل و فصل نیست و آنها نیز در پی تقویت نیروهای میلیشیا (نیروی داوطلبان ملی) برای تقویت قوای نظامی حامی مشروطه برای مواجهه با نبرد نهایی برآمدند.
تقریبا از اواسط دی ۱۲۸۶ برای بسیاری از نیروهای سیاسی جدی مشروطهخواه مبرهن شده بود که مشروطه با حضور محمدعلی شاه به پیش نخواهد رفت. شاه به شدت به تعهدات خود بدعهد بود، چندین بار به شورش و شبه کودتا علیه مشروطه دست زده بود، دعوای فکری بسیار جدی با اصول مشروطه داشت و آن را به لحاظ تضاد شدید با قدرت بیکران سلطانی که مانور سیاسی او را محدود میساخت امیری «ضد شرع» میپنداشت که باید برانداخته شود و هیچ امیدی برای اینکه قصد دارد به مشروطه وفادار بماند باقی نگذاشته بود. به درستی برای مشروطهخواهان علنی شده بود که محمدعلی شاه به لحاظ ساختار ذهنی و تربیت سیاسی اساسا و ذاتا یک نیروی برانداز مشروطه است که در حال حاضر قدرت کافی برای براندازی «حکمران بر اساس قانون» را ندارد اما در اولین لحظهای که بتواند آن را و مجلس برآمده از آن را با خاک یکسان خواهد کرد.
روند تحولات همگی نشان داد که این تحلیلها مبتنی بر واقعیات بود. محمدعلی شاه مشروطه را از بنیان برانداخت، تحولات پس از پایان استبداد صغیر و پیروزی مشروطهخواهان نشان داد محمدعلی شاه چقدر جان سخت و تشنه قدرت و سلطنت است. وی علیرغم توافقی که با نیروهای فاتح تهران برقرار کرده به دسیسهچی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 